خانه > گفتگوي خودموني > وبلاگ نويسان > ما وبلاگ را هم جدی نمیگیریم | |||
ما وبلاگ را هم جدی نمیگیریمسارا محمدیعلی اوحدی وبلاگنویس وبلاگ «نامههای ایرونی»ست که علاوه بر این وبلاگ وبلاگ «کاشیخانه» و یک فتوبلاگ هم دارد، جامعهشناس و نویسنده ساکن دانمارک است. او در وبلاگ «نامههای ایرونی» علاوه بر داستانهای کوتاه در مورد مسایل اجتماعی مینویسد و در این مورد میگوید: - وقتی هم اجتماعی بخواهید صحبت بکنید، بههرحال به نوعی به سیاست برمیخورید. اصولا توی آن مملکت مسایل همه مثل دماغ مش باقر آشپز است. آنقدر بزرگ است که بچهها از هر طرف ریگ پرت کنند، میخورد به دماغ مش باقر. سیاست هم همینطور است. من راجع به اقتصاد، راجع به جامعهشناسی که کار من است صحبت میکنم و راجع به فرهنگ، لاجرم میخورد به آن(سیاست). انتخاب نام این وبلاگ هم به گفتهی خود ایشان در واقع بسیار هدفمند بوده: - وبلاگ را صرفا بر مبنای اسمش به روزنگاری تبدیل نکردم، بلکه مسئلهی مردم و فیلولوگی (زبانشناسی تاریخی – تطبیقی) مردم ما بود و بعد آن چیزهایی که به نظرم میرسیده، حالا درست یا غلط. این است که از این (کتاب) نامههای ایرانی، نامههای منتسکیو که بررسی هویت را میکند استفاده کردم و برای اینکه عین آن نام را هم نگیرم و خودمونی وبلاگیاش کرده باشم، نامههای ایرونیاش کردم. غزل نویسندهی وبلاگ «فارنهایت ۱۹۷۹» دوست داشت بداند که نظر آقای اوحدی در مورد جوانهای ایرانی چه هست: - من سیسال است از آن مملکت دورم و با آن جماعت محدودی که من صحبت کردم که عمدتا از طبقهی متوسط شهری هستند، خب اینها معمولا زاده و بزرگشدهی جمهوری اسلامیاند و تفکر و فرهنگ مذهبی خیلی در آنها قویست. این را با مذهب اشتباه نگیرید. تفکر و فرهنگ مذهبی چیزیست که در همهی ما هست و حتا پیش از اسلام هم ما داشتیم. این کل قضیه این است که به گمان من فرهنگ جوان و نسل امروز یک کمی دگرگون شده، یعنی یک طوری مثل آدم لوچ شده است. عنوان پست آخرتان هست: «زمستان بیپوتین» و جملهای اولش را اینطور نوشتهاید: «چه بکشیم، چه کشته شویم، به بهشت خواهیم رفت. ما یک قدم عقب نخواهیم نشست.» میتوانید خیلی کوتاه برایم بگویید که منظورتان از نوشتن این جمله چه بود؟ - همانطور که جمله بعدیاش اشاره میکند، این از فرمایشات سید بزرگ است در زمان جنگ ایران و عراق. وقتی که ما شهر خرمشهر را پس گرفته بودیم، ایشان این را فرمودند و پنج شش سال بعد هم ما همچنان کشته... توضیحاش را آنجا دادهام دیگر. منظور این است که در زمینهی مسئلهی هستهای هم ظاهرا مثل اینکه این لجبازیهای کودکانهی ما جای خرد و سیاست را گرفته. کلا حالا وبلاگ نوشتن در این سهسال گذاشته نقشی روی زندگی شما بهعنوان یک فرد داشته است؟ - یک دورهای بله! من یک دورهای فکر کردم از این طریق میتوانم با نسل جوانی که رابطهام را از دست دادهام، یا اصلا با آن ملت، دوباره بهدست بیاورم. اما بعدها وقتی یک کمی آشنا شدم، فهمیدم که اولا این محدوده بسیار محدود است، شامل یک بخش بسیار کوچکی از طبقهی متوسط میشود که دستشان به دهانشان رسیده که کامپیوتر داشته باشند و غیره و غیره و اصلا جوابگوی آن قضیه نیست. حالا شما بهعنوان جامعهشناس و یک وبلاگنویس نقش وبلاگنویسی را در جامعه ایران و مخصوصا جوانان ایرانی چه میبینید؟ - نقش وبلاگنویسی بسیار نقش خوبیست، بهخصوص در غیاب رسانههای درست و حسابی توی آن مملکت. اما متاسفانه کسانی به این رسانه دسترسی دارند که به دلایل مختلف نمیتوانند جل و پلاس این وبلاگ را بکشند بیرون. یکی از علتهایش هم سرخوردگیهای عجیب آن اجتماع است. خستهاند آدمها، حال و حوصله ندارند. دلشان میخواهد یک ونگ ونگی بکنند و بروند. این است که هفتاد درصد این وبلاگها یکسری مسایل خیلی ساده، یک چیزی هست که اصلا و صرفا مینویسد و یک مدتی هم خسته میشود و میرود. فکر میکنید که دنیای وبلاگستان واقعا همان دنیای مجازیست که وجود دارد و چیزها و مطالبی که در آن نوشته میشود، موضوعاتی که روی آنها بحث میشود خارج از آن دنیا، به دنیای واقعی آدمها کشیده نمیشود؟ چرا! یک حداقلی، یک اقلیتی از این وبلاگنویسان که عمدتا هم به مسایل سیاسی میپردازند، آنها مسئله را جدی گرفتهاند. ما وبلاگ را هم مثل همه چیزهای دیگرمان توی زندگی جدی نمیگیریم، برنامه برایش نداریم. یک چیزی هست که پنج دقیقه درستش کنیم، یک چیزهایی هم بگوییم و اینها و بعد هم خسته میشوند و میروند دیگر. برنامهریزی و هدف تویاش نیست و به این دلیل از این رسانه که به این خوبی میتواند یک کلامش جنجالی بهپا کند و یک رژیم نامتعادل وغیرمنطقی را بلرزند استفاده نمیشود، خیلی بد! مطلب پیشین: گفتگو با نویسنده وبلاگ «فارنهایت 1979» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام سارا خانم
-- علی ، Oct 27, 2007برخی کلمات مرا از روی نوار، اشتباه پیاده کرده ای.
و در مورد اثرات وبلاگ هم، یک تکه ی اساسی از حرفم نیامده. اینطور معلوم می شود که من معتقدم وبلاگ می تواند یک رژیم را تهدید یا عوض کند. حال آن که وبلاگ های خوبی هستند که در مورد ادبیات، سینما، شعر و غیره می نویسند، یعنی هدف دارند، و کارشان هم قابل تحسین است. منظور من همان "هدف داشتن" در کار بوده. این که در جهتی معین، جای خالی رسانه ها را در آن جامعه پر کنند، یا چیزی شبیه به این.
با تشکر