تاریخ انتشار: ۲ خرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
به وبلاگ من هم سر بزن ـ ۸

وقتی سروش، دولت‌آبادی را نمی‌شناسد

لیدا حسینی‌نژاد
lida@radiozamaneh.com

روز ۲۲ اردیبهشت در تالار مسجد امیرالمومنین، نشست شاعران و ادیبان حامیان میرحسین موسوی برگزار شد که میهمان ویژه‌ای هم در آن نشست حضور داشت.

Download it Here!

این میهمان محمود دولت‌آبادی بود که بنا به اصرار حاضران چند دقیقه‌ای در جمع دوستداران میر‌حسین موسوی سخنرانی کرد. او در سخنرانی‌اش گفت:

«...اگر من اینجا هستم به اعتبار احترامی است که برای دعوت کننده خود قائلم. آقای مسجد جامعی یادآور دورانی از مدیریت فرهنگی هستند که دوره خوبی بود. من نیامده‌ام برای کسی تبلیغ کنم چرا که این کاره نیستم... فقط می‌خواهم مروری داشته باشم بر دورانی که در آن به طرز مضاعفی پیر شدیم؛ یعنی ما را پیر کردند و خواستند که بمیرانند. و این بیش از آن‌که از نظر من امری تراژیک باشد، یک سوال است.»

و سپس محمود دولت‌آبادی به نقش عبدالکریم سروش در انقلاب فرهنگی پرداخت و گفت: «من نویسنده مملکت ایران هستم. از نظر من انقلاب فرهنگی اقدامی غیرقانونی بوده است و به‌هیچ‌وجه مشروعیت ندارد. من به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رای دادم و تنها آن قانون را می‌پذیرم و آثار ادبی و فرهنگی ما باید بر اساس همین قانون مورد قضاوت قرار بگیرد. پای این قضاوت هم می‌ایستیم. انقلاب فرهنگی که شیخ آن دکتر سروش بود تقلیدی مضحک از امری سخیف بود که در چین انجام شده بود. آن انقلاب فرهنگی دامن یکی از چهره‌های معاصر جهان را برای همیشه لکه‌دار کرد؛ یعنی مردی که مردم پریمیتیو کشوری را به دنیای بزرگ معرفی کرد، با آن انقلاب در چین به لکه‌ای سیاه دچار شد. بنابراین تقلید از آن انقلاب تقلید از یک شناعت بود.»

و در ادامه تأکید کرد: «من به مسئولین ارشاد می‌گویم که آن آیین‌نامه نه قانونیت دارد و نه مشروعیت. ما قانون اساسی داریم. آن انقلاب فرهنگی باعث شد تا جامعه فرهنگی ایران از مغز تهی شود. آقای سروش، شما علمدار رفتار شنیعی شدید که باعث شد بهترین فرزندان این مملکت بگذارند بروند تا شما شعر مولانا را حفظ کنید و به ما تحویل بدهید و تحویل بدهید و بازهم تحویل بدهید.»


محمود دولت‌آبادی

و اما دکتر عبدالکریم سروش هم در نامه‌ای، واکنش خود را نسبت به سخنان محمود دولت‌آبادی و انتقادش از او اعلام کرد. عبدالکریم سروش در این نامه نوشته است:

«... به جست‌وجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولت‌آباد کیست. خبر آوردند خفته‌ای است در غاری نزدیک دولت‌آباد که پس از سی سال ناگهان بی‌خواب شده و دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب شده و به حیا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با "سخافت و شناعت" از معلمی به نام عبدالکریم سروش سخن رانده و او را "شیخ انقلاب فرهنگی" خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است. و این همه عقده‌گشایی و ناخجستگی در مجلسی به نام و حمایت از مهندس موسوی که در پی پوشیدن قبای خجسته صدارت است.»

عبدالکریم سروش در ادامه نامه می‌نویسد: «گزافه و یاوه بسیار شنیده بودم اما این گاف‌های گزاف واقعاً نوبر بود. از جنسی دیگر بود. از هیچ‌کس چندان نرنجیدم که از میرحسین. آخر او می‌توانست به این خفته پریشان‌گو بیاموزد که انقلاب فرهنگی را (برای بستن دانشگاه‌ها) دانشجویان به راه انداختند نه سروش. و ستاد انقلاب فرهنگی را (برای گشودن دانشگاه‌ها) امام خمینی بنیان نهاد، نه سروش. و لذا آن "شناعت و سخافت و تقلید مضحک" (به زعم او) کار دیگری بود نه سروش. و ستاد انقلاب فرهنگی هفت عضو داشت (و اینک ۳۰ عضو) نه فقط یک عضو و آن هم سروش. و آقای میرحسین موسوی، از ۳۰ سال پیش عضو ستاد انقلاب فرهنگی بود و امروز عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، نه سروش که ۲۶ سال پیش استعفا داد (و تنها عضو مستعفی ستاد بود). ستاد انقلاب فرهنگی همه‌گونه شیخی داشت جز سروش، که نه روحانی بود و نه کهنسال و نه کهنه‌کار سیاسی...»

عبدالکریم سروش ادامه می‌دهد: «حالا بنگرید خفته در غاری که فرق انقلاب فرهنگی و ستاد انقلاب فرهنگی و شورای انقلاب فرهنگی را نمی‌داند و اعضایشان را نمی‌شناسد و از کارهاشان خبر ندارد و دیروز و امروز را به هم می‌بافد و زمان را در می‌نوردد و دروغ بر دروغ می‌انبارد و جهل بر جهل می‌تند، چون مأموری نامعذور به امید پاداشی موعود حمله بر معلمی یک قبا می‌آورد که از دیدگاه استالینی، جز استقلال رأی و مسلمانی و دموکراسی‌خواهی (و لابد عدم حمایت از میرحسین موسوی) جرمی و خطیئه‌ای ندارد...»

و اما نامه دکتر سروش واکنش بسیاری از وبلاگ‌نویسان را به همراه داشت. محمد دادفر در وبلاگش «مشق» می‌نویسد:

«... تصورات ما از قدسی بودن برخی انسان‌ها تا زمانی اعتبار دارد که نتوانسته‌ایم به آن‌ها نزدیک شویم. هنگامی که به آن‌ها نزدیک می‌شویم،می‌بینیم آن پیکره مقدس چندان فاصله‌ای با "داش"‌ها و "مشتی"‌های خودمان ندارد. محمود دولت‌آبادی با لحنی گزنده و معترضانه از نقش دکتر سروش در انقلاب فرهنگی سخن گفته بود و از قضا در بازی‌های سیاسی روزگار این دو در دو جبهه رویاروی قرار گرفته‌اند: سروش، مدافع شیخ مهدی کروبی است و دولت‌آبادی، مدافع میر حسین موسوی. دو بازی خورده روزگار!!»

و در پایان مطلبش می‌نویسد: «با این جدال آقایان، یاد "جدال سعدی با مدعی" افتادم. سعدی در آن جدال مدافع "توانگران" است و مدعی مدافع "درویشان". تا می‌توانند برای دفاع از ممدوحان خود استدلال می‌کنند و برهان می‌زایند و وقتی از حجت فرو می‌مانند، سلسله خصومت می‌جنبانند. سعدی در پایان می‌آورد: او در من و من در او فتاده /خلقی پی ما دوان و خندان، انگشت تعجب جهانی / از گفت و شنید ما به دندان!»

یکی دیگر از وبلاگ‌نویسانی که به این نامه واکنش نشان داده است نویسنده «وبلاگ پویا» است. او مطلبی دارد با عنوان «آقای سروش! صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی». او می‌نویسد:

«به نظر من گفته‌های محمود دولت‌آبادی هر چه بود باعث شد که نقاب عارف منشی و درویش مسلکی از چهره‌ی آقای سروش بیافتد و ایشان آن‌چنان عنان از کف بدهد که از همان ابتدا در تحقیر و کوچک کردن دیگران به تناقض‌گویی دچار شود. در شعرش اول از "سست نثر" بودن محمود دولت‌آبادی بگوید و دو جمله پایین‌تر بنویسد که "به جست‌وجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولت‌آباد کیست". یعنی من اصلاً این آدم گمنام یعنی محمود دولت‌آبادی را نمی‌شناسم ولی قبلش گفته‌ام که می‌دانم نثرش سست است...»

و سپس دو سه نتیجه از نوشته دکتر سروش می‌گیرد: «اول این‌که نقاب عرفان افتاده و سرّ درون آشکار شده: همان زبان تحقیر و کوچک شمردن آدم‌ها. و از آن بدتر دروغ و تزویر که من محمود دولت‌آبادی یعنی یکی از مطرح‌ترین نویسندگان این مملکت را نمی‌شناسم... دوم این‌که این آقایان مدعی اصلاحات و احترام به دگراندیشان امروز، در آن ستاد انقلاب فرهنگی ماجراها داشته‌اند و کارها کرده‌اند که امروز هم از اعتراف به آن کارها فرار می‌کنند و هم از همدیگر. و سوم این‌که آقای سروش، به قول سعدی: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی/ صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی. همین یک نوشته‌ی شما نشان داد که میان صوفی و صافی فاصله چقدر زیاد است و به دست آوردن جام دانش و صداقت و وجدان انسانی چقدر دشوار...»


عبدالکریم سروش / عکس: ایلنا

و اما مهدی جامی در «سیبستان» مطلبی دارد با عنوان «بهجت و سروش و مسأله اخلاق مدنی». مهدی جامی در خصوص محمود دولت‌آبادی و عبدالکریم سروش می‌نویسد:

«... دولت آبادی با وجود نثر عالی و داستانگویی مثال زدنی مرد اخلاق نیست. اخلاقش ـ و اینجا نظرم به اخلاق اجتماعی است و نه فردی ـ حداکثر ادامه همان رسم و بی‌رسمی‌های روشنفکران ادبیات‌پرداز ما‌ست که کمتر از تنازع بیهوده خالی است. اما کسانی مانند سروش بحق مورد توجه هزاران هزار جوان و میانسال سابقاً جوان‌اند چون به نظرشان می‌رسد که کسی چون او که مدعی علوم دینی و عقلی است و مردی جهاندیده است و دم از اخلاق کاشانی و غزالی و ادب حافظ و مولوی می‌زند لاجرم می‌تواند به ما نشان دهد که چگونه می‌توان در جهان نو زیست و اخلاقی و مدرن زیست. اما سروش کارنامه‌اش اگر در حرف و کلام و ادعا رنگین باشد در عمل سخت ساده و ابتدایی و فقیرانه و سیاه و سفید است.»

مهدی جامی در ادامه می‌نویسد: «اما چند سالی پیش این را در سروش دیده بودم که به سوی فرعونیت و استخفاف و ولایت ـ رعیتی و سلطان ـ رمگی می‌رود. همانجا شب که به خانه آمدم یادداشتی نوشتم و با او وداع گفتم.»

مجتبا پور‌محسن در وبلاگش «هفت‌ها» به نامه دکتر سروش و مطلبی که مهدی جامی در وبلاگش نوشته است واکنش نشان داده و نوشته است:

«... واقعاً دولت‌آبادی چه چیزی گفت؟ سروش در زعامتِ شبانی، گویا خواسته برای رمه‌گانش، راهبری کند و به همین دلیل با طعنه به میرحسین موسوی، گفته که رییس‌ جمهور روشنفکر نمی‌خواهد؛ و از کارنامه میرحسین در هشت سال نخست‌وزیری گفته است. آن‌وقت محمود دولت‌آبادی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر که همکارانش آسیب‌های زیادی از تبعات انقلاب فرهنگی دیده‌اند، ابتدا نظرش را درباره انقلاب فرهنگی می‌گوید و بعد، از سروش که علاقه زیادی دارد که به عنوان رهبر روشنفکری ایران شناخته شود (و برای اثبات این مسأله به صغیر و کبیر هم رحم نمی‌کند) می‌خواهد که درباره نقش خود در آن سال‌ها توضیح دهد. من نمی‌فهمم که کجای این حرف ایراد دارد که مهدی جامی آن را بی‌اخلاقی می‌نامد؟ آیا دولت‌آبادی به عنوان یک روشنفکر، حق ندارد چنین سوالی بپرسد؟»

نویسنده وبلاگ «هفت‌ها» در ادامه می‌نویسد: «سروش که خود را کعبه‌ی آمال روشنفکران می‌داند، هیچ‌گاه حاضر نشده درباره‌ی این بخش مهم از کارنامه‌اش حرف بزند. مهم نیست که سروش بگوید اشتباه کرده است. او حق دارد از کارنامه‌اش و نقشش در انقلاب فرهنگی دفاع کند. فکر هم نمی‌کنم که کسی چنین انتظاری از او داشته باشد. اما نکته‌ی پرسش‌برانگیز این است که سروش، هر‌گاه چنین بحثی پیش آمده، متأسفانه با لنترانی، به منتقدینش تاخته است. او در یکی از آخرین مصاحبه‌های او (که از فرط توقیف متعدد مطبوعات، حافظه‌ام یاری نمی‌کند که دقیقاً بگویم در شرق بود یا هم‌میهن) در پاسخ به سوالی در این مورد، استدلالی مضحک ارائه کرده بود. سروش گفته بود که حالا مگر اخراج سیصد استاد دانشگاه، چقدر از مشکل جامعه بوده است (نقل به مضمون)...»

حرف و حدیث و واکنش وبلاگ‌نویسان بسیار است. این بحث را با جمله‌ای که یکی از یکی از وبلاگ‌نویسان در وبلاگش آورده، پایان می‌دهیم. حسین فراستخواه در وبلاگش «فراست» نوشته است:

«... یکی سنگ تفکر بر سینه می‌زند، دیگری سنگ ادب؛ و من سنگ افسوس بر سر می‌کوبم که روشنفکرم چنین است و ادیبم چنان.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقاي سروش واقعيت اين است كه نسل من، نسل صدر انقلاب با نام شما در دو مرحله آشنا شدند. تقدم زماني اين دو را نميدانم، (كه البته فرقي هم نميكند) اول، آن چند جلسه مباحثه با رهبران حزب توده و دوم با مقوله اتقلاب فرهنگي و پاك سازي كه بهتر است بگوئيم تخته قاپو كردن دانشگاه ها از استاد و دانشجو و يستن در درنشگاه ها به مدت تقريبي دو سال.شك نيست تمامي آوار را بر سر شما فرو ريختن دور از مروت و انصاف است.ولي شما چراچنين لجوجانه بر برائت خويش پاي ميفشريد؟آخر اعضاي آن هيئت معلوم است و تصميم هائي كه گرفتند معلوم ترو هر كس به سهم خود مسئول.
آقاي سروش،پس از اين دو واقعه كه آمد تا تئوري "قبض وبسط" كسي شما را چندان به ياد نمي آورد ولي دولت آبادي براي دوستداران ادبيات از اوائل ده پنجاه نامي شناخته شده بود و اصلن سالهاي نشر همان تئوري قبض و بسط شما تقريبن مصادف با انتشار كليدر اواست.پس، تحاشي شما به ناشناختن او خواننده را به اين فكر مي اندازد كه نكند آقاي سروش ابتدا و انتهاي روشنفكري رافقط در وجود ذيجود خود ميبيند و بس.
آقاي سروش، آنچه شما نوشتيد چيزي از دولت آبادي كم نكرد ولي شما چرا با خود اين كرديد؟

-- شهاب شهيدي ، May 23, 2009

وقتی که یک استالینیست توده ای (محمود دولت آبادی) در حمایت از نخست وزیر سال های اعدام و جنایت دهه ی ۱۳۶۰ (میر حسین موسوی) به انتقاد از یکی از سردمداران انقلاب فرهنگی (سروش) می پردازد به علت این که از سرپرست بنیاد شهید در سال های سیاه دهه ی ۱۳۶۰ (کروبی) حمایت کرده است جز این هم نباید انتظار داشت. همه ی این شخصیت ها بایستی از گذشته ی خود شرمسار باشند، و همگی به قربانیان اعمال خود حد اقل یک عذرخواهی بدهکارند.

تاسف آور این است که این آقایان در این دوره و زمانه شده اند مبلغین دمکراسی و حقوق بشر، و نسل جوان هم هیچ از گذشته ی این ها نمی داند.

-- پیام ، May 23, 2009

kare Dolatabadi besyar zesht bood.

-- hasan ، May 23, 2009

‫فیلم مصاحبه های سروش را در رابطه با به اصطلاح انقلاب فر هنگی
‫در youtube ببینید جالبه.

-- a.a ، May 23, 2009

کاملا یک طرفه بود.

-- اصلاح ، May 23, 2009

حرفهای سروش و دولت ابادی را خواندم. من دانشجوی پس از انقلاب به اصطلاح فرهنگی و در واقع ایده اولوژیکی و ضد فرهنگی بودم. از آن پدیده هم بسیار لطمه خوردم؛ به همراه سایر همنسلانم. دولت آبادی درست میگوید که سروش - همانگونه که از اسمش پیداست - سروش آن تحول واپسگرایانه بود. مدارکش در یو-تیوب و آرشیوهای تلوزیون هست. آنچه من انتظار دارم از سروش و امثالهم این است که حد اقل پس از قریب سی سال به درجه ای از نقد شخصی رسیده باشند؛ حتی اگر از امثال ما به خاطر لطماتی که از عطش قدرتشان دیدیم عذر نمی خواهند.
بر عکس آنچه من از سروش دیدم یک جور پفالودگی توأم با توهم پیامبری است!
آقای سروش!!‌ به جای نصرهای توخالی و سجع و قافیه بافیهای بی معنی که از شما بهترش را (و بجا و معنی دارش را) در تاریخ ادبیاتمان زیاد داریم؛ اگر ذهن قرون وسطاییتان قد میداد - ولی «از زانویتان» پیداست که نمیدهد- سخافت و تکبر خود را میدیدید!
آقای سروش در پس گنده گویی؛ تفلسف و تظاهر به عرفان (که اصلش هم دیگر ریش در آورده) پنهان شدن بی فایده است. مردم «لباس جدید امپراطور» را میبینند.
دست آخر اینکه من نه طرفدار احمدی ونه میر حسین ونه کروبی نیستم. به قانون اساسی هم رای ندادم و به جمهوری تعریف نشده اسلامی (در سال ٥٧) نیز هم. دولت آبادی را هم نمیشناسم و از آن مهمتر طرفدار رژیم سابق و یا مجاهدین و توده و غیره هم نسیتم. شهروند دنیا هستم با فکری آزاد که ایکاش شما هم سهمی از این صفت آخرین میداشتید.

-- عالمی‌ ، May 23, 2009

in dargiriha o taaroz o taghabol dar tamam farhangha beyne roshanfekr o shebhe roshanfakr az jomle dar faranse baad az jang beyne kesani chon Sartre,Camu ,Gide va digaran boode ast va gah be zad o khord ham mikeshid o takhrib.be har hal inha ham ensan hastand o zaif!agar dar hadd sokhan bashad mohem nist

-- بدون نام ، May 23, 2009

صحبت از نشناختن دولت آبادی ایهام دارد نه واقعیت و دوستان بت شکن و مچ گیری که شادمانه از اینکه بر چهره بزرگی ناخنی کشیده اند و در کلامش عیبی دیده اند ژست اناالحق می گیرند تنها آیکیوی خود را به رخ می کشند و نمی دانند...
منظور سروش نشناختن دولت آبادی نیست که غافل بودن اوست و به هوش آمدنش در میهمانی میرحسین. از شم سیاسی محمود دولت آبادی در شگفتم که بجای تشویق مخالفان و دیگراندیشان به حرف گزاف و پریشان رو کرده و بجای مرمت شکاف ها به گشایش آن همت برده و بجای محاجه در برتری میر حسین نسبت به کروبی و جواب به استدلال سروش به کوبیدن سروش دلخوش کرده...

نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی
گر مسلمانی از این است که"اینان" دارند
وای اگر از پس امروز بود فردایی

جای بسی تاسف و اندوه است که پس از چندین و چند بار توضیح مبسوط در مجله و کتاب و روزنامه و مصاحبه و سخنرانی و وبسایت و چه و چه هنوز داستان نویس معاصر ما بجای جواب به توضیحات سروش تکرار مکررات می کند.

آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم

-- احسان ، May 23, 2009

بیچاره مردم ایران که عارف و اندیشمندش آقای سروش است .
آقای سروش ادعا کرده است که محمود دولت آبادی را نمی شناسد و حتا نامش را نیز درست ننوشته است . بگذریم که در یک کشور قانونمند به خاطر غلط نوشتن نام دولت آبادی یک پوزش خواهی رسمی به او بدهکار است .
ادعای ایشان از دو حالت خارج نیست . فرض اول این که راست می گوید و دولت آبادی را نمی شناسد . که باید پرسید شما از چه قماش اندیشمندی هستی که یکی از بزرگترین چهره های فرهنگی کشورت را نمی شناسی .
فرض دوم این است که دولت آبادی را می شناسد و دارد دروغ می گوید . یک دروغ حقارت آمیز که ریشه در خود بزرگ بینی ناشیانه او دارد .عرفان پیش کش استاد . بروید روابط ساده شهروندی را یاد بگیرید .
شاه دیکتاتور ایران با آن تکبر وخود بزرگ بینی معروفش ادعا نمی کرد آغاسی خواننده لاله زار را نمی شناسد . چون می دانست همه می فهمند دروغ گفته است . کجایش به نفع شماست که برترین چهره های فرهنگی کشورت را نشناسی

-- گمنام ، May 24, 2009

جناب سروش اولین صفت یک روشنفکر صادق آن است که به اشتباهات گذشته خود اذعان داشته باشد.تا شجاعت نباشد و پوزش از خطاهای پیشین مطرح نشود نمی توان به صدق گفتار و کردار اکنون مدعی امعان نظر و امید داشت.

-- کامیار ، May 24, 2009

بله درست است که سروش با لحنی عصبی و پرخاشگرانه نقش خود را انکار می کند، اما جالب است این روزها کسی نمی خواهد یا نمی تواند "سیمای مرد هنرمند" در جوانی یعنی میرحسین موسوی را به یاد آورد. نخست وزیری که در دورانش امورتربیتی ها در مدارس تفتیش عقاید و جهت دهی ایدئولوژیک به افکار دانش آموزان را برعهده داشتند، گزینش ایدئولوژیک برای ورود به دانشگاه ها و ادارات برپا بود و گشت های ثارالله در خیابان ها جولان می دادند. اگر سروش را شماتت می کنید باید میرحسین را نیز به یاد آورید.

-- بدون نام ، May 24, 2009

نه تنها آقای سروش بلکه آقای بنی صدر و یزدی و ....... روزی در دادگاه ملت ایران باید جواب پس دهند.

-- مهتاب ، May 24, 2009

شاعران و ادیبان حامیان ؟!!!!

کمی فارسی یاد گرفتن آدم رو نمیکشه.

-- بهرو ، May 24, 2009

میگم ،دولت آبادی زده است به جای حساس .
خوب گفته است .ما می گفتیم انقلاب خرچنگی .

-- sadegh ، May 24, 2009

نظریه پردازان و روشنفکران در دنیای خاص خودشان زندگی می کنند. آنان فراموش کرده اند که در واقعیت، بجز واژه ها چیز دیگری هم هست. آنان کاملاً کر و کور هستند. نمی توانند بشنوند، نمی توانند ببینند، نمی توانند احساس کنند.
واژه ها فقط واژه هستند، ولی قادرند تا نفسی بزرگ به شخص بدهند. آنان نظریات زیبایی جمع آوری می کنند و آنها را در الگوهای قشنگی کنار هم می چینند. ولی چیزی را نشناخته اند، و خود و دیگران را فریب می دهند و وانمود می کنند که همه چیز را می دانند. آنان مردمی افلیج هستند و از مغزشان آویزانند. آنان همه چیز را بجز واژه ها فراموش کرده اند.
بی نامی که هیچ چیز نمی داند،

-- Binam ، May 24, 2009

کار هر دو تا اشتباه بود.

-- امین ، May 24, 2009

سروش ها میایند و میروند اما هنرمندی مانند دولت ابادی بی بدیل است . رمان های دولت ابادی را نسل های بسیار خواهند خواند واز ان خواهند اموخت. سروش اما چندین سال است که دیگر خوانده نمیشود.

-- بدون نام ، May 24, 2009

گویش سروش همانست که بود گیرم این اواخر بنا به مصلحت روزگار واژه و نگارش دیگر گونه ای را وانمود دارد .او همان چماق دار آشنای قدیمی است که اگر دوباره حوضی ببیند و گند آب چاله ای ، شناگری و غوطه خوب می داند .آوازه او به تفکر تعقل و تساهل دروغی فریب کارانه است وبس

-- ساسان ، May 24, 2009

البته دوستان توجه دارند که هر نویسنده ی نظر بوی کدام استاد را می دهد اما سیلی زدن و سیلی خوردن دولت آبادی و سروش سیلی زدن سیلی خوردن یکی توده ای ست و دیگر مدهوش عطر ناب اسلام محمدی. و این هر دو نه سر سپرده ی ایرانند و نه سر در سودای ایران دارند هر کدام سرشان در گرو سرگرمی نشئگی ایدئولوژیکیشان است. البته دولت آبادی سر نظر از ایدئولوژی کمونیستی و لنینیستی هنرمند است و ادیب، اما این حضرت سروش که هم ایدئولوگ است و هم فلسفه باف و هم کیمیاگر هرگز از آنهمه ستم که بر ایران و دانشگاه کرده عذر تقصیر نیاورده اگر آورده بود اینک من نیز از حمایت می کردم، اما می دانم که غرور بختری و نخوتی که آن حضرت دارد اصلا و ابدا به پشتیبانی حقیری همچون من نیشختد خواهد زد. اما ایکاش که این حضرات خارج نشین قدری از همان خارجیها بیاموزند و کمکی از خود انتقاد کنند. نوار های سخن رانیها فاشیستی حضرت سروش در دسترس است، ولی آنجا که دیگرانم را نیز متهم به فاشیسم می کند نیز هست. ایکاش یکبار از این گناهان کبیره نزد ملت ایران تقاضای بخشش کند. اما می دانم که نخواهد کرد، چرا که باور بخداوند صبحان چنان نخوتی بر بندگان می دهد که حتا خدای را نیز پنهانی بنده نیستند چه برسد به بی سرپایی چون من. اما آن هر چند شکسته نفسی سروش و یکلاقبا خواندن خود نیز از در نخوت اوست. که اهل هنر آنرا بخوبی در می ِابند.

-- بدون نام ، May 24, 2009

Agha iyn khaleh zanak baziha ra begozarid kenar. Dolatabady harfy zadeh va Soroush ham jab dadeh. Shoma ra sanana.

-- hasan ، May 24, 2009

آقای سروش روزی در دادگاه ملت ایران باید جواب پس دهد.

-- kazem ، May 24, 2009

از این همه بی انصافی،دروغ،هیجانزدگی،غلطهای املایی انشایی،اغراق،سفید و سیاه دیدن،ترشرویی،جهل و انتقام جویی که در کامنتها موج میزند به خدا پناه میبرم.
از ماست که بر ماست!
سید علی(خامنه ای)بتاز که ما هستیم!

-- احسان ، May 24, 2009

دولت آبادی بد کرد. نه دلیلی داشت و نه مناسبتی که به سروش بپرد. سروش هم بی ظرفیتی نشان داد و ارج خود را در نظر همه کاست. اما آغازگر ستمکارتر است. سنجش این دو تن نیز کار درستی نیست. یکی نثرنویس است و داستان سرا ، دیگری فیلسوف و اندیشمند. در این سرزمین مانند دولت آبادی و بهتر از او در هر نسل و دوره بسیار بوده اند اما مانند سروش و بهتر از او در هر نسل و دوره چند تنی بیش نیامده اند. فرزانه است هر چند نشان داد خو و تحمل فرزانگان را ندارد. قربانی غرور شد و از نظرها افتاد. دریغ بود.

-- مصطفا ، May 25, 2009

به نظر من اگر اقای دولت ابادی کمی وقت شناستر و منصفتر بودند در جایی که اقا ی سروش خود از این حکومت ازار فراوان دیده اند و به خاطر نظرات و عقاید تابو شکن و متهورانه دینی اش مجبور به ترک وطن شده تا از تهدیدات در امان بماند اینهمه افراد کماکان وفادار به نظام را که همچنان هم از گذشته حکومت دفاع میکنند (منجمله همان کسی را که در میتینگ انتخاباتی اش شرکت کرده بود) را وانمیگذاشت و با شجاعت از همانها انتقاد میکرد....واقعا که نخبگان ما چه موقع شناسن....
بابک
تورنتو

-- Babak ، May 25, 2009

منم همونی که امین گفت: کار هر دویشان اشتباه است!

از این حرفها گذشته، اصلاً در شأن آدمی مثل دولت آبادی هست که خود را قاطی این حرفها کند؟

-- مقلد ، May 25, 2009

آیا فقط سروش باید جواب پس بدهد که در عمل تاوان کار خود را داده است . اولین کسی که اکنون باید جواب دهد موسوی است که قرار است در مسند قدرت نشیند . من شنیده بودم ایشان صادق هستند . پس لطفا" رابطه خود را با ستاد انقلاب فرهنگی روشن کنند .

-- شایان ، May 25, 2009

خيلي عجيب است كه هر ازچند گاهي يكي پيدا مي شود وبه سروش حمله ميكند آيا هدف روشنفكري ديني نيست؟آقاي نويسنده برجسته اينجا جاي اين حرفها بود؟اين هم به اين تندي ؟

-- مهدي ، May 25, 2009

اولین صفت یک روشنفکر صادق آن است که به اشتباهات گذشته خود اذعان داشته باشد.خود را عقل کل پنداشتن از کسی که (دکترسروش)داعیه روشنفکری دارد اشتباه محض است.

-- چیا ، May 25, 2009

آقای سروش!
سیاست زده 30 سال پیش
سیاست زده ،فیلسوف نمای 20سال پیش
سیاست زده ،فیلسوف نما، عارف کاسب 10سال پیش
سیاست زده ،فیلسوف نما، عارف کاسب، شاعر عربده خو ی امروز
بالاخره کی شما به ثبات و انسجام فکری می رسید؟


ای س

-- وحدت ، May 25, 2009

راستش نمی دانم که چه بگویم! اما از خواندن غالب کامنت ها متاثر می شوم. نمی دانم که چقدر این کامنت ها غرض ورزانه، چقدر از روی آگاهی، و چقدر از روی دفاع است. اما هر سه این ها را می توان به وضوح دید. پاره ای دوستان از دکتر سروش گلایه داشتند که سخن ناروا گقته. سوالی دارم آیا این دوستان از 10 روشنفکر برتر دنیا در برابر کیهان دفاع کردند؟ آیا آن زمان که به جلسات سروش حمله می شد و بر روی او و یارانش صندلی پرت می شد. این دوستان اعتراضی کردند؟ اگر نگاهی به روزنامه های گوناگون کشور به خصوص در 2سال اخیر بی اندازید چندبار داستان انقلاب فرهنگی بر سر زبان ها افتاد و خاموش شد؟ دوست دیگر نوشته بود آقای دولت آبادی کتاب هایش ماندگار است و کتاب های دکتر سروش دیگر خوانده نمی شود. دوست عزیز آثار دکتر سروش لا اقل به چند زبان زنده دنیا ترجمه دارد بسیاری از آثار ایشان برای اندیشمندان جهان جالب توجه است. دوست دیگر نوشته بود دکتر سروش نام جناب دولت آبادی را اشتباه نوشته و دیگر دوستی نوشته بود که دکتر سروش جناب دولت آبادی را نمی شناخته! آخر کمی هم به آغاز نامه نظر کنید. نامه با کنایه آغاز می شود نه با عدم شناخت دیگری. البته باید اذعان داشت که زبان هر دو بزرگوار تند و تلخ بود. اما گاهی این زبان از هر شیرینی شیرین تر است. کما این که همه ما در زندگی روزمره خود از این زبان فراوان استفاده می کنیم!

-- kavir ، May 25, 2009

دولت آبادی اعتبار چندین و چند ساله خود را از سر کوی و برزن نیاورده است تا آنرا صرف تبلیغی سطحی کند.او مفهوم مناظره را به معنای حقیقی خود می شناسد.سخن او ریشه در صداقت و شجاعت و حقیقت جویی و آزادگی دارد.
گویا سروش اتحاد مصلحتی را بیشتر می پسندد و از اینکه دولت آبادی با آزادی، بیان خود را در محفل دموکراسی ایراد کرده است شگفت زده شده است.
من هم در ادعای دموکراسی سروش شگفت زده هستم.

-- سحر ، May 25, 2009

آقای سروش حقیقت بسی تلخ است. شما نه تنها پدر مرا که استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران بود خانه نشین کردید بلکه اورا کشتید. پدر من در اثر افسردگی های این کینه های انقلابی شما در 47 سالگی در کنج خانه با کوله باری از علم و دستی تهی در گذشت. هنگامی که می دیدم انصار حزب الله سخنراهی هایتان را بر هم می زنند بی اختیار به یاد این شعر می افتادم
زنذگی این است گه عزت دهد گه خار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

-- شیوا ، May 26, 2009

خدایا! در این دیار از که بیاموزیم ؟ هنگامی که آموزگاران ما چنینند!

-- شریف ، May 26, 2009

گفت و نوشت دو ادیب فرزانه و عارف نامدار از آنگونه که شاهدش بودیم آیینه ای شد برای نگریستن در چهرهء زشت فرهنگ فقیر مان از انصاف و ادب و عدالت .
خالق کلیدر چنان سخن گفته است که گوئی سروش سنگی بوده است بر گذرگاهی که آفتاب واب و باد برآن گذری نکرده و آراء او همچنان همان است که سالیان پیش !
و سروش نیز چنان نگاشته است که در گزاره ای کیمیگرانه حلاوت عرفان را به زهر تلخ نفرت بدل ساخته است
خدایا در این دیار از که بیاموزیم؟ هنگامی که آموزگارانمان چنینند!

-- شریف ، May 26, 2009

با سلام
من حق را به دکتر سروش می دهم .
در علم تاریخ یک نکته ای وجود دارد و آن اینکه هر واقعه را باید در جو و فضای همان زمانه بر رسی کرد ، نه با طرز فکر زمان خودمان .
ماجرای انقلاب فرهنگی و داستان ستاد و شورا و اینها را هم باید در همان چارچوب بررسی کرد .
اتفاقا دکتر سروش نه تشنه ی قدرت بوده است نه به حق کسی ظلم کرده . به گواهی تاریخ . از قبول وزارت در کابینه ی باهنر خودداری کرد و در زمانی که امکانات استفاده از قدرت برایش مهیا بود از قدرت کنار کشید .و به شغل استادی دانشگاه ونویسندگی تحقیق پرداخت . که به سبب ملاحظه نکردن ارباب قدرت از دانشگاه اخراج شد .
ولی از آنجا که " مرد هنرور هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند " در دانشگا ههای هاروارد و پرینستون و در کنفرانس های علمی بزرگ جهان به کار خود که آگاه کردن و باز کردن درهای تفکر بروی مردمان بوده اشتغال دارد . و قدر دیده بر صدر می نشیند .
حال آقای دولت آبادی هرکسی که باشد با چه حقی بر ایشان بانگ می زند و خویش را برتر می بیند . و بر سروش خرده می گیرد که شعر مولانا را برای ما می خواند و می خواند ومی خواند . گویی خیلی عصبانی است از سروش و گویی سروش فقط شعر مولانا را می خواند . در حالی که سروش شعر مولوی را شرح وتفسیر میکند ، گره از عقده های ریز و درشت در ابیات آن بزرگ را می گشاید . بر آنها حتی نقد هم می کند. و این کار بزرگی است که ازدیگری بر نمی آید .
سروش همچنین فیلسوف بزرگی است . و دانایان می دانند رجحان یک فیلسوف را بر یک داستان نویس .
همچنین سروش یک سخنور زبردست و یک استاد شاگرد پرور هم هست که کسان بسیار از خرمن دانشش خوشه ها چیده و توشه ها اندوخته اند .
همه ی اینها به کنار سروش یک مرد نیک و یک بنده ی خوب خداست .

-- محمد ، Jun 2, 2009

دکتر سروش حق داشت. دولت آبادی جوگیر شده بود و یادش رفته که امثال موسوی ها همان چپ های اسلامی رادیکال بودند که پدر مارو در آوردن. سروش از همون ابتدای انقلاب ایران لیبرال بود و هیچگاه از موضعش عدول نکرده

-- دوست ، Jun 23, 2009

محمود دولت آبادی از زمره جامعه شناسان ادبیاتی است که دهها حسین و میرحسین و سروش و ... از حنجره ی قلم او بیرون ریخته اند و اندکی بعد به پشت یک صفحه ی دیگر، خشک شده اند .

-- Mohsen Harandi ، Jun 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)