تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
فلاشر - برنامه شصت و هفتم

«من به موتور برق رای می‌دهم»

لیدا حسینی‌نژاد

در شصت و هفتمین قسمت فلاشر، ابتدا مطلبی درباره‌ی خشک شدن آبشار تفرجگاه پارک ملی گلستان را در وبلاگ دیده‌بان محیط زیست ایران می‌خوانیم. نویسنده‌ی وبلاگ سوتی در سیتی هم در مطلبی طنز نوشته است که باید به موتور برق رأی بدهیم و بالاخره در وبلاگ دیگری، مطلبی را در مورد واردات گندم پس از برگزاری جشن خودکفایی مرور می‌کنیم.

Download it Here!

آبشار تفرجگاه پارک ملی گلستان خشک شد

مژگان جمشیدی در وبلاگش، دیده‌بان محیط زیست ایران، از خشک شدن آبشار بلند و زیبای تفرجگاه در پارک ملی گلستان می‌نویسد و می‌گوید که این آبشار که سال‌ها زینت‌بخش این پارک بوده، خشک شده است: «‌انگار در اثر کم‌آبی و خشکسالی!‌»

او ادامه می‌دهد:
خدا به فریاد حیات وحش بدبخت برسد که جرعه‌ای آب برای خوردن ندارند. حالا گلستان که خوبه‌، ببینید این زیستمندان تشنه لب در کویر ایران چگونه روز را به شب و شب را روز می‌کنند. جایی که یوز ایران یک جرعه آب برای خوردن ندارد.

آهوها و جبیرها‌، قوچ و میش‌ها و کل و بز‌ها در مناطق مرکزی‌، جنوبی‌، شرقی و حتی غرب ایران در حال تلف شدن هستند، اما در عوض آب به راحتی در دسترس ما جماعت شهر‌نشین اسراف کار قرار می‌گیرد تا آن را به بدترین نحو مصرف کنیم.

این آبی که امروز من و توی تهرانی به راحتی مصرف می‌کنیم حق همه مردم طالقان و مازندران و ورامین و کرج و‌... است‌، حق کشاورزان آن‌جا‌ست‌، حق حیات وحش آن‌جاست اما به راحتی به تهران منتقل می‌شود تا شر شر باز کنیم و هدر بدهیم‌، دوش یک‌ساعته بگیریم و هفته‌ای یکبار ماشین بشوریم‌ و‌...‌

و این‌قدر ما مردم ناآگاه‌، نسبت به طبیعت بی‌تفاوت شدیم که حتی جرعه‌ای از این آب را سهم درختان مقابل خانه و منزل‌مان هم نمی‌دانیم و از آب دادن به این درختان امتناع می‌کنیم.


عکسی از مرداب انزلی که در وبلاگ دیده‌بان محیط زیست ایران منتشر شده است

‌شهرداری هم که انگار نه انگار‌! فضای سبز کیلویی چنده‌؟ جدول‌کشی و موزاییک کردن را بچسب که هم توش رانت است و هم پول‌! گور بابای درختان و فضای سبز. اما در عوض هر روز و هر شب در محله ما که منطقه ۸ است‌، به همت شهردار بی‌کفایت منطقه، یا جدول وسط خیابان عوض می‌شود یا جدول جوی‌، یه روز می‌گذارند یه روز برمی‌دارند‌...‌

بالاخره این پول‌ها باید یه جا خرج شه دیگه! همه بودجه شهرداری امروز انگار داره صرف جدول‌کشی و جدول عوض کنی و جدول کوتاه کنی و جدول بلند کنی و موزاییک کردن و جوی آب گشاد کردن و دوباره دوماه بعد جوی آب را برداشتن و‌... می‌شه ‌و این وسط تنها چیزیکه قربانی می‌شه‌، فضای سبزه.

منطقه ۸ تهران که دیگه نوبره‌! یک روز زیر پای ما صاف نیست. هر روز کند و کا‌، هر روز قطع درخت‌، هر روز قطع بوته‌های شمشاد‌، هر روز آسفالت و موزاییک عوض کردن‌، آخه این چه وضعشه واقعاً.

ما به موتور برق رأی می‌دهیم!

و سری می‌زنیم به وبلاگ سوتی در سیتی که مازیار اردلان در آن، در مطلب طنزی در مورد بحث داغ این روزها یعنی برق می‌گوید:

نیازی به توضیح نیست که چه اندازه این روزها محبوبیت موتور برق، از دولت نهم بیشتر شده است، بنده شخصاً مشاهده نمودم که بر روی یک دیوار نوشته شده بود: «ما مردم شریف شهرستان‌...‌ به موتور برق رای می‌دهیم» و در یک جای دیگر دیدم که با خط نستعلیق نوشته بودند: «رفیق بی‌کلک موتور برق(!)»

به گفته‌ی یک کارشناس که نخواست نامش فاش شود (چون قرار است در دانشگاه پیام نور استخدام شود)، این محبوبیت موتور برق، از چند لحاظ قابل بررسی است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم‌:

عُرضه
موتور برق‌: تنها با چند لیتر بنزین‌، ۲۴ ‌ساعت تمام بدون ادا و اطوار کار می‌ کند.

دولت: با داشتن دومین ذخیره گاز و سومین ذخیره نفت جهان‌، به زور ۲۰ ساعت برق تولید می‌کند و تازه کلی منت سر ملت می‌گذارد که آن‌ها برق زیاد مصرف می‌کنند و اگر نبودند دولت می‌توانست کل برق تولیدی را به کشور‌های همسایه بفروشد و کلی سفر استانی برود و حال کند.

فاصله‌ی سخن و کردار
موتور برق: سر و صدا زیاد دارد، اما به همان اندازه کار می‌کند.

دولت‌: سر و صدا زیاد دارد، اما به همان اندازه بازهم سر و صدا زیاد دارد.

نسبت هیکل و غیرت
یک موتور برق فسقلی، به راحتی برق یک خانه چند صد متری را تامین می‌کند.

یک دولت به این فربه‌گی به زور می‌تواند تق‌ولق برق را تامین کند.

رابطه‌ی تورم و نقدینگی
حتی یک موتور برق هم می‌داند که افزایش بی‌حساب و کتاب نقدینگی باعث به‌وجود آمدن تورم می‌شد.

دانش زبان انگلیسی
مسلماً سواد انگلیسی موتور برق از مترجمان تیم مذاکره‌کننده‌ی هسته‌ای کمتر نیست و چه بسا سند‌های بهتر و کم‌غلط‌تری بنویسد.

کارشناس فوق که دوباره نخواست نامش فاش شود، بازگشت عارفانه‌ی همشهریان به وضع طبیعی را بسیار مثبت ارزیابی کرد و پیش بینی کرد که رفته رفته با قطع آب و گاز و برق و سو‌بسید و کشک و پشم و گرانی مسکن و... مردم برای ادامه‌ی حیات، به غارها پناه برده و از خیر این دولت بگذرند و تا آن زمان از خداوند صبر عاجل برایشان طلب نمود.

جشن‌های الکی

‌و اما میثم قاسمی در وبلاگش دیگری، از جشن‌های الکی می‌گوید:

همیشه وقتی تلویزیون جشن‌های کشورهای خارجی را نشان می‌دهد، از خودم سوال می‌کنم: «دلیل برگزاری این جشن‌ها چیست؟» مثلاً چرا در یک روز مشخص، مردم چندین تن گوجه فرنگی را به سر و کله هم می‌کوبند؟ یا چرا گاوهای عصبانی را در خیابان‌های تنگ ول می‌کنند تا شاخ‌شان بزند؟

امروز خبری در روزنامه اعتماد دیدم که به‌نظرم رسید ما هم به همین مسیر می‌رویم. اصل خبر همان تیترش هست: «واردات گندم آغاز شد.»

مگر ما چند سال پیش جشن خودکفایی در تولید گندم نگرفتیم و کلی در بوق و کرنا نکردیم که وابستگی‌مان در این کالای استراتژیک به خارج از کشور قطع شد؟ پس این پنج میلیون تن گندم برای چیست؟ یعنی ما فقط در شرایطی خودکفا هستیم که به اندازه گیلان در همه‌جای کشور باران ببارد؟ این که هنر نیست و پز دادن و جشن گرفتن ندارد.

کتابی در دست خواندن دارم، درباره بحران آب در خاورمیانه. نویسنده در جای جای کتاب از سیاست عربستان در تولید محصولات کشاورزی انتقاد کرده و دلیل آورده که این کار به علت کم‌آبی عربستان، اقتصادی نیست.

عیسی کلانتری (وزیر کشاورزی در دوران هاشمی و خاتمی) اواخر فروردین امسال گفت و گویی داشته با رادیو فردا!! که در آن، شعارخودکفایی گندم را از ابتدا یک حرف غیرکارشناسی دانسته.

خلاصه این‌که به نظر می‌رسد ما هم انواع و اقسام جشن‌های بی‌دلیل داریم. جشن گندم تنها یکی از آنان است.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)