خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > شعر در گذار سیلآسای زندگی شکل میگیرد | |||
رهآورد- مجموعه شعر- مهری یلفانی شعر در گذار سیلآسای زندگی شکل میگیردشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comمهری یلفانی را به عنوان داستاننویس میشناسیم که مقیم تورنتو در کاناداست. او که متولد سال ۱۳۱۶ است، داستاننویسی را از بسیار سال پیش آغاز کرده و آثار زیادی به رشته نگارش در آورده است.
اما کتاب او، ره آورد، که اکنون پیش روی من است مجموعه شعری است که در سال ۱۳۸۴ از طریق انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در تهران به چاپ رسیده است. بنابراین ما با چهرهی نوینی از یک نویسنده پرکار روبرو میشویم. در مطالعه کتاب روشن میشود که نویسنده و شاعر ما در سبک نو شعر میگوید و در کل مجموعه اشعار او با هیچ نوع شعر کلاسیکی مواجه نمیشویم. این که مهری یلفانی هرگز کوششی در ارائه شعر کلاسیک داشته است یا نه، بر من مجهول است. در شعری که پشت جلد کتاب منتشر شده میگوید: هیاهوی دل بهطوری که میبینیم شعر در عین حال فاقد وزن است و به کلی در مایههای نوین سروده شده. البته بر من روشن نشد که چرا انسان حقیر تلقی شده و یا چرا مرگ پاداش حقارت انسان بودن است. مرگ ظاهرا قانون ازلی و ابدی زیستن است. شاید منظور شاعر اشاره به اعدامهایی است که مرگ را پیش میاندازد، اما شعر هیچگونه اشارهای به این معنا ندارد. تا آنجا که شعرهای این مجموعه را دنبال کردم متوجه شدم که بیشتر با منطق داستانی روبرو هستم تا شعر به گونهای که شاعران میسرایند. لحن کلامی مهری یلفانی بیشتر به حال گفتوگو میماند و یا نوعی درد دل کردن. در «فصلی نوین» میگوید: گناه من سپردن لحظههای خوب بشارت هر دریچه راه به رویا داشت طعنه میزدند دستهایم پیوند میزدند مرا در انتظار هستم فصلی نوین را در خواندن این شعر احساس من این بود که شخصی روبرویم نشسته است و از مسائل مختلف گفت میکند و من دارم گوش میدهم. حالتی از شاخ به شاخ پریدن در این قطعه وجود دارد. در عین حال به نظر میرسد شخصی با زحمت میکوشد احساس دردمندی داشته باشد.
شعرهای مهری یلفانی اغلب بلند هستند، و در این بلندیاش از شاخی به شاخی میپرند. احتیاطا باید نتیجه گرفت که میان شعر و روحیه محافظهکارانه هیچ رابطهای وجود ندارد. میدانهای شعر در گذار سیلآسای زندگی شکل میگیرد. حتی شاعرانی که از نظر سیاسی محافظهکار هستند در مقاطعی عنان اختیار را به دست میدان حس میسپرند و گاهی اشعار بدیعی میسرایند. مهری یلفانی اما در کمال سلامت عقل و حواس جمع گاهی میکوشد وارد دشت درد و رنج شود، اما چون در ذات خود فردی سالم و به هنجار است و با حال قال و مقال فاصله سالمیدارد، هنگامی که میکوشد لحنی انتقادی نسبت به هستی پیرامون خود داشته باشد خواننده را تحت تاثیر قرار نمیدهد. همین حس سلامت طبیعی باعث میشود که خواننده فکر کند فاصله شاعر با «درد» بسیار زیاد است. او از درد حرف میزند اما آن را از نزدیک حس نکرده است. در «شاید» میگوید: شاید شاید در غروب خانه دارد شاید شاید در خواندن اشعار مهری یلفانی صمیمانه کوشیدم تحت تاثیر قرار بگیرم، اما بدبختانه همیشه فاصلهای میان من و شعر باقی ماند. این در حالی است که در خواندن کتابهای داستانی مهری یلفانی همیشه تحت تاثیر قرار گرفتهام. باید نتیجه بگیریم که مهری یلفانی خیلی بیشتر نویسنده است تا شاعر. البته میل به شاعر بودن یک احساس ملی است. اخیرا نیز این کار آسان شده، چون تمامی قواعد عروض و قافیه به زیر سوال رفته و وضع بهگونهای است که اگر شخصی شعری با وزن و قافیه بگوید خود را در خطر این اتهام قرار میدهد که شاعر نیست و محافظهکار فاسدی است که بر وجه قواعد قدیمی شعر میگوید. اما حتی اگر بگیریم که شعر نوین صرفا «شعر حس» است، باز اما اغلب متوجه میشویم که این شعر حس چیز کم دارد. اگر حافظه من شعر را قبول نکند و تا آن را خواندم فراموشش کنم باید نتیجه بگیریم که چیزی کم است. صرف حسن نیت داشتن باعث نمیشود که انسان شاعر بشود. البته میتوان عقاید فلسفی را در قالب شعر عرضه کرد، اما این نیز باید توام با حس شعر باشد، چون در غیر این صورت رابطهای با خواننده ایجاد نمیکند. مهری یلفانی در «آری باید قبول کرد» میگوید: آری باید قبول کرد باید قبول کرد آری باید قبول کرد با خواندن این شعر ناگهان احساس کردم با شاعر در تضاد قرار گرفتهام. «خالی» در معنایی که من میشناسم «زندگیبخش» است. خالی زهدان زن است که حیات انسان را بشارت میدهد. خالی فضای میان زمین و آسمان است که به من فرصت میدهد تا حرکت کنم و به این سوی و آن سوی بروم. خالی میان اتم هاست که امکان حرکت الکترون به دور هسته را ممکن میکند. خالی در این مقام هستی را سوگند خورده است. درست است. زندگی خالی بیپایانی است؛ اما چه خوب که اینطور است. با عرض ارادت به خانم مهری یلفانی. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با احترام به شما خانمی پارسی پور
-- شهرزاد ، Feb 18, 2010من شجاعت شما را در بیان نظرات صریح بدون پرده اتون دوست دارم. با وجود اینکه یک عده عیبجو همیشه انتقادات به نظر من مغرضانه و گاهی هم صرفا انتقاد بی غرض از شما و نظر دادنتون می کنند، باز هم رویه زیبای خودتون را ترک نکردید. به هر شکل دوست دارم این کارتون را.
در مورد شعرهایی که از این خانم خواندید، من شعرها رو دوست داشتم نه برای اینکه "شعر"های زیبایی بودند برای منطق و اندیشه ای که در آنها بود. برای نگاه نویسنده ی قطعات به نظرم شنیدنی آمد، اما خوب به دید من "خیلی" شعر نرسیدند!
فکر می کنم همونجوری که اشاره کردید ایشان نویسنده ی خوبی است و به همین دلیل مفهوم حرفش را خوب می رساند.
بدون مقدمه به این استدلال ِخانم پارسی پور که( اخیرا نیز این کار آسان شده، چون تمامی قواعد عروض و قافیه به زیر سوال رفته )می شود چنین هم پاسخ داد که خیر چنین نیز هم نیست . که اگر شعر فرم های کلاسیک از جمله عروض وقافیه را در هم کوبیده و روش های نوینی جهت بیان ایجاد نموده این تقدیر شعر برای نزدیکی با مخاطب و خواننده ایی است که در جهانی متفاوت از حصار ها زیست می کند.
در این عرصه اما گستردگی بیان ونحوۀ ارائۀ شعر مهمتر شده است.
نثر شاعرانۀ یک رمان که از تئاتر و انواع صداهای حاصل از انفجارات انواع سلاحهای مدرن وووو.. بهره می گیرد نمی تواند حمل بر رمان نبودنش باشد.
پس تقدیر شعر چنین است که در بیان احساس طبیعی خویش از جهان معاصر بسا حصار ها را ویران کند .
نمونۀ یک : در تاریخ کلاسیک ِ شعر پارسی تا همین دهۀ گذشته بیدل دهلوی مورد فراموشی از نوع عمد آن قرار گرفته بوده است .چرا؟
فقط یکی از دلایل: زیرا بر خلاف ِ گذشتگان ِ خویش در بیان احساس از فضا هایی استفاده می کرده است که چندان رایج نبوده است وبا عُرف شناور و ساده و لاجرم مانوس ِ ذهنیت ایرانی هماهنگ نبوده است.
می توان این چنین نیز هم گفت: در پس ِ شکستن بسا حصارها ( چون قوائد فرم کلاسیک در شعر) خلاقیتهایی شکفته وگُل داده است که عطر ِمعاصر را دارد.
اما با این استدلال خانم پارسی پور می شود موافق بود که اشعار خانم یلفانی نثری است که نهایتن به شعر نزدیک نمی شود .
با حرمتِ فراوان برای بانو پارسی پور
مهدی رودسری