خانه > پژمان اکبرزاده > گفت و گو > «بهخاطر کارهای خیریه، فرصت نمیکرد فیلم بازی کند» | |||
«بهخاطر کارهای خیریه، فرصت نمیکرد فیلم بازی کند»پژمان اکبرزادهpejman@radiozamaneh.comبامداد روز سهشنبه برای اهالی سینمای ایران و دوستداران این هنر با خبر تأسفباری همراه بود. پروین سلیمانی، هنرپیشه، شب دوشنبه در سن ۸۷ سالگی در تهران درگذشت. مراسم تشیع پیکر پروین سلیمانی نه صبح چهارشنبه ۱۳ خرداد از برابر خانه سینما انجام شد. پروین سلیمانی با سابقهی حدود ۶۰ سال فعالیت در سینما و تئاتر که نام اصلیاش بتول سلیمانی خو بود در خرداد ۱۳۰۱ در تهران به دنیا آمد. فعالیت هنریاش را از سال ۱۳۲۳ در تئاتر آغاز کرد و از سال ۱۳۳۱ با بازی در فیلم «گلنسا» به کارگردانی سرژ آزاریان به سینما پیوست. از معروفترین فیلمها و سریالهایی که پروین سلیمانی در سالهای پیش از انقلاب در آنها بازی کرد باید به «خانه قمر خانم»، «شازده احتجاب»، «گوزنها» و «ممل آمریکایی» اشاره کرد؛ همچنین در سالهای پس از انقلاب در «سرب»، «هنرپیشه»، «آخرین خون» و «سلطان». دربارهی وضعیت پروین سلیمانی در ماههای گذشته با نوهی او ماهچهر خلیلی که از هنرمندان سینما است گفت و گو کردهام.
مادربزرگم که خدا بیامرزدش ـ بار اول است که میگویم خدا بیامرزدش ـ پس از ایام عید، حالش خیلی بدتر و بدتر شد و لکنت کلام گرفته بود و درد داشت. وقتی برای انجام تستهای پزشکی مراجعه کردیم تا ببینیم به چه دلیلی حالش بد شده است ، از روی اسکنها فهمیدیم که مشکل یک تومور مغزی است که خیلی بدخیم است و تمام بدنش را تحت تأثیر قرار داده. مقداری حافظهاش هم از کار افتاده بود و سوالهایی که میپرسید کمی عجیب و غریب بود. پزشک معالجش به ما گفت که فعلاً بستری شود تا ببینیم چه کاری میتوانیم برایش انجام بدهیم. حدود یک ماه و نیم در بیمارستان چمران بستری بود. که ما هر کاری از دستمان برمیآمد انجام دادیم. ولی جز دعا کار دیگری نمیتوانستیم بکنیم.
مردم هم لطف زیادی به مادربزرگم داشتند و در این یک ماه و نیم تعداد زیادی در بیمارستان برای دیدنش حضور پیدا کردند. همهی اینها برای ما تسکین بود. اما کمکم مادربزرگم متوجه نبود که چه کسی دور و برش است و به حالت کما فرو رفت که تنها تماس ما با او دست راستش بود. که اگر چیزی میخواست علامت بدهد. فقط همین. به همین صورت پیش رفتیم. که از حدود یک ماه و نیم پیش از طرف پزشکان به ما اعلام شد که نمیتوانند کار بیشتری برای ایشان انجام بدهیم. گفتند اگر دوست دارید که مادربزرگتان بین خودتان باشد، او را به منزل ببرید. ما هم او را به منزل داییام آوردیم و همان شرایط بیمارستان را در فضای منزل و خانواده برایش ایجاد کردیم. تخت در نظر گرفتیم، پرستار گرفتیم و سرم و دیگر لوازم مورد نیاز را آماده کردیم. اما نمیتوانست حرفی بزند یا واکنشی نشان بدهد. فقط در یکی از شبها ناگهان شروع کرد به حرف زدن و فقط با حضرت علی حرف میزد. ما که خیلی خوشحال شده بودیم فکر کردیم شفا گرفته و دارد حرف میزند. اما بعد شروع کرد با حضرت علی حرف زدن و از رفتنش با او گفت. این تنها شبی بود که سخن گفت. از یک هفته پیش هم حالش بدتر و وخیمتر شد و وزنش خیلی کم شده بود. پیدا کردن رگهایش برای وصل کردن سرم خیلی دشوار شده بود. دوشنبه شب هم که به من زنگ زدند و گفتند که تنفسش خیلی بد شده است و بین نفسهایش فاصله میافتد که ما خودمان را رساندیم که نفسهای آخرش بود. پیش از آنکه در بیمارستان بستری شود تنها زندگی میکردند یا با بستگان بودند؟ مادربزرگم به اصطلاح تنها زندگی میکرد. اما یا منزلش پر از آدم بود یا خودش بیرون بود. همیشه بین جمع بود. چون جمع و مردم را خیلی دوست داشت. اما تخت و خانه و سجادهاش در منزلش قرار داد و همیشه دوست داشت مستقل باشد و جایی داشته باشد. هیچ وقت تنها نبود. و همیشه اطرافش شلوغ بود و تا همین لحظات آخر هم همه دورش بودیم. در این چند ساعتی که از اعلام خبر اعلام فوت ایشان به طور رسمی میگذرد، خیلی از خبرگزاریها اشاره کردهاند که ایشان هیچ پشتیبانی از طرف نهادهای مربوطه در ایران نداشتهاند و همهی هزینههای درمانی هم از طرف خود خانواده پرداخت میشده است. آیا این موضوع صحت دارد؟ بله، اما هیچ انتظاری نبوده است. کدام نهادها؟ چه کاری انجام دهند؟ وقتی از ما به عنوان بچهها و نوههایش کاری ساخته نبود و فقط دست به دامن خدا بودیم از دست کس دیگر چه کاری میتوانست صورت بگیرد. مخارج بیمارستان و دارو درمان بوده که وظیفهی ما بود و چرا باید کس دیگری این کار را بکند؟ خیلیها میپرسند که آیا نهادها، موسسات و انجمنهای مربوطه کاری کردهاند؟ واقعاً هیچ انتظاری نیست. همین که از خانه تئاتر و سینما، خانه هنرمندان و همکارانش زنگ میزدند و حالش را میپرسیدند بالاتر از این تسکین وجود ندارد. ایشان آخرین باری که مشغول انجام یک پروژهی سینمایی بودند چه زمانی بود؟ آخرین کارش آذرماه با خودم و سر یک صحنه از «مختارنامه» کار آقای میرباقری بود. این آخرین باری بود که جلوی دوربین رفت و با من و خانم گوهر خیراندیش همبازی بود.
پیش از بستری شدن چطور؟ آیا هیچ فعالیت خاصی داشتند یا قرار بود که دوباره برای پروژهای همکاری داشته باشند؟ خیر، مادربزرگم آنقدر درگیر کارهای خیریه بود که فرصت نمیکرد. حضورش در کار «مختارنامه» هم به خاطر آقای میرباقری بود. آنقدر درگیر این کارها و خیریه بود که ما از نیمی از کارها بیخبر بودیم. زمانی که در بیمارستان بود و افرادی که میآمدند و صحبت میکردند و از خوبیهایش میگفتند، ما از آنها مطلع میشدیم. اما ماهچهر خلیلی، نوه پروین سلیمانی فیلمی هم دربارهی این هنرمند سینمای ایران را در دست تهیه دارد. وی میگوید: سه سال است که دارم مستندی را از زندگی مادربزرگم درست میکنم. که شامل زندگینامه، جوایز، کارهایش و همبازیهایش است. بخشی از مستند شما با در گذشت ایشان ناتمام میماند یا آنکه بخشهایی که لازم بود در زمان حیات ایشان انجام دادید؟ خیر، مادربزرگم آنقدر درگیر این مسأله بود که نکند این فیلم ناتمام بماند. چون این آرزوی من بود که در مورد مادربزرگم فیلمی بسازم. بیشتر تکههایش را که قسمتهایی از کارهای ایشان بود به اصرار خودش اول گرفتیم. یعنی تمام پلانهایی را که از مادربزرگم میخواهم، دارم. چیزهایی که هنوز مانده است یکسری تدوین و کارهای پایانیاش است. فکر میکنید این کار چه زمانی آماده شود؟ انشالله تا جشنواره فجر فیلم به اتمام میرسد. در همین رابطه: • پروین سلیمانی درگذشت
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
روحشون شاد.بسیار متاسف شدم.
-- بنده ، Jun 3, 2009