تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
گزارش زندگی-شماره ۱۵۹ و ۱۶۰

آسیب‌شناسی مدرنیته

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

در روزهای نهم و دهم آپریل در شهر بولوینا بودم. این دعوت از جانب موسسه فرهنگی پراکسیس به عمل آمده بود. این یک انتشاراتی ست که کتاب‌های علمی و فنی منتشر می‌کند و هرساله چندین کنفرانس و نشست ترتیب می‌دهد. برگزار کنندگان این کنفرانس زن و شوهر با فرهنگی به نام‌های مارینا اینس اسکروسوپپی، و دکتر کلودیو برتوچی هستند.

بخش اول گزارش را اینجا بشنوید

بخش دوم گزارش را اینجا بشنوید

امسال نیز در حدود بیست و سه تن در طی دو روز سخنرانی کردند. پیش زمینه نشست را بر واژه مبهم «مدرنیته» قرار داده بودند. حالا این جمله مبهم خودم را دوباره می‌نویسم. موضوع تعیین شده برای سخنرانی‌ها «مدرنیته» بود. مانده‌ام مدرنیته را چگونه به فارسی برگردانم. در فرهنگ انگلیسی- فارسی واژه «نوگرایی» پیشنهاد شده است. اما معنای اصلی واژه فراتر می‌رود و تمامی عصر نوین را دربرمی گیرد.

یکی ار میهمانان شاخص این نشست وانگاری ماتای است. او جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۴ را به خود اختصاص داده. شیرین عبادی از ایران نیز که همین جایزه را در سال ۲۰۰۳ دریافت کرده در نشست حضور دارد. این افراد سخنرانی‌های جالبی ایراد می‌کنند. به طور تقریبی تمامی شرکت‌کنندگان نظری مثبت نسبت به مسئله مدرنیته دارند و در سخنرانی‌های بسیاری از آنان حالت شیفتگی نسبت به دست‌آوردهای تمدن نوین وجود دارد.

من اما کوشیده‌ام جنبه‌های منفی این تمدن جدید را بررسی کنم. زمان را بیست دقیقه تعین کرده‌ایم به توافق، و چون ترجمه هم زمان انجام می‌شود دوبرابر این مدت زمان به سخنرانی من اختصاص دارد. از آن جایی که مدت برنامه من ده دقیقه است و سخنرانی طولانی، دو برنامه آوایی را به این سخنرانی اختصاص خواهم داد، اما برای آن که برنامه نوشتاری سکته نداشته باشد تمامی متن سخنرانی یک‌جا گنجانده می‌شود.

اکنون این شما و این متن سخنرانی:

گفتمان درباره مدرنیته آن چنان موضوع پیچیده و گسترده‌ای‌ست که در بیست دقیقه نمی‌توان به نتیجه‌ای کافی و وافی رسید. اما من در این فرصت کوتاه کوشش خواهم کرد برخی نکات را به عرض حاضران برسانم.

نمی‌دانم چرا در این لحظه به یاد کثافاتی می‌افتم که تمدن جدید ما برای دریاها و اقیانوس‌ها به نکبت فراهم آورده. گفته می‌شود که آب‌های جهان به یکدیگر ارتباط دارند، و گفته می‌شود حجم کثافت و آشغال‌هایی که در منطقه‌ای از اقیانوس آرام در هم توده شده، برابر با وسعت ایالت تکزاس در آمریکاست. یعنی تقریبا وسعتی معادل ایران.

گفته می‌شود اگر تمام کشتی‌های عالم با هم به این منطقه رفته و در تخلیه آشغال‌ها همکاری کنند بازهم امکان پاک کردن این منطقه با اشکال فراوان توام است. و تازه این پرسش پیش می‌آید که این‌همه آشغال را به کجا باید منتقل کرد. فرض کنیم همه آنها به روی خشکی منتقل شود. اینک با چه وسیله باید آنها را نابود کرد؟

من شخصا به عنوان یک خانواده تک نفره می‌کوشم تا حد امکان آشغال درست نکنم، اما هر هفته دو کیسه آشغال از خانه من خارج می‌شود. سه چهارم این آشغال‌ها کاغذهایی هستند که بدون علت دریافت می‌کنم. مثلا کمپانی‌های مختلفی از من می‌خواهند تا از آنها کارت اعتباری بگیرم. شماری هم از من دعوت می‌کنند بیمه عمر بخرم. برخی نیز از من دعوت می‌کنند برای مخارج قبرم از آنها کمک بگیرم. من چاره‌ای ندارم جز آن که تمامی این کاغذها را دور بریزم. و البته من تازه روزنامه هم نمی‌خوانم.

و در این لحظه نفت در دریا جاری‌ست و منطقه عظیمی از آب‌های ساحل آمریکا آلوده شده است. مهارکردن این کثافتی که دارد به دریا ریخته می‌شود عملا غیر ممکن است.

در نتیجه شاید بتوان گفت «مدرنیته یعنی کوشش در جهت رفاه انسان و گسترش دانش و فن او به قیمت نابود کردن طبیعت.»

البته روشن است که انسان قصد نابودکردن طبیعت را نداشته است. اما مطالعه اساطیر نشان می‌دهد که در مقطعی انسان باور داشته که طبیعت یک پارچه زنده است و در حرکت. سپس از مقطع آغاز پدرسالاری جان مادرطبیعت را گرفته‌اند تا بدون وحشت از او بهره‌برداری کنند. برای درک این معنا می‌توان به اسطوره آفرینش آشوریان، انوما الیش، مراجعه کرد.

در این اسطوره پس از آن که مردوک، مادر بزرگ خود تیامات را می‌کشد بدن او را به دو نیمه کرده و آسمان و زمین را می‌سازد، و بعد در ادامه راه پسر او کینگو را کشته و از خون او و خاک تیامات دو آدم کوچولو می‌سازد. یک زن و یک مرد. به خدایان می‌گوید: اینها همانند ما هستند، اما بسیار کوچکند. از این پس آنان کار کرده و ما استراحت می‌کنیم.

بعدها این آدم‌های کوچولوی برده هستند که در زیر بار فشار کار و این که به آنها باورانده شده که طبیعت بی‌جان است، موفق می‌شوند تمامی ابزارهای کار برای بهره‌برداری از طبیعت را اختراع کنند. نزدیک به سه هزار سال پس از قتل تیامات، مادر دهر، به دست مردوک، مدرنیت آغاز می‌شود.

و چنین است که فیلسوفی در تشویق بشریت برای بهره‌برداری از متن طبیعت بی‌جان می‌گوید: صدای جیغ یک موش در آزمایشگاه همانند سر و صدای لولای در است در هنگام چرخیدن روی پاشنه خود. در نتیجه آب‌ها که جان ندارند، پس می‌توان تمام کثافت‌های جهان را در آنها ریخت.

اکنون به یاد نکته دیگری می‌افتم. در کنفرانسی که در تایید طب گیاهی در سال‌ها پیش در ایران برگزار شده بود، پزشکی به بررسی دلایل مرگ یک سرلشکر ارتش پرداخته بود. او گفته بود در دوران قدیم برای درمان ناراحتی کبدی مردم آب آلو می‌خوردند. چند ماهی طول می‌کشید تا کبد دوباره فعال شود. اینک در دوران جدید از داروهایی شیمیایی استفاده می‌شود که فرمول آنها مشابه آب آلوست. اما مشکل این داروها این است که باعث تپش قلب می‌شوند. دکتر به این علت مجبور است داروی دومی به بیمار بدهد که تپش قلب را کنترل کند. تاثیر این دو دارو بر یکدیگر باعث رسوباتی در خون می‌شود.

دکتر در اینجا داروی سومی را به بیمار تجویز می‌کند که رسوبات را ار بین می‌برد. از این مرحله به‌بعد هیچ نابغه‌ای در جهان نمی‌تواند بگوید که تاثیر این سه دارو بر یکدیگر باعث چه واکنش‌هایی در بدن بیمار خواهد شد. اما در آخرین نسخه دارویی سرلشکر متوفی هفده قلم داروی شیمیایی به چشم می‌خورد.

خود من قربانی دارو هستم. در طی چند سال دارویی را مصرف می‌کردم تا بتوانم بر عوارض بیماری مانیک دپرشن غلبه کنم. این دارو باعث چاقی و چاقی موضعی می‌شد، و در عین حال بیماری قند و کلسترول را نیز باعث می‌شد. من دچار این چاقی افراطی و بیماری قند شده‌ام.

اکنون این پرسش پیش می‌آید که ما در مصرف بیش از حد تکنولوژی در جهان معاصر آیا قادر هستیم عوارض جنبی گرفتاری‌هایی را که پیش خواهد آمد ارزیابی کنیم؟ گفته می‌شود اگر کل اختراعات و اکتشافات جهان را صد فرض کنیم، یک درصد آن محصول تولیدات تکنولوژیکی تمامی جهان و در تمامی طول تاریخ است و نود و نه درصد آن سهم این صد و بیست ساال اخیر.

که البته می‌دانیم رقم گسترده‌ای از این اختراعات محصول کشورهای غربی‌ست. توجه کنیم که همان یک درصد اختراعات برای بشریت گرفتاری‌های بسیار زیادی به بار آورده است. مثلا بسیاری از وسایل و ابزارهای شکنجه در همان دوران‌ها اختراع شده‌اند. اما توجه به این مسئله بسیار مهم است که این نود و نه درصد اختراعاتی که در طی این زمان کوتاه انجام گرفته عوارض و گرفتاری‌های بی‌شماری برای مردم به وجود آورده است.

چنگیز خان و آتیلا، با تکیه بر «شمشیر» و «اسب» باعث قتل و کشتار عده بی‌شماری شدند و فتوحات زیادی کردند. اما تمام قتل و کشتاری که آنها انجام دادند قابل مقایسه با نسبت کشت و کشتار یکی از دو جنگ بین‌المللی اول و دوم نمی‌شود.

در جنگ نخست سی میلیون و در جنگ دوم پنجاه میلیون انسان جان خود را از دست داده‌اند. بدون شک یکی از عوامل اصلی این کشتارها تمایل دبوانه‌وار به آزمایش ابزارهای جنگی بوده است. می‌خواستند ببیند تانک چگونه بدن را زیر چرخ‌دنده‌های خود له می‌کند. هواپیما چگونه با پرتاب بمب همه‌جا را آتش می‌زند و مسلسل می‌تواند با یک رگبار چندین و چند نفر را در آن واحد بکشد.

هر مردی جداگانه می‌خواست این ابزارها را آزمایش کند. چنین است که مردم درو می‌شوند و کشتاری رخ می‌دهد که با هیچیک از کشتارهای جهان قدیم قابل مقایسه نیست. در حقیقت پرتاب بمب اتمی به هیروشیما و ناکازاکی بیشتر از آن که نیاز جنگی بوده باشد از میل به آزمایش این سلاح سرچشمه می‌گرفته.

ممکن است تصور شود که من با تکنولوژی مخالفت دارم. به هیچ‌وجه این طور نیست. من هرروز دارم‌ای میل‌هایم را می‌خوانم و پاسخ می‌دهم، و از این که در جهان مدرن به عنوان یک زن قادرم در یک خانه تنها زندگی کنم و ظرف‌هایم را در ماشین ظرف‌شویی بشویم و ماشین برانم بسیار خوشحال هستم. این ابزارهای مدرن هستند که باعث شده‌اند من در این لحظه اینجا باشم.

همین جریان حرکت مدرن است که به من به عنوان زن فرصت داده است تا در این کنفرانس شرکت کنم. اما وقتی فکر می‌کنم با هر روز دوش گرفتن و روزی چند بار دست شستن و از مواد شوینده استفاده کردن دارم روح آب‌های جهان را داغان می‌کنم دچار وحشت می‌شوم.

نشسته‌ام و فکر کرده‌ام چگونه می‌توانم به سهم خود نسبت خسارت را پایین بیاورم. پس هفته‌ای دوبار دوش می‌گیرم و می‌کوشم از مواد شوینده در حداقل موارد استفاده کنم. اما مادر دهر دارد به من می‌گوید که گرچه آب‌ها زیاد هستند، اما محدودند. که در هنگامی که متجاوز از شش میلیارد انسان هریک به سهم خود جداگانه آب‌ها را آلوده می‌کنند به‌زودی حد آلودگی به حدی خواهد رسید که توان آب در حفظ محیط زیست به حداقل برسد.

ما داریم بی‌دریغ از الکتریسیته استفاده می‌کنیم، اما بدون شک از عوارض جنبی این مسئله بی‌خبر هستیم. مثلا اگر فردا کشف شود که علت گرم شدن زمین همین استفاده از الکتریسیته است چه خواهیم کرد؟ من بدبختانه دانشمند نیستم که بتوانم با توضیحات علمی در این باره توضیح بدهم. بلکه مجبورم همانند انسان‌های ابتدایی مثل‌های مبتذلی بزنم تا شاید مطلب روشن شود.

به نظر اینجانب امکان ندارد ما بتوانیم دو اتم هیدرژن پیدا کنیم که کاملا همانند هم باشند. دلیل این امر به سادگی است که دو ذره برف هم نمی‌توانیم پیدا کنیم که کاملا مشابه هم باشند. اگر دو اتم هیدرژن کاملا عین هم باشند، احتیاطا طبیعت در کلیت خود، ناگهان به یک عنصر واحد تبدیل خواهد شد.

اکنون در کمال جسارت می‌خواهم بگویم در تمامی ذرات، از جمله اتم هیدرژن خاصیتی باید وجود داشته باشد مشابه عمل فکر کردن. شاید به زبان بهتر بتوان گفت حالتی شبیه «میل داشتن»، که البته عمل کردن نیز در هر اتم خود به خود وجود دارد. به طور کلی چیزی به نام طبیعت بی‌جان وجود ندارد.

می‌دانیم که سنگ‌ها هم سلول‌سازی دارند. اکنون چرا عملی مشابه فکر کردن یا میل داشتن در آنها وجود نداشته باشد؟ دکارت می‌گوید: «می‌اندیشم پس هستم!» من عرض می‌کنم: «می‌اندیشد، پس هست!» این شاید مهم‌ترین پیام مدرنیته باشد.

ما در این عصر و زمانه هنگامی قادر خواهیم بود برای مشکلات راه حل پیدا کنیم که باور بداریم طبیعت در کلیت خود یک پارچه زنده است و می‌تپد. یک دانشمند می‌گوید هنگامی که من در اتاق هتل در چمدانم را باز می‌کنم موج هوای ناشی از این باز شدن تا بی‌نهایت کهکشان ادامه خواهد داشت. پس این نه یک پیام مذهبی، بلکه یک پیام علمی‌ست که هر عمل کوچکی که ما انجام می‌دهیم پیامدها و نتایجی خواهد داشت.

اینک ما بی‌دریغ الکتریسیته تولید می‌کنیم. آیا امکان دارد این عمل ما باعث جذب ذرات نور به سوی کره زمین شود؟ چگونه می‌توان این نکته را دریافت؟ عرض می‌کنم با نگاهی به جامعه بشری یا حیوانی. آنچه که در طی دویست سال اخیر در غرب انجام گرفته است ایجاد «حرارتی» کرده است که همانند مغناطیس ذرات انسانی را به سوی خود کشیده.

مردم جهان در پس و پشت ناخودآگاه خود دو‌ اندیشه در سر دارند: به غرب بروم، و یا اگر نمی‌توان به غرب رفت شبیه غرب بشوم. چنین است که سیل مهاجران به سوی غرب سرازیر می‌شود. اکنون آیا در عالم ذرات نیز می‌تواند چنین پدیده‌ای وجود داشته باشد؟ در یک لامپ برق چه می‌گذرد؟ آیا ذرات نور را به خود جذب نمی‌کند؟ چه فعل و انفعالی در این لامپ برق اتفاق می‌افتد. آیا ذرات نور خورشید با حس افزایش برق در روی زمین دچار حالت شتاب حرکت به سوی زمین نمی‌شوند؟

بدبختانه دانش من به‌قدری محدود است که قادر نیستم این مسئله را به‌روشنی توضیح بدهم. اکنون به صورت خام فرض کنید که کارخانه‌های برق عامل گرم شدن جو زمین هستند. به نظر شما چه باید کرد؟ روشن است که اگر برق را از زندگی انسانی حذف کنیم بی‌درنگ به جهان ابتدایی بازگشت خواهیم کرد. اکنون اگر به راستی متوجه شویم که چنین مسئله‌ای واقعیت دارد چه باید کرد؟

از این که دوربینی دارم که با آن می‌توانم عکس بگیرم بسیار شاد هستم، اما از تصور این که در هر خانه‌ای حدقل یک دوربین نصب شده باشد وحشت دارم. انسان از نظر ساختار شخصیتی نیاز به اندکی تنهایی و آرامش فردی دارد. این که انسان تحت کنترل دوربین‌ها باشد به نحو عجیبی گرفتاری‌زاست.

اما بدتر از آن این است که من به این باور رسیده‌ام که امکان ارسال تصویر به ذهن انسان و همچنین فکرخوانی و کنترل فکر انسان امکان پذیر شده است. سال‌هاست که بر این باورم و اخیرا برنامه‌هایی از تلویزیون دیده‌ام که این باور مرا تایید می‌کند.

آغاز این تکنولوژی جدید می‌کوشد هیجان انگیز باشد. مثلا شما اکنون قادر هستید در ذهن خود به تلویزیون مدل جدیدتان فرمان دهید که روشن یا خاموش شود. می‌توانید ذهن افراد فلج شده یا کر و لال را بخوانید و به آنها کمک کنید. اما اگر به راستی امکان فکر خوانی وجود داشته باشد چه فاجعه‌ای رخ خواهد داد؟

دانشمندی دارد برای خودش فکرهایی می‌کند. سازمان جاسوسی کشور دشمن که قادر است فکر این دانشمند را بخواند حتی پیش از آن که آن بیچاره موفق شود به افکارش سر و صورتی دهد افکار او را خواهد دزدید. از آنجایی که این تکنولوژی در اختیار یک گروه معین نیست، در آینده باید منتظر جنگی از نوع نوینی باشیم که شاید بتوانیم نامش را «جنگ‌ اندیشه» بنامیم.

این جنگی‌ست پنهان، چون شخصی که به این باور رسیده است که افکارش خوانده می‌شود قدرت بیان این نکته را به دیگری نخواهد داشت، چون بی‌درنگ متهم به جنون خواهد شد.

بر این باورم که از عمر این تکنولوژی حداقل بیست سال می‌گذرد. براین باورم که در آغاز کیفیت امواجی که صادر می‌شده و نحوه کار به گونه‌ای بوده که در مغز افرادی که تحت تاثیر این اشعه‌ها بوده‌اند اختلال ایجاد شده است. بر این باورم که کیفیت تصویرهای ارسالی در آغاز کار بیشتر شبیه تصویرهای سینمایی بوده است و بعد به مرور زمان نحوه ارسال تصویر به شکلی درآمده که به نحو تصویرپردازی اندیشه انسانی شبیه‌تر شده است.

به راستی باور دارم که از این تکنولوژی استفاده می‌شود. بسیار کم منابع خبری جهان را دنبال می‌کنم، اما به خاطر می‌آورم آقای احمدی‌نژاد، رییس جمهور ایران در چند سال پیش، در هنگام شرکت در اجلاس سازمان ملل متحد ادعا کرد که هاله نوری او را احاطه کرده بوده است. او پس از بازگشت از این سفر سراسیمه به دیدار آیت‌الله‌های ایرانی در قم رفت و شرح داد که چگونه نور دیده است.

همه به این شخصیت خندیدند، اما من به راستی باور کردم که او نور دیده است، منتهی نوری که از سوی یک منبع انسانی به سوی او تابانده شده است. نوری که فقط خود او دیده و دیگران ندیده‌اند.

اکنون اگر این اندیشه اندکی قابل پذیرش باشد به دنیای آینده فکر کنید. رییس کشوری همانند آمریکا مثلا ممکن است کوچک‌ترین قوه ابتکاری نتواند به خرج بدهد، چون اولا حداقل یک منبع دارد او را می‌بیند، و ثانیا حداقل یک منبع دارد به مغز او تصویر ارسال می‌کند. ممکن است لابلای این تصاویر عکس‌های شرم‌آوری وجود داشته باشد. یعنی جنبه‌هایی از زندگی رییس جمهور را برملا کند که او در حالت طبیعی تمایل به گفتگو از آنها را نداشته باشد.

اگر این تکنولوژی وجود داشته باشد، که به نظر من وجود دارد، می‌توانم باور کنم که تمدن بشری در آستانه احتضار است، گرچه که در ظاهر همه‌چیز وجهی از مدرنیسم شگفت‌انگیزی را به نمایش می‌گذارد.

پرسش به راستی این است که چه کسانی‌ اندیشه افراد دیگر را کنترل می‌کنند؟ و چه کسانی تصویر می‌فرستند؟ آیا جز این است که آنها نیز مردمانی همانند دیگران هستند؟ آیا تجربه تاریخی نشان نداده است که به طور معمول سودجوترین افراد جذب قدرت می‌شوند؟ می‌توان باور کرد آیا که این کنترل‌کنندگان ذهن مردم جهان جزو پست‌ترین نوع انسان‌ها باشند؟ آیا زنان در آینده قادر خواهند بود که در حالی که می‌دانند تحت کنترل هستند تن به رفتار جنسی دهند؟

و آیا این بقای جامعه بشری را به خطر نمی‌اندازد؟ آیا کنترل کننده می‌تواند با ارسال تصویرهای ترسناک، و یا ایجاد پارازیت در مغز زندگی فرد دیگر را مختل کند و جان او را بگیرد؟ و به این ترتیب آیا ممکن خواهد بود که در آینده نزدیک ناگهان میلیاردها از افراد انسان در یک جنگ خاموش جان خود را از دست بدهند؟

به راستی باور کرده‌ام که این اختراع نوین که من شکی در وجود آن ندارم در آینده نزدیک چنان در گلوی بشریت گیر خواهد کرد که باعث مرگ او خواهد شد. می‌دانیم که هر ابزاری جنبه‌ی نیک و بد دارد. با یک چاقو می‌توان دیگری را کشت و با همان چاقو می‌توان کار سودمندی انجام داد. اما این اختراع جدید تمامیت قوه ابتکار انسان را از او خواهد گرفت.

دلایلی دارم که فکر می‌کنم این اختراع بر حیوانات نیز تاثیرگذار است. روشن است که پخش چنین اختراعی در میان مردم خطر نابودی را افزایش خواهد داد.

پس شاید بتوان به تعریف مدرنیت نکات دیگری را هم اضافه کرد. مدرنیت یعنی انسانی که راه می‌رود و در همان حال بخشی از انسان‌های دیگر را بالفعل در مغزش حمل می‌کند. ممکن است من به عنوان انسان ناگهان زیر ماشین بروم و بمیرم چون دیگران دارند در همان لحظه به مغز من امواجی را صادر می‌کنند.

مدرنیت شاید در آخرین تحلیل در یک انسان تنهای مقتدر جمع شود که با تکیه بر اقتدارش و کشفی که کرده است باقی انسان‌ها را به نابودی کشانده است. هیچ بعید نیست که ما در آینده با کره زمینی روبرو شویم که پر از ساختمان است اما فاقد سکنه. چون شک نیست که امکان ارسال تصویر و صدای جمعی نیز وجود دارد، که در نتیجه می‌توان همه مردم را باهم نابود کرد.

این آینده‌ای‌ست که من برای بشریت می‌بینم که به احتمال قوی در اوج مدرنیسم رخ خواهد داد.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

ممنون خانم پارسی پور گرامی.
همچنان در اندیشه ام که ای کاش می شد سخنرانی شما در ژاپن در مورد تاثیر زن در کارهای هدایت یا بوف کور را بشنوم.
منتظر برنامه ی بعدی شما هستم. سلامت و زنده باشید خانم نویسنده

-- شهرزاد ، Jun 12, 2010

جسارتتان در بیان معضلات مدرنیته قابل تحسین است
برقرار باشید

-- بدون نام ، Jun 13, 2010

خانم پارسی پور گرامی

به فرض آن که تشخیص ها و سخنان شما صد در صد یا حتی هفتاد در صد درست باشد، آیا راه حلی هم برای خروج از این "بن بست" دارید؟

فرضاً برای مقابله با سوءاستفاده تجار از مدرنیته چه کار می توان کرد؟

آیا مشکل در خود مدرنیته و تکنولوژی و علم است یا استفاده سودجویانه از آن در یک نظام اقتصادی که صرفاً بر مبنای پول و انباشت منابع مالی می چرخد؟

یا اگر به راستی فکر خوانی و کنترل فکر از راه دور امکان پذیر باشد، آیا راهی برای مقابله با آن وجود دارد، یا آن طور که از لحن شما بر می آید، ما چاره ای به جز تسلیم شدن به چنان کنترلی نداریم؟

و در آخر شما چرا شوخی مبتذل یک لمپن به نام احمدی نژاد را در مورد دیدن هاله نور که به خاطر شلیک فلاشهای عکاسی متعدد در چشمان وی پدید آمده تا به این حد جدی گرفته اید و آن را به موضوع خیلی مهم تر کنترل فکر از راه دور مرتبط می کنید؟

با احترام

-- ایرانی دائوئیست ساکن خارج ، Jun 13, 2010

جنگ و نبرد با طبیعت خصلت انسان است .... انسان حیوان خود خواهی است.....

-- بدون نام ، Jun 13, 2010

خانم شیوا - محقق در هندوستان آمار قابل توجهی در رابطه با فجایع سد سازی در این کشور به بحث کشانده میلیونها نفر روستاهایشان را بعد در پروژهای سدسازی ترک کرده اند، میلیونها کشاورز مجبور به ترک روستاهای خود شده اند.. در واقع آب از جریان طبیعی خود خارج شده تا نیاز شهرنشینان را برآورده سازد.
فجایع مدرنیته اگربیشتر از مواهب آن نباشد کمتر نیست.ایکاش میتوانستید با این خانم محقق شرقی گفتمانی داشته باشید.
برقرار باشید

-- مهتاب ، Jun 13, 2010

ایرانی دائوئیست

طرح مشکل منجر به کشف راه حل می شود.

شهرزاد عزیز

حتما کوشش خواهم کرد برنامه آتی را به این سخنرانی اختصاص بدهم. منتهی تا چائی که به یاد می آورم بخش بسیار مهم این سخنرانی "شفاهی" بیان شد. البته فکر میکنم یک ضبط ویدئوئی از آن وجود داشته باشد. با دوستان ژاپنی تماس خواهم کرفت.

-- شهرنوش پارسی پور ، Jun 14, 2010

خانم پارسی پور گرامی

"خیار سبز است!" - ...

"اتوبوس از مینی بوس بزرگ تر است!" - ...

از کرامات شیخ ما عجب، دستش را باز کرده گفت وجب!

من هم می دانم با طرح مشکل راه حل هم احتمالاً پیدا خواهد شد اما راه حل پیشنهادی شما چیست؟

با احترام

-- ایرانی دائوئیست ساکن خارج ، Jun 14, 2010

خانم دکتر پارسی پور عزیز
دیروز دوستی موضوعی رو تعریف کرد که باعث شد من در مورد این مسئله ارسال تصویر به ذهن به باور بیشتری برسم
این دوست به همراه فردی دیگر در زندان در یک سلول با هم بودند شبی در حال تماشای یک فیلم با هم بودند و این فرد سایه سیاهی رو می بینه که از در وارد میشه و جلوی تلویزیون می ایسته و جالب بوده که نور تلویزیون از بدن این سایه رد میشده به دوستش نگاه می کنه و متوجه میشده که دوستش هم داره همین سایه رو می بینده بعد سایه حرکت می کنه و به ته اتاق می ره و نا پدید میشه. هر دو این تصویر رو دیده بودند و به یک شکل هم دیده بودند
موضوعی که برام جالب بود این بود که اگر این توهم این شخص بوده امکان نداره که فردی کناز او هم این سایه را دیده باشد!
توجیه این مساله به هیج وجه امکان پذیز نیست مگر اینکه قبول کنیم این تصویر به ذهن هر دو فرستاده شده بوده
بنابراین من فرضیه شما رو کاملا قبول دارم و حس می کنم از اون موضوعاتی است که شاید چندین سال بعد افراد به اون آگاهی پیدا کنن

-- مهرنوش ، Jun 19, 2010

مرسی از اینکه به علاقه ی شنونده هاتون اهمیت می دهید خانم نویسنده ی عزیز. عمیقا براتون سلامتی و رضایت آرزومندم. و منتظر شنیدن برنامه های بیشتری از زندگی شما.

-- شهرزاد ، Jun 28, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)