تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفت و گو با نویسنده‌ی وبلاگ «شب‌نویس»

«زندگی را نمی‌شود اختراع کرد»

سارا محمدی

این گفتگو را از اینجا بشنوید.

امروز به پیشنهاد امیر نویسنده‌ی وبلاگ «دلتنگی‌های کرم دندون» سراغ حسین نیازی نویسنده‌ی وبلاگ «شب‌نویس» رفتیم. حسین مهندس مکانیک است؛ ولی می‌خواهد نویسنده بشود:


دوست دارم نویسنده بشوم. در واقع در وبلاگم داستان نمی‌نویسم؛ داستان‌هایی را که در دنیای واقعی می‌نویسم، در وبلاگم می‌گذارم. چون ممکن است همان یک مختصاتی داشته باشد. داستان وبلاگی یا داستان مجازی این‌ها مختصات دیگری دارند.

چه تفاوتی بین یک نویسنده واقعی و یک نویسنده مجازی وجود دارد؟

به این موضوع تا حالا فکر نکرده‌ام. ولی حتماً کسی که به صورت مجازی بخواهد بنویسد، به مختصات این دنیا فکر می‌کند و امکاناتی که این دنیای مجازی به او می‌دهد. توی دنیای واقعی به کاغذ، به کلمه، به جوهر، به بوی کاغذ و صدای قلم و این جور چیزها فکر می‌کند. یعنی من فکر می‌کنم اگر بخواهیم از امکاناتی که می‌دهد، استفاده بکنیم، بزرگ‌ترین امکانش ارتباط مستقیم با آدم‌هایی است که توی دنیای واقعی‌اند. آدم وقتی کتابش را می‌فروشد، زیاد در پی این نیست که چه کسی با چه شکل و شمایلی این کتاب را می‌خواند.

مختصات دیگرش این است که مثلاً در دنیای وب از روی بررسی صفحات و یا امکاناتی مثل هایپرلینک و از این جور چیزها، آدم می‌تواند از یک متن به یک متن دیگر برود؛ یا می‌تواند از یک متن به تصویر برود و یا به یک تصویر متحرک برود. این‌ها چیزهایی است که می‌تواند در آینده با تعریف‌های عجیب و غریبی که حداقل ما از پست‌مدرن و مابعدش داریم، اگر کلماتی از این دست بیاید، می‌توانیم با آن همراه باشیم. یعنی ایده‌آل است.

شما احساس نیاز نمی‌کنید که راجع به زندگی روزمره‌ی خودتان مثل خیلی از وبلاگ‌نویس‌های دیگر توی وبلاگتان بنویسید؟

وقتی اولین بار از چهره‌ی یک نفر دیگر خوشم آمد و شروع کردم پنهان نگاه کردنش و شروع کردم به نوشتن، همیشه زندگی شخصی‌ام بوده که می‌نوشتم. یعنی همه‌ی داستان‌هایم زندگی شخصی‌ام بوده‌اند.

ولی خب حالا با آگاهی‌هایی که برای داستان‌نویسی به دست آورده‌ام، یک سری از تیپ‌هایی که استفاده می‌کنم، از روزمره‌‌نویسی یا شخصی‌نویسی یا خاطره‌نویسی خارجش می‌کنم. هیچ نویسنده‌ای خارج از خودش نمی‌تواند بنویسد. تمام این نوشتن، هدفش «به خود نزدیک شدن» و «از خود نوشتن» است. زندگی را که نمی‌شود اختراع کرد؛ زندگی را می‌شود کشف کرد.

از او پرسیدم که اسم وبلاگ را چه طور انتخاب کردی؟

دوران دانشجویی‌ام که کار می‌کردم، یکی از این کارهایی که دو سال پیش شروع شد و از همه هم بیشتر طول کشید، این بود که (راننده) آژانس شدم. شب‌ها می‌رفتم؛ از ۱۰:۳۰ شب تا هفت صبح. غیر از زندگی روزانه‌ام که یا توی دانشگاه بودم یا خواب بودم، زندگی شبانه‌ای هم داشتم که این طور بود و شب‌ها می‌نوشتم.

برادر کوچک‌ترش هم کاریکاتور کار می‌کند و او طرح وبلاگش را کشیده. از او می‌پرسم پس می‌توانیم اسم و طرح اولین کتاب شما را از حالا حدس بزنیم.

نه فکر نمی‌کنم طرح روی جلد کتابم این باشد. چون بعد از آن داستان‌های دیگری هم نوشتم؛ بعد از آن دو سال. و طرح‌های دیگری هم برادرم کشیده است. اگر الان بخواهید بدانید چه اسمی برای کتابم می‌خواهم بگذارم، شاید بگذارم «پرسه زدن کار هر کسی نیست.» این یک دیالوگ است توی یکی از داستان‌هایم که همان را تبدیل به اسم داستانم کردم.

یک آدمی که دارد در خیابان دنبال یک نفری می‌گردد که کسی نمی‌داند کجاست؛ و خیلی دوستش دارد. و حالا آن آدمی که دارد دنبالش می‌گردد، او راوی است و روایت می‌کند که تو این را گفتی، تو آن را گفتی. یک جایی این راوی به دوستش می‌گوید که پرسه زدن کار هر کسی نیست. هر کسی این طور راه نمی‌افتد توی خیابان؛ بدون این که بداند مقصدش کجاست. شاید این انگیزه‌اش دوست داشتن بوده حالا.

تأثیر دنیای مجازی و وبلاگ و وبلاگستان را در جامعه ایران چه طور می‌بینید؟

هستند کسانی که (این دستگاه را دارند) و کامنت می‌گذارند. اخیراً کامنتی داشتم که دوستی گفته بود بعد از خواندن وبلاگ من، شروع به نوشتن داستان کرده است. اگر این طور تأثیر بگذارد، خیلی چیز جالبی ا‌ست؛ حداقل برای من. ولی در جامعه ایران آدم باید حداقل یک کامپیوتر داشته باشد که به اینترنت وصل بشود و بعد چه می‌دانم، اگر اهل مطالعه باشد که باید پول داشته باشد تا کتاب بخرد.

شاید برای خیلی از آدم‌ها این چیزها چیزهای بدیهی باشد؛ ولی اصولاً بدیهی نیست. وبلاگ در جامعه‌ی ما به نظر من خیلی تأثیر ندارد. حالا (از چیزهایی دیگر) چه جور تاثیر می‌گیرند؟ راستش تیراژ کتاب دو تا از دوستان من که مدت‌هاست هنوز فروش نرفته و کتاب‌هایشان جایزه هم گرفته‌اند.

حالا این که در این اوضاع، چه جوری وبلاگ می‌تواند تأثیر بگذارد، خیلی بعید و دور از ذهن است. خیلی باید کم باشد. در حد همین لیست من که حداقل خیلی از معروف‌ها در آن هستند و خیلی از وبلاگ‌ها و همین لیستی که معمولاً کنار صفحات رادیو زمانه هست. شاید همان قدر؛ شاید همان آدم‌ها؛ شاید ۲۰۰ بلاگر یا ۲۰۰ نفر.

***

گفتگوهای پیشین:
گفتگو با نویسنده وبلاگ «دلتنگی‌های یک کرم دندون»
گفتگو با نویسنده وبلاگ «نامه‌های ایرونی»
گفتگو با نویسنده وبلاگ «فارنهایت 1979»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

راستي حرفها بين خودمان بماند لطفا( البته اگه به دموكراسي شما توهين نميشه)

-- serayat ، Nov 17, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)