خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > «در پی باران شدنم» | |||
«بیمقدمه»؛ دفتری از سرودههای ویدا فرهودی «در پی باران شدنم»شهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comویدا فرهودی متولد سال ۱۳۳۵ است. او در یک خانواده با فرهنگ بزرگ شده. پدر او، روانشاد ابوالحسن فرهودی استاد دانشگاه تهران بوده است.
در رجوع به گوگل متوجه شدم که چهار مجموعه شعر منتشر کرده است: «بر گونههای سرخ شکفتن» و «زلف اندیشه» را انتشارات روشنگران منتشر کرده است. «ای شعر پروازم بده» از انتشارات پیام است. و البته مجموعهای که امروز از آن سخن خواهد رفت «بیمقدمه» نام دارد.
ویدا فرهودی در مجموعه اشعارش نشان میدهد که بر کلام تسلط دارد. اشعار او موزون است و روشن است که فن شعر را خوب میداند. همچنین ار حالت اشعار چنین برمیآید که شعرگوئی او صرفا بر حالت غلبه میل به شورش تکیه ندارد، بلکه از نوع آدمهائیست که به اصطلاح دود چراغ خوردهاند. برای آشنائی بیشتر با او میتوان به اشعار خود وی رجوع کرد. در «من گم شده» میگوید: غزلم تلخ و دلم تنگ و زمان بارانی است آسمان غرق غبار است و نفس، تنگ چو حبس عاشقان میگذرند از دم شلاق مدام بید را شرم بود، زلف پریشاندن باد خبر مرگ قناری چو دهد باد صبا غزلی گاه به گاه از دل غم میجوشد روزگاری وطن از عطر سخن مینوشید پس هر واژه تلی درد خزیده است و کلام دورم از خویش در این غربت ابری که خبر شعر که از نظر ساختاری به اشعار کلاسیک فارسی نزدیک میشود در عین حال دارای بار روحی زمان حال است. در نگریستن به همین شعر است که عمق کلام اجداد خود را درک میکنیم. آنان با آن چنان زیبائی و ظرافتی در میدانهای مختلف شعر سرودهاند که در خواندن شعر زیبا فرهودی تنها کافیست تا چشم خود را ببندیم و به زمانهای گذشته پرواز کنیم. گرچه آسمانی که «غرق غبار» است و نفسی که تنگ است ما را یک راست در میان شهر تهران فرود میآورد. و از عجایب آن که ناگهان درمییابیم میان زمان حال ایران و جهان باستان شباهتهای غریبی وجود دارد. بیت: عاشقان میگذرند از دم شلاق مدام / چشم بیاشک، کسی رهگذر صحرا نیست، مارا یک راست به ایران امروز و یا ایرا ن زمان حسنک وزیر پرتاب میکند. گرچه زمانی بس دراز گذشته است، اما شلاق و حبس ادامه دارد. در حرف سکوت میگوید: سکوت کردم و در من ترانه جاری بود سکوت حرف مهیبی برای گفتن داشت از آن زمان که به یادم میآمد اندوهی غمی که سرکشی اش تا جنون مرا میبرد ولی مدام کسی تازیانه میچرخاند کسی به حکم شهادت به مرگ میخندید و در میانه مردم، دریغ یک دو کرور و باز یک دو کروری هراس آورده ... سکوت کرده ام اما ببین که شعر نجیب و خواند این همه غم را به باز گفتن راز البته ویدا فرهودی به کمال بر شعر باستان مسلط است، اما من متوجه نمیشوم چرا در آوردن واژگان نوین در شعر خود تعلل دارد. شاید دلیل این امر دریافت غریزی شاعر باشد که میان مسائل امروز و دیروز همخوانی پیدا میکند. شاعران بسیار موفق امروزین، همانند سهراب سپهری و فروغ فرخزاد و سیمین دانشور و مهدی اخوان ثالث، در به کار بردن واژگان امروزین در شعر خود اهتمام تمام دارند و نتیجه شعرشان بسیار موفق از کار درآمده است. ویدا فرهودی اما در این زمینه احتیاط بسیار زیاد دارد. شاید به نحوی مجاب شده است که شعر آهنگین و با وزن و قافیه موظف است از واژگان معینی نیز بهره برداری کند. در «درعصر تازیانه» با مفاهیمی همانند گل و بلبل روبرو هساتیم که البته هیچ ایرادی بر آنها وارد نیست، اما باید توجه کرد که در متن ادبیات عتیق این مفاهیم در زندگی روزمره مردم حس شدنی بودهاند. به این شعر توجه کنید: ظلمت نشسته گودی بر تخت کامرانی ایمن نمانده حتی، کنجی درون رویا سرخی چو میکند گل، در آرزوی بلبل با طعنه و بهانه، رنگ از رخش پرانی تا نغمه خوان بداند، زین پس حساب خود را در سرزمین ظلمت، تنها کلاغ دارد در سوگ دختر گل، در انتقام بلبل پروای استوارش، تا آسمان فرازد در محبسش نشاند، بر مسلخش کشاند سروی که دست بسته، برجان هرچه خسته آیین او چماند، در شهر، عاشقی را در این شعر زیبا ما با واژگانی همانند کیمیا، گل، بلبل، و محبس روبرو هستیم. که نشان میدهد شاعر ما یک سره خود را وقف آموزش شعر قدیم کرده است. گاهی اما با چیزهائی برمیخوریم که با منطق زیست زمانه جدید همخوانی ندارد. میگوید: در سرزمین ظلمت تنها کلاغ دارد البته من متوجه هستم که شاعر میخواهد از شرایط زمانه انتقاد کند. اما استفاده از کلاغ که پرندهای ست در میان پرندگان شاید کار بجائی نباشد. فکر میکنم سهراب سپهری آمادگی کامل دارد تا از کلاغ دفاع کند. در همین جاست که باید بگویم شعر ماندنی به این نکات ریز توجه میکند. نکته دیگری که علاقمندم به آن اشاره کنم استفاده بیدریغ ویدا فرهودی از «ویرگول» است. در خواندن اشعار اغلب این ویرگولها به نظرم زیادی میآمدند. در پرسشم که آیا خود شاعر این ویرگولها را در اشعار نهاده و یا کار ویراستار بوده است. اکنون به سراغ شعر زیبای «در پی باران شدنم» میرویم: فکر شروع دیگری با همه ویران شدنم چهرهام آرام مبین، داغ نشانم به جبین کاش غزل چشمه شود، گرم بجوشد ز جنون خاطره با واژه کند، تلخ برایام گذر گویدم از شکفتگی، رغم جمود و خفتگی سبز از آواز بهار، پنجره گل داد، سپید آرش از افسانه برون، آمد و گفت، مژدهگون سایه اگر چیره شده، نور اگر تیره شده شهر پر از کاوه شد و عشق رهید از سکون دیو ولی بیرون شد از قلب شبان کینه جو ... سال به سال، آرزو پیر شد و رفت زمان فکر شروع دگرم، خاطره فرسود مرا یار زمستانیام و خاطرهها یخ زدهاند در پی باران شدنم... شعر بسیار زیبائیست و البته از حالتی رنج میبرد که مبتلا به فرهنگ ایرانیست و تا ذات این فرهنگ عوض نشود این حالت نیز بر جا میماند. و آن است حالت پرستش نور و نفرت از تاریکی، بدون تعمق کردن در این معنا که اولا گل سرخ در تاریکی نیز گل سرخ است و دوم آن که تاریکی به سهم خود «زندگیبخش» است. تمام اجزای بدن ما در تاریکی زندگی میکنند اگر بخواهیم به آنها نور بدهیم زندگی را نابود کردهایم. درست با عبور از مرز این اندیشه است که میتوان به شاعری برای همه فصول تبدیل شد. ویدا فرهودی زیبا مینویسد و تسلط کلامی او غیر قابل انکار است، آنچه که اما در شعر او از آن غفلت میشود حرکت در متن قانونمندیهای زندگیست. اگر به میانه این معنا برسد بیشک شعر بسیار قابل تاملی عرضه خواهد کرد. با شعر «ای خواهر افغانی» این برنامه را به پایان میبریم: ای دختر همسایه، ای خواهر افغانی ای سهم تو فرسودن، ای جرم تو زن بودن ای چهره زیبایت، اندوده به اندوهی ای کودک محرومت، زخم دل مظلومت حلاج صفت عشق است آیین زلال تو همراه توام ای زن با واژه مرطوبم چون چشم فرو بندم بر زخم و غمت یک دم یا قصه غمناکت، یا بودن بی باکت
ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
چقدر این شعر آخری زیبا بود.
-- شهرزاد ، Jun 2, 2010چقدر دلم می خواست سه روز پیش ببینمتان.:(
اشعار این شاعر عزیز و گرانمایه از طبع لطیف و مملو از ذوق او سخن میگوید. او وقایع تلخ روزگار حاضر را با فصاحت و زیبایی در قالب شعر بیان میکند. قلمش پیوسته توانا باد.
-- پریوش ، Jun 3, 2010شهرزاد عزیز
-- شهرنوش پارسی پور ، Jun 3, 2010آیا سه روز پیش مراسمی در جائی بوده است؟