خانه
>
جنگ صدا
>
برنامههای جُنگ صدا
>
سال هزار و سیصد و گُلچهره!
|
مجلۀ گفتاری جُنگ صدا
سال هزار و سیصد و گُلچهره!
در «جُنگ صدای» امروز، دومین قسمت از قصۀ عشق ممنوعی را خواهیم شنید که گرچه بهقلم و نوشتۀ «کیومرث پوراحمد» و برگرفته از کتاب شرح حال او «کودکی نیمهتمام» است ولی در عین حال میتواند نمونهای از تجربۀ ما نیز باشد. تجربۀ «اولین عشق» که معمولا در همان سنین نوجوانی اتفاق میافتد.
«کيومرث پوراحمد»، کارگردان نامآشناي سينماي ايران، کار سينمايي را با دستياري «ابراهيم نادري» در سريال «آتش بدون دود» در سالهاي 53 – 52 شروع کرد و بعدها در «کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان» فيلمهايي چون: «زنگ اول، زنگ دوم»، «هدف» و مستندي از زندگي «جبار باغچهبان»، اولين موسس و مدرس مخصوص کودکان کر و لال در ايران را ساخت.
از «کيومرث پوراحمد» که در اصفهان متولد شده و در همان شهر تحصيلات خود را بهپايان رسانده، کارگرداني مجموعههاي تلويزيوني «قصههاي مجيد» را ديدهايم که بر اساس نوشتههاي «هوشنگ مرادي کرماني» تهيه شده، و همچنين، فيلمهاي بلند «تاتوره»، «بيبي چلچله»، «شب يلدا» و «گل يخ» را.
کتاب «کودکي نيمهتمام»، شرححال و زندگي خود اوست، به قلم خودش، که از کودکي تا آغاز فيلمسازي او را در برميگيرد. کتابي که حتما خواندنش حتي براي کساني که شايد زياد هم اهل فيلم و سينما نباشند، ميتواند جالب و جذاب باشد.
بخشی از این کتاب با عنوان «عشق ممنوع»، حکایت دلدادگی پاک و کودکانۀ اوست به دختر نوجوان و همسن و سالی که با خانواده، در ایام تعطیلات سیزده روزۀ مدارس و نوروز، از شیراز به اصفهان آمدهاند.
خانوادۀ مهمان، از آشناهای دور پدر هستند. ولی «گلچهره» انگار آشناترین آشنای راوی حکایت. رد این خاطره در یاد نویسنده چنان بهجای مانده که او هنوز هم آنسال را که سال هزار و سیصد و چند خورشیدی بود، «سال گٌلچهره» مینامد. سال تولد عشق.
بقیۀ این حکایت را با خاطرهای از خانۀ پدری راوی شروع میکنیم. خاطرۀ اشک بیاختیاری که بهانۀ ریختنش روضۀ آقای محله بود. روضۀ تکنفرهای که در خلوت غمگین اتاقی که بوی «گلچهره» را داشت، خوانده میشد. . .
برنامه را از [اینجا] بشنوید!
برنامۀ پیشین را هم در [اینجا].
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|
نظرهای خوانندگان
انتخاب و اجرای متن بسیار حرفه ای بود، در انتظار برنامه های بعدی هستم.
-- samad ، Mar 25, 2007صادقانه باید اعتراف کنم که وقتی به گشت و گذار در این باغ پر میوه میپردازم و اینجا و آنجا از همه شنیدنیها بهره میبرم. . . دلم میسوزد، خیلی هم میسوزد. . . برای کسانی که از شنیدن اینهمه شنیدنی محرومند!! تنها به این دلیل که یا اینترنت و کامپیوتر ندارند و یا بر اثر تنگنظری بعضیها از داشتن رادیوئی که مال همه ما بود محروم شدند . . .
-- شکوه ، Apr 17, 2007