تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
با خانم نویسنده- شماره ۶۸

پاسخ به چند پرسش درباب اهریمن

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

در برنامه‌ای‌ که به نام «سراومد زمستون» تهیه شد؛ افرادی نظریاتی داده بودند که جالب به نظر می‌رسید. بد ندیدم که در این باره گفتی داشته باشم.

Download it Here!

خانم نسرین ب، در بررسی جمله‌ی «کار عارف مبارزه با اهریمن ستیزی است» نوشت که یا باید واژه مبارزه را برداشت و یا واژه ستیزی.

من نیز همین کار را کردم و دو نتیجه به دست آوردم: «کار عارف مبارزه با اهریمن است.» و «کار عارف اهریمن ستیزی است.»

اما واقعیت این است که آن‌چه من در آن برنامه نگاشته بودم در جهت دفاع از اهریمن بوده. در نتیجه این دو جمله خلاف آن فرضی است که در ذهن من بوده است. البته می‌دانم که این نکته بسیار ظریفی است و گفت‌وگو درباره آن بسیار مشکل است.

ذهن ما در طول چند هزاره، آن‌چنان شکلی به خود گرفته است که تغییر آن کار حضرت فیل است. ما آن‌چنان عادت کرده‌ایم که نیمی از هستی را زشت بدانیم که وقتی می‌خواهیم در جهت عکس این نحوه نگرش حرکت کنیم مواجه با اشکال می‌شویم.

اما مطالعه مختصری در زمینه فرهنگ‌هایی که همانند ایران در معرض هجوم و یورش نبوده‌اند نشان می‌دهد که ثنویتی که آن‌ها بوجود آورده‌اند در مقایسه با فرهنگ ایرانی از سلامت و شادابی بیشتری برخوردار است.

ما ثنویت را در نگاه به جهان پیرامون‌مان کشف می‌کنیم. به طور مثال تمامی موجودات زنده جفت هستند و نوعی ثنویت را در وجود می‌آورند. بسیاری از گیاهان نیز یا دوپایه هستند همانند نخل، و نرینگی و مادینگی آن‌ها بسیار بارز است و یا اگر دو پایه نیستند به روشنی نشان می‌دهند که از دوبخش تشکیل شده‌اند.

جدا از این قانون ساده خود طبیعت در بداهت خود نوعی قانونمندی دوگانه را به نمایش می‌گذارد. آب و آتش طبیعتی در تضاد با یکدیگر را به نمایش می‌گذارند. خود گیاه علاوه بر دوجنسی بودن در بخش‌های خود ضدینی را در معرض دید می‌گذارد.

گیاه دارای ریشه‌ای است که به عمق می‌رود و شاخه‌هایی که رو به آسمان حرکت می‌کنند. فیلمی علمی در این زمینه دیدم که بسیار قابل تامل بود.

گیاهی را در یک ژله مانند شفاف در گلدانی کاشته بودند. در این حالت تماشای ریشه گیاه ممکن به نظر می‌رسید. در اینجا دانشمندان گلدان گیاه را واژگونه کردند. در این حالت ریشه در بالا قرار گرفت و شاخه در پایین.

اما حادثه عجیبی رخ داد. ریشه که در بالا بود آرام آرام جهت عوض کرد و به طرف پایین خم شد. در همان حالت شاخه‌ها که در پایین قرار گرفته بودند سر کج کرده و به طرف بالا متمایل شدند.

این آزمایش بسیار جالب نشان می‌دهد که شاخه و ریشه که ظاهرا در جهت عکس یکدیگر حرکت کرده و حالتی ضد یکدیگر می‌سازند، در حقیقت مکمل یک‌دیگر هستند.

پس در چنین نحوه نگرشی نخستین چیزی که کشف می‌کنیم یک قانون ساده است. «بالا» به «پایین» هیچ مزیتی ندارد. چنان‌که ریشه و شاخه نسبت به یک‌دیگر مزیت ویژه‌ای ندارند. بالا و پایین مکمل یکدیگر هستند، چنان که ریشه و شاخه نیز.

حالا باید دید آیا اهریمن و اهورامزدا در تضاد با یک‌دیگر هستند و یا مکمل یک‌دیگر؟ بر این پندارم که آن‌ها مکمل یکدیگر هستند. کاری که ما باید بکنیم کثافت‌زدایی از چهره اهریمن است.

در اینجا توضیحات شخصی با امضای «موافق» بسیار جالب به نظر می‌رسد. ظاهرا برحسب قوانین علمی ستارگان آسمان برای ادامه بقا نیازمند تاریکی اطراف خود هستند. حالا هنگامی که جثه ما کوچک است - که به واقع نیز جثه ما بسیار کوچک است- هرچیزی را که ترسناک و هیولایی است به اهریمن منسوب می‌کنیم.

مثلا یکی از دوستان نوشته بودند تاریکی در زمستان قطب شمال و جنوب بسیار ترسناک است. درست است. این تاریکی ترسناک است، اما «بد» و «شرور» نیست. به طور قطع این تاریکی نقش سودمندی هم در حفظ بقای طبیعت دارد.

در مطالعه تاریخی و اسطوره‌ای متوجه می‌شویم که هر حالت از حد گذشته‌ای را به عنوان شرور به اهریمن منسوب می‌کنند. در حالی که تاریکی مطلق قلمرو اهریمن است، آتش دوزخ نیز از آن اوست.

پس ما در حقیقت پی نیرویی می‌گردیم که گناهان را به گردن او بیندازیم. من با این کار مخالف هستم و با این که جثه‌ام بسیار کوچک است هرگز به دنبال مقصر نمی‌گردم، بل‌که می‌کوشم او را در درون خودم پیدا کنم. بحث درازی است و در آینده آن را ادامه خواهیم داد.

مزدک نوشته است آیا منظور از نقد سرود زیبای «سراومد زمستون»، تخریب چهره چپ است؟

مزدک عزیز بسیار متاسفم که چنین تصوری در ذهن شما پیدا شده است. من بارها اعلام کرده‌ام که سوسیالیست هستم و به دموکراسی باور دارم. چگونه ممکن است در این حالت به چپ اهانت کنم؟

اگر آن‌چه را که نوشته‌ام با دقت بخوانید متوجه می‌شوید که هدف دیگری را تعقیب می‌کنم. هنگامی که ما در درون یک مجموعه فرهنگی هستیم، اعم از این که چپ یا راست باشیم در اشتباهاتی که می‌کنیم اعمال مشترکی را انجام می‌دهیم.

در اینجا اگر دقت بفرمایید من از حقوق زمستان دفاع کرده‌ام که فصلی است در میان فصول. در دفاع از اهریمن نیز به جنبه دیالکتیکی قضیه توجه دارم. همان‌طور که ما نمی‌توانیم بگوییم تز بهتر از آنتی‌تز است، حق نداریم بگوییم این نیرو بهتر از آن نیروست. بلکه باید نیروها را جدا از مفاهیم خیر و شر مورد بررسی قرار دهیم.

اما شخصی به نام «دارا» انتقاد مفصلی کرده است. ایشان در این توهم است که چون من مطلبی برای نوشتن ندارم این بحث را پیش کشیده‌ام.

برخی از انتقادکنندگان آدم‌های جالبی هستند و دائم فرمان صادر می‌کنند که من چه چیز را بنویسم و چه چیز را ننویسم!

این افراد در این حالت متوجه نیستند که روحیه دیکتاتور منشی دارند. آن‌ها دائم برای مردم تعیین تکلیف می‌کنند که چه باید کرد. به ایشان توصیه می‌کنم یک بار دیگر این متن را بخوانند و در معنای آن دقت کنند.

این مبحث نوینی است و ما عادت نکرده‌ایم به مسائل از این زاویه نگاه کنیم. تمام گرفتاری فرهنگی ما نیز همین است. یک سویه نگاه می‌کنیم و هنگامی که شکست می‌خوریم خود را می‌بازیم.

در حالی که اگر تمامی ابعاد مساله را مد نظر داشته باشیم چنین اتفاقی نمی‌افتد و ما هرگز شکست نخواهیم خورد. یعنی در حقیقت هر شکستی تبدیل می‌شود به یک پیروزی.

فقط دقت کنیم که ما در این ۳۰۰ سال اخیر از مسیر خلق و ابداع و آفرینش دور افتاده‌ایم. نام ما در پشت هیچ یک از اختراعات و اکتشافات جهان ثبت نشده است. چرا؟

چون عادت کرده‌ایم یک سویه به جهان نگاه کنیم. ما می‌گوییم مار بد است و هرگز ارزش آن را کشف نمی‌کنیم. زهر مار را آزمایش نمی‌کنیم تا از آن پادزهر بیرون بکشیم.

پس یک بار دیگر به همه دوستان از جمله «نسرین ب» توصیه می‌کنم تا مقاله را دوباره بخوانند و به این فکر کنند که نمی‌توان با اهریمن ستیز کرد.

ستیز اصولا کار بدی است. مبارزه خوب است. مبارزه در راه بقا بسیار خوب است. اما ستیزیدن به معنای دشمن انگاشتن بخشی از نیروهای طبیعت است.

اینجا پیشنهاد بحثی را پیش می‌کشم. بیایید و برای من بنویسید در زندگی با چه چیزهایی و یا چه کسانی می‌ستیزید، بعد به اتفاق نگاه کنیم و ببینیم چگونه می‌توانیم به جای ستیزیدن دست به مبارزه بزنیم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

جدی نگیر خواهرم. چیزهایی می نویسی (خیلی هم) گاهی هم چیزی می شنوی. چیزهایت را بنویس. فرصت اگر داشتی چیز خواننده هایت را هم ببین. همین.
مخلص شما گیسو

-- بدون نام ، Dec 10, 2009

پس از سلام
آنچه كه شما میفرماید راجع به نقد دوگانگی مطلق اهریمن و اهورا مطلب تازه ایی نیست. دیگران نیز در باب بد فهمیهای ناشی از منطق دوگانگی سخن گفته اند آنهم به تفصیل و ریزبینی. شما را به آثار دکتر فریدون جنیدی ارجاع میدهم. پیروز باشید
بهنام

-- Behnam ، Dec 10, 2009

عصبانی شدن یا نادیده گرفتن این خانم؛ پرسش این است. عصبانی: ول خانم؛ تحلیل الکی نده. نگاه ترا به خدا روشنفکران کشور ما را ...
نادیده: هان؟! کی؟ چی؟ کجا؟ هان؟!

-- بدون نام ، Dec 10, 2009

عارف نه مبارزه می کند و نه ستیز.
عارف در پی تضادها نیست.
خوب، بد
خدا،اهریمن..... نگرش مذهبی است.
برای عارف همه اینها خیال واهی است.

-- راگو ، Dec 10, 2009

من با این اخرین نضر موافقم اگر منظور این باشد که به اهریمن به سمبلی از نیروها - افکار ورفتارهای مضراشاره کنیم که انسان انرا برای انتقال مفاهیم ذهنی خود ساخته وبکارگرفته است تا بتواند منشا پدیده هایی را که از منظر او مضر یا منفی بوده اند توضح دهد.کارکرد دیگری که خداوند برای شیطان در نظرگرفته که با دقت رد آفرینش الهی زیبا به نظر میرسد و آن نسبت دادن اعمال زشت بشری به آفریده ای بنام ابلیس است تا انسان بتواند در مواردی که احساس گناه میکند(در کتب اسمانی گفته شده خدا نامیدی و احساس گناه را دوست ندارد) به مخلوقی که بتواند بار گناه او را به عهده بگیرد متوسل شده خود را از شر احساس بد بودن(که هیچ انسانی نیست) نجات دهد.واما اولین قدم در را مبارزه این است که هر کس بپذیرد عقیده و رفتار همه مردم حق - درست -عادلانه و پذیرفتنی است مگر اینکه مزاحم ازادی و اراده دیگران باشد

-- حمید حیات ، Dec 10, 2009

خانم عزیز، اهریمن برای ما نظام جمهوری اسلامی است که ترانه را تجاوز به عنف می کند و بعد هم می سوزاندش، حال روشنفکری شما گل کرده و می خواهید از اهریمن کثافت زدایی کنید، بفرمایید، اهورا مزدا قوت؛ هر چقدر می خواهید از تجاوز به عنف و سوزاندن انسان ها کثافت زدایی کنید؛ می خواهید اهریمن را نجات بدهید؟ بسیار خوب، خلخالی دم دست است، لاجوردی دم دست است؛ سپاه مقدس اسلام که به ایران آمد یا کشت، یا سپوخت، یا آتش زد، یا تکه تکه کرد یا به بردگی کشید، یک شهر در ایران ویران ناشده بازنماند؛ از کلیت شهرهایی که طی یک هزاره در این تمدن بر پا شده بود و آوازه اش در سراسر جهان پیچیده بود، یکی شان سر پا نماند؛ ایرانیان از همان آغاز، من جمله فردوسی، این حمله را حمله ی اهریمن شمردند؛ شما می خواهید از اهریمن اعاده ی حیثیت کنید، اگر نکنید مثلا روشنفکر نیستید؟ بسیار خوب، بکنید خانم، هر چقدر می خواهید از اهریمن کثافت زدایی کنید، و خواهش می کنم از روشنفکری ایران شروع کنید و آدم ها امل و عقب افتاده و نادانی چون مرا که روشنفکری ایرانی را دست چپ اهریمن در دوران نوین می دانیم روشن کنید تا ارشاد شویم

-- سیمین ، Dec 10, 2009

پس از سلام
از شما میپرسم منی که بهترین فرصتهای زندگی ام را از دست دادم چون ضد ارزش در جامعه ای که من در آن زندگی میکردم ارزش بود. جطور میتوانم با نجابت، ایثار، اصالت و تمام این ارزشهایی که در آن جامعه زنجیرهای فرهنگی به دست و پای زنان میباشد دشمن نباشم و نستیزم

ف ا

-- فریبا ، Dec 10, 2009

برنامه اتون رو دوست داشتم. مثل اکثر اوقات یا شاید مثل همیشه
زنده و شاد باشید

-- شهرزاد ، Dec 10, 2009

خانم پارسی پور چند نکته:
1- فرهنگ مسیحی هم به شدت الهی/شیطانی و سفید و سیاه است. پیش رفت علمی غربی ها رو نمی شه با نظریه مطلق نگری/نسبی نگری فرهنگی توجیه کرد، طبق نظریه شما این پیشرفت باید در چین و هند (که طبیعت گرا و خنثی نگر) حاصل می شد که نشده.
2- این حرف شما بسیار صحیحه که پدیده های طبیعی مثل تاریکی و سیاهی و ... دارای ارزش پیش تعریف شده نیستند. ن به نظر می رسه که نگرش دو قطبی باعث بروز مشکلات زیادی در جوامع بشری شده (رفتار "سفید پوستان" با "سیاه پوستان"-رنگ تیره پوست با پستی و شیطانی بودن مترادف می شه)، اما در جوامعی مثل چین و هند، آیا خیلی رفتارهای بهتری با مثلا زنها، عامه مردم و ... انجام می شه؟ باز هم جهان غرب (ما خاورمیانه ای ها می یافتیم وسط، یه وقتهای غش می کنیم طرف شرق یه وقتهای طرف غرب) با نگرش دو قطبی خودش/منافع-هزینه/خوب-بد/ باعث به وجود آمدن فرهنگهای مناسب تری برای زندگی فردی انسانها شده.

-- پیمان ، Dec 10, 2009

!amazing!fantastic!ali bood

-- mohammad ، Dec 11, 2009

کی گفته پیشرفت علمی و تکنولوژیکی غربی ها چیز صد در صد خوبی است که ما عقب مانده ها (به قول خانم پارسی پور و خیلی های دیگر) باید احیاناً از آن بابت احساس خود کم بینی داشته باشیم؟

بسیاری از اهالی خود این ممالک به اصطلاح پیشرفته دارند روز به روز از این همه پیشرفت و گرفتاری های مربوط به آن و قوانین پیچیده و دست و پا گیری که لازمه زندگی در "رفاه" است بیشتر به ستوه آمده و تمایل بسیار به بازگشت به انواعی از زندگی بدوی را دارند! گفته می شود یکی از دلایل سقوط امپراطوری رم (که از الگوهای اصلی زندگی غربی امروزی بخصوص در آمریکا است) آن بوده که خود اهالی رم و ایالات وابسته از مالیات سنگین و فساد حکومتی و ناحقی هایی که در حق ایشان وارد می شد آنچنان خسته شدند که عطای امپراطوری متمدن و با شکوه را به لقای آن بخشیدند و ترجیح دادند به زندگی روستایی و شکار و ملوک الطوایفی بازگشت کنند...

اصلاً اینگونه ارزش گزاری ها کار چندان درستی نیست مگر در حد مقایسات ظاهری.

این درست است که در فیزیک کیهانی و فضایی ارزش ماده تاریک و سرد عالم از ماده نورانی و گرم آن اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست و اصولاً در فضا "جهت" معنی ندارد و این فقط بشر ناچیز است که با عقل ناقص خود و به خاطر منافع فردی یا جمعی و قومی خویش شمال و جنوب و شرق و غرب و بالا و پایین را تعیین کرده یا به خاطر ترس و واهمه اش از تاریکی به آن به دیده تحقیر یا پلشتی نگاه می کند و یا آنکه در ستایش از نور و آتش و جان بخشی آن تا حد پرستش نیز به افراط می رود اما واقعیت موجود نیز این است که چه خدایی وجود داشته که بشر را آفریده باشد و چه ما موجوداتی "خلق الساعه" باشیم، "مفاهیم" خوب و بد، خیر و شر، زشت و زیبا و مانند آن در "ذهن" ما موجود بوده و اصولاً حتی "ذهن" نیز "وجود خارجی" دارد هر چند که مانند گوشت و خون قابل لمس نباشد ولی مثل سرما و گرما که دیده نمی شوند اما حس شدنی هستند می توان ذهن را نیز "لمس" کرد.

البته این را می شود پذیرفت که اغلب ذهن دچار "خطا"هایی می شود اما این که اصولاً خطا دقیقاً چیست نیز بسیار نسبی است چرا که به عنوان مثال، آنچه از نظر متعصبین سردمدار جمهوری اسلامی درست است از نظر معارضین آنها نادرست و "خطا" است و بالعکس...

به هر صورت، فیزیک و حتی "متافیزیک" بشر قانونمندی هایی دارد که به طور صد در صد با قوانین فیزیک کیهانی همخوانی ندارد و مسلماً نمی توان از وی انتظار داشت که زندگی در تاریکی را به زندگی در نور ترجیح دهد. به واقع، بیشتر مردم گرایش به زیستن در شرایط متعادل آب و هوایی و ترجیحاً در مناطقی دارند که نور خورشید و فصول گرم (اما نه "داغ") در آن مناطق بیش از فصول سرد و تاریک آن باشد چنانکه این نوع از زندگی در بسیاری از مناطق استوایی زمین یافت می شود و خیلی از آدمها ترجیح می دهند در آن نواحی به سر برند تا در شمال اسکاندیناوی.

وجود این "خصایص" را در "ذات" بشر نمی توان انکار کرد و اگر پایه گفت و گو را بر این اصل بگذاریم آنگاه شاید بتوان به این مطلب پی برد که چرا مفاهیمی همچون اهریمن و اهورا مزدا در بعضی از فرهنگهای باستانی بشری پدید آمده اند و این که چرا این دو مفهوم، در دیدگاه انسانی (و بر خلاف دیدگاه علمی) نه تنها "مکمل" یکدیگر نیستند که در "تضاد" عمده با یکدیگر قرار می گیرند. در عین حال، این تضاد بین تاریکی و روشنایی، حتی در کیهان و در میان ستارگان و ماده تاریک عالم نیز به چشم می خورد و در آنجا نیز "ستیز"ی میان زمهریر سیاه "خالی" هستی و مذاب داغ و روشن خورشیدهای کوچک و بزرگ در میان است اما این که ماده سرد و تاریک هستی (خلاء) به راستی از سوختن و به هرز رفتن زودرس ستارگان سوزان جلوگیری می کند امری است اثبات شده از نظر علمی که از دیدگاه فلسفی و نظری نیز شاید بتوان صفت "خاضعانه" را برای ماده تاریک قایل شد همانطور که آقا یا خانم "موافق" نیز به آن اشاره کرده اند.

-- foxy ، Dec 12, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)