خانه
>
جنگ صدا
>
راوی حکایت باقی
>
«مرا ببوس!» ـ بخش چهارم
|
تاریخچۀ ترانۀ «مرا ببوس!»
«مرا ببوس!» ـ بخش چهارم
علیرضا افزودی
حقیقت و خاطره
یاد تو در خاطرم همیشه شکفتهست کودک من با «مرا ببوس» تو خفتهست ملت من با «مرا ببوس» تو بیدار خاطرهها در ترانۀ تو نهفته است
یکی از محسنات «یاد نگاری» و «خاطرهنویسی» آن است که بعدها با جمع و فراهم کردن آنها میتوان رخداد واقعهای را هم از چند منظر متفاوت، و هم در ترتیب و توالی وقوع آن اتفاق دید و بررسی کرد.
از وجود یادداشتهای موجودی که در بارۀ سابقه ترانۀ «مراببوس» در دست هست حتی امروز میتوان دانست که «حیدر رقابی» در فاصلۀ زمانی بین دیدارش با «مجید وفادار» تا ساعت تکمیل ادامۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» کجا بوده و در چه حال و هوایی به سر برده!
از خواندن این روایتها به نظر میرسد «حیدر رقابی» جوان به ذوق و طبعی که داشته، مجموعهای از سرودههای خود را با عنوان «آسمان اشک» در «انتشارات امیرکبیر» بهچاپ میرساند [سال 1329]. سرودهای با نام «مرا ببوس» در این دفتر شعر هست که مورد توجه آهنگساز معروف آن دوران «مجید وفادار» قرار میگیرد. او در سفارشی که از «شاپور یاسمی» برای ساختن موسیقی فیلم «اتهام» گرفته، آهنگی بر این قطعه میگذارد و آن را در صحنۀ وداع مادر از دخترش، با صدای «پروانه» استفاده میکنند. در جایی اشارهای به اینکه «حیدر رقابی» خود از این موضوع اطلاع داشته باشد، و یا اینکه از طرف کارگردان فیلم و آهنگساز، اجازۀ این استفاده از شعر چاپ شدۀ او را خواسته و گرفته باشند، نوشته یا گفته نشده. از قرار معلوم «حیدر رقابی» جوانی با شور انقلابی و سخت فعال در مسائل و اتفاقات سیاسی آن سالها، فرصت رسیدگی و یا در مرام و نگرش سیاسی ـ اجتماعی او جایی برای پرداختن به این مقوله وجود نداشته. ولی چرخ چنان گردیده که حالا او باید بهناچار از کشور خارج شود [سال 1332 سه سالی بعد از چاپ کتاب]. فیلم مراحل پایانی خود را میگذراند و قرار است که دو سال بعد [خرداد سال 1335] به نمایش عمومی در بیاید. درهم ریختگی و آشفتهبازار ایام بعد از کودتا، آنقدر بوده که کسی به اجرای صحیح قانون مولف و ناشر وقعی نگذارد و نگران پیگیری قانونی سراینده شعر یا ناشر از استفاده آن سروده در این فیلم نباشد. (تازه اگر چنین قانونی در آن سالهای وجود داشت و سرایندۀ آن به لحاظ جرم سیاسی! تحت تعقیب نمیبود) ولی جایی در این چرخۀ، وجدان هنری ـ انسانی «مجید وفادار» دخیل بوده تا به هر شکل و صورتی که بر ما معلوم نیست، به «حیدر رقابی» جوان و تحت تعقیب برسد و برساند که حتما او را ببیند.
با کنار هم گذاشتن روایتهایی که از این دیدار شتابزده و فوری، و تقریبا نیمهپنهان حاصل میشود، میتوان حدس زد که در آن خلوت سهربع ساعته! «مجید وفادار» آهنگساز، به «حیدر رقابی» گفته که: «ما از این شعر چاپ شدۀ شما استفاده کردهایم و چون هنوز فیلم اکران نشده، شما آن را نشنیده و خبر ندارید.» بعد ویلون را برداشته و ملودی آهنگی که ساخته را برای شاعر نواخته. و بعد اینکه: «چه خوب میشد اگر شما بر همین تم و مولودی، می توانستید بقیۀ این شعر را هم بگوئید تا در جای خود به عنوان کاری مستقل ارائه شود.»
شاعر بیست سالۀ جوان و ملتهب که «حیدر رقابی» باشد هم البته در موقعیتی نبوده که همانجا بتواند کار را تمام کند. و چون برای رفتن شتاب داشته، پس «سیلاب»ها را برداشته و میرود با قول اینکه قبل از خارج شدن از ایران، آن را تمام کند
و اما اینکه چگونه این ترانه با صدای «حسن گلنراقی» خوانده و پخش میشود،ا مسئلهای است که در عین سادگی، باز به دست و قلم دوستان دور و نزدیک ـ شاید به حرمت دوستی و یا حفظ نام «حسن گلنراقی» که خواسته بود یکبار و برای همیشه، پاسخی به ذوق و میل خواندن خود داده باشد ـ و یا بههر دلیل و نیت دیگر، به ماجرایی پیچیده و مرموز، و در نهایت به تاریخ ترانهای تحریف شده و مخدوش تبدیل شده است.
قبلا به نقل از «بیژن وفادار» پسر «مجید وفادار» در کتاب خاطرات هنری «اسماعیل نوابصفا» خواندیم که چگونه «حیدر رقابی» به دیدار پدر میآید و آن دو در خلوتی سهربع ساعته، به توافق ساختن ادامه آن شعر و آهنگ میرسند و همانشب حدود ساعت ده، «رقابی» تلفنی ادامۀ شعر را میخواند و «بیژن» خود آن را یادداشت میکند و به پدر میدهد. «مجید وفادار» بر مبنای بندهای تازه سروده شده، شروع به ساختن دنبالۀ آهنگی که قبلا برای فیلم «اتهام» تهیه کرده میکند. در ادامه همین نقل و در همان کتاب، باز میخوانیم:
«. . . من و «پوران» دختر عمویم، [پوران وفادار، دختر حمید وفادار] شعر و آهنگ را یاد گرفته بودیم. «پوران» در فراگیری آهنگ، استعداد عجیبی داشت و این امر را بهخوبی و بهزودی فرا گرفته بود. دیگر پدرم از سرگذشت اجرای آن بیخبر بود و قصدش این بود که اجرای آن را بر عهدۀ خوانندۀ مناسبی بگذارد. تا اینکه روز جمعهای ناگهان شنیدیم که آهنگ «مرا ببوس» را خوانندهای بهنام آقای «گلنراقی» با ویولن آقای «یاحقی» و پیانوی «مشیرهمایون» اجرا میکند. پدرم متحیر، از من پرسید: شما این شعر و آهنگ را برای کسی خواندهاید؟ گفتم نه. بعد معلوم شد «پوران» دختر عمو «حمید» آنرا در یک مهمانی خصوصی خوانده و صاحبخانه، بدون اینکه قصدش را به او بگوید، شعر را میگیرد. ولی اینکه چگونه بهدست مرحوم «گلنراقی» رسیده بیخبرم. . .» [صفحۀ 104 و 105 کتاب قصۀ شمع، خاطرات هنری اسماعیل نوابصفا]
گفتیم که فیلم «اتهام» در خرداد ماه سال 1335، به نمایش عمومی در آمد. اما ترانۀ «مرا ببوس» با صدای «پروانه» در آن فیلم، چندان مطرح نشد. اما نوشتهاند که «آهنگ و شعرش بسیار مورد توجه موسیقیدانها، و از آنجمله «پرویز یاحقی» قرار گرفت. «پوران وفادار» با اشاره به همین موضوع، در روایت خود از چگونگی اجرای این ترانه با صدای «حسن گلنراقی» میگوید:
« . . . حدود یکسال بعد از اکران فیلم، این ترانه از رادیو با صدای «گلنراقی» پخش شد. که در واقع بهنوعی من مسبب آن بودم. وقتی عمو «مجید» ادامۀ آن آهنگ را میساخت، من هم با قطعهها میخواندم. و چون خواننده بودم، گاهی آن را اینجا و آنجا هم زمزمه میکردم. یکروز در یک میهمانی خصوصی که آقای «گلنراقی» هم آنجا حضور داشت، به اصرار دوستان این ترانه را خواندم. آنشب چند بار به خواست حاضران این ترانه اجرا شد. «گلنراقی» هم از آن خیلی استقبال کرد.
فردای آن روز، خانم صاحبخانه پیش من آمد و به اصرار شعر «مرا ببوس» را خواست. هر چه گفتم که این شعر هنوز جایی خوانده نشده، و من نمیتوانم آن را بدون اجازه به شما بدهم قبول نکرد، و دلیل آورد که ما که خواننده نیستیم، فقط میخواهیم شعر را داشته باشیم. من هم شعر را دادم. همان جمعه داشتم رادیو گوش میدادم که شنیدم مجری رادیو می گوید: ترانهای پخش میکنیم، و نام شاعر و آهنگساز آن را به مسابقه میگذاریم. وقتی «گلنراقی» شروع کرد به خواندن، سر جایم خشک شدم. نمیدانید چه حالی شدم، چون نمیدانستم جواب عمویم را چه بدهم.؟! بعد از تمام شدن ترانه عمویم زنگ زد و پرسید که تو این کار را به کسی دادی.؟ من انکار کردم. اما هفته بعد آن، اسم «گلنراقی» که خواننده آن بود فاش شد. او هم در مصاحبهای که در «اطلاعات هفتگی» انجام داده بود، گفت که این ترانه را برادر زاده آقای «وفادار» به من داده است. عمویم خیلی از دستم ناراحت شد و گفت که دیگر هیچ کاری را به من نشان نخواهد داد. . .»
دنبالۀ ماجرا را هم که قبلا نوشتهایم و همه میدانیم. یکسالی است که فیلم «اتهام» اکران شده. شعر و آهنگ آن مورد توجه آهنگسازان، از جمله «پرویز یاحقی» قرار گرفته. «گلنراقی» که مراودت و مجالستی هم با اهل موسیقی دارد، از سر اتفاق، شعر کامل این ترانه را بهدست آورده. با رفاقتی که از قدیم نیز با «پرویز یاحقی» داشته، قرار میگذارند آن را ضبط کنند. آن ایام مسلما استودیوهای خصوصی ضبط صدا وجود نداشته. تنها امکان موجود، استفاده از تجهیزات فنی استودیوی رادیو تهران در میدان ارک، و نوازندگان آنجا بوده. وجه مشترک «پرویز یاحقی» با «مجید وفادار» البته در نواختن ساز ویلون است و رفت و آمدی که بهعنوان آهنگساز به اداره و ساختمان رادیو دارند. پس عشق آواز خواندن «گلنراقی» و وسوسۀ انجام این تجربه، و علاقۀ «پرویز یاحقی» به این شعر و آهنگ، و شرایط مساعدی که برای استفاده از امکانات استودیو و رادیو داشته، دست بهدست هم میدهند تا ما امروز دو روایت از جلسۀ ضبط این ترانه را بخوانیم و خودمان تشخیص بدهیم که کدامشان درستتر است!
«حسن گلنراقی» در پایان عمر خود، گرفتار بیماری فراموشى [آلزایمر] و تومور مغزى شد، و بهرغم تلاش پزشكان، در مهر ماه سال 1372 در تهران درگذشت و در گورستان قدیمی «امامزاده طاهر» واقع در «مهرشهر کرج» به خاک سپرده شد.
«گلنراقى» نیز مانند «حیدر رقابی» سرایندۀ ترانۀ «مرا ببوس»، هرگز ازدواج نكرد. بخشى از اموال او، از جمله ساختمان اهدایی او در ابتدای خیابان «بهار شیراز» منشعب از میدان «هفتم تیر»، به صورت موقوفه در اختیار آسایشگاه معلولین و سالمندان كهریزک قرار گرفت.
روی تو را بوسه دادهایم چه بسیار خاک تو را بوسه میدهیم دگر بار ما همگی «سوی سرنوشت» روانیم زود رسیدی، برو، «خدات نگهدار»
بخش اول [مرا ببوس، برای آخرین بار] بخش دوم [سراینده ترانه مرا ببوس، که بود؟] بخش سوم [حسن گلنراقی و ترانۀ مرا ببوس!]
مجموعهای نوشتاری، دیداری و شنیداری از شایعات، روایات و افسانههای پیرامون «ترانۀ مرا ببوس» را هم در [اینجا] بخوانید و ببینید و بشنوید!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|