خانه
>
جنگ صدا
>
سفرنامه فروغ فرخزاد
>
«فروغ» و آن مردک آمریکایی!
|
خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
«فروغ» و آن مردک آمریکایی!
علیرضا افزودی
او در جمع دوستان خود، زنی سرزنده، شاد، فعال و پرتحرک بود.
در تعریف از خصوصیات روحی و اخلاقی «فروغ فرخزاد» تا آنجا که نوشتهاند و میدانیم، او در جمع دوستان خود، زنی سرزنده، شاد، فعال و پرتحرک بوده، زبانی صریح و حضوری پر رنگ داشته است. با شناختی اینچنین در زندگی روزانه و اجتماعی او اما سیمایی «فروغ» در آیینۀ اشعارش چهرۀ دیگری است.
اگر از مجموعۀ سرودههای«فروغ» که قریحۀ سرودن شعر را به نوعی نهادینه با خود داشت و ذوقش را در سرودن اشعار در قالبهای مختلف و متفاوت به آزمون کشیده بود، سرودۀ «ای مرز پرگهر» را که میشود گفت طنزی تلخ و اجتماعیست استثنا بدانیم، شعری به طنز سروده و نشانی از آن زن سرزنده و پر تحرک در اشعار او نمی بینیم.
ولی این به آن معنا نیست که «فروغ» در تصویر کردن موقعیتهای طنز ناتوان بود. او شاید به لحاظ نوع دیدش به شعر، و در مقطعی آن را امری جدی انگاشتن بود که به طنز در نمیداد. اما از آنجا که در ضمن نگاهی تصویری به آدمها در وضعیتهای مختلف داشت ـ آنچه که بعدها در ساختن فیلم «خانه سیاه است» جلوۀ خود را نشان داد ـ اگر میخواست، میتوانست صحنههایی چند وجهی که نمایی از آن هم طنز باشد را در کارهایش ارائه دهد. نمونۀ آن، وصف همصحبتی مرد آمریکایی همسفر او در این قسمت از خاطرات سفرش به ایتالیا.
از جمله همسفران «فروغ» در این سفر، پیرزنی آلمانی، و مردی آمریکایی است. همان اندازه که نگاه «فروغ» به پیرزن آلمانی، نگاهی دردمندانه و همدلانه است، برعکس به مرد آمریکایی رنگ و شکلی طعنهآمیز، تحقیر کننده و جانبدارانه دارد.
دلیل آن شاید این باشد که آن سالها گرماگرم پیاده شدن طرح موسوم به «اصل چهار» آمریکاییها در ایران و حضور پر رنگ اتباع آمریکایی در تهران بود که طبعا ایجاد نوعی واکنش منفی بخصوص در نزد روشنفکران ایرانی را بههمراه داشت.
مرد آمریکایی همسفر «فروغ» که به حدس خود او میتواند از کارکنان «اصل چهار» د رایران باشد آنچنان که میبینیم، رفتاری از آندست که برخورنده باشد ندارد. او مردی عادی و حتی عامی است. طوری که وقتی «فروغ» در هتل فال قهوه میگیرد! او بیش از همه مجذوب شده و اصرار دارد که از عاقبت و سرنوشت خود بیشتر باخبر شود.
با اینهمه ولی، «فروغ» او را در نظر خوانندۀ سفرنامهاش در وضعیتی طنزآمیز قرار میدهد تا هم توان خود را در نگاشتن صحنههای طنز به خواننده نشان دهد و هم مرد آمریکایی را در موقعیت فرو دست به نمایش گذارد.
«. . . مرد آمریکایی که مطابق معمول در کنار من نشسته بود لحظهای مرا راحت نمیگذاشت. گمان میکنم که او همۀ زندگیش را برای من تعریف کرد اما من از مجموعه حرفهای او چیزی بهخاطر ندارم. چون حواسم جای دیگر بود و گاهگاه کلمات او در گوشم صدا میکرد و من سرم را تکان میدادم و بدون اینکه متوجه باشم که حرفهایش از چه نوع هستند همه را بدون استثناء تصدیق میکردم و او لحظهای با شک و تردید مرا مینگریست و باز به صحبت ادامه میداد. . .
مرد آمریکایی دو ساعت تمام حرف زد. گمان کنم برای دیدن دخترش به آمریکا میرفت. زنش را طلاق داده بود و تنهایی را ترجیح میداد. مدتی راجع به زنان ایرانی صحبت کرد. بعد راجع به کار و شعلش در ایران. بعد از وضعیت آمریکا و خلاصه هزار و یک موضوع دیگر که اصلا بهخاطر ندارم و سرانجام کارت ویزیتیش را بهمن داد و خواهش کرد وقتی به ایران مراجعت کردم گاهگاه از او دیدن کنم. او حق داشت. چون آدمی کمروتر از با استقامتتر از من برای شنیدن مزخرفاتش پیدا نکرده بود. . .»
بخش ششم این سفرنامه را از [اینجا] بشنوید!
بخش پنجم این سفرنامه را در [اینجا] بشنوید!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|