خانه > گفتگوي خودموني > در وب چه خبر > والنتاین در وبلاگستان | |||
والنتاین در وبلاگستانلیدا حسینینژاد
یه دختر کوچولو موچولوی چینیتبار توی شرکت هست که مهندس برق است. داشتم از کنار میزش رد میشدم یه مجله توجهم رو جلب کرد. پرسیدم میتونم یه نگاهی بندازم گفت، آره. داشتم ورق میزدم که پرسید امروز، روز والنتاین است، برای همسرت چی میخری؟ گفتم هیچی، ما از روز والنتاین خیلی خوشمون نمیآد. گفت شما یا تو؟ گفتم نه شهره هم خوشش نمیاد، کلا خیلی با جشنهای مسیحی و غربی میونهای نداریم، به ویژه که من خیلی از کشیشها خوشم نمیآد. این مطلب از وبلاگ باغ پویا بود راجع به روز والنتاین که ظاهرا چند سالیه توی ایران هم رونق زیادی گرفته و همین باعث شده که بحثهای زیادی در مورد این روز بین ایرانیها راه بیفته. بعضیها معتقدند که ۲۹ بهمن ماه، روز سپندارمذگان را باید جشن گرفت که روز ایرانی عشق و دوستی است و آیا بهتر نیست به جای اینکه زادمرگ یک کشیش مسیحی را جشن بگیریم، جشن کهن خودمان را زنده کنیم؟ ما قضاوتش رو میذاریم به عهده شما. ما هم در این بین میریم ببینیم توی وبلاگستان از عشق و عاشقی چه خبره...
نگو کسی به فکرت نیست شاید دنیا تویی و من چهار ستاره مانده به صبح مینویسه: والنتاین است مثلن، گیرم خبری نباشد از آن قدیس عزیز تا خطبه عقد را بخواند برای ما به دور از چشم تیزبین گشت ارشاد یا طرح امنیت اجتماعی نمیدانم شماره چند؟! و ما مجبور باشیم به قول پیامکهای این چند وقت، دیدار خواهران و برادران را به صورت جداگانه در دو نوبت صبح و بعد از ظهر برگزار کنیم تا به این حرف آقای نیچه جامه عمل پوشانده باشیم که میگوید؛ «باید دنبال شادیها گشت، غمها خودشان ما را پیدا میکنند.» لیلی و مجنون بیبی مهتاب هم برامون از لیلی و مجنون میگه: کودکی بودم شاید ۸- ۹ ساله و فیلمی دیدم با عنوان «لیلی و مجنون». آنچه در خاطرم ماندهست از فیلم چیز زیادی نیست ولی سکانسیاش را نمیتوانستم هرگز از خاطر برانم. مجنون را شلاق میزنند و پشت لیلی خونآلود میشود و با هر ضربه ردی از خون پشت لیلی را زخمی میکند. هرچند کودک بودم، اما نهایت عشق را میدیدم... حالا بزرگ شدهام (شاید هم پیر!). زندگیای دارم معمولی، روزی آفتابی و روزی ابری. روزی دلشاد روزی دلتنگ و... ولی آنچه راضی ام میکند لمس آن عشق افلاطونی اینجاست. در همین نزدیکی... شاید در خاطرم هم نمیگنجید روزی لیلیای باشم که مجنونی دارد... آری، آغاز، دوست داشتن است
کلاف سردرگم اما مینشینیم پایحرفهای یک پنجاه و چهاری ببینیم از عشق و عاشقی چه حرفی برامون داره: «عاشق است باور نداری؟ و بالاخره میریم سراغ میکده کوهستانی و تعریف او از عشق: «و هر عشقی برای زیبا دیدن دنیا از دریچهی چشم خویش است و معشوق در این میان دلیلیست برای ادامهی بازی زندگی. هر قدر وصال زودتر صورت گیرد بازی سریعتر به انتها رسیده است و دوران بیعشقی نزدیکتر شده است. پس همان به که هیچگاه وصالی نباشد تا همیشه عشق را دوست بداریم. چه باک که در این میان معشوق در باطن برای ادامهی بازی تو را برای هوس چند روزهاش بخواهد اما در ظاهر چیز دیگری ادعا کند. تو به آنچه که در نهایت میطلبیدی، رسیدهای. روحی که برای چند روز دوستاش بداری و تنی از آن این روح که برای چند روز در میاناش بپیچی تا این چند روزهی هستی را در مستی بگذرانی. شاید کسی در این میان بازی را وامیگذارد که روح و تناش را بی هیچ عشقی تقدیم تو میکند چرا که وجود تو او را از غرق شدن در این هستی نگون رها نکرده است بلکه او را بیشتر فرو برده است. اما هر چه هست هر دو به آنچه که میطلبیدید رسیدهاید.» و در آخر هم باید بگم که من هم با محمدعلی ابطحی موافقم که میگه: « من که بر این باورم آن قدر دوستی و صمیمیت و مهربانی پر ارزش است و ضروری، که اگر به هر بهانهای هر روز سال روز مهربانی و دوستی بود، دنیای به این بدی نداشتیم.» همیشه عاشق باشید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
لطفا ً گاهي هم به وبلاگ هاي افغاني تشريف بياوريد.ماهم از والنتاين گفته ايم.
-- کاکه تيغون ، Feb 15, 2008www.kaaka-taighoon.blogfa.com
سلام! میشه خواهش کنم حداقل شما حق کپی رایت رو حفظ کنید و حداقل بنویسید که موسیقیها از چه کسانی و از چه آلبومهایی هستند؟
-- محمد ، Feb 16, 2008