خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > جایی که ایستادنی نیست | |||
کوچههای بیقانون، مجموعه داستان، نوشته شکوفه تقی جایی که ایستادنی نیستشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comشکوفه تقی، بنابر شناسه پشت جلد کتابش روانشناس، ایرانشناس و مذهبشناس است. او در دانشگاههای تهران، گلاسکو، اوپسالا و ییل درس خوانده است. نوشتههای چاپ شده او برای کودکان به بیست اثر میرسد و تعدادی از آنها در داخل و خارج برنده جایزههای متعددی شده است.
آثار او برای بزرگسالان به سه بخش پژوهش، شعر و داستان تقسیم میشود. در زمینهی فلسفه و عرفان، مردمشناسی، ایرانشناسی و مسائل مربوط به زنان تالیفات چاپ شدهی او عبارتند از کتاب «دو بال خرد» که به فارسی و انگلیسی چاپ شده، و کتاب «زن آزاری در قصهها و تاریخ» که در سال ۲۰۰۸ توسط نشر باران در سوئد منتشر شده است. علاوه بر اینها مجموعه شعر «آیههای زمینی عشق» و رمان «در جستجوی حقیقت» نیز در ایران از او به چاپ رسیده است.
کتابی که امروز درباره آن حرف میزنیم «کوچههای بی قانون» نام دارد و مجموعهای از داستانهای کوتاه این نویسنده را دربر میگیرد. در خواندن این داستانها متوجه میشویم که توجه عمده شکوفه تقی بر مسئله زنان متمرکز است و بیشتر زنانی را مورد بررسی قرار میدهد که در برزخ میان مدرنیته و سنت دست و پا میزنند. در نخستین داستان این مجموعه به نام «شوهر دوم» رو در رو با گروهی زن و دختر هستیم که در روابط حرمسرائی گیر کردهاند. یاسمن دارد برای دومین بار عروس میشود. افراد خانواده آرزو دارند که او این بار خوشبخت شود. عروسی مفصلی به راهانداختهاند. یاسمن در عین عروس بودن سمت سرپرستی خانواده را هم برعهده دارد. و مراسم عروسی را با دقت تحت نظر دارد. اما این نسترن خواهر یاسمن است که کم و بیش همانند بیگانهای در این مجموعه رفت و آمد میکند و نقاط ضعف خانواده و خویشاوندان سنتیاش را میبیند. در این عروسی شاهد هستیم که اغلب دخترها در حال دلبری از داماد هستند. این مسئله منطقی به نظر میرسد. در جامعهای که رفتار جنسی برای زنان ممنوع و عملا مکروه است، و در عین حال سن ازدواج بالا رفته و دختران تا برسند به سی سالگی محکوم به دختر ماندن هستند، این مسئله طبیعی به نظر میرسد. یکی از دوستان نزدیک عروس که شوهر هم دارد در همان مجلس عروسی خود را در اختیار داماد میگذارد. داستان در عین حال مدعوان دیگر را نیز در بر میگیرد که هریک به فراخور حال خود عمل مضحک یا زشتی انجام میدهند. نگاه شکوفه تقی در این داستان بسیار تلخ مینماید. روشن است که او دل پری از دست سنت دارد که در ترکیب با مدرنیته ابعاد غم انگیزی پیدا کرده است. قصه دوم، «افسانهای که واقعیت داشت» با این جملات آغاز میشود: «سلطنت خانم تنها چادر دوز میدان شاه تهران بود. با وجود تندخویی و بداخلاقیاش هرکس میخواست چادر نماز، عبائی، شش متری احرام حج و چادر بخت برای سفرهی عقد بدوزد یک راست میرفت پیش او. میگفتند دستش خوب است و پارچه را «حرام» نمیکند. او هم در فرصتی که مشغول دوختن چادر بود سر مشتریها را به کار میگرفت: «دختر بزرگ کردن، اون هم بیمرد، کار حضرت فیله! بی خود نیست قدیمها میگفتند یک دختر هفت مادر گبر میخواد.» خواننده در آغاز به سلطنت خانم که زن کارسازی ست علاقمند میشود. اما زن بیحد سنتی ست و چنین است که کم و بیش دختر خود را فدای این سنتگرائی میکند. یکی از شخصیتهای داستان آقا مهدی لات و چاقو کش است که به شدت مورد احترام سلطنت خانم قرار دارد. دختر را دارند به زور به این مرد میدهند، این در حالی ست که در دانشگاه قبول شده و کس دیگری را دوست دارد. تا آنجا که متوجه شدم شکوفه تقی در جستجوی هیچ نوع سبکی در داستان نویسی نیست. بیشتر توجه او معطوف به شرح ساده داستان است. در تقریبا تمامی داستانها با دختران دم بخت روبرو هستیم که یا رویای یک ازدواج خوب را در سر دارند و یا همانند داستان اخیر در حال گریز و فرار از یک ازدواج بد هستند. در قصه سوم اما که «حسادت» نام دارد با معلم پیر دختری روبرو هستیم که انتقام تنها ماندن خود را از بچههائی که به آنها درس میدهد میگیرد. در این داستان که به خوبی شرایط ایران معاصر در آن به چشم میخورد دانشآموزان میخواهند دبیر خوب ریاضی خود را به مدرسه بازگردانند و توطئه اولیای مدرسه این اجازه را نمی دهد. دبیر جدید که پیر دختر و کوچکاندام است رسما نسبت به همه حالت حسادت دارد. او از صفت «احمق» همانند نقل و نبات استفاده میکند. به بخشی از این داستان توجه کنید: «خانم در یک قدمی ام ایستاده بود. بوی تنش را میشنیدم. بوی ترشیدگی آمیخته به غذای سوخته و صورتش که از حقارت و نفرت فشرده و پر از درد بود. فورا خودم را به کنار تخته کشیدم. هیچ وقت دوست نداشتم شاهد ضعیف شدن آدمها باشم. از جوابی هم که درآورده بودم دیگر راضی نبودم. اما از این که داشت به من به چشم یک نابغه نگاه میکرد هم ناراضی نبودم. حتی خوشم هم میآمد. وقتی یک قدم تهدید آمیز به طرفم برداشت تا شاید با سیلی به گوشم بزند عقب نکشیدم. خودش بود که خودش را متوقف کرد و به جایش فریاد کشید «منو شما کثافتها دستانداختید؟ (کلمه احمق یادش رفت)، میخواین مثلا نابغه بودنتونو به رخ من بکشید؟ من خودم شاگرد اول تو ریاضی بودم. آره دست تونو خوندم. میخواین اخلال کنین! ضد انقلابای بدبخت! شماها معلم ریاضی لازم ندارین. باید برید مستراب بشورید تا آدم بشید...» این رابطه جمهوری اسلامیوار، که در حقیقت نوعی رابطه ایرانی ست یکی از تجلیات این مسئله بارز است که بخش اعظم نابغههای ایرانی از کشور گریختهاند. در میان داستانهای شکوفه تقی این یکی یه نحوی تفاوت موضوعی دارد، اما از نظر ساختار فکری در همان رده بقیه باقی میماند. اینجا یک «پیردختر» دچار حسادت است. قصه «کوچههای بیقانون» اوج کتاب شکوفه تقی محسوب میشود. در اینجا دختر ترشیدهای که تا حدی حالت انقلابی دارد میکوشد خواهر خود را از شر یک ازدواج تلخ سنتی برهاند. شوهر خواهر دست به کتک زدن دارد و دائم زن را میکوبد. خواهر اما حتی جرئت ندارد به یک زندگی بدون شوهر فکر کند. این درام تلخ عاقبت جان خواهر را میگیرد تا نشان بدهد سنت چه بلائی برسر زنها آورده است. در اینجا شاید به مناسبت بتوان گفت حالتی از دو بعدی بودن در قهرمانهای این کتاب به چشم میخورد. آدمهائی که در این کتاب وصف میشوند به دلیل نامشخصی قادر نیستند کوچکترین شخصیتی از خود بروز دهند. باور دارم که سنت ایران را به نابودی کشانده است، اما باور ندارم که انسان سنتی یک بعدی ست. پیچیدگیهای غریبی در میدانهای سنتی وجود دارد که در این کتاب به آنها توجه نشده است. رابطه انسان سنتی با «خدا» یک رابطه به شدت قابل تامل است. این که انسان سنتی نگاه خدا را متوجه خود میبیند، و این که خدا «تنبیه» میکند از نکات از دست رفته این کتاب است. اما حتی در جامعه بسیار سنتی ایران در درازنای تاریخ زنان سنت شکن وجود داشتهاند. شخصیتهائی همانند رابعه عدویه و یا فروغ فرخزاد نشان میدهند که دنیا برای زن ایرانی تنها در مفهوم شوهر داشتن به هر قیمت خلاصه نمی شود. البته میتوانیم بپذیریم که نویسندهای داستانهایش را یک سره وقف زنان و دخترانی بکند که در جستجوی شوهر هستند. از این زاویه که نگاه بکنیم پذیرش منطق این داستانها معقولتر به نظر میرسد. شکوفه تقی به رغم آن که خود روانشناس است، اما قهرمانهایش را بر اساس منطق داستانهای رئالیست سوسیالیستی میپروراند. اینان در یک حالت معین تاریخی عکسی گرفتهاند که رتوش کردن آن عملا غیر ممکن است. همه آنها در میدان سنت عکس گرفتهاند تا سنت را تلخ و دردناک جلوه دهند. بسیار علاقمندم رمان این نویسنده را نیز بخوانم و ببینم وقف نوشتن چه موضوعی شده است. من با ساده نویسی مخالف نیستم، اما با شخصیتهای داستانی دو بعدی اختلاف نظر دارم. دوباره تکرار میکنم که حتی در میدانهای سننتی زندگی زن صرفا در مفهوم ازدواج خلاصه نمی شود. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|