تاریخ انتشار: ۲۵ مرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

«ساقی» نامه

معصومه ناصری

وقتی شعر و روزنامه‌نگاری و فمینیسم سر چهارراهی به هم می‌رسند قاعدتاً من هم باید همان حوالی باشم. برای نوشتن این پست گرچه یک هفته‌ای فکر کرده‌ام اما دست‌کم سه دلیل موجه دارم که بنویسم پس می‌نویسم.

تاکید می‌کنم که این نوشته در دفاع از خانم ساقی قهرمان و جهان ادبی‌اش نیست که من تا پیش از این مصاحبه از وجودش بی اطلاع بودم بلکه در بازخوانی رفتار خودمان به عنوان روشنفکر است همین و تمام.
من با خوش‌بینی تمام بنا را بر این می‌گذارم که دوستان و آشنایان با هویت جنسی این خانم مشکلی ندارند و حتی اگر خودشان علاقه‌ای به چنین گرایش‌هایی ندارند گرایش‌های این چنینی دیگران را دموکرات‌منشانه می‌پذیرند.

می‌گویند: ساقی قهرمان شاعر نیست، نوشته‌هایش شعر نیست. این انگاره را این روزها این‌جا و آن‌جا زیاد می‌خوانم اما چه کسی به ما حق می‌دهد که هویت ادبی یک نفر را تنها با خواندن چند نوشته از او کلا زیر سوال ببریم؟

فارغ از مورد خانم قهرمان، به نظر من مخاطب یک نوشته نمی‌تواند هویت ادبی آن متن را انکار کند. من اگر کلماتی را پشت سر هم ردیف کردم و اسمش را گذاشتم شعر، یک خواننده که صرفاً علاقه‌مند به شعر است و نه شعرشناس، نمی‌تواند در مورد این‌که این شعر هست یا نیست نظر بدهد چون در جایگاهی ننشسته که چنین حکمی بکند. می‌تواند بگوید از این نوشته خوشش آمده یا نه.

اما یک کارشناس یعنی کسی که دست‌کم گونه‌های ادبی را می‌شناسد، می‌تواند بگوید به این دلایلی که ذکر می‌کنم این نوشته‌ها شعر نیست. مثلا خالی از استعاره است، خالی از تصویر شاعرانه است. گرچه من شخصاً از پیروان غزل هستم اما بعد از نیما و عرف شدن شعر سپید، همین که با ترکیب عادی کلمات بازی شود «امکان» آفرینش شعر وجود دارد.

آسمان را تماشا می‌کنم آبی است. این جمله شعر نیست.
آبی را تماشا می‌کنم آسمان است. این جمله می‌تواند شعر باشد.

می‌گویند آنچه خانم ساقی قهرمان می‌نویسد شعر است ولی پورنو، چون اجزا غیرمعمول تن آدمی را وارد شعر کرده است. می‌گویند و می‌گویم "غیر معمول"، از این جهت که اینها تا امروز این‌قدر صریح وارد نوشته‌های ادبی نشده بودند.

می‌گویند در شعر باید حد و حدود شرعی را رعایت کرد و مرسوم نیست از لب و دهان و میان آن‌ طرف‌تر برویم. خب مرحوم اخوان هم در یکی از شعرهای کتاب زمستانش که در همین جمهوری اسلامی منتشر شده است در مورد همه اندام طرف مربوطه واضح و مبرهن حرف زده است اما به این بخش داستان که رسیده نجابت به خرج داده و از تعبیر "گلدیس پاک و پردگی ناز پرور" استفاده کرده است.

باز هم علیرغم این‌که شخصاً آدم پاستوریزه‌ای هستم، معتقدم صرف استفاده از نام اندام‌های نامعمول(اندام‌هایی که نام بردن از آنها در شعر نامعمول است)، در یک شعر نمی‌تواند جواز مناسبی باشد برای چسباندن برچسب پورنو بر یک نوشته.
پورنو تعریفی دارد که علاقه‌مندان با گوگل کردن می‌توانند پیدایش کنند. گرچه در بسیاری از نوشته‌های ایشان که ذیل عنوان شعر در سایت‌شان هست این کلمات به کار نرفته و نمی‌دانم چرا با تاکید بر موارد مشخصی از نوشته‌هایش دوستان در موردش اظهار نظر می‌کنند.

می‌گویند هویت جنسی خانم ساقی قهرمان با عرف رایج ما هم‌خوانی ندارد بنابراین حرف زدن و نوشتن از آن مجاز نیست.
نمی‌خواهم ارجاع‌تان بدهم به کتاب‌هایی مثل شاهدبازی و نمی‌خواهم بگویم اگر تا امروز کسی برخلاف عرف چیزی نمی‌نوشت و کاری نمی‌کرد ما الان کجای تاریخ اندیشه اجتماعی- فرهنگی‌مان درگیر سنت‌های دیرین بودیم اما فراموش نکنیم که وقتی حکمی این‌قدر کلی می‌دهیم هم شامل این حرف‌های غیر متعارفی می‌شود که ما دوست نداریم بشنویم و هم شامل حرف‌های غیرمتعارفی که ما دوست‌ داریم بزنیم و بشنویم.

جایی دوستی در مورد ضرورت بازتعریف ادبیات نوشته بود و این‌که "ادبیات از بلندای کوچک ابتذال حلق‌آویز شده است". ترمز کن برادر! بگذار در مورد مفهوم ابتذال به یک توافق کلی برسیم بعد فریاد وا ادبیاتا! سر بدهیم.

کسی چند هزار کیلومتر آن ‌طرف‌تر چیزهایی می‌نویسد که می‌گوید شعر است.
این نوشته‌ها که در ایران امکان نشر ندارند و در جامعه دیگری با اقتضائات دیگری منتشر می‌شوند. اگر کسی طالبشان بود و آنها را وارد حافظه تاریخ ادبیات ایران کرد که از دست من و تو کاری برنمی‌آید.

گفتن ندارد که در آن سوی آب‌ها برای نشاندن خواهش‌های تن، ملت سراغ ادبیات نمی‌روند و هزار راه معقول‌تر دیگر هست. در مورد همین مملکت خودمان هم حرف همیشگی ما به عوامل سانسور کتاب این بوده علاقه‌مندان به این گونه مسائل راه‌ها و جاهای بهتری برای فرونشاندن این‌گونه خواهش‌هایشان دارند بنابراین نیازی به سانسور ادبیات در تیراژ دو هزار تا نیست.

حرف من این است که دست‌کم ما که بارها بی دلیل از نوشتن و منتشر کردن حرف‌هایمان منع شده‌ایم نباید خودمان دیکتاتورهای دیگری بشویم و از مردم برای نوشتن‌شان، اعتبارنامه و جواز کسب بخواهیم وگرنه ما هم در سطحی دیگر محرمعلی‌خان دوران خودمان خواهیم بود.

فمینیست‌نما! ها؟

سر این چهارراه می‌رسیم به فمینیسم، خب بعد از همه "نما" ها حالا چشم‌مان به فمینیست‌نما روشن! دوستانی که این لفظ را به کار برده‌اند گمانم منظورشان این است که این خانم، غیرفمینیستی است که در پوشش یک فمینیست پنهان شده است.
خب لطفا نشانه‌های عدم باور خانم قهرمان را به باورهای فمینیسم نشان بدهید تا مطمئن شوم فقط از لفظ خوش‌آهنگ "فمینیست‌نما" خوشتان نیامده است. من که البته در مورد فمینیست بودن یا نبودنش جایی چیزی نخوانده‌ام ولی در این مورد واقعا مشتاقم که بدانم چطور این لفظ فمینیست‌نما را اختراع کرده‌ایم؟ برای بالا گرفتن دامن خودمان از آلودگی نوشته‌های زنی که خواهش‌های تن خودش و دیگران را می‌نویسد و منتشر می‌کند؟

یک بار دیگر همان نوشته‌هایی را که در آنها به عریانی از روابط جنسی صحبت شده بخوانید آن رفتارها در یک رابطه جنسی غیر‌معمول‌اند؟ یا نوشتن و حرف زدن درباره‌شان غیرمعمول است؟ هر چیز غیرمعمولی مطرود است؟ شما خودتان از این کارها نمی‌کنید؟

و اما روزنامه‌نگاری؛
می‌گویند این خانم ملعون، باعث و بانی توقیف روزنامه شرق و بیکار شدن دوستان ما شده است. ساده نباشید دوستان من! آن هفتاد- هشتاد روزنامه دیگر را کی به چه بهانه‌ای توقیف کرد؟ (آمار دقیق روزنامه‌های مرحوم را از وحید پوراستاد می‌توانید بگیرید او مسئول ثبت آمار اموات کاغذی ماست!).

می‌گویند دو سه هفته‌ای آقایان دنبال بهانه‌ای برای تعطیلی شرق می‌گشتند که به لطف الهی فراهم شد و باز هم می‌گویند ما نباید بهانه می‌دادیم دستشان. وقتی ما قدم از قدم برداشتنمان بهانه‌ است برای توقیف، دیگر چه فرق می‌کند به بهانه شماره چند توقیف شویم؟

جدای از این اگر بنا بر این شود که در نشریات فقط با کسانی گفتگو شود که هیچ سوسابقه‌ای نداشته باشند و اخلاق و رفتار جنسی‌شان هم معقول و مرسوم باشد راستش تعدادی از همین‌هایی که عکس‌شان را هر روز در مطبوعات می‌بینیم خط می‌خورند.
دوستان روزنامه‌نگار من می‌توانند در گروه‌های ورزشی، فرهنگی و حتی سیاسی مثال‌هایی بزنند از کسانی که در زندگی شخصی‌شان آن کار دیگر و چه بسا کارهایی شبیه خانم ساقی قهرمان می‌کنند اما پنهانی.

حالا گناه این خانم این است که به شیوه مرضیه شیعیان پشت کرده و تقیه نکرده است! ولی اگر در سکوت، هر کاری می‌کرد ایرادی نداشت.

از طرف دیگر، دوست روزنامه‌نگاری که این گفتگو را انجام داده برای پاک کردن خودش از این گناه می‌گوید من اصلا چیزی از زندگی این خانم نمی‌دانستم. درست است که این بهانه، کمی از سنگینی بار اشتباه او را کم می‌کند اما چهره حرفه‌ای او را زیر سوال می‌برد.

یک روزنامه‌نگار خوب بدون تحقیق، برای گفتگو سراغ کسی نمی‌رود. باید از قبل، دیگر نظرات مصاحبه شونده را می‌خواند دیدگاه‌های دیگرش را بررسی می‌کرد تا هم حرف تازه‌ای در این گفتگو می‌زد و هم حرف تازه‌ای می‌شنید.

حتی آنها که شغل‌شان بالا بردن یک دیوار است قبل از کار کلی ملاحظه می‌کنند و جوانب امر را می‌سنجند.

می‌گویند مسئولان روزنامه شرق برای انتشار این مطلب اغفال شده بودند. راستش در طول عمر روزنامه‌نگاری من چنین بوده که مثلا پیشنهاد می‌کردم با آقای فلانی گفتگو کنم. آقای فلانی یا آن‌قدر مشهور بوده که نیازی به معرفی نداشته یا معروف نبوده و باید می‌گفتم چرا مهم است که با او گفتگو کنم.

بنابراین اگر دبیر سرویس ادبی شرق و سردبیر شرق که از دوستان من است خانم مصاحبه شونده را نمی‌شناخته‌اند دست‌کم باید در مورد اهمیت او و جهان ادبی‌اش می‌پرسیدند. اگر هم نمی‌خواستند بپرسند خداوند گوگل را برای همین روزها آفریده است.

لطفاً نگویید اعتماد کرده‌اند چون این عذر بدتر از گناه است. اصولا یک سردبیر یا دبیر سرویس حق‌الزحمه بیشتری می‌گیرد که اعتماد نکند، چون مسئولیت بزرگتری دارد بنا بر این با گذاشتن کلاه "اعتماد" نمی‌تواند از زیر بار مسئولیت خودش شانه خالی کند.

به عنوان روزنامه‌نگاری که خودش بارها رسیدن حکم توقیف روزنامه و سکوت حاکم بر تحریریه را پس از آن تجربه کرده چطور می‌توانم از بیکار شدن دوستانم متاسف نباشم؟ اما بیشتر از آن، از بعضی چیزهایی ناراحتم که این بالا به آنها اشاره کردم ،از فقدان روح رواداری در ما و قلم‌مان.

لطفا این حرف‌ها را به زندگی‌ام در جغرافیا و البته فرهنگی دیگر ربط ندهید من همین چهار ماه پیش تهران بودم!

---------------------
برگرفته از: کافه ناصری

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

طنز خانم ناصری با نیش و کنایه های گاه به گاهش بسیار دلنشین و لبخندآور ( چه اصطلاحی) است.

-- محمدرضا .س ، Aug 16, 2007

بسی زیبا نگارنده بودید، هرچند مسایلی که ذکر کردید واقعا بدیهی بود ولی متاسفانه در اینجا رعایت نمی شود

-- مصطفی ، Aug 16, 2007

خانم ناصري من از يک جنبه ديگر نيز اين حادثه را مي بينم. در همان موقعي که حادثه شرق اتفاق مي افتد، در همين سايت خوب خودمان زمانه نيز يک درگيري نظري بر سر مقاله من و نقد حافظ ميان من و آقاي جامي گرامي صورت مي گيرد و من چون مقاله تخصصي ام اجازه انتشار در سايت زمانه نمي گيرد، همراه با اعتراضم، آن را در سايتهاي ديگر منتشر مي کنم. جالب اين است که همان موقع من لينک اين مقاله را ،همراه با اعتراضم به عدم انتشار مقاله ام را، به همکاران فراواني در سايت و آدرسهاي ايميليشان فرستادم. تقريبا هيچکدامشان به آن توجه نکردند و فقط نيک آهنگ کوثري و ابراهيم نبوي اعتراض مرا حدااقل در قسمت کامنت وبلاگشون زدند، اما بدون آنکه حتي نظري بگويند و يا از عدم درج مقاله يک همکار ابراز تاسف کنند و يا از درستي نظر آقاي جامي دفاع کنند. جالب اما اين است که همه اين دوستان که در برابر موضوع اتفاق افتاده در برابر چشمشان و آنهم در يک سايت خارج از کشور و نيز براي يک همکارشان هيچ عکس العملي انجام نمي دهند و سکوت اختيار مي کنند، همه همزمان به سرعت شروع به نوشتن درباره مقاله شرق و سرکوب مصاحبه کردند. جالب اين است که من حتي مقاله و موضوع را براي مجبتي پورمحسن نيز فرستادم، اما او نيز توجه اي نکرد. حالا خودمانيم، اين سياست يک بام و دو هوا علامت چيست؟. براي من اين علامتي از معضل عميق روشنفکر ايرانيست که بقول آرامش دوستدار در عملش و رفتارش روشنفکر نيست، زيرا انديشه به احساس و تغيير احساسي تبديل نشده است. از اينرو ناتوان از بيان نظر موافق يا مخالفشان درباره عدم انتشار مقاله يک همکارشان و در يک سايت خارج از کشور هستند، اما پرشور و پرطمطراق در باب ضرورت نقد و روايات مختلف در روزنامه شرق و داخل کشور سخن مي گويند. جالب براي من اين است که در پايان هم آقاي جامي گرامي و هم من و سايت زمانه توانستيم، با وجود اختلافات فکري، به ادامه همکاري دست يابيم و هيچکدام، نه آقاي جامي يا من، دچار قهر و کينه سنتي نشدند و قادر به تفکيک حوزه ها شدند. از اينرو اين عمل آقاي جامي براي من قدرت روشنفکرانه اش بسيار بالاتر از همه اين نوشته هاي اين دوستان در باب شرق است. با آنکه هنوز هم معتقدم انتقادم به عدم انتشار مقاله ام درست بوده است و باور دارم که يک سايت مدرن که خواهان چندروايتي است، بايستي بپذيرد که چندروايتي به معناي چندروايتي در سبک و نوشتار نيز هست. جدا از آنکه موضوعات روانکاوي مسائل روزمره نيستند و زبان بيانشان داراي پيچيدگي و چندلايگي خويش است. اما با وجود اختلافات در نهايت هر دوطرف نشان مي دهند که اساس نگاهشان مدرن است و قادر به تفکيک هستند. بستر سايت درست است و همه اين همکاران سکوت کرده نيز طبيعتا داراي قدرتهاي فراوان مدرن هستند و مقالاتشان داراي مطالب خوب فراوانيست، ولي عدم توجه به اين موضوع و اين حالت سياست يک بام و دوهوا حکايت از معضلات دروني اين روشنفکر ايراني مي کند. بقول معروف درباره شرق گفتن هم خواننده مي آره و هم دردسر ندارد، اما درباره اين موضوع سخن گفتن دردسر اور است. اين را من مي گم حسابگري سنتي ايراني. خوب آدم حالا بايد دم خروسو باور کند يا قسم حضرت عباس. . کافيست که کمي به روانکاوي وارد باشيد، تا پيوند دروني ميان اين دو حادثه را ببينيد و نمادي از معضل روشنفکر ايراني را که هميشه در نهايت به بازتوليد سنت به خاطر عدم تحول احساسي کمک کرده است و تکرار بازي سنتي. نظر شما چيست؟
داريوش برادري

-- داريوش برادري ، Aug 16, 2007

دو نکته کوچک:

1. فرق است میان کسی مثل اخوان ثالث که در سراسر تاریخ شعرسرایی خود یک دو بار هم "به باغ" رفته باشد و کسی که تقریباً بدون استثنا تمام سروده هایش در باب اندام جنسی و تلذذ جنسی است. خودشان هم در مصاحبه ای که روی سایتشان هست فرموده اند در تمام اشعار و افکارشان فقط به این مسأله میاندیشند و حتی وقتی شیشه مشروب میبینند فوراً فائده سر شیشه تا انتهای گلوگاه آن را برای استفاده شخصی به شرحی که توضیح داده اند در نظر میآورند.

2. بیان احساس شخصی مطلبی است و دعوت و تشویق دیگران به آن مطلبی دیگر. استدعا دارم کتاب ایشان را با نام "ج ...ده یعنی جان میدهد به..." مروری بفرمایید واگر همچنان بر نظر بالا استوار ماندید ارادتمندان را نیز در جریان بگذارید.

با نهایت احترام.

-- مهدی ناصری ، Aug 16, 2007

آقای برادری عزیز
من در جریان مشکلی که گفته اید نبودم . ای میلی هم از شما دریافت نکرده ام. اگر می گرفتم حتما جواب می دادم.
در مورد دیگران هم خودشان باید پاسخگو باشند.
ولی شما هم می پذیرید که یک وبلاگ نویس فقط یک وبلاگ نویس است و قرار نیست و نمی تواند به هر اتفاقی واکنش نشان بدهد.
وگرنه ما را چه به بام و چه به هوا!

-- معصومه ناصری ، Aug 16, 2007

ساده لوحی اگه فکر کنيم تعطيل شدن روزنامه شرق مقصرش مصاحبه با خانم ساقی قهرمان بوده .من شناختی از نوع زندگی و طرز فکر اين خانم ندارم و معتقدم زندگی شخصی هر کس و نحوه اون فقط به خودش مربوط می باشد البته تا موقعی که مزاحمتی برای کسی نداشته باشد در ضمن ما شاعر مثل ايرج ميرزا هم داريم .

-- مدوسا Medusa ، Aug 17, 2007

با این که تا مغز استخوان به "هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو" باور دارم، بد نیست این را یاد آوری کنم که متاسفانه به نظر می رسد که فضای رسانه ای ما به نوعی در اشغال "هیاهوی" آدم هایی است که "یک طوری" هستند. البته مردم هم می پسندند. بروید ببنید در بالاترین بیشتر چه تیترهایی امتیاز می گیرند؟ یا مثلا یک آدم آس و پاس سرگردانٍ "یک طوری" چگونه در فضای وبلاگ توجه نمایی می کند.
من روانشناس نیستم ولی یه معیار اولیه و آسان که تا حدی میشه "اصیل" بودن افراد را آزمود این است: به نوع عکس هایی که از خود منتشر می کنند بیشتر دقت کنید. خیلی چیزها دستگیرتان خواهد شد!!!

-- آرش ، Aug 19, 2007

1. گمان نمی کنم قبح اخلاقی کلمات در یک شعر ربطی به نقد ادبی داشته باشد حتی در گذشته هم در آثار جدی از اینگونه کلمات با همه ی جبروت و جلوت جبلی که دارند یافت می شده آنهم به وفور نمونه اش مثنوی مولانا البته جنبه ی هجو و طنز که بکل جداست کسانی که از این جنبه به آثار ساقی قهرمان اشکال می کنند کارشان هر نامی داشته باشد قطعا نقد ادبی نیست و شاید دارند امر به معروف و نهی از منکر می کنند
2. تا آنجایی که ما در تهران از منابع موثق اطلاع یافته ایم دلیل توقیف شرق مقاله ی آقای بهنود بود با عنوان این بار به احمدی نژاد رأی می دهم البته از ذکر کلمه ی قبیح دلیل در مورد توقیف یک جریده در مملکت امام زمان عذر می خواهم العادة کالطبیعة الثانیة !

-- سامان ، Aug 19, 2007

نوشته ای روان و دلنشین از معصومه ی ناصری. به گمان من ساقی قهرمان کارِ شگفتی نمی کند. او با بدن و نیازهاش برخوردی طبیعی می کند، به دور از تعرض پیش داده های فرهنگی و نگاه سنتی به بدن. ما ایرانی ها، وبسیاری دیگر از مردم همچنان اسیر نگاه سنتی جهان، بسیار با آب و تاب از خوردن و لذت های چشایی و دهانی حرف می زنیم و کتاب های آشپزی می نویسیم و در آشپزخانه ی خود در دسترس خرد و کلان می گذاریم، ولی همچی که می خواهیم به لذت های بخش دیگری از بدن که نامش مثلن به انگلیسی "پینیس" و یا " پوسی" است و به فارسی "کیر" و "کس" است حتا فکر کنیم از سنگینی بار سنت نکوهش ها به نفس نفس می افتیم و خیس عرق می شویم. کار ساقی قهرمان این است که قهرمانانه این بار سنگین را از شانه ها وا می نهد و از لذت های این بخش مظلوم و زبان بسته نیز حرف می زند. یعنی کاری می کند در قد و قواره ی یک کتاب آشپزی. پس آفرین به ساقی که پیمانه ی ما را از باده ی لذت های این قسمت از بدن هم پر می کند.

-- بدون نام ، Aug 19, 2007

مطلب زیبا و روانی بود اما بنده ی حقیر سراپا تقصیر بالاخره متوجه نشدم موضع خانم ناصری چیست. خوب نمی شود که هم ساقی قهرمان درست بگوید هم مجتبی پورمحسن و هم انهایی که معتقدند شرق به خاطر اشتباه یکی از ایندو یا دبیر سرویس یا سردبیر یا مدیرمسئولش بسته شد. من مخالف اندیشه ی تکثرگرایانه نیستم اما به تصورم اینکه فرد تکلیف خود را رد قبال یک موضوع روشن کند هیچ منافاتی با تکثر گرایی ندارد

-- علیرضا ، Aug 19, 2007

مقاله خوبی بود. واقعا روزنامه نگاران شرقی مارو که مخاطبانشون بودیم با عکس العملهای بدیشون سر افکنده کردن...

-- دن سیفون ، Aug 19, 2007

معصومه خانم
ازآشنائی با افکار شما لذت بردم . دست مریزاد

-- بدون نام ، Aug 19, 2007

دبیر وب سایت رادیو زمانه!
من هم مانند دیگر دوستان کامنتی نوشتم و فرستادم ولی روی سایت نگذاشتیدش. دلیلش آوردن نام های فارسی اسافل اعضا بود؟ خب می توانستید به جای سانسور همه ی نوشته آن دوتا نام زبان بسته را سانسور کنید!
------------------------
زمانه: کامنتی با مشخصاتی که گفتید نرسیده! دوباره بفرستید

-- بدون نام ، Aug 19, 2007

خانوم ناصری ! من کاری به این لیبرال نمایی یا منشی تان ندارم . فقط می خواستم به شما یاد آوری کنم شما درباره شعر حرف می زنید آن هم در زبان فارسی . امیدوارم متوجه شده باشید منظورم رو .

-- یونس ، Aug 19, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)