«با خانم و آقای زمانه» برنامه چهاردهم
اکبر گنجی: باورهای دینی تحول پیدا میکنند
لیدا حسینینژاد مریم اقدمی
«تاملاتی دربارهی تروریسم مقدس»، عنوان یکی از آخرین مقالههای اکبر گنجی است که روی سایت زمانه منتشر شده است.
این مقاله از سری مقالههای «امام زمان به چه کار فقها میآید» است که اکبر گنجی به تازگی آن را شروع کرده است.
هدف وی از این مقالهها این است که به جنجالهای بنیادگرایان درخصوص «قرآن محمدی» و دلایل وجود امام زمان پاسخ بدهد.
نوشتههای او همیشه از پرکامنتترین مطالب سایت زمانه هستند. این مقاله هم با ۵۰ کامنت با واکنش زیاد خوانندگان زمانه مواجه شده است.
در این برنامه به سراغ اکبر گنجی رفتیم تا به کامنتهای خوانندگان پاسخ دهد.
آقای گنجی، بحثی که در کل این سلسه مقالات شما مطرح شده یک نوع ابهامی است که برای خوانندگان وجود دارد. آنان اینگونه میگویند که ما بالاخره نفهمیدیم آقای گنجی که همهی دین و اسلام را به نقد میکشد بالاخره مسلمان است یا خیر. به طور مشخص فردی به نام محمدرضا در کامنت خود گفته است: «آقای گنجی گفتهاند هر امری که قابل اثبات نباشد محکوم به شکست نیست. پس تکلیف چیست؟ اگر استدلال بر مبنای علم امروز اشتباه کند چه؟ من خیلی دوست دارم که بدانم آقای گنجی پیرو چه مکتبی است و از روی حرفهایش نفهمیدم که مسلمان است یا نیست».
خدمت شما و خوانندهی محترم عرض کنم که من ذاتگرا نیستم و گمانم این است که بسیاری از دوستان که این نوع سوالات را مطرح میکنند یک نوع ذاتگرایی در پس ذهن خود دارند.
گویی مکاتب، ایدئولوژیها و آیینها یک نوع ذات ثابت و سلبی دارند و اگر شما خودتان را مقداری از آن ذات، اینطرف یا آنطرف بگذارید دیگر به آنجا تعلق ندارید.
این ذاتگرایی که از ارسطو شروع شده است از سوی او محدود به جهان طبیعت میشد. ایدهها، آیینها و فکر و اندیشه هیچ ذاتی ندارند.
نکتهی دوم این است که اگر ما درباره آیینها و مکاتب بحث کنیم، در هیچ آیینی یک قرائت از آن آیین وجود ندارد. اگر کسی فکر کند مارکسیسم را مثلاً میتوان به استالینیسم یا لنینیسم فرو کاست، تصور اشتباهی است. ما انواع مارکسیسم داریم و نه یک نوع مارکسیسم.
سوسیالدموکراسی و در مقابل آن قرائتهای توتالیتر از مارکسیسم داریم که آزمایش شدهاند و تجربه خودشان را پس دادهاند. ولی اگر به تاریخ مارکسیسم نگاه کنید میبینید دهها تفسیر از مارکسیسم وجود دارد و هر یک از مارکسیستها میگویند مارکسیسم آنچیزی است که من میگویم.
لیبرالیسم هم به همین صورت است. امروزه اگر به متفکران بزرگ لیبرال که هماکنون در قید حیات هستند نگاه کنید میبینید انواع و اقسام قرائتها از لیبرالیسم داده میشود و هر کدام از اینها هم خودشان را نوع اصلی لیبرالیسم جلوه میدهند.
مثلاً گروهی فکر میکنند آنچیزی که گوهر لیبرالیسم را تشکیل میدهد اختیارگرایی است، گروهی فکر میکنند آزادی است. گروهی هم فکر میکنند عدالت است.
همین بحثها ادامه دارد و هیچکس هم به صرف این اختلافات که کسی مقداری پای خودش را اینطرفتر یا آنطرفتر بگذارد، نمیگوید آن دیگری لیبرال نیست.
در مورد مسلمانی و مسیحیت و یهودیت هم این حکم صادق است. در تاریخ مسیحیت نگاه کنید، انواع و انحای مسیحیت داریم و داخل این مسیحیت، دهها و بلکه صدها نوع مسیحیت وجود دارد و همه اینها هم به حیات خود ادامه میدهند و هیچکس نمیتواند بگوید اینها مسیحی نیستند.
امروز داخل کلیسای مسیحی به کشیشهای همجنسگرا برخورد میکنیم. ببینید مسیحیت چقدر در تاریخ خود تحول پیدا کرده است که امروز میتواند کشیش همجنسگرا در این دین وجود داشته باشد.
در مورد اسلام هم این حکم صادق است. ما چیزی به نام «اسلام» نداریم، انواع و انحای مسلمانی داریم و اگر بخواهید دو سر طیف را با هم مقایسه کنید، تفاوت در اینجا ۱۸۰ درجه خواهد بود.
این چیزی نیست که امروز بخواهم ادعایی کنم که وجود خارجی نداشته باشد. میتوان از صدر اسلام تا به امروز این طیف را دنبال کرد و دید این اختلافات چقدر عمیق بوده و امروز هم عمیقتر شده است. به این معنا، بنده خودم را یک مسلمان و شیعه میدانم.
اکبر گنجی
آقای گنجی، شما به ذاتگرایی اشاره کردید. یکی از خوانندگان به نام طالب، اینطور نوشته است: «آقای گنجی میگوید: اثبات سخن خدا بودن قرآن ناممکن است . مایلم از ایشان بپرسم این حکم مطلق را از کجا آوردهاند. آیا گفتن این گزاره با گزارههای دیگر خود او تعارض ندارد؟ گزارههایی مثل اینکه درک ما ازاشیاء و روابط بینالاذهانی است یا اینکه نسبیت فهم آدمیان و نفی مطلقاندیشی خوب است».
ببینید، اینکه خیلی پاسخ روشنی دارد. در منطق و ریاضیات خیلی چیزها را محال اعلام میکنند. مثلاً فرض کنید قاعدهی تناقض، اجتماع نقیضین را محال میدانند و منطقیون در این زمینه صحبتهای روشنی گفتهاند.
در مورد خداوند و آنهایی که به خدای متشخص انسانوار قائل هستند، سه صفت برای خدا در نظر میگیرند. یکی قدرت مطلق خدا، دیگری علم مطلق و سومی هم خیر محض بودن یا خیر مطلق بودن خدا است.
اگر در همین جا نگاه کنید، میگویند مثلاً خدا میتواند به جای آنکه دو ضربدر دو را چهار کند، پنج بکند؟ از این نوع مثالها بسیار زده شده است. پاسخی که طرف مقابل میدهد این است که خدا توانایی هر کاری دارد بهجز محالات عقلی و منطقی.
اینکه خیلی ساده است، یعنی منطقیون و فلاسفه بسیاری از اینها را محال عقلی میدانند، پس اینطور نیست که محال وجود نداشته باشد یا حکم مطلق وجود نداشته باشد. چنین چیزهایی وجود دارد و مثالهایش هم در منطق و فلسفه وجود دارد.
نکتهی دیگر در مورد مسالهی خاصی است که ما صحبت میکنیم، ما انسانها قدرت محدودی داریم، و عقل ما هم محدود است و توانایی بعضی از کارها را نداریم. بعضی از آدمها آمدهاند و میگویند خدا با ما حرف زد. تعداد این آدمها هم بسیار محدود است.
چگونه بفهمیم خدا با آنها حرف زده است؟ یعنی چه مکانیزم بشری وجود دارد برای اینکه ما دریابیم خدا با چنین فردی سخن گفته یا نگفته است. هیچ مکانیزمی در اختیار ما انسانها نیست.
اگر امروز به شما بگویم خدا با من صحبت کرده است، شما به چه روشی میتوانید نشان دهید که خدا با من صحبت کرده است یا به چه روشی میتوانید نشان دهید که خدا با من صحبت نکرده است.
فعلاً چنین امکانی در قدرت بشری وجود ندارد و نمیتواند در اختیارش باشد. چون این یک ادعای جزیی مشخص است که در تجربهای که من داشتهام هیچکس جز من مشارکت نداشته است.
من از یک امر ۱۰۰ درصد شخصی و خصوصی با شما صحبت میکنم که هیچکس ناظر آن نبوده است. چه راه بشری برای اثبات و ابطال آن وجود دارد؟ این یک مسالهی بسیار روشن است و مثالی است که دایماً در «قرآن محمدی» زدهام.
براساس آن کسانی که شبهات حقانی به ساحت تاریخی دارند، میتوانیم کاملاً یک بحث تاریخی بکنیم و براساس متون تاریخ و شواهد تاریخی بحث کنیم که آیا این کتاب یعنی قرآن، سخن پیامبر گرامی اسلام است یا نیست.
این امکانات بشری در اختیار من است و من ادعا ندارم که مسلمانان میتوانند به تمام شبهات تاریخی من پاسخ دهند و یا تاکنون پاسخ دادهاند.
ولی میگویم امکان بشری برای ما وجود دارد که با ابزارهایی که انسانها در اختیار دارند، روشن کنند این قرآن سخن پیامبر اسلام است یا خیر. اما اینکه شما بخواهید بگویید این سخن خدا است یا نه، چنین قدرتی در اختیار انسان نیست.
همینطور در مورد خدا، از اول تاریخ تا به امروز بحث ادامه دارد که آیا خدایی وجود دارد یا ندارد. کسانی که خدا باور هستند، ادلهای برای اثبات ارایه کردند و این ادله از سوی مخالفین پذیرفته نشده است و تا ابد هم پذیرفته نخواهد شد و این بحث همچنان ادامه دارد. هیچکس هم نمیتواند راه روشنی نشان دهد که بگوید حکم نهایی صادر شد و این مساله فیصله یافت.
شما به قضیهی علم و منطق اشاره کردید و اینکه خیلی چیزها را حتی با این ادله هم نمیتوان اثبات کرد. مهدی هم در کامنتی که گذاشته گفته است شما در سلسله یادداشتهای خودتان به طور مکرر به علم تجربی مدرن و تعارض دین با آن اشاره میکنید. بعد میگوید با این فرض، به طور کلی معجزه که یکی از دلایل اثبات نبوت است و پیامبران مختلفی دارای معجزات گوناگون بودهاند، نفی میشود. پس نمیتوان آن را اثبات کرد.
ابتدا باید دو نکته را از هم تفکیک کرد. یک نکته این است که بین گزارهها و باورهایی که در دین وجود دارد با گزارههای علمی تعارض وجود دارد.
هیچکس نتوانسته است این را انکار کند، یعنی کاملاً مشهود است و در متون مقدس دینی وجود دارد و فقط در اسلام هم نیست. اتفاقاً میتوان نشان داد که در تورات هم بسیار بیشتر از قرآن این موارد وجود دارد، همینطور در انجیل.
نکتهی دوم این است که چگونه میخواهید به حل این مساله بپردازید. اگر پوزیتویست باشید، پوزیتیویستها فکر میکردند قوانین علمی چیزهای اثبات شده، قطعی و یقینی هستند و چیزهای غیرعلمی را نه تنها کاذب، بلکه بیمعنا هم میدانستند. تکلیف شما مشخص است.
ولی بنده پوزیتویست نبودهام و نیستم و دایماً در این مقالات «قرآن محمدی» این سخن تکرار شده است که باید یک نظریه علمشناسانه و دینشناسانه داشته باشید و آنجا این مشکل را حل بکنیم و این هم چیز سادهای نیست.
درست است که شما میتوانید در فلسفهی علم «پوپری» بشوید و بگویید همه گزارههای علمی، ابطالپذیر و ظنی هستند. اما باورهای دینی، باورها و گزارههای قطعی هستند.
میتوانید این کار را بکنید و به نوعی مشکل را حل کنید. اما این مشکلات دیگری برای شما به دنبال میآورد. یعنی آن موقعی که شما بگویید این قوانین و تئوریهای علمی چیزهایی هستند که اثبات نشده، زمینی و غیرقطعی هستند و هر جا با گزارههای دینی تعارض پیدا کنند، آن چیزهای دینی را انتخاب میکنیم. دیگر نمیتوانید از این علم استفاده چندانی بکنید.
نمیشود موقعی که مریض شدید، بگویید میروم دکتر. اگر اینها را چیزهای خیلی زمینی و کاملاً در معرض نابودی بدانید، از کل این علم یعنی همهی علوم تجربی به طور کلی و نتایج و دستآوردهای آن که تکنولوژی باشد، نمیتوانید استفاده کنید.
آقای گنجی، کامنت گذاری به اسم سلام پرسیده، اینکه شما برای بودن خدا یا قرآن یا صدق گفتار محمد یا امام زمان دنبال دلیل میگردید همان کاری است که عقل میگوید و همان چیزی است که شریعت سفارش میکند، حالا اگر یک عده این راه را عوض کرده باشند و یا آن را تحریف کرده باشند تکلیف چیست؟ مثلاً فرض بکنید نیوتن که جاذبه را کشف کرده است بیاید عمداً یا سهواً فرمول جاذبه را اشتباه مطرح بکند، آن وقت تکلیف چیست؟ آیا باید با نظریه گرانش مخالفت کرد و یا اینکه باید با علم نوین به مبارزه پرداخت؟
بستگی به رویکرد شما دارد. یعنی اگر رویکردتان ایمانگرایانه باشد، همانطور که کیرکگارد داشت و بخواهید در سنگر ایمان بروید. تمام چیزهایی که با بسیاری از گزارههایی که نه بر اساس شواهد عقلی یا تجربی یا قراین تجربی باور دارید، متعارض باشد، صدمهای به باور شما نخواهد زد.
میگویید من نیازی ندارم اثبات کنم که خدا، امام زمان و زندگی پس از مرگی هست. در مورد هیچکدام از اینها قراین عقلی و شواهد تاریخی و تجربی نخواهید داشت، ولی آن پروژه یک انتخاب بسیار مهمی است که هزینههای خاص خود را دارد.
اما این سوی قضیه، اگر شما عقلگرا باشید و بگویید پروژه ما عقلانی کردن دین است، یا اینکه بگویید باورهای هستیشناسانه و تاریخی منطبق با واقعیت هستند و با دلایل و برآیندی عقلی میتوانید اینها را عقلانی بکنید، به طور طبیعی، کسانی از شما طلب دلیل میکنند و باید برای آن باورهای خودتان دلیل بیاورید.
من هم در کل پروژه ناظر به «قرآن محمدی» دایماً سوالم همین بوده است که مخاطبان من کسانی هستند که متعقدند دین یک پروژه عقلانی است و از باورهای دینی میتوان به لحاظ عقلانی دفاع کرد و میتوان اینها را به لحاظ عقلانی اثبات کرد.
کاری که بنده کردم این بوده است که نشان دهم دلایلی که تا کنون برای صدق این مدعیات آورده شده، کاملاً مخدوش است.
یعنی ادعا میشود که این باورها عقلانی است و دلایل عقلانی برای آنها وجود دارد، اما موقعی که به چالش کشیده میشود یک گام عقب مینشیند و گفته میشود اینها باورهای عقلانی نیست و باورهای ایمانی است.
بعضیها در مورد نوع مقالههای شما و شیوه استدلالهای شما نظر دادند، درواقع حرفی که اینها میزنند این است که سطح مقالههای شما برای مردمی که الان در قرن بیست و یکم در بعضی شهرهای ایران به درختهای قدیمی دخیل میبندند و طلب حاجت میکنند، بسیار بالاست. شما برای چنین مردمی دارید اینگونه استدلال میکنید، بعد میگویید که وجود امام زمان زیر سوال است مگر میشود این نوع اعتقاد که تقریباً حالت ژنتیکی پیدا کرده است را در باور مردم حذف کرد؟ از یک جهت دیگر بعضیها مثل احسان میگویند: «وقتی مقالههای شما را میخوانم نگران میشوم. کاری نکنید وقتی برمیگردید کسی جرأت دفاع از شما را نداشته باشد. نمیگویم عقاید خودتان را نگویید ولی به این صراحت نگویید».
تا حالا که نظرات بسیاری از مخالفین محترم را خواندهام نیمی از این افراد ادعایی بر عکس ادعای این خواننده محترم داشتند، یعنی گفته میشود این مقالات بسیار سطحی و ژورنالیستی هستند.
نمیدانم کدام یک از این احکامی که دوستان مختلف صادر میکنند صادق است. به هر حال سعی میکنم آن چیزی را که به نظرم میرسد و افکاری را که به ذهنم میرسد، با صدای بلند فکر کنم تا دیگران را هم به ذهن خودم بکشانم.
آنچه فیلسوفان تحلیلی به ما آموختهاند، این است که موقعی که سخن میگویید سخنتان باید صریح، روشن و دقیق باشد که ناقد بتواند یقه شما را بگیرد و شما نتوانید بعد از نقد بگویید نه منظور من این نبوده و آن بوده، باید راه فرار را بر خود ببندید.
مخاطب این نوع مقالات، قطعاً تودههای مردم نیستند و هیچموقع نبودهاند و نخواهند بود. بیشتر روشنفکران و نسل جوان جامعه هستند که این نوع مقالات را میخوانند.
اینکه کسی فکر کند با این نوع مقالات میتوان انقلاب فکری برقرار کرد یا میتوان ایمان مردم را سست کرد، من چنین گمانی ندارم.
مردم باورهای خودشان را دارند و بسیاری از مومنان مطلقاً به مسایل عقلی توجه ندارند و شواهد معارض با باورهای خودشان را اصلاً به حساب نمیآورند.
اما در عین حال، تاریخ تفکر و دینداری نشان میدهد که اینها پدیدههای صلب و ثابتی نبودهاند، دایماً تحول پیدا کردهاند و حتی امروز فیلسوفانی که آن باورهای سنتی را دارند، سعی میکنند با تئوریهای جدید معرفتشناسانه باورهای خودشان را مدلل بکنند و این راهی است که در تاریخ اسلام هم طی خواهد شد و آرای جدید خواهد آمد.
اگر باورها همان باورهای سابق باشد، نیازمند به ادله جدید هستند، بگذریم از اینکه بسیاری از این باورها خرافاتی هستند که به مرور به سوی دینداری خواهند رفت.
ببینید، امروزه، همهی دیندارها میگویند بسیار از احادیثی که گفته میشود در متون معتبر حدیثی ما شیعیان بوده، جعلی است.
این چیزی نیست جز اینکه وقتی این نوع احادیث و باورها با علم جدید و دنیای جدید و با مدرنیته تعارض پیدا میکند، مومنان احساس میکنند دیگر نمیتوانند از آنها دفاع بکنند و مجبور میشوند بگویند این نوع امور جعلی است. این واقعه نشان میدهد که درون دین تحول صورت گرفته و صورت میگیرد.
در همین رابطه:
• شهرنوش پارسیپور: جامعه نگاه کنجکاوی به زن دارد
• جهان ولیانپور: هیأت مدیره، مسئول کسری بودجه است
• ایرج ادیبزاده: تکنوازی طولانی، خستهکننده است
• اردوان روزبه: حق انسانی هر فردی محترم است
• مجتبا پورمحسن: چیزی به نام تن زن را فراموش کردهایم
|
نظرهای خوانندگان
نمي دانم چه كسي از جمع راديو زمانه مي تواند پيام تشكر مرا به اكبر گنجي برساند. من از اين گفتگو بيشتر از مقالات يكطرفه ايشان خوشم آمد. ولي در واقع نمي شود هر بار نظر هر پنجاه نفر را با پاسخ در سايت منعكس كرد. الان بيش از يكسال است كه آقاي گنجي شخصا به من و همه خوانندگان قول داده اند سايت راه اندازي كنند . ولي زهي خيال باطل. در هر حال از راديو زمانه و آقاي گنجي كمال تشكر را دارم. منظور من در كامنت اشاره شده اين نبود كه محافظه كارانه بنويسند. من نوشته بودم كه مي شود از خيلي چيزها و از خيلي فرمهاي زباني براي بيان يك سخن استفاده كرد.
-- احسان ، Nov 23, 2008اتفاقا روزی در تلوزیون جناب آقای مکارم شیرازی صحبت می کرد و حجت خود را بر همه تمام کرد. ایشان فرمودند هر حدیث یا روایتی که در کتب شیعی باشد و بتوان از آن بر علیه عقاید شیعه استفاده کرد(که کم هم نیستند)، ما می گووییم همه آنها جعلی هستند.
-- علی ، Nov 24, 2008اول از هر چیز باید به خاطر تهیه این مصاحبه تشکر کنم که توانست تا حدی شبهات خوانندگان را برطرف کند اما قاعدتا از خود اقای گنجی انتظار داریم که وقتی مطلبی را در فضای مجازی مخصوصا در جایی مثل رادیو زمانه که به مقدار زیادی منطبق بر هنجارهای وب 2 است منتشر می کنند نسبت به واکنش های مخاطبان بی تفاوت نباشند و به امان خدا رهایش نکنند، اگر قرار بود اقای گنجی مطلبی بنویسند اینجا و بقیه بیایند و بخوانند و همین و بس، پس چرا قابلیت گذاشتن نظر برای نوشته تعبیه شده است؟ بهتر بود خود اقای گنجی کامنت های مطلب قبلی خودشان را جمع آوری می کردند و تک تک سوالات یا حداقل آن دسته از آن ها که بیشتر مورد پرسش واقع شده اند انتخاب می کردند و مفصلا پاسخ می دادند، نه اینکه به این ترتیب که شاهد بودیم مصاحبه گر رادیو زمانه هر تکه از کامنت ها که خوشش آمده را انتخاب کند و مثل یک کبوتر نامه بر به اطلاع اقای گنجی برساند و بعد مثل یک بچه خجالتی بنشیند و فقط گوش کند که مثلا ما هم بشنویم و به جواب سوال هایمان برسیم ... حداقل نکرده بودند از مصاحبه گری استفاده کنند که وقتی آقای گنجی فرمودند: "فلان چیز غیر ممکن است"، بتواند بگوید: "روی چه حسابی؟" نه اینکه بگوید:"آهان". بنابراین چون این مصاحبه کاملا یک طرفه بوده حق بدهید که باز هم برای خوانندگان شبهه انگیز شود.
-- DESERTER ، Nov 24, 2008و اما در مورد مطالبی که اقای گنجی عرض کردند.. جایی گفتند: " ايدهها، آيينها و فکر و انديشه هيچ ذاتي ندارند" و مخاطبین را ذات گرا توصیف کردند. شایسته می بینم برای توصیف رویکرد خوانندگان، "اسکلت گرایی" را به ذات گرایی ترجیح دهم. شاید این حرف شما درست باشد که ایده ها و آیین ها ذات ندارند، اما آیا اسکلت هم ندارند؟ شما مدعی هستید یک اسلام وجود ندارد... این مثل این است که بگویید یک ماشین مرسدس بنز وجود ندارد... بله، وجود ندارد، ده ها مدل از زمان تاسیس این شرکت تا به امروز در این کارخانه ساخته شده اما همگی بنز بوده اند و اینطور نبوده که کسی از دور یکی از مدل ها را ببیند و تشخیص ندهد که این مرسدس بنز است.. شما می گویید اسلام من متفاوت است،..باشد اما تا چه حد متفاوت؟ اگر من بروم یک مرسدس بخرم بعد چراغ هایش را عوض کنم، چرخ هایش را تعویض کنم، موتورش را با یک موتور تویوتا عوض کنم، سیستم انژکتور از یک ماشین هوندا بردارم و با فابریک خودش عوض کنم، گیربکسش هم باز با گیربکس یک اتومبیل ژاپنی عوض کنم باز هم می توان بگویم:" خوب، این هم نوعی بنز است" ؟ ما که قرار نیست با کلمات بازی کنیم، اگر قرار بر این بود من به راحتی می توانستم بگویم که یک دانمارکی هستم، چون واژه "دانمارکی" را می توانم بین من و هستم قرار دهم اما در دنیای واقع دانمارکی بودن ملزم به دارا بودن شرایطی خاص است، چون دانمارک دارای مرز و محدوده ای خاص است.. در عالم کلمات همه چیز با همه چیز متناسب است، مثلا خیلی راحت می توانم به یک دریای آبی رنگ اشاره کنم و بگویم: "چه رنگ سبز دلنشینی دارد این دریا" و وقتی کسی گفت کجای این دریا سبز رنگ است بگویم: "من سبز می بینم، به نظر من سبز است، بتوچه؟ تو آبی ببین؟" .. ادعاهای اینچنینی به یک "هرج و مرج تعریفی" منجر خواهد شد. در جای دیگر فرمودند: " در هيچ آييني يک قرائت از آن آيين وجود ندارد" .. اقای گنجی تنوع قرائت را چگونه به عنوان ادله ای برای عدم وجود داشتن تعریفی مشخص از موضوع مذکور انتخاب می کنید؟ مثلا یک جنگی در هزاران سال پیش رخ داده، مردم یک ملت طوری تعریفش می کنند، ملت دیگر به طرز دیگری و یک مورخ هم به نوع دیگر ..خوب این تنوع روایات یعنی اینکه ما هم هر طور دلمان خواست می توانیم روایت کنیم؟ بالاخره که در عالم واقع آن حادثه به یک نحو مشخصی بوقوع پیوسته.. این را که نمی شود انکار کرد. قبل از محمد بن عبدالله هیچ کس دیگری حرفی از اسلام نیاورده بود، پس این شخص پدیدآورنده این مفهوم هست و خودش هم چارچوبش را تعیین می کند، باید هم چارچوب تعیین می کرد و گرنه چطور می خواست معرفی اش کند؟ من اگر چیزی اختراع کردم چطور می توانم به کسانی که با آن اشنایی ندارند بفهمانم که چه چیزی را پدید آورده ام؟ باید بتوانم تعریفش کنم و تعریف هم چارچوب و محدوده لازم دارد.
و اما در مورد امام زمان، ادله ای آورده اید که در سه بخش تاریخی، علمی و فلسفی وجود این امام را زیر سوال می برند .. در مورد بخش فلسفی آن بحثی نمی کنم چون اطلاعات کافی در این زمینه ندارم اما در مورد بخش تاریخی .. من متعجبم شما چطور یکجا "نقل" را به عنوان منبع باور قبول دارید و جای دیگر ندارید.. قرآنی که شما بدان معتقدید، حالا به چقدر از آن مهم نیست، هر چقدر که باشد، نقل است. مسلما خودتان با استنتاجات ذهنی خودتان این آیه ها را ننوشتید. این متن است و از گذشته باقی مانده .. حالا چطور حدیث که آن هم نقل است نادیده می گیرید؟ شما که در قرن بیست و یکم زندگی می کنید، نه رسول خدا را می بینید نه اولی الامر منکم را .. پس چطور می خواهید به فرمان قرآنتان که دستور به تبعیت از این دو را داده عمل کنید؟ چاره ای جز توسل جستن به حدیث دارید؟ حدیث های بسیار وجود دارد که تعداد و اسامی کامل تمام امامان شیعه را تشریح می کند و همچنین درباره قیام آخرین آنها... این حدیث ها بین سنی و شیعه مشترک هستند، یعنی هر دو به درستی آن ها صحه می گذارند و اگر هر کدام صحتش را زیر سوال برد آن یکی مدرک لازم برای رد کردنش دارد و اکثرا از خود پیامبر و برخی از حضرت علی و امامان شیعی بعد از او هستند.. چطور قرآن نقل شده را قبول دارید اما این نقل ها را قبول ندارید؟ در مورد بخش علمی هم شما بهتر از من می دانید که علوم تجربی اثباتی هستند نه انکاری .. هیچ کدام از شاخه های علم تجربی قادر نیست تا وقوع حادثه ای را در شرایط تجربه نشده، غیرممکن بداند .. وقتی اعتقاد به وجود کسی که 1200 سال عمر کرده غیر علمی است که من مثلا بگویم آدمی در جایی دیگری از کره زمین مثل من می خورد مثل من میآشامد، مثل من ورزش و فعالیت می کند، هوایی مثل هوای پیرامون من تنفس می کند، از رژیم غذایی ای درست مثل رزیم غذایی من استفاده می کند اما 1200 سال عمر می کند! بله این غیر علمی است، چون این شرایط هم اکنون وجود دارند و بارها تجربه شده اند و نتیجه چیزی بیشتر از 120 سال نبوده .. اما اگر شرایط کاملا مشخص نشود از کجا معلوم که ممکن نشود؟ فرد می تواند ادعا کند "تحت شرایطی خاص و انجام کارهایی خاص ممکن است" .. می توان گفت ادعایش "ابهام علمی" دارد اما نه اینکه ضد علم است.
مسلما شما خواهید گفت: "جواب شما را قبلا داده ام، هدفم این نبود که بگویم کسی نمی تواند اصول اعتقادی اش را بر مبنای باورهای غیر منطقی بگذارد .. چرا می تواند، اما می خواستم بگویم این ادعا که تمامی مفاهیم و گزاره های دینی از لحاظ عقلی قابل اثبات هستند مردود است، چون یا بر خلاف علم هستند یا مبهم هستند و بنابراین قابل اثبات نیستند" .. این حرف کاملا متین است اما عقل همواره مجبور نیست برای اثبات قضایا از شواهد مستقیم کمک بگیرد.. فرض کنید شما در اتاق عمل هستید و جراح قرار است بدون بیهوشی کامل قسمتی از مغز شما را عمل کند (امروزه این کار را می کنند.. بیمار با جراح صحبت می کند در حالی که مغزش شکافته شده است)، شما هم بیدار هستید، در میانه عمل دکتر به شما می گوید: " هر وقت گفتم انگشتت را تکان بده، نه زودتر و نه دیرتر" .. شما با چه اطمینانی با کمال اعتماد به گفته اش عمل می کنید؟ اصلا روی چه حسابی اجازه داده اید که مغزتان را بشکافد بدون اینکه حتی بیهوشتان کند؟ تسلیم در برابر فرمان جراح غیر منطقی است؟ نه نیست، هیچ کس این را غیرمنطقی نمی داند اما با این حال شما هیچ دلیل و مدرکی ندارید دال بر اینکه حرفی که جراح الان دارد می زند کاملا درست است. شما بر پایه اعتماد عمل می کنید، اعتمادی که بر اساس "نقل" است. اگر شما بتوانید به خودتان ثابت کنید که جراح بیشتر از شما می داند پس باید به او اعتماد کنید حتی اگر حرفش منطقی به نظر نرسد، چون اطلاعات شما ناقص است و اگر اطلاعاتتان بیشتر بود دلایل منطقی بودنش برایتان روشن می شد. اگر شما ثابت کردید و پذیرفتید که محمد بیشتر از شما می داند و بعد نقلی از او به دستتان رسید و صحتش تایید شد (به وسیله روش هایی که همگی پیرو منطق هستند) باید قبولش کنید، وقتی گفت فلان فرزندم فلان پسری را در خفا به دنیا خواهد آورد یعنی به دنیا خواهد آورد و فلان قدر عمر خواهد کرد یعنی خواهد کرد، می خواهد غیرممکن به نظر برسد یا نرسد. و این عین عقلانیت است. برای کسی عقلانی نیست که قبول ندارد محمد بیشتر از خودش می داند.. می گوید: "از کجا معلوم؟ .. چه کسی سنجیده؟" این فرد هم ادله منطقی خودش را دارد، کسی هم که محمد را داناتر از خودش می داند هم ادله منطقی خودش را دارد..در نتیجه نیمتوانیم بگوییم مطلقا غیرعقلانی است .. حمام آفتاب گرفتن با توجه به فوایدش عقلانی است اما برای منی که پوست روشنی دارم اصلا عقلانی نیست ، مفاهیم دینی برای خود دیندار می تواند عقلانی باشد، اما برای غیر دیندار می تواند نباشد و بالعکس ..مثلا یک ناباور می تواند ثابت کند محمد داناتر از من یا خودش یا هر کس دیگری نبوده؟ .. هدفم نسبی معرفی کردن عقلانیت نیست ، اما باید توجه داشت تمام واقعیت مکشوف نیست.
ضمنا در آخر هم این حرف را زدید:
"...اين چيزي نيست جز اينکه وقتي اين نوع احاديث و باورها با علم جديد و دنياي جديد و با مدرنيته تعارض پيدا ميکند، مومنان احساس ميکنند ديگر نميتوانند از آنها دفاع بکنند و مجبور ميشوند بگويند اين نوع امور جعلي است"
کمی غیرمنصفانه به نظر می رسد و یک نوع تفسیر بر میل است، یعنی شما این معادله را ابتدا از آخر به اول به دست آورده اید و بعد معکوسش کردید، این نوع نگاه یک جور تحلیل سلیقه ای ست و گرنه در خود احادیث منقول هست که پیامبر و امامان، مستمعین و دریافت کنندگان روایات را توصیه کردند به کنکاش درباره صحت امر نقل شده و سپس پذیرفتنش. ادعای جعلی بودن برخی احادیث برای امروز و دیروز نیست، .. این بر می گردد به همان موقع که معاویه دستور جعل حدیث علیه علی را داد و صدای بعضی از صحابه درآمد.
..............................
زمانه: هدف این برنامه پرسیدن سوالهای کامنتگذاران است، نه پرسیدن سوالها و نظرهای شخصی مصاحبه کنندهها. برای همین با مصاحبههای معمول زمانه متفاوت است. در عین حال گاهی پرسیدن تمام سوالاتی که کامنتها مطرح شده، از حوصلهی یک برنامه خارج است.
چرا مردم عادی هم میتوانند مخاطب اینگونه بحثها گردند . باید راه درست آنرا پیدا کرد و این بسیار ضروری میباشد .
-- بدون نام ، Nov 24, 2008یعنی آقای گنجی بااعتقاد به قرآن محمدی و بعد از این همه بحث در مورد آیاتی که با تکثرگرایی و حقوق بشر منافات دارد و با این همه بحث در مورد مهدویت و برساخته امام زمان، خود را مسلمان شیعه مبدانند؟ فکر میکنم این مسئله دیگر ذات گرایی نیست. مگر دیگر چه چیزی از اسلام باقی می ماند که به آن ایمان داشت؟ به عبارت دیگر دقیقا چرا باید خود را مسلمان دانست؟ آیا اگر آقای گنجی مسلمان زاده و شیعه زاده نبود باز هم به این دین و مذهب ایمان میاورد؟
-- زیبا ، Nov 24, 2008مساله واقعی این نیست، مساله این است که ایشان مجبور است اعلام کند مسلمان و شیعه است چون فرزند یک پدر و مادر شیعه مسلمان است و آشکارا اعتقاد قلبی اعلام نمودن یعنی مرتد بودن و بلا بلا بلا ایشان همانقدر مسلمان است که خیام و حافظ و پورسینا و فردوسی و ملاصدرا و امثال بنده (شیعه مسلمان و در عین حال آئیست) شیعه و مسلمان هستیم. در دو کلمه تعصب و زور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی. حالا این لا اکراه فی الدین از کجای اسلام درومده ما که نفهمیدیم.
-- بابک ، Nov 25, 2008سلام
-- امیر ، Dec 13, 2008من فکر میکنم برای حفظ اسلام به افرادی مثل آقای گنجی نیاز هست چون اسلامی که امروزه در نزد ماست اینقدر با خرافات مخلوط شده و از اصل آن که اعتقاد به توحید و عمل کردن به اخلاق بشری است دور شده که برای پالایش آن راهی جز پرسش و عقل گرائی نیست .