تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
وبلاگ‌های ایرانی

وبلاگ‌های شهر فلک‌الافلاک

لیدا حسینی‌نژاد

Download it Here!

شهر خرم‌آباد مرکز شهرستان خرم‌آباد و نیز مرکز لرستان باستانی در میان دره‌های زاگرس و بر ساحل رودخانه خرم‌آباد قرار دارد.

نام این شهر از قرن ششم به بعد در کتاب‌ها آمده است؛ اما خرم‌آباد کنونی محل شهرهای باستانی دیگری بوده است. غارهای خرم‌آباد یکی از نخستین سکونت‌گاه‌های انسان محسوب می‌شود که دست کم از ۴۰ هزار سال پیش مردمانی در آن زندگی می‌کرده‌اند.

خرم‌آباد به زعم بسياری از محققان زمانی شهر مهم ايلامی خايدالو (هيدالو) برجای آن قرار داشته است. ظاهراً شهر قديمی شاپورخواست (سابرخواست) در دوره ساسانی و قرون نخستين هجری دارای مسجد جامع و بازارها و ساختمان‌های بسياری بوده و با فاصله کمی در ساحل چپ رودخانه جای داده شده بوده است.


قلعه‌ی فلک‌الافلاک سمبل شهر خرم‌آباد

هنوز بقايايی از ديوارهای بزرگ و پهن که از سنگ و ملاط به سبک دوره ساسانی است از محاذی شهر کنونی تا روستای تير بازار ديده مي‌شود. قلعه فلک‌الافلاک معروف‌ترین اثر تاریخی موجود در این شهر است که به «دوازده برجی» شهرت دارد. این قلعه در سده هفتم هجری در دوره اتابکان لر بر خرابه های دژی ساخته شده، که برخی آن را از آثار دوره ساسانی می‌دانند.

این بنا در عهد فتحعلی‌شاه قاجار مرمت گردیده و برج مرتفعی بدان افزوده شده و از آن پس فلک‌الافلاک خوانده شده است. کتیبه ای به نام سنگ‌نبشته، گرداب سنگی و منار، دیگر آثار تاریخی موجود در شهر خرم‌آباد است.

اما شهر خرم‌آباد غیر از این همه بناهای با شکوه تاریخی وبلاگ‌نویسان بسیاری هم دارد که البته باید بگویم که آنچه که توجه من را در جستجوهایم برای پیدا کردن آن‌ها جلب کرد تعداد زیاد وبلاگ‌های ادبی و داستان‌نویسی این شهر بود.

وبلاگ عبید شاکی یکی از این نمونه‌هاست. رضا ساکی در داستان نیمه شرافتمندانه زندگی در وبلاگش از ویلان می‌گوید:

«هنوز هم بعد از این همه سال چهره ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع در طول سی سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم به یاد ویلان می‌افتم. ویلان پتی‌اف کارمند دبیرخانه اداره بود، آدمی مفلس و بدبخت که مادرش را در اثر اعتیاد و پدرش را در اثر اعدام از دست داده بود و از مال دنیا جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی نداشت.

ویلان آدمی بود بزدل و در عین حال شجاع که به یک زندگی مضحک عادت کرده بود، او مانند هیچ کدام از کارمندان زندگی نمی‌کرد، یعنی زندگی یکنواخت بخور و نمیر نداشت به قولی آرزوهایی در سر داشت. همه فکر می‌کردند او دیوانه است! از همان‌هایی که زندگی حقوق بگیری و کارمندی‌شان در طول مدت سی سال خدمت، کوچکترین تغییری نمی‌کرد و دچار هیچ تحولی نمی‌شد.

ویلان اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن و نقشه کشیدن برای بازنشسته شدن زودهنگام ...

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پول‌اش ته می‌کشید آدمی بود شاد و سر زنده که در مدت پانزده روز دست‌کم ده بار به خواستگاری می‌رفت اما به محض تمام شدن پول تا آخر ماه سگی بود در بند محافظه‌کاری که لحظه‌ای جز برای مستراح رفتن از اتاق خود خارج نمی‌شد!

و این آغاز بزدلی مرد شجاع پانزده روز اول ماه بود. مردی که نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید و نیمی دیگر چای خشک. مردی که نیمی از ماه مست بود و سرخوش و نیمی دیگر هشیار و خار. مردی که نیمی از ماه مردم او را آقا خطاب می‌کردند و نیمی از ماه مردیکه مفنگی!»


از آثار باستانی موجود در لرستان

آیت دولتشاه هم وبلاگ‌نویس و داستان‌نویس دیگری از این شهر است که در وبلاگش نیمه‌سوخته پیشنهاد یک داستان اشتراکی را با مخاطبانش می‌دهد به این صورت که او یک خط از داستان را می‌گوید و خواننده های وبلاگش هر بار یک خط و یک پاراگراف به آن اضافه کنند که در نهایت به يک داستان کارگاهي و البته اشتراکي مي‌رسيم که اسم همه به عنوان نويسنده ذکر می‌شود.

که تجربه خوبی می‌تواند باشد و کار جالبی‌ست. جمله پیشنهادی آیت دولتشاه این است:br>«عمو توی جنگ خیلی زجر کشيده بود، شیمیایی شده بود و تا ...»
که اگر به این کار اشتراکی علاقه داشتید حتما به این وبلاگ سری بزنید.

کارگاه داستان کانون نويسندگان لرستان و داستان‌های زاگرس‌نشینان کانون‌هایی هستند که در آنها می‌توانید با آثار داستان‌نويسان استان‌هاي زاگرس‌نشين ايران و بلاگ‌نویسان داستان‌نویس آشنا شوید. وبلاگ نیو کمپ و سایه‌های مفرغی از جمله وبلاگ‌های ادبی خرم‌آبادی هستند .

علیرضا آستانه نویسنده و روزنامه‌نگار هم نمونه دیگری از این دست وبلاگ‌نویسان است . در یکی از پست‌های یادداشت‌های حزب تک نفره من می‌خوانیم:

«به گونه‌اي ديگر انسان باش. نه اينهمه خوب و دست نيافتني. نه به شکل يک شاعر افسار پاره کرده زنجيري. نه به شکل مترجمان خوابه اي هزار و يک شب بغداد به زبان آلماني. نه به خلق دهاتي‌هاي کوپن فروش که آبروي عشيره را برده‌اند. نه به شکل رييس و مدير. اصلا شکلت مهم نيست.

من مي‌خواهم مطمئن شوم که با تو مي‌شود ساعتي خوش بود. لحظاتي تا آستانه گريه رفت. روي چمن‌هاي پارک از خنده غش کرد. تخمه شکست. در وسط نماز خنديد. جلوي دانشگاه تهران شعار داد.

به فقراي فلک‌الدين سرکشي کرد. غروب ها در تنگ شبيخون به آب نگاه کرد . پنج شنبه ها به ديدار اهل قبور خضر رفت ... من مطمئن نيستم.

صبح يک نفر کفش‌هايم را برده بود. نمي‌توانستم با دمپايي بزنم بيرون. دير رسيدم به کارم. کفش‌هاي دو سال پيش را پوشيدم. چقدر سبک‌اند.

چرا فکر مي‌کنم که اين کفش‌ها مرا دو سال به گذشته مي‌برند؟ آيا گذشته به تو نزديک‌تر است؟ تو ساخته مني. هنوز نيمه‌کاره‌اي. هنوز در مورد شکلت تصميمي نگرفته‌ام. نمي‌دانم زن باشي خوب است يا مرد.
نمي‌دانم که در چه سني بايد با تو مواجه بشم. پس چرا دلم برايت تنگ است؟ پس چرا دلم برايت تنگ است؟»

آن چه که در وبلاگ‌های خرم‌آبادی‌ها به چشم می‌خورد و جالب است، این است که بیشتر به معرفی استان خود لرستان می‌پردازند تا شهرشان مثل وبلاگ رضا جایدری، لرستان: سرزمین گنج‌هاي نهان که از انجمن‌های لرستانی‌ها در آمریکا و مفرغ‌های لرستان در پاریس می‌گوید و یا وبلاگ کلاکت که وبلاگی است در خصوص فیلم‌های تولید شده در استان لرستان و معرفی فیلم‌سازان آن و نقد آثار تولید شده و هر آنچه به هنر فیلم‌سازی لرستان و مطالب ارزشمند سینمایی مربوط باشد.

البته از وبلاگ بچه هاى خرم‌آباد نباید غافل شد که مطالبشان فقط راجع به خرم‌آباد است. آن‌ها از معرفی این شهر می‌گویند تا معرفی شخصیت‌های این شهر مثل نصرالله کسراییان، عکاس تا وقایع این شهر مثل فرو ریختن پل ساسانیان. شعری از این وبلاگ با نام تمدن و تحجر برایتان انتخاب کردم که می‌خوانید:

«بينديشيد،
به افکارتان، به اعمالتان، به شهرتان، به تاريختان.
بينديشيد،
به چيزهايى که گذشتگان براى شما به ميراث گذاشته‌اند.
اگر از نسل آن‌هاييد.
بينديشيد،
به يادگارهايى که به آيندگان خواهيد بخشيد.
اگر به فکر آن‌هاييد.
بينديشيد،
تا تاريخ خود را فراموش نکنيد.
بينديشيد،
تا آيندگان شما را فراموش نکنند.
بينديشيد،
به فرهنگى که نياکانتان به شما هديه دادند.
بينديشيد،
به فرهنگى که به نوادگانتان خواهد رسيد.
بينديشيد،
به آسياب سنگى، به سنگ نوشته، به پل شاپورى
که نشانه ى تمدن شما بود.
بينديشيد،
به يادگارى هاى سياه بر تنشان، به مشت خاک باقى ماده از تنشان
که نشانه ى تحجر شماست.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

با سلام و سژاس از حسن توجه تان به وبلاگ هاي ادبي خرم آباد‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏. اميدوارم امكان ارتباطي دو سويه بين رسانه هاي جامع ادب مثل راديو زمانه و وبلاگها هر چه بيشتر ادامه ژيدا كند.
ممنون از حضور گزارشگرتان.
پاينده باشيد

-- آيت دولتشاه ، Jul 21, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)