خانه > گفتگوي خودموني > وبلاگ خوانی > بیانیه موسوی در وبلاگستان فارسی | |||
بیانیه موسوی در وبلاگستان فارسیلیدا حسینینژادlida@radiozamaneh.comروز سهشنبه ۲۰ اسفندماه، مهندس میرحسین موسوی، آخرین نخست وزیر ایران، با صدور بیانیهای رسماً کاندیداتوری خود را برای شرکت در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری ایران اعلام کرد. این بیانیه بحثهای زیادی را در میان جبهه اصلاحات و حتی عموم مردم ایجاد کرده که این بحثها را در وبلاگهای ایرانی میتوان دنبال کرد.
من هم در اینجا نگاهی به گزیده این وبلاگها دارم که البته آنچه در مورد این وبلاگها و پستهای مربوط به کاندیداتوری میرحسین موسوی برایتان میآورم پیش از جلسه یکشنبه بعد از ظهر میر حسین موسوی و سید محمد خاتمی است که انتظار آن میرود که نتیجه این جلسه کنارهگیری خاتمی به نفع موسوی باشد. تا به امروز هم در بسیاری از وبلاگها این بحث دیده میشد که یکی از این دو کاندیدا در دقایق آخر به نفع دیگری انصراف دهد. مثلاً نویسنده وبلاگ «بامداد» میگوید تا قبل از خواندن بیانیه مهندس موسوی بر این نظر بوده که سرانجام آقای خاتمی به نفع ایشان کنارهگیری خواهد کرد، اما پس از مرور و دقت در اطلاعیه نظرش تغییر کرده است. او حدس میزند اگر قرار باشد انصرافی صورت گیرد، احتمال اینکه از سوی مهندس موسوی به سود آقای خاتمی انجام پذیرد، بیشتر است. به نظر محمدرضا شکوهیفر، نویسنده وبلاگ «بامداد» بیانیه اعلام حضور مهندس موسوی بودار است. او میگوید: «در این بیانیه آنچه مشهود است نوعی بیمیلی است و اساساً شما کیفیت یک بیانیه از این نوع را که لزوماً باید شامل تم تبلیغاتی که حاوی شعارها و ایده آلهای انتخاباتی و سیاسی مهندس موسوی باشد را نمیبینید.» البته او این احتمال را میدهد که شاید اشتباه بکند و میگوید که باید منتظر ماند. نکته مهم از نظر نویسنده وبلاگ «بامداد» این است که: «مهندس موسوی یک سیاستمدار پاکدامن ولی به غایت زیرک است. این زیرکی و هوشمندی را وامدار تجربیات پیشین دوران حضورش در وزارت خارجه و نخست وزیری است. یک سیاستمدار چپ نه سمبلیک بلکه معنادار،اختلاف نظرش با حجت الاسلام خامنهای نه آنگونه که برخی تکنوکراتهای بازنشسته، صرفاً در حیطه جهتگیریهای اقتصادی میدانند بلکه در ابعاد گوناگون سیاسی و اقتصادی و فرهنگی هنوز هم پابرجاست.»
او ادامه میدهد: «به هر روی چپگرای چون او که هم برخلاف احمدینژاد دانش و بینش کار اجرایی دارد، و هم بر عکس او نه یک پوپولیست سوارکار بر موج سادهلوحی عوام بلکه یک سوسیالیست معقول و موجه و مردم باور است، میتواند آراء اصولگرایان را البته در صورت اجماع بر احمدینژاد بشکند. در آنسو اما اگر فرضاً بر خلاف حدس بنده مهندس موسوی ماند و خاتمی به سودش کناره گرفت، باز هم دو مشکل عدیده برای اصلاحطلبان وجود دارد، آنهم اینکه اولاً قشر جوان و تحصیلکردگان جامعه آشنایی چندانی با مهندس موسوی و تفکر سیاسیش ندارند.» او در پایان مینویسد: «معضل ثانی آنکه عرفاً و تجرباً در هر نظام انتخاباتی، حالا فارغ از اینکه کیفیت و درجه سلامتش چه میزان باشد، اکثریت رأیدهندگان یک طیف به جز خط مشی و سبقه و سویه سیاسی شخص، کاریزما و گیرایی شخصیتی او را نیز در نظر میگیرند. سوال این است: آیا جذبه مهندس موسوی به مقیاسی هست که بتوان او را یک عنصر کاریزماتیک به شمار آورد که پتانسیل جذب و تجمیع آراء طرفداران همچنان امیدوار اصلاحات را داشته باشد؟...» و سری میزنیم به وبلاگ «ملکوت». داریوش محمدپور در وبلاگش در پستی با عنوان «استراتژی مهارِ سهگانه!» تا قبل از جلسه امروز میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی بر این نظر بود که در حال حاضر یک مثلث وجود دارد و هر سه رأس آن (خاتمی، کروبی و موسوی)، در نامزدی عزم جزمی دارند و کوتاهبيا نيستند. نویسنده وبلاگ «ملکوت» نوشته است خاتمی میداند کسانی که میخواهند پشت او بايستند، هرگز حاضر نمیشوند به اردوی موسوی بپيوندند و ادامه میدهد: «اين يعنی ريزش یکبارهی رأیهايی که میتوانست در مقابل احمدینژاد بايستند. قراين قابل توجهی هست که نشان میدهد بيرون رفتن خاتمی از صحنه، يعنی تقویتِ احتمال پيروزی احمدینژاد، نه تضعيف آن احتمال .» و در ادامه این سوال را مطرح میکند: «کسانی که قرار است در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار باشد بين خاتمی و احمدینژاد انتخاب کنند و خاتمی کنار بکشد، آيا به بديل خاتمی رأی خواهند داد یا به رقيبِ او؟ اين نکته مهم است که به هر دليلی، خاتمی قدرتمندترين رقيب در برابر احمدینژاد است. نه موسوی و نه کروبی هيچکدام نمیتوانند در برابر شبکهی تودرتويی که احمدینژاد در اختيار دارد، تاب بياورند.»
داریوش محمدپور بر این نظر است که: «شايد اين دو، بدون خاتمی، بتوانند انتخابات را به دور دوم بکشانند. اما در دورِ دوم، پيروز انتخابات به احتمال زياد احمدینژاد خواهد بود. خلاصهی نظر من اين است که کنار کشيدن خاتمی، تنها مددرسان بالاتر رفتن رأی احمدینژاد خواهد شد...» اما نویسنده وبلاگ «پله برقی» حضور موسوی را بسیار مثبت میداند. او دلیل آن را اینطور عنوان میکند: «نامزدی وی فضا را از حالت دو قطبی خارج خواهد کرد و جناح راست جرأت خواهد کرد که با کاندیداهای دیگر هم به میدان بیاید و بنابراین همه نیرو، رأی و ماشین انتخاباتی آنان در خدمت احمدینژاد قرار نخواهد گرفت...» بهمن هاتفی، نویسنده وبلاگ «پله برقی» جای یک گفتمان چپ را در جامعه خالی میبیند و میگوید: «گفتمان موسوی که حمایت از محرومان را با خود به همراه دارد، دست دولت را از این نظر خالی خواهد کرد... (تقریباً) تمامی گروههای سیاسی موجود در صحنه سیاست ایران، درباره اقتصاد، یا ساکتند و یا سیاستهای نئولیبرالی را ترویج میکنند. نتیجه این اجماع این شده است که فقط راست افراطی، با روشهای پوپولیستی، شعار حمایت از محرومان را سر داده، رأی آنان را اخذ کرده و در عمل مسیر خود را رود. وجود گفتمان چپ، حتی به شکل نه چندان جدید که موسوی با خود بههمراه دارد، باعث وجود توازن بیشتر در طیفهای سیاسی میشود و جریانات دیگر را به واقعیت خود نزدیکتر میکند.» «پله برقی» این احتمال را در وبلاگش میداده است که خاتمی نماند و به زودی کنار برود. او در مورد دلایل این کنارهگیری میگوید: «دلایل این کنارهگیری فقط به جمله معروف او "یا من یا موسوی کاندیدا میشویم" یا اینکه بسیاری از فعالین اصلاحطلب بهغلط بهدنبال "وحدت" هستند، خلاصه نمیشود. با وجود اینکه بسیاری از هواداران حضور خاتمی در انتخابات، تصویر خاتمی سالهای ۷۶ و ۷۷ را در ذهن میپروراندند و آرزوی اینکه اینبار محکمتر هم باشد و ایستادگی کند و حتی برخی برایش شرط و شروط میگذاشتند، خاتمی راه دیگری را برگزیده بود. او به صراحت اعلام کرد که اینبار "توسعه سیاسی" در دستور کار وی نخواهد بود و به "توسعه اقتصادی" میاندیشد. مسأله این است که با وجود حضور موسوی، خاتمی باید بیش از پیش، نیروهایی اجتماعی را که خواهان توسعه سیاسی هستند، نمایندگی کند و این نقش با تعریف خاتمی از خودش و از حضورش در انتخابات تضاد دارد. او پتانسیل پذیرش این نقش را ندارد...» وبلاگ «پله برقی» در ادامه بحثش در ارتباط با کنارهگیری احتمالی محمد خاتمی میگوید: «این کنارهگیری به یکدستی جبهه دوم خرداد منجر نخواهد شد و راست (اقتصادی) این جبهه حساب خود را جدا خواهد کرد و با کاندیدایی مدرنتر که بتواند دل بخشی از طبقه متوسط رو به بالای شهری را به دست آورد، وارد صحنه خواهد شد. به وضوح موسوی (و حتی کروبی با وجود آنکه دبیرکل کارگزاران، کرباسچی، را در کنار خود دارد) توانایی جذب آرا کسانی که در انتخابات قبلی در مرحله اول به هاشمی رفسنجانی رأی دادند٬ را ندارد. این بخش نیاز به کاندیدایی جدید دارند که پس از کنارهگیری خاتمی، به میدان خواهد آمد.» او در پایان میگوید: «سلایق سیاسی در ایران، حتی در چارچوب قوانین و فضای سیاسی موجود، متکثر است و در دو غالب اصلی نمیگنجد. حضور موسوی باعث ایجاد فضا به دیدگاههای مختلف امکان رونمایی میدهد و از یککاسه نیروها در زیر چترهای مصنوعی اصولگرایی و اصلاحطلبی جلوگیری میکند. این حضور شعار توسعه سیاسی نمیدهد ولی با ایجاد حرکت در فضای سیاسی، (احتمالاً) به توسعه سیاسی نیز منجر میشود.»
اما حضور مهندس میرحسین موسوی در این انتخابات و صدور بیانیهاش ما را به دوران گذشته میبرد و بسیاری از خاطرات آن زمان را برای ما ممکن است زنده کند. من هم به عنوان آخرین وبلاگی که برای این برنامه انتخاب کردم به سراغ وبلاگ «روزگار جنون» رفتم که از احساسش و خاطراتش از آن دوران میگوید. «روزگار جنون» خطاب به میرحسین موسوی مینویسد: «... جناب موسوی آن هنگام که شما نخست وزیر بودید، من سالهای کودکیام را سپری میکردم. بیانیه شما خاطرات آن روزها را زنده کرد. خاطرات پدرم که با دوچرخه از سر کار به خانه برمیگشت. خاطرات اقساط ماهیانه خانه، خاطرات صفهای بلند کوپن پنیر...» او در ادامه مینویسد: «راستی جناب موسوی یادتان هست آن گوشتهای یخی؟ تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ شهاب یادتان هست؟ یخچال حوالهای پارس چطور؟ گشتهای شبانه ، کمیته، گزینش و اخراج یادتان هست؟ سمبلهای آن دوران را به خاطر دارید؟ ریش و یقه بسته و سررسید و پاترول آبی رنگ را میگویم! یادتان هست که شعار بود و شعار بود و شعار و برادرهایی که از ما برابرتر بودند؟» «روزگار جنون» مینویسد: «آخ جناب موسوی اگر بدانید که چه حالی میکردم ساعت پنج بعد از ظهر. دو شبکه که بیشتر نداشتیم، آنهم پاره وقت. کل اوقات فراقتمان برنامه کودک یک ساعته شبکه یک بود که با سه برنامه پر میشد و فیلم سینمایی چهارشنبه شب از سینمای ژاپن. یادتان هست؟ جناب موسوی پناهگاههای توی مدارس یادتان هست؟ صدای آژیر قرمز چطور ؟ ترس و وحشتی که از بمباران داشتیم یادتان هست؟...» در ادامه آمده است: «راستی مادربزرگم یادتان هست که همیشه دامنش پر از عناب بود و تکههای بدنش را از روی در و دیوار خانهای که در بمباران تخریب شده بود جمع کردیم و پدربزرگم که به داستان بزبزقندیش دلخوش بودم و یک سال نکشید که دق کرد و مرد؟ راستی پدرم را یادتان هست؟ ریشش را میتراشید و طعنه میشنید. به عشق شاگردانش تدریس میکرد و طعنه میشنید... راستی پدرم مستضعف بود یا طبقه متوسط ؟ مرز استضعاف تا کجا بود؟ تا کدام طبقه؟» نویسندهی این وبلاگ در پایان مینویسد: «جناب موسوی، وقتی به آن زمان نگاه میکنم، هیچ آرزویی را در من برانگیخته نمیکند. شاید بگویید تازه انقلاب شده بود، جنگ بود و ما هم تجربه نداشتیم. همه اینها را میدانم ولی من آنچه را تجربه کردهام برای کودکان امروز سرزمینم نمیخواهم. جناب موسوی صادقانه بگویم، بیانیه شما خاطراتی را که دوست داشتم فراموش کنم زنده کرد.» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|