دستنوشتههایم، مثل زندگیام شلوغ اند
سارا محمدی
اینبار به پیشنهاد آقای حسین نیازی- نویسنده وبلاگ «شبنویس» به سراغ ارنواز صفری، نویسنده وبلاگ «حنجره» رفتیم. ارنواز در یکی از آخرین پستهایش نوشته است: بدونم، نمیدونم، نمیدونم، هیچی نمیدونم، نمی دونم.
شنیدن گفتوگو
در آن زمان که این را مینوشتی چه حسی داشتی؟
سردرگمی و ندانستن. همان ندانستنهایی که نوشتم. نمی دانم چه میشود و چه قرار است بشود.
ارنواز در وبلاگش داستانها و نمایشنامههای خود را مینویسد. بیشتر نوشتههایش در مورد روابط عاطفی، جنسی و انسانی بین زن و مرد است و بیشتر از حسها و افکار درونی آدمها می نویسد.
هر کس که بخواهد چیزی بنویسد باید اول از خودش شروع کند. من حتی آدمهای قصههام وجود دارند و خیلی از اتفاقاتی که در داستانهایم میافتد، اتفاقاتی است که آدمهای دور یا نزدیک در امروز یا گذشته برایشان افتاده است. من اینها را قصه میکنم و می نویسم. یعنی تخیل خود را بهشدت در آن درگیر میکنم و می نویسم.
ارنواز در مطالبش همیشه در خود یا دیگران، در حال کند و کاو و کشف است و به شخصیت درونی آدمها نزدیک میشود. چیز دیگری که در نوشتههایش برایم جالب بود، روش نوشتن و جملهبندیهای نامتعارفش.
شاید دلیلش این باشد که کمی شلوغ هستم و کلا زندگی شلوغی دارم. حتی اتاقم شلوغ است و همیشه دستنوشتههایم هم شلوغ است. خیلی از دستنوشتههایم کلمه در کلمه است و فقط چیزهایی است که خودم میفهمم. یکی از مسائل این است که این طور نوشتن برایم جذابیت دارد. با جابجا کردن اجزای کلمه فکر می کنم مخاطب بیشتر روی آن جمله فکر کند، پس مجبور میشود روی کل جریان بیشتر فکر کند.
در واقع نوعی کنکاش است که با خودت و مخاطبانت داری؟
بله.
چرا اسم سایت خود را حنجره گذاشتی؟ این اسم از کجا آمد؟
این سایت را حسین به من هدیه داده است. هدیه تولد در سال گذشته. یک شب اس ام اس فرستاد که یه اسم بگو برای یک سایت، من کلی اسم پیشنهاد دادم که همهی آنها را قبلا ساخته بودند، همینطور فکر می کردم و او گفت یک وبلاگ ادبی است. به این فکر می کردم که کسی که دارای وبلاگ ادبی است همیشه دوست دارد بگوید پس دوست دارم، یعنی ترجیح میدهم که اگر خودم سایت داشته باشم اسمش حنجره باشد.
آقای نیازی از چند نفر دیگر پرسیده بود که چرا او را تحویل نمیگیرند؟ این را نمیدانم که در مورد شما هم صدق میکند یا نه؟
من حسین را 5 سالی هست که میشناسم و از نوشتههایش برای من بیرون نیامد. یعنی اول با خودش آشنا شدم بعد با نوشته هایش.
وبلاگ نوشتن چه نقشی در زندگی شخصی و شخصیتی تو داشته است؟
اوایل که ایران وبلاگدار شد من وبلاگی برای خودم درست کردم و به جای اینکه چیزهایی که خودم میخواهم در دفتر خاطراتم بنویسم و ثبت کنم، در اینترنت داشتم و اینکه دیگران میتوانستند در آن نظر بگذارند برایم خیلی جذابیت داشت. به من خیلی شجاعت داده، برای نوشتنهایم و اینکه نظراتم را خیلی راحت بتوانم بگویم یا با دیگران بتوانم ارتباط برقرار کنم.
ارنواز در بعضی از نوشتههایش در مورد نیازهای جنسی و درونی آدمهای داستانهایش مینویسد. پرسیدم که عکسالعمل اطرافیانش در مورد این نوع نوشتن چیست؟
خیلی متفاوت است چون بیشتر خوانندههای سایت من دوستانم هستند. آنها هم نظرات خیلی متفاوتی دارند. بعضیها خیلی تحسین میکنند و میگویند که این نوعی از شجاعت است ولی خیلیها هم به چشم یک هرزه نگاه میکنند.
چگونه این را انتخاب می کنی که بنویسی و دیگران آن را به چشم شجاعت ببینند یا اینکه بترسی و ننویسی و خود را سانسور کنی؟
موقعیت اول برایم خیلی جذابیت دارد، کلا زمانی که میگویند آدمی خیلی شجاع و قدرتمند است، خیلی جذاب است. به همین خاطر به آن سمت میروم و اصلا کاری به فکر دیگران ندارم.
فکر میکنی نقش وبلاگستان در جامعهی ایران و جوانهای ایرانی چیست؟
فکر نمیکنم که آنقدر ها هم تاثیر داشته باشد. جو جالبی بود، خصوصا که من در آن اویل خودم درگیرش بودم وچیز جدیدی بود و تجربه های جدیدی را توانستم کسب کنم ولی کلا فکر نمیکنم تاثیر زیادی داشته باشد. شاید در ارتباطات و بیانات و ... باشد.
|