یک سر و هزار سودا؛ برنامه ۳
۲۳دسامبر ۲۰۰۶
سوزن ته گرد:
من نميدونم اون آقايي كه ريشش رو تا ته ميزنه ...مشروبش رو هم ميخوره...هر دختري رو هم كه ميبينه جلوش ترمز ميزنه ...با اون يا حسين كه رو ماشينش نوشته ميخواد چي رو ثابت كنه.
چون او گفتن:
اگر كسی از درخت زردآلو بپرسد كه «از وقتی كه هسته بودی تا الان كه درخت شدهای چی از همه بيشتر بهت سخت گذشت؟» میگويد «يكی آن زمستان اولی بود كه سرما شد و يخبندان شد و يخ پوستم را تركاند، يكی هم آن سال كه باغبان آمد و با نيش چاقويش پوستم را چاك داد و پيوند زد».
راست میگويد. بهش سخت گذشته. حواسش هم نيست كه اگر آن سرما و يخبندان نبود و پوستش را نمیتركاند، توی باغچه میپوسيد و اگر هم آن نيش چاقو نبود تا دنيا دنيا است بیبار میماند.
پاژنگ:
وسط سالن تاتر، درست زماني كه همه محو نمايش بودند، از جايش بلند شد، اشكهايش را پاك كرد و فرياد زد: «خر خودتي. من كه مي دانم همه ي اينها بازيست».
زنانه ها:
بدترین چیز در زمانه ی ما، پلیدی آدمهای بد نیست بلکه سکوت آدمهای خوب است.
لینک مطلب مرتبط
|