خانه > گفتگوي خودموني > وبلاگ نويسان > چيزهای پشت پرده حوزه را خيلی ملموس می ريزيم در فضای وب | |||
چيزهای پشت پرده حوزه را خيلی ملموس می ريزيم در فضای وباولين برخورد من با يک روحانی آنلاين، مربوط میشود به اولين سال وبلاگنويسی فارسی که بر حسب اتفاق با يک روحانی برخورد کردم که از مشهد مطالب وبلاگهای فارسی را دنبال میکرد و زندگیاش را روی ويلچر میگذراند. ظهور تدريجی وبلاگهای دينی که اکثريت نويسندگانشان را طلبهها يا روحانيون تشکيل میدادند و پس از آن نوشتن وبلاگ وبنوشت توسط محمدعلی ابطحی که علاوه بر روحانی بودن، عنوان معاونت رئيسجمهوری را با خود يدک میکشيد، باعث شد تا توجه رسانههای خارجی به محبوبيت وبلاگ در ميان اين قشر از جامعه جلب شود. شايد بتوان چيزی که اين سوژه را برای همه جذاب می ند، «تقابل سنت و مدرنيته» ناميد. اما واقعيت چيز ديگری است. امروزه بايد اين حقيقت را پذيرفت که موج تازهای در جريان است تا با استفاده از ابزار و پديدههای نوی تکنولوژی کاربران دنيای مجازی هم به عنوان يک جامعه نوپا از دين و مذهب دور نمانند. در نگاه نخست، شايد عجيب باشد که بتوان روحانيت و دين را که پديدهای سنتی است را در کنار پديده مدرنی چون اينترنت تصور کرد اما مگر نه اين است که يک مبلغ مذهبی نياز به تريبون يا همان منبر دارد تا تبليغ کند؟ يا آن که جلسات مباحثه مناظره مگر چيزی جز يک ارتباط دو طرفه ميان طرفين نيست؟ با اين وصف وبلاگ میتوانست بهترين جايگزين برای تبليغ يا بحث دينی باشد چرا که ذاتاً تمام امکانات را برای چنين فعاليتهايی فراهم می کرد. بنابراين ابزاری مناسبتر از آن روی اينترنت برای روحانيت نمیشد تصور کرد و اين گونه شد که حلقههای وبلاگهای دينی و اعتقادی شکل گرفتند. مسلماً فقط با خواندن وبلاگها نمیشد به روحيات نويسندگان اين گونه وبلاگها پی برد. بهترين راه اين است که به همان جا بروی که وبلاگ را مینويسند و ديدهها و شنيدههای خودت را با آن چه که نوشتهاند مقايسه کنی تا چند و چون کار دستت بيايد. نشستن و تکيه دادن به پشتیها و صحبت درباره اينترنت و وبلاگ در کنار طلبههای جوانی که حداقل در زمينه کامپيوتر عقايد مشترک زيادی با تو دارند و گفت وگو و پرسش و پاسخ در اين زمينه برايم بسيار جذاب بود. اتاقی که ديوارهايش پر است از کتابهای متنوع و ميزبانانی که کامپيوتر را بيشتر و بهتر میفهمند تا خيلی از اطرافيانت. اين مصاحبه چند ساعتی طول کشيد اما اعتراف میکنم که گذشتش به هيچ وجه احساس نشد. راه برگشتم به سوی تهران پر بود از تصاويری که برای من عجيب اما برای قمیها عادی بود. با خود فکر میکردم شايد آن روحانی که روی موتور گازی براوو به سرعت از کنارم رد شد، داشت به سرعت به سوی کافینت میرفت تا ميلباکسش را چک کند. شايد هم میخواست برود و ببيند که برای پست ديشبش کامنت تازهای گذاشته اند يا نه؟! تصور خيلیها بر اين است که روحانيون سنتی هستند و به پديدههای نو توجهی ندارند. برای ما جالب است که میبينيم اين روزها ميان طلبهها اين همه صحبت اينترنت و کامپيوتر جدی است. فلاح: بله. تصور همه از طلبهها يک آدم سنتی، پيرمرد، بالا منبری با ريش و انگشتری و تسبيح است. يک جوان که اتفاقاً طلبه هم هست همان هيجانات و احساسات را دارد، مثل بقيه آدمها. حالا اين آدم با اين مسائل با يک دغدغه دينی برخورد میکند. بعضی وقتها که درباره اينترنت صحبت میکنيم، عده ای تعجب میپرسند مگر شما هم میدانيد سايت يعنی چه؟ ما هم به اين نتيجه رسيديم که بياييم بعضی از چيزهای پشت پرده حوزه را خيلی ملموس بريزيم در فضايی که افراد غيرحوزوی هم با حوزه آشنا بشوند. اين که مثلاً جايی آتش گرفته و طلبه ای خودش را به آتش میزند و بچهای را نجات میدهد و خودش میميرد و يا چيزهايی ديگر از اين دست. به عنوان يک طلبه چه جذابيتی در وبلاگ به عنوان يک پديده تکنولوژيک ديديد که به سراغش رفتيد؟ فضلاللهنژاد: طلبه در خيلی از زمينهها فرقی با بقيه قشرها ندارد. او هم در يک شرايط سنی و اجتماعی مثل بقيه قرار دارد و مثل همه ممکن است توجهش به سمت چيزی جلب شود يا از چيزی بدش بيايد. همان چيزی که وبلاگ را برای اقشار مختلف به خصوص جوان ايرانی جذاب کرده و باعث شده رشد فوق العادهای پيدا کند. اگر من وبلاگ داشته باشم، به شکلی جديد میتوانم حرفم را ارائه بدهم و افراد طوری با من ارتباط برقرار میکنند که خيلی به هدفم نزديکتر است. طلبهها يکی از اهداف و آرزوهايشان ارتباط خوب، صميمی، مؤثر و نزديک با مخاطبان مختلف است. وبلاگ هم به خاطر مخاطب خاصی که دارد، برای يک طلبه ابزار جذابی است. میخواهيد بگوييد وبلاگ ابزاری است که راههای جديدی در اختيارتان قرار میدهد؟ اسماعيلی: تا قبل از کشف آهن، بشر ابزار ديگری برای گذران زندگی داشت. اما اين نياز به فلز در زندگی بشر بوده اما خودش تا الان حضور نداشته تا زمانی که کشف شد. ما تا قبل از اين که چنين فضايی باشد، منبر و مسجد را داشتيم. به محض اين که فضای اينترنت باز شد، به تناسب آن در حوزه علميه وبلاگ نويسی شکل گرفت. در واقع انگار اين نياز بوده اما فضايش وجود نداشته و طلبهها همان طوری که میبينيد جزو اولينهای وبلاگستان فارسی بودند. ما الان با يک مفهوم جديد در حوزه رسانه مواجهيم به نام خبرنگار شهروند که در آن هر شهروندی میتواند يک خبرنگار باشد. در واقع يک برخورد خبری با وبلاگ. فکر میکنيد مردم چقدر به اخبار شما از حوزه میتوانند اعتماد کنند؟ نجمی: به نظر من اصل بر اين است که بايد به محتوای وبلاگ اعتماد کرد. به ويژه اگر ماهيت نويسندهاش مشخص باشد، مگر اين که خلافش ثابت شود. تقريبا برخلاف SMS که نويسنده اصليش اغلب نامعلوم است. شما حس نمیکنيد بايد جدی تر نوشت؟ يعنی کمتر سراغ نوشتهها و دغدغههای شخصی برويم و در گام بعدی به نوعی خودسانسوری برسيم که اين احساس به ما اعمال کرده؟ فضلاللهنژاد: من اسم ديگری رويش میگذارم. بياييد اين طوری نگاه کنيم که من با توجه به بازخوردهايی که میبينم شخصيتم را عوض میکنم. يعنی نسبت به قبل جدیتر و دقيقتر میشوم. هميشه که تأثير از طرف ما نيست. بعضی وقتها ما هستيم که از مخاطب تأثير میپذيريم. بنابر اين تعريف وبلاگ میتواند دچار تحول شود و از نظر محتوايی تغيير کند. نجمی: افرادی مثل ما که جزو اولين وبلاگنويسها هستيم، شايد در ابتدای راه هيچ تصوری از آينده نداشتيم. شايد الان يک بلاگر جديد بداند که وبلاگ کارکردهای مهمی دارد، اما آن موقع وبلاگ کارکرد خودش را نشان نداده بود و مثلاً يک حريم خطر و ممنوعه بود برای خيلیها. آن موقع ما روش نوشتار وبلاگ را خوب نمیدانستيم، وبلاگ من اسمش از همان موقع «منبر نت» است و تصورم اين بود که کاملاً بايد روايت و حديث و اين جور چيزها بنويسم. بعد از طی يک سری مراحل ديديم که اين طوری نيست. مدتی است که اين بحث مطرح شده که وبلاگها دارند تخصصی میشوند. به نظر میآيد قدم مؤثر در وبلاگنويسی همين است که از مرحله عامنويسی گذر کرده و گذارش به سمت تخصصینويسی است. در اين بين تخصص در زمينه خبری يک سر و گردن از باقی چيزها بالاتر است و اين شايد از يک سری محدوديتهای خبری که در ايران اعمال میشود نشأت میگيرد. يک سری از مطالبی که من نوشتم از روی وبلاگم در مطبوعات چاپ شد و در چند سايت هم بازتاب داشت و از آنجا وارد عرصه اطلاعرسانی وبلاگی شديم. يعنی با اين کار به طور جدی يک خبرنگار دينی شديد و با ادبياتی خاص خبررسانی کرديد؟ خانم کشتکاران هم وبلاگ مینويسند. به عنوان زن، دانشجو يا طلبه؟ کشتکاران: وقتی که من شروع به وبلاگنويسی کردم، دانش آموز بودم. بعد هم که وارد دانشگاه شدم، به عنوان يک دانشجو نوشتم و بعدترش وارد حوزه علميه شدم، باز هم نوشتم. اوايل هم خودم را معرفی نکردم که يک دختر طلبه دارد وبلاگ مینويسد. وبلاگهای زيادی هستند که دارند فضای طلبگی آقايان را نشان میدهند، اما خانم های طلبه وبلاگنويس نمیآمدند فضای حوزه علميه خواهران را منعکس کنند. در حقيقت انتظاری که از من هست، اين است که يک طلبه جامعة الزهرا چه مینويسد. حيطهای که من سعی کردم در آن کار کنم بيشتر مربوط به مسائل زنان است که يک جورهايی با حوزه علميه خواهران هم پيوند خورده و در اين زمينه سعی کردم به همان زبان وبلاگنويسی مسائلی را روشن کنم. وبلاگ ادبيات راحتی دارد. به عنوان کسانی که با بحثهای کلامیسر و کار داريد، با زبان وبلاگی چگونه کنار میآييد؟ فضلاللهنژاد: مثل خيلی از رشتههای ديگر فضای کاری و علمی طلبهها هم به سمت تخصصی شدن پيش رفته و ما نبايد انتظار داشته باشيم يک نفر جامع همه مسائل باشد. هر کسی در رشته خاصی تبحر و تخصص دارد. يک بخش از کار طلبهها تبليغ است. اين کار يک تخصص است و دورههای ويژه ای هم دارد. اتفاقاً يک طلبه همه وقت کارش به مطالب کلامی و فلسفی يا اعتقادی سنگين نمیگذرد. اگر يک روحانی بخواهد به کار تبليغ بپردازد، وبلاگ با آن زبان خاص، ابزار خيلی خوب، مؤثر و مفيدی است که از آن استفاده میشود. پس وبلاگ ميان مبلغان مذهبی کاربرد بيشتری دارد و برای طلبههای علاقمند به بخشهای ديگر جذاب نيست. فلاح: اتفاقاً بخشی از وبلاگ طلبهها به موضوعات تخصصی میپردازند و بخشی ديگر به مسائل روز. مثلاً در ماه مبارک رمضان راجع به رويت هلال ماه بحث میکنند و خيلی بورس میشود و بيننده هم دارد. در بين شما کسی فتوبلاگ يا پادکست دارد؟ نجمی: من به خاطر پادکست پرونده دارم. پارسی بلاگ اولين جايی بود که اين سرويس را در ايران ارائه داد. ترجمه فارسی پادکست هم که میشود راديوی اينترنتی. ما با اين اسم از پادکست نوشتيم و يکهو خبر آمد که معاون حقوقی صداوسيما از ما شکايت کرده. چرا؟ چون گفتهاند براساس قانون هرگونه بحث راديويی و تلويزيونی مختص به دولت است و شما چرا راديوی اينترنتی راه انداختهايد. اين در حالی بود که «راديوی اينترنتی» تنها يک اصطلاح است. درست مثل اين است که تو فايل صوتی روی سايتت بگذاری. چون اين کارکردش با صداست، از روی غفلت و از روی ناچاری اسمش شده راديو. يک پرونده برای ما درست کردند و ما هم داوطلبانه فعاليت خودمان را به تعليق در آورديم. بعد هم همين چند وقت پيش بود که يک دفعه صدا و سيما خبر داد که يک دانشجوی ايرانی سرويس پادکست ايرانی راه اندازی کرده [+]. ما مانديم که اگر ايرانی بودنش با اين پسوند ir است پس ما چه بوديم؟ در فتوبلاگ هم فعاليت خاصی نداريم، اما خانم کشتکاران عکسهای خودشان را روی وبلاگشان میگذارند و به نوعی میشود آن را در اين بخش گنجاند. خانم کشتکاران شما گفتيد درباره مسائل زنان مینويسيد. اين طور که پيداست عکسهايی هم که در وبلاگتان میگذاريد در همين زمينه است. کشتکاران: در بخش «درباره من» وبلاگم نوشتهام طلبه جامعة الزهرای قم و دانشجوی مهندسی کامپيوتر، آنتیفمينيست و مخالف ديدگاه سنتی نسبت به زنان. فکر کنم اين جمله کوتاه موضع من را مشخص میکند که نه با آن جنبشهايی که خواهان تساوی کامل حقوق زنان و مردان هستند موافقم و نه يک ديدگاه سنتی که زن را فقط محدود به خانه بکند و هيچ مشارکتی را در نقش های اجتماعی قائل نباشد. در وبلاگم سعی میکنم راجع به مسائل زيربنايیتر مثلاً حضور زنان در جامعه بنويسم. يک بار عکس مطلبی را با عنوان چگونگی پوشش برای خانم ها در وبلاگم گذاشتم که با واکنشهای زياد و متفاوتی روبه رو شد. گشت کوتاهی در قم نشان میدهد که اين شهر سوژههای جذابی برای عکاسی دارد. در وبلاگهای شما چرا از عکس و تصوير خبری نيست؟ کشتکاران: اين به سليقه آدمها بستگی دارد. من سعی کردهام تا جايی که میتوانم فضايی را که در اينجا وجود دارد تصوير کنم و حتی به حوزه علميه خانمها هم بپردازم. هر چند محدوديتهای عکاسی از جامعة الزهرا را میدانم، اما چون سوژه جذابی است، دورادور به آن میپردازم. ممکن است خيلی از خانمها دوست نداشته باشند عکسشان منتشر شود، اما من تا حدی که حريمها حفظ شود اين کار را میکنم. میشود به طور دقيقتر بگوييد منظورتان چه حريمهايی است؟ نجمی: مثلاً در درس خارج فقه آيتالله مکارم شيرازی که حدود 800 روحانی در آن شرکت دارند شما میتوانيد کلی سوژه جذاب عکاسی پيدا کنيد، ولی تصور کنيد من با اين لباس بخواهم عکس بگيرم. خب کار سختی است. حالا درست است که آقای ابطحی تا حدودی اين مرز را شکست ولی میدانيد چقدر قضاوت های مختلف در مورد ايشان هست. شده که ما هم عکس روی وبلاگمان گذاشتيم و کلی هم سر و صدا کرده، اما اين زمانی بوده که امکانش فراهم شده. مثلاً همين جريان صوفیها که پارسال در قم بود در آن شلوغیها من با موبايلم چند تايی عکس گرفتم و با يک پست تحليلی روی وبلاگم گذاشتم. اين عکس در چند سايت خبری منعکس شد و بعدش در کيهان هم چاپ شد، چون جزو معدود عکسهای آن واقعه بود. اين برای يک وبلاگ نهايت موفقيت است. درست است که شکستن بعضی از تابوها درست نيست، از طرف ديگر بعضی از آنها را هم میتوان با حفظ حريمها شکست. مثلاً همين بحث عکاسی معممها. به هر حال شما به خاطر همين لباستان امنيتی داريد که در بعضی مواقع من خبرنگار ندارم و اين همان نکته مثبتی است که میشود از آن استفاده کرد. اسماعيلی: اتفاقاً من هم الان مشغول آموختن عکاسی هستم. ولی اين که ما با اين لباس دوربين به دست بگيريم و بخواهيم در يک مجمعی عکاسی کنيم خودش به اندازه کافی سخت است. شايد درک اين قضيه برای شما ثقيل باشد اما تا در اين فضای طلبگی و با اين لباس در فضای حوزه نباشيد، نمیتوانيد اين حس را درک کنيد. اين برداشتها و واکنشها هميشه بوده. دقيقاً مثل واکنشها نسبت به خود وبلاگ در ابتدای حضورش در جامعه ما. نجمی: آقای ابطحی هم میگفت وقتی میخواستند به من فحش بدهند میگفتند وبلاگنويس. انگار اين کار سبکی است، مخصوصاً برای يک طلبه. وقتی کسی اطلاعی در اين مورد ندارد خب بخشوده است، اما اين که بداند و يک نگاه بد نسبت به قضيه داشته باشد خيلی بدتر از مورد اول است. سوای همه چيزهای مثبت به هرحال هر پديدهای با يک سری از برخوردهای منفی هم روبه رو میشود. شما با چه برخوردهايی از اين دست روبه رو شدهايد؟ نجمی: توهين يا برخورد منفی دو نوع است. يکی اين که بد و بيراه باشد که خب طبيعتاً هيچ کس به آن اهميت نمیدهد، اما يک نوع ديگر اين است که بيايد با يک دليلی شما را محکوم کند. از اين دست هم کم نبوده که آدم میارزد با آنها بحث و جدل کند يک بحث هم خود جامعه است و برخوردها با ما. ما در قم به راحتی میتوانيم برويم کافینت و کار کنيم، اما در شهرهای ديگر خيلی ديد بدی هست. کافینت يک جای تخصصی است که کاربران آن اکثراً روشنفکرند. بعضیها در اين موارد ذهنشان حتی از بیسوادها هم بستهتر است. هميشه يک نگاه منفی دارند و يک جور نادرستی رفتار میکنند. اين گونه قضاوتها آدم را آزردهخاطر میکند. فضلاللهنژاد: در واقع اينها دارند بیخبری خودشان را به ما نسبت میدهند. اينجا مقصر کيست؟ فکر میکنم رسانهها بايد در اين زمينه فرهنگسازی کنند. شما اگر يک جستوجوی کوچک در يوتيوب يا ويدئوی گوگل بکنيد، صدها فيلم و عکس در مورد زندگی طلبگی در قم هست. خب حالا شما نمیروی جستوجو کنی گناهش را میاندازی گردن ما. در مورد بازخوردهای منفی هم من به شخصه با چيزهايی که میگويند موافق نيستم. مثلاً آقای ابطحی در صحبتهايشان میگويند آن موقع که ما شروع کرديم، از طرف مذهبیها مورد انتقاد قرار گرفتيم که خب البته اين کمی به ديد و جايگاه سياسی ايشان هم برمیگردد. من سال 81 وبلاگ مینوشتم و از طريق دوستان مذهبی با اين پديده آشنا شدم که خودشان مدتها بود وبلاگ مینوشتند. من مشکلی برای حضور نداشتم و به من حملهای نمیشد. مشکل اساسی اين است که ماهيت قضيه هنوز هم برای عدهای روشن نشده. در همان زمان آقای ابطحی از طرف همان هيأت دولت اصلاحطلب هم چنين بازخوردهای منفی را دريافت میکرده. به نظر من مرزبندی بين روحانی و غيرروحانی، مؤمن و غيرمومن، قمی و غيرقمی نه در ورود به وبلاگ نه در نگاه به وبلاگ نه در وبلاگنويستر بودن و موفقتر بودن تأثيری ندارد. شايد به اندازه کافی در اين زمينه اطلاعرسانی نشده و به همين دليل برای خيلیها عجيب است. با اين وضع برداشت رسانهها از رويکرد شما به وبلاگ تا کنون چگونه بوده؟ فضلاللهنژاد: خيلی از مواقع حقيقت طور ديگری نشان داده میشود. مثلاً گاردين گزارشی از ما چاپ کرد که يک دهمش هم با واقعيت مطابقت نداشت (ترجمه گزارش گاردين). اتفاقاً در مصاحبهای که با کيم مورفی از لسآنجلس تايمز داشتيم، به همين مطلب غلط گاردين اشاره کرديم. در اين گزارش نوشته شده بود که از وقتی احمدینژاد سر کار آمده طلبهها هم به سمت وبلاگنويسی رفتهاند. در صورتی که اين موضوع به هيچ عنوان صحت ندارد. خيلیها در برخورد با پديده وبلاگنويسی طلبهها اين سؤال را مطرح میکنند که حالا چه شد که طلبهها هم وبلاگنويس شدند. واقعاً چرا؟ نجمی: ببينيد طلبه هم همانی است که مثل شما دبيرستانی بود در کنار خودتان و مثل شما حالا دانشجو شده و درس هم میخواند، منتها آمده و اين رشته را انتخاب کرده و فرد متفاوتی با شما نيست. اتفاقاً يک وبلاگ هم هست با نام «آخوندها از مريخ نيامدهاند». به اين دوستان بايد گفت شما بياييد راجع به قابليتها و کارکردهای وبلاگ با ما بحث کنيد نه اين که چرا وبلاگ مینويسيد. خب ما هم مثل شما. ما هم از اينترنت به اندازه خودمان سر در میآوريم و استفاده میکنيم. گويا شما برای طلبهها دورههای آموزش وبلاگنويسی برگزار میکنيد. چرا آموزش وبلاگنويسی اين قدر برايتان مهم است؟ نجمی: ما احساس کرديم يک جايی برای وبلاگهای دينی نه صرفاً طلبگی بايد کاری بشود و از نظر آموزش و پشتيبانی فنی آنها را ساپورت کند. از پارسال يک دفتر توسعه وبلاگ دينی راه اندازی کردهايم که در کنار همه کارهايش بحث آموزش وبلاگنويسی را هم داريم. منتها چون طلبهها دم دستتر بوده اند و خودشان هم ابراز تمايل کرده اند و هماهنگیمان بيشتر بود کارمان را از حوزه شروع کرديم. مثلاً آقای فضلاللهنژاد در يک سال گذشته نزديک هزار نفر را آموزش وبلاگنويسی داده. آقای اسماعيلی هم همين طور و خانم کشتکاران هم در بحث خواهران ما را ياری میدهند. با اين همه فعاليت میتوانيد بگوييد در طول شبانه روز چند ساعت آنلاين هستيد؟ نجمی: بستگی به کارمان دارد. من چون با 4-3 سايت هم همکاری دارم روزی 8-7 ساعت آنلاين هستم. ما زياد آنلاين هستيم چون در واقع تخصصمان بحث اينترنت شده اما طلبههايی که با آنها سر و کار داريم معمولاً 3-2 ساعت در روز آنلاين هستند. فضلاللهنژاد: به جرأت میتوانم بگويم ما دوستان و رفقای طلبهمان را در طول شبانهروز بيشتر از رفقای ديگر آنلاين میبينيم. به هر حال اينترنت حضور جدی در زندگی ما دارد که غيرقابل انکار است. برگرفته از: عصيان |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ممنون. مصاحبه خوبي بود. كار آقاي ضابطيان بود مصاحبه يا كس ديگري؟
-- فؤاد ، Apr 20, 2007شايد شما خيلي عقب باشيد كه تازه اينها را فهميده ايد. در زمينه تحقيقات و مطالعات حوزه و حتي شهر قم اولين شهري بود كه به كامپيوتر روي آورد. من هم كه يك طلبه هستم در سال 1371 توي همين حوزه آموزش كامپيوتر ديدم و تمام كارها و نوشته هايم را با كامپيوتر انجام مي دهم. خيلي از رفقاي ما هم با لب تابشان زندگي مي كنند.
-- reza ، Apr 21, 2007امروز بسياري از استادان آموزش كامپيوتر و يا سايت در قم حوزوي هستند.
شما بايد از غارتان بيرون بياييد و سرك بكشيد ببينيد چه خبر است
------------------------------
زمانه: سايت زمانه نقل قول کننده مصاحبه ای است که مجله چلچراغ در ايران انجام داده است و ظاهرا برای چلچراعی ها هم موضوع به اندازه ما تازگی داشته است يا دست کم نياز به برجسته شدن و از حاشيه در آمدن. تعبير از غار بيرون آمدن برای رسانه ای که می کوشد تنوع صحنه وبلاگستان را نشان دهد کمی بی انصافی است. از شما دعوت می کنيم برای زمانه بنويسيد تا بيشتر ما و مخاطبان زمانه را با آنچه در قم می گذرد با خبر کنيد
نمیدونم چرا این مطلب رو اینقدر با تعجب نوشتید .اینکه واااااااااااااای چه قدر جالب ,این طلبه لینوکس آموزش میده .اون یکی با نوت بوک میره حوزه و... . البته شما مطمئن باشید این طلبه ها از وظیفه اصلیشون یعنی تبلیغ غافل نمی شن .ممنون از شما .
-- سید صدرا موسویان ، Apr 29, 2007در ضمن من خودم یک طلبه گرافیست هستم .خوشحال میشم باهاتون در ارتباط باشم.
------------------------
زمانه: اين مطلب از مجله چلچراغ نقل شده است. از همکاری با دوستان علاقه مند استقبال می کنيم. با ايميل زمانه تماس بگيريد