خانه > گفتگوي خودموني > وبلاگ نويسان > ساتگین، جامی از شراب | |||
ساتگین، جامی از شرابسارا محمدیگفتوگوی وبلاگی اینبار، گپی است با نویسنده وبلاگ «میکده کوهستانی» که با نام مستعار ساتگین مینویسد: ساتگین: این اسم ریشهی ترکی دارد و به جامهای فلزی شراب در قدیم میگفتند. آن چیزهایی که میتوانم به مردم بدهم، فکر کردم یک چیزهایی هست که در واقع یک شراب میتواند برای مردم انجام بدهد. یعنی یک طورهایی آن دید متفاوت، خارج شدن از روزمرگی و شاید آنزمان فکر میکردم میتوانم از آن زاویهای که به دنیا نگاه میکنم، مثلا به آن مخاطبهایم این آرامش را هم بدهم. دلیل انتخاب میکده کوهستانی هم بیربط به اسم مستعار نویسندهی آن نیست. این وبلاگ میکدهای است در کوهستان که رسیدن به آن چندان هم ساده نیست. در اصل برای درک مطالب این وبلاگ باید کمی فکر کنید. ساتگین پنج سال است که در وبلاگهای مختلف مینویسد. آخرین وبلاگش هم میکده کوهستانیست. در مورد موضوعات مختلفی از جمله هنر، عشق، فلسفه، سیاست و مذهب مینویسد. پایین اسم میکده کوهستانی نوشته: «ما آن چیزی هستیم که در نهایت میتوانستیم باشیم». در واقع ما انسانها فکر میکنیم که اگر اینطوری نبود یا نمیشد... مثلا وقتی به یکجایی میرسیم میگوییم که اگر این اتفاق نمیافتاد، ما الان یک طور دیگری میشدیم، اگر مثلا شرایط طور دیگری بود، الان نتیجهی دیگری میگرفتیم. ولی من معتقدم که بالاخره آن اتفاقات که در این شرایط ایجاد شده جزیی از زندگی ما بوده. ما نباید به آنها با دید کاملا انتقادی به این صورت که مثلا بگوییم، آنها نمیبایست وجود میداشت نگاه کنیم. یعنی بگوییم آنها پارهای از این روند شکلگیری ما بودند. نقش سرنوشت را در این مسایل چه میبینید؟ همه فیزیکدانها فیلسوف هم هستند؟ حالا ازفلسفه که بیاییم بیرون، باز میرویم توی یک بخش فلسفی که میگویید که... توی یکی از نوشتههای آخر در واقع آدمها را به سه دسته تقسیم کردهاید. آدمهایی که مانند نخ از یک سمت به یکجایی وصلاند، آدمهایی که با نخ باز از دو طرف به یکجا بندند، و آدمهایی که رها هستند و بهجایی وصل نیستند. ما خودمان الان داریم در جامعهی غرب زندگی میکنیم و من دیدم با توجه به اینکه از اصلیت و ملیت خودم بقولی دور هستم، اینجا مجبورم با یکسری چیزها درگیر بشوم تا خودم را دوباره پیدا بکنم. بعد دیدم این در آن هدفی که من دارم تاثیر میگذارد و آن را تحتالشعاع قرار میدهد. این از اینجا ناشی شد. ولی خب انسانها در کل اینطوری هستند. آنهایی هستند که واقعا هیچ ریشهای ندارند، یا ریشههایشان را فراموش کردند و هدفی هم ندارند. اینها واقعا آواره هستند. و انسانهایی که ریشه دارند و هدف ندارند، بازهم اینها به جایی نمیرسند. ولی انسانهایی که ریشه دارند و هدف هم دارند، خب اینها بهجایی میرسند. ولی همانطور که در این نوشته گفتم، بهجایی رسیدن و اینجور چیزها مهم نیست، ریشه و هدف مهم نیست. مهم این است که اگر اینطوری آدم باشد، میتواند در زندگی آن آرامش نسبیای را که دنبالش میگردد پیدا بکند. و دنبال یک هدف رفتن در واقع این آرامش را به شما منتقل میکند و شما میدانید که در زندگیتان دنبال چه هستید. برگردیم به موضوع اصلی، وبلاگنویسی و تاثیر آن در زندگی آدمها. تاثیر این وبلاگنویسی توی زندگی شخصی تو چی هست؟ حالا تاثیر وبلاگستان را در جامعه ایران چی میدانید؟ |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|