تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
با خانم نویسنده ـ شماره ۵۳

مجسمه اژدها در سازمان ملل

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

اعتصاب غذا در برابر سازمان ملل ـ بخش دوم

گفتم که در جریان اعتصاب غذا در برابر سازمان ملل نظرم به مجسمه غول‌آسایی افتاد که از طرف روسیه به ملل متحد هدیه شده است. این یک مجسمه ۹۴ فوتی است که از نظر بزرگی هفتمین مجسمه بزرگ دنیا به شمار می‌آید، و لابد سازنده‌اش آن را ساخته تا به عنوان یکی از عجایب هفت گانه دنیا به ثبت برسد.

Download it Here!

«زوراب کنستانینس دزه تسرتلی»، متولد تفلیس در گرجستان، طراح و سازنده مجسمه، ریاست آکادمی هنرهای روسیه را برعهده دارد. او در جریان حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بسیار متأثر و سپس ملهم شده و این مجسمه به ظاهر عجیب و عمیقاً مرتجعانه را طراحی کرده.

البته هنگامی که من کودک بودم اغلب در دکان‌های کاسبان ارمنی در تهران نقاشی این مجسمه را دیده بودم. این سن ژرژ، قدیس مسیحی است که سوار بر اسب به جنگ اژدها می‌رود. در آن بچگی البته من نمی‌دانستم که منظور این قدیس از کشتن اژدها چیست، و اصولاً نمی‌دانستم که منظور از اژدها چیست.

بعدها در ادبیات فارسی، در کنار اصطلاحاتی همانند «سگ نفس» به اصطلاحاتی معادل «اژدهای نفس» نیز برخوردم، و چون خاطره نقاشی سن ژرژ در ذهنم باقی مانده بود فکر می‌کردم که این قدیس در سفری رمزی به سراغ اژدهای نفس رفته و او را از پای درآورده است.ژ

در همان موقع به نظرم می‌رسید که چقدر بد است که انسان نفسش را بکشد، چون از پس انجام چنین حماقتی، بخشی از وجود انسان که خواهش‌های نفسانی باشد می‌میرد و بعد انسان به کلی شل و پل و ناقص می‌شود. البته اشکالی ندارد که انسان نفسش را مهار کند، اما کشتن آن بسیار کار اسفناکی است.

نقل است که منصورحلاج، در حالی که دو سگ را به زنجیر کشیده بود به جمع گروهی عارف وارد شد و بی‌آن‌که دست بشوید بر سر سفره نشست. خورد و رفت. عارفان، با توجه به نجس بودن سگ در اسلام، بسیار گله و شکایت می‌کنند. عارف مشهوری که اکنون نامش را فراموش کرده‌ام می‌گوید: خاموش باشید! خوشبخت حلاج که سگان نفسش را به زنجیر کشیده است.

پس می‌بینیم که در مقایسه سن ژرژ با حلاج، حلاج بسیار سرتر و برتر است. بگذریم. اما زوراب دسرتلی بخش اژدهای مجسمه را از قطعات موشک‌های اسقاط ساخته است. پس در نتیجه این توهم پیش می‌آید که سن ژرژ دارد با مفهوم جنگ می‌جنگد. اما مسأله باید پیچیده‌تر از این حرف‌ها باشد، چرا که نیزه سن ژرژ صلیب واره است.

پس اصل مسیحیت دارد با یک اصل دیگری که نماد آن اژدهاست، می‌جنگد. حالا می‌توان ده‌ها حدس زد که این اصل اژدها کدامین مفهوم است که رودرروی مسیحیت قرار گرفته است. همین جا تذکر این نکته ضروری است که تقلیل دادن یک تلاش و تقلا برای نابودی یک اژدها به مسیحیت، اگر که منجر به ساختن مجسمه‌ای بشود که در واتیکان قرار بگیرد هیچ اشکالی ندارد. اما گذاشتن چنین مجسمه‌ای در خانه ملل متحد که از آداب و رسوم و ادیان مختلف پیروی می‌کنند، کار بسیار بدی است.

از دو حالت خارج نیست: اگر این اژدهای نفس است که جهان باید با آن بجنگد چه ضرورتی دارد که کشنده آن مسیحی باشد؟ فراموش نکنیم که این مجسمه در خانه ملل متحد برپا قرار گرفته. اما شاید هم که این اژدها در تقابل با جهان مسیحیت قرار گرفته که در این صورت جایش نه در خانه ملل متحد که در مکان دیگری است.

اکنون که تا اینجا آمده‌ایم بد نیست بدانیم که اسطوره آفرینش بابلیان قدیم معطوف است به جنگ مردوک یا مردوخ، خدای خدایان بابلی، با تیامات، هیولای ازلی، و مادر هستی. در این جنگ تیامات، که یکی از تجلیاتش دریا (مردم و جامعه) و دیگری اژدهاست (باز نیز کنایه از جامعه) «ظاهراً» کشته می‌شود تا آقای مردوک جهان را بسازد.

سر تیامات بالا می‌رود و آسمان را می‌سازد. چشمان او به خورشید و ماه تبدیل می‌شود. برق چشمانش ستاره‌ها را می‌سازد، و از اشک چشمانش دو رود دجله و فرات جاری می‌شود. بخش سنگین بدن او نیز پایین افتاده، زمین را می‌سازد و تمامی جانوران تنش نیز تمامی جانوران را به‌وجود می‌آورد.

مردوک در آخر کار از آمیختن خاک تیامات با خون پسر او کین گو، یک زن‌. و مرد می‌سازد. بعد به خدایان می‌گوید: این‌ها همانند ما هستند، اما بسیار کوچک‌تر و نمی‌توانند با ما بجنگند. از این پس آن‌ها کار خواهند کرد‌. ما استراحت خواهیم فرمود.

داستان به صراحت نشان می‌دهد که عصر برده‌داری با کشتن اصل مادرتبار و به قیمت خونریزی‌های زیاد آغاز شده است. در چنین برشی، «اژدها» بسیار بسیار مقدس است، چون خود به تنهایی نماد کل هستی و از جمله انسان است. پس اکنون این پرسش پیش می‌آید که چرا باید او را کشت؟ آیا جز این است که اکنون ما، زوراب تسرتلی، بنا را براین گذاشته‌ایم که جهان را از روی تصویری که مسیحیت به دست می‌دهد، کشته و دوباره‌سازی کنیم؟

عرض من به این شخصیت بزرگ عالم هنر این است که اشکالی ندارد که شما جهان را بروفق ارزش‌های مذهب مورد اعتقادتان بازسازی بفرمائید، اما جای مجسمه شما در خانه ملل متحد نیست. پس این مجسمه بسیار مرا اذیت کرد. حوادث دیگری نیز در این چند روزه پیش آمده که مرا اذیت می‌کند.

قتل عام اردوگاه اشرف، که پایگاه مجاهدین خلق است نمونه‌ای از این نحوه اژدها کشی است. البته این سازمان در آغاز کار خود اعلام مشی مسلحانه کرد، در زمان حکومت سلطنت پهلوی منکوب شد و در عصر جمهوری اسلامی به نحوی هولناک به زیر تیغ رفت. بخشی از اعضا و هواداران این گروه به خارج ار کشور گریختند و شماری به عراق پناهنده شدند.

من به عنوان ناظر بی‌طرف می پذیرم که حمله جنگجویان مجاهد از عراق به ایران اشتباه تاکتیکی غیر قابل جبرانی بوده است، اما نباید فراموش کرد که درجه سبعیت و درنده خویی جمهوری اسلامی در سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ به گونه‌ای بود که درجه عصبیت اعضا و هواداران این سازمان را به نحوی شگفت بالا برد.

حکایت مجاهدین خلق حکایت جنینی است که او را در شش ماهگی از شکم مادر بیرون بکشند و سپس بگویند بدو، و بعد از پشت سر او را به گلوله ببندند. کشتار زندانیان مجاهد در سال ۱۳۶۷ نیز برحسب هر منطقی که بررسی شود عملی بسیار کثیف، رذیلانه و غیر قابل بخشش است. این زندانیان مسلح نبودند و اغلب دوران محکومیت آن‌ها به پایان رسیده بود.

پایگاه اشرف نیز سال‌هاست که به‌وسیله آمریکاییان خلع سلاح شده است. اینک اما یورش به این پایگاه و کشتن افراد بی‌اسلحه‌ای که عملاً دستشان از هر جایی کوتاه است بر مبنای هر منطقی که تصور کنیم غیر اخلاقی و سبعانه است.

پس به اطلاع کشندگان اژدها می‌رسانم که یکی از ویژگی‌های اژدها این است که ققنوس واره، همیشه از خاکستر وجود خود دوباره سر بیرون می‌کشد. اژدها اما چون سربریده است و سرش به بالا رفته تا آسمان را بسازد، خود به خود عمل می‌کند.

امروزه روز به مدد دانش پیشرفته انسانی اما اژدها دارای سرهای بی‌شماری شده است. هر سر اژدها را که ببرید سرهای دیگری از آن بیرون خواهد روئید. کشتار وابستگان سازمان مجاهدین خلق، اگر حتی تا آنجا ادامه یابد که نفر آخر آن‌ها نیز کشته شود، به منزله بریدن یکی از سرهای اژدهاست.

حالا شما با هزار سر دیگر آن چه خواهید کرد؟ و فراموش نکنید که خود شما یکی از سرهای این اژدها هستید. در مثل گفته‌اند که چاقو دسته‌اش را نمی‌برد. اگر که ببرد بی‌دسته خواهد شد و به شدت آسیب‌پذیر. از ما گفتن و از شما نشنیدن.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

ajab maghaleye bi sarotahi

-- saeed ، Aug 19, 2009

کار ضعیفی بود.
اما مرسی برای زحمتی که کشیدید.

-- شهرزاد ، Aug 19, 2009

دوست عزیز و محترم، خانم پارسی پور
ویژگی شما در آن بود که به عنوانِ یک فرد، اندیویدیوم، یونیکات، حاصل تجربه ها و مشاهدات شخصی تان را می نوشتید و می گفتید. آیا فکر نمی کنید معلم شدن و به دیگران درس دادن، آن هم به این صراحت>از ما گفتن و از شما نشنیدن.< به آن ارزش و ویژگی تان آسیب جدی می رساند؟

-- علی صیامی ، Aug 19, 2009

شهرنوش گرامی، کاش عکسی هم از این مجسمه می گذاشتید. سپاس

-- بدون نام ، Aug 20, 2009

حداقل عكس مجسمه را ميگذاشتيد تا ببينيم در مورد چه داريد صحبت ميكنيد.
هنر تجسمي را بايد ديد نه اينكه تعريف كرد.

-- باهش ، Aug 20, 2009

دوستان عزیز گرفتن عکس مجسمه امکان نداشت، چرا که ساختمان در حال تعمیر بود و شما فقط می توانستید مجسمه را از دور ببینید.
اما براین گمانم که می توان عکس آن را از طریق اینترنت دید. اطلاعات فنی من ضعیف است، شاید یکی از دوستان بتواند این کار را انجام دهد.
اما آقای علی صیامی عزیز، من به کسی درس ندادم. عده ای که تحریک شده توسط جمهوری اسلامی هستند رفته اند و ده نفر را کشته اند، پانصد نفر را زخمی کرده اند و سی و پنج نفر را به گروگان گرفته اند. عرض اینجانب فقط این بود که این افرا نیز جزو جمعیت ایران هستند، و می توان تذکری در این باره داد. البته من می دانم که درک زبان اسطوره ای برای افرادی که به این مبحث علاقه ای ندارند کمی مشکل است.

-- شهرنوش پارسی پور ، Aug 20, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)