خانه > گفتگوي خودموني > وبلاگ نويسان > تلفنی که هر وقت بخواهید، به سراغش میروید | |||
تلفنی که هر وقت بخواهید، به سراغش میرویدسارا محمدیاین بار در سری مصاحبههای وبلاگنویسان، به سراغ وبلاگ «فارنهایت 1979» رفتیم. غزل نویسندهی این وبلاگ، الان سه سال است که وبلاگ مینویسد. در آخرین پستش از خودش پرسیده بود اولین بار کی بود که فال گرفتم؟ که بفهمم فردا میبینمش یا نه؟ همین سؤال را از خودش پرسیدم: خیلی سال پیش. تقریبا 9-8 سال پیش. و آخرین باری که فال گرفتی، کی بود؟ دیشب. آدمی که فال گرفتم، یک کم عوض شده. اعتقادم هم کمرنگ شده؛ یعنی اعتقاد ندارم. جنبهی سرگرمی دارد. بیشتر مال اوقاتی است که ترجیح میدهم از زیر کارهای زندگیام در بروم. آن وقت فال میگیرم. برای وقتگذرانی. ولی تو از 9 مهر به این ور دیگر چیزی ننوشتی . چرا؟ برای امتحان فوق لیسانس درس میخوانم. و وبلاگ نوشتن مانع درس خواندنت میشود؟ خیلی وقت زیادی را میگیرد چون همراه با این که وبلاگ را میخوانم، وبلاگ مینویسم. بعضی از یادداشتها هم خیلی شخصی هستند. مجبور میشوم در کاغذ برای خودم بنویسم. اسم وبلاگت را چگونه انتخاب کردی؟ 1979 سال انقلاب ایران است و یک کتابی بود «فارنهایت 453» که دمایی است که در آن کاغذ میسوزد. حالا من نمیدانم که در 1979 چه چیزی میسوزد. غزل در وبلاگش در مورد زندگی روزمره، از غصه ها و شادیهایش مینویسد. از برنامههای آیندهاش و مطالبی که امیدوار کننده باشند و مسائل اجتماعی سیاسی که ذهنش به آن ها مشغول باشد. از او میپرسم آیا نوشتههایش روی خوانندههایش هم تأثیر دارد؟ من فکر میکنم کسانی که وبلاگهایی مثل وبلاگهای من را میخوانند، همه آدمهای همفکری هستیم. بیشتر وبلاگ هم را میخوانیم تا امیدوار بشویم که کسان دیگری هم هستند که نزدیک به ما فکر میکنند. اصلاً وبلاگستان چه تأثیری در زندگی شخصی تو گذاشته است؟ خیلی زیاد. میتوانی برایم مثال بزنید؟ چند تا از بهترین دوستهایم و نزدیکترین دوستهایم را در وبلاگستان پیدا کردهام. در یک دورهای خیلی افسرده بودم، به من کمک کرد . چون کسی دور و بر من نبود و حرفهایی هم بود که به هیچ کس نمیتوانستم بزنم. بعد مینوشتم. این هر روز نوشتن و خواندن مثل این که شما توی یک جزیره هستید؛ ولی در عین حال پست هر روز برایتان نامه بیاورد و نامه ببرد. حس خوبی است. فرقش با تلفن این است که شما هر وقت که کسی بهتان زنگ میزند، گوشی تلفن را بر میدارید؛ ولی این را هر وقت بخواهید میروید سراغش. فکر میکنی وبلاگستان چه تأثیری در جامعهی ایران و جوانهای ایرانی گذاشته است؟ یک عدهی خیلی زیادی رکتر شدهاند و با صراحت بیشتری، حرفهایی را میزنند که در زندگی روزمرهشان نمیزنند. چون ما یک جامعهی باتدبیر داریم و همهمان برای هم نقش بازی میکنیم. بعد آن جا شاید حسنش این است که کسانی که در ایرانند، به دلایل خیلی زیادی، یک ماسک گذاشتهاند جلوی صورتشان که کسی نشناسدشان؛ ولی حرفهای خودشان را میزنند. ولی همین بچههای وبلاگستان که به راحتی در وبلاگهایشان مینویسند در خارج از آن با همان ماسک هستند. توی یک مواردی خیلی فرق میکند. البته این هم هست که آن شخصیتی را که دروبلاگشان دارند، نباید پایه روابط دوستانه قرار بدهیم. چون ممکن است یک نفر خیلی به اصطلاح آدم روشنفکری باشد در وبلاگش، ولی اصلاً در روابط خصوصیاش این طوری نباشد. ولی حسنش هم این است که حتی مثلاً بین دوستانی که وبلاگ همدیگر را میخوانیم، راحتی و صمیمیت بیشتری وجود دارد تا کسانی که وبلاگشان را نمیخوانم. چون یک قسمتی از رازهای هم را میدانیم. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|