خانه > شهرنوش پارسیپور > گزارش یک زندگی > جنبهای از حقیقت در اخترگویی | |||
جنبهای از حقیقت در اخترگوییشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comمجبور شدم کامپیوترم را عوض کنم و با مشکل مواجه شدم. کامپیوتر جدید سیستم الفبایی ساده کامپیوتر قدیمی را که الف روی A و ب روی B و...تایپ میشد نمیپذیرد و باید از سیستم ماشین تحریر ایرانی استفاده کرد، و این حرکت انگشتان مرا به طور موقت کند کرده است.
اما بحث دائو را به طور موقت کنار میگذارم و وارد مبحث جدیدی میشوم که هم زمان با آشنایی با یی جینگ مورد علاقه من قرار گرفته بود، و آن مبحث اخترگویی و یا آسترولوژی است. به طوری که میبینید تصمیم دارم از یک مبحث خرافی وارد یک مبحث خرافی دیگر بشوم. چند سالی پیش از انقلاب، در ویلایی در نزدیکی شهر رامسر مجله زن روز را ورق میزدم. رسیدم به صفحهای که نوشته بود متولد شهریور. مقالهای بود درباره متولدان شهریور. با اکراه شروع کردم به خواندن و با علاقه آن را به پایان رساندم. از آنجایی که چند نفری از متولدان این ماه را میشناختم به نظرم چنین رسید که شباهت قابل ملاحظهای میان این نوشته و این اشخاص وجود دارد. اما از آنجایی که اندکی انتلکتوئل فرمودن کرده بودم... منظورم این است که نسبتاً روشنفکر میفرمودم... خلاصه از شوخی گذشته، چون خیلی احساس با سوادی میکردم مجله زن روز را نمیخواندم. غافل از اینکه یکی از با سوادترین آدمهایی که در زندگی میشناختم، با نام مستعار در این نشریه کار میکرد و نقش کلیدی داشت. اما در آن ماه گرم شهریور با خودم قرار گذاشتم در ماه تولد خودم زن روز را بخرم. بالاخره آن ماه فرخنده از راه رسید. بله فرخنده! عارفی از عارفان ایران که درست در این لحظه فرخنده نامش از مغزم بیرون پرید میفرماید: من ربیعیام، در بهار زادهام، به اردیبهشت که گاه از آن خوشتر نباشد... و آنگاه میفرماید روزی در همان ماه در بیابان تلمذ میفرموده که هوا ابری شده میبارد. عارف ما کتابها را در آغوش گرفته... «و همه راه به رکوع میرفتم.» البته من زمستانیام و در آن لحظه سردی به دنیا آمدم که نور رو به عروج است. مجله زن روز در طی ماه بهمن چهار مقاله درباره مرد، زن، کودک و به طور کلی متولد بهمن ماه منتشر کرد و مرا در اعجاب فرو برد. آنقدر میان خودم و آنچه نوشته شده بود شباهت یافتم که بیدرنگ تصمیم به مطالعه در زمینه اخترگویی گرفتم. در آن زمان به جز کتابهای عتیق هیچ متنی به فارسی وجود نداشت. گرچه وقتی مطالعاتم جدیتر شد «التفهم» ابوریحان بیرونی را خواندم و متوجه شدم که تمامی کتابهای جدید از روی آن نوشته شده. اما در آن مقطع راهی کتابفروشیهای انگلیسی زبان شدم و کتابی به نام طالعبینی چینی پیدا کردم. با انگلیسی شکسته بسته به جان آن افتادم. متوجه شدم این یکی متکی به سال تولد است. اینجا هم از شباهت خودم با سال تولدم شگفت زده شدم. کار علاقه به این کتاب به آنجا رسید که با همکاری شهین بهزادی، دختر خالهام به فارسی ترجمه شد، اما هیچ ناشری علاقهمند به انتشار آن نبود. پس کتاب با سرمایه دخترخاله در پنج هزار نسخه به چاپ رسید و به دلیل سفر من به فرانسه سالها در انبار خوابید. در تابستان ۱۳۵۸ که برای یک ماه به تهران برگشتم نسخههای آن را میان کتابفروشیها پخش کردم و تعدادی از آن را خودم دستی فروختم. در سال ۱۳۶۵ این کتاب پرفروشترین کتاب ایران بود. در این سال فقط در جزیره قشم دویست نسخه از آن به فروش رفته بود. در حال حاضر نیز شهین بهزادی با اضافاتی آن را مجدداً به چاپ رسانده، این در حالی است که هر ناشری فقیر میشود چاپ قدیم را مجدداً منتشر میکند. شاید بیاغراق پنج میلیون نسخه از این کتاب در ایران به فروش رفته باشد. البته در این میان نه چیزی به مترجمان رسید و نه چیزی به پائولا دلسول، نویسنده کتاب. این مقدمه علاقه من به آسترولوژی بود. کم کم آنقدر در این باره خواندم و از مردم درباره سال و ماه تولدشان پرسیدم که گاهی پیش میآید که سال و ماه تولد افراد را بدون پرسیدن حدس میزنم. گاهی به این دلیل حوادث جالبی اتفاق میافتد. من باور کردهام که جنبهای از حقیقت در این فن وجود دارد. اما در اینجا جنبه دیالکتیکی این اندیشه مد نظر من قرار دارد. در همین جا در پاسخ آقایی که نوشته بودند دیالکتیک و آئین دائو به چه درد جوانان ایرانی میخورد باید عرض کنم که «هستی» به طور «مطلق» روندی دیالکتیکی دارد. اندیشههایی که متکی بر ثبات و سکون هستند به قصد چاپیدن مردم شکل میگیرند. آخر در دنیایی که شما از یک نطفه کوچک آغاز میشوید و میلیونها بار تغییر شکل میدهید تا به دنیا بیایید، و بعد باز هر ساله تمامی سلولهای شما نو میشوند چگونه میتوان از سکون و ثبات گفت و گو کرد؟ البته «قالب» موجودات ظاهری به نسبت با ثبات دارد. به همین دلیل موجودات قابل شناسایی هستند. اما همین قالب نیز دائم در حال تغییر است. بر این پندارم که این شخصیت پرسشگر جزو دستهای هستند که از مارکسیسم وحشت روانی دارند. جهت راحت کردن خیال ایشان اعلام میکنم که مارکسیسم «یکی» از انواع اندیشه دیالکتیکی است. بسیار هم قابل احترام است. در اینجا هدف من معرفی چند نوع روش اندیشه دیالکتیکی باستانی است که جزو خرافات طبقه بندی شدهاند. شخصیت دیگری به نام فرهاد نوشتهاند ملاصدرا این روش اندیشه را تبیین کرده است و ما نیازی به این مطالعات نداریم. عرض این جانب این است که ملاصدرا حدود سیصد سال پیش زندگی می کرده. به راستی چه اشکالی دارد که ما با روشهای اندیشههایی آشنا شویم که حداقل پنج هزار سال سابقه مکتوب دارند؟ شخصی با امضای دانشجوی فلسفه پرسیدهاند من چند کتاب هگل را خواندهام و اصولاً آیا حتی کتابهای او را ورق زدهام یا نه. باید پاسخ بدهم که سواد من در این میدان بسیار اندک است. من فقط کتاب «خدایگان و بنده» را از هگل خواندهام. فصل نخست کتاب مفصل دیگری راهم بارها خواندهام و به دلیل بسیار مشکل بودن آن دچار شک شدهام که آیا چیزی برای گفتن دارد یا نه. در آن زمان در دانشگاه تهران استادی میکوشید به ما ریاضیات درس بدهد، و چون از آه و ناله دیپلمههای ادبی خسته شده بود فریاد زد: اگر چیزی در دنیا وجود داشته باشد که یک خر بفهمد باقی خران هم خواهند فهمید. در جایی خواندم که هگل از مترجم فرانسوی کتابش تشکر کرده که باعث شده تا خودش بفهمد که چه میخواهد بگوید. اما من کتابی درباره هگل خواندم که حمید حمید نوشته بود و کتاب شفاف و روشنی بود. در همین کتاب بود که از هگل نقل قول شده بود که در کار شرح اندیشهای است که هزاران سال پیش در چین شکل گرفته، در طی هزارهها در جهان سفر کرده: «و در سده نوزدهم به آلمان رسیده و توسط من تفسیر میشود.» و بالاخره کاریکاتوری از هگل دیدم که زیر آن نوشته بود HEGEL و سپس کاریکاتور واژگونه به چاپ رسیده بود و نام او تبدیل شده بود به LEGEH. قابل ذکر است که لگه یکی از نخستین مترجمان یی جینگ است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام خانم پارسی پور.من مدتهاست که با علاقه نوشته های شما رو دنبال میکنم و تمام نوشته هاتونو مرتب ذخیره می کنم .مطالب شما در باره ی علم آسترولوژی منو شدیدا کنجکاو کرد تا راجع بهش بیشتر بدونم ..آیا امکان داره کتاب یا یک منبع موثق و مطمئن به من معرفی کنید؟البته نوشته های شما برای من منبع بسیار ارزشمندی ه.
-- arezoo ، Apr 5, 2009اگر من رو راهنمایی کنید خیلی ممنون میشم.
من فکر میکنم دلیل این همه طفره رفتن خانم پارسی پور از عدم ادامه بررسی خاطراتش این است که شاید در مسیر جریان این خاطرات به بخش هایی از ان رسید که حتی یاد اوری ان برای او نیز درد ناک است . شاید همه ما خاطراتی داریم که نمی خواهیم انها را یاد اوری کنیم و خانم پارسی پور هم به چنین نقطه ای در خاطرات خود رسیده . در ضمن فکر میکنم این همه تاکید بر فمینیست بودن میتواند یک تفکر را به کاریکاتوری از یک ایده بدل کند . البته که جامعه ایرانی از یک پدر سالاری مخرب در رنج است و البته که بطور سنتی ایرانیان مسایل را سیاه یا سفید می بینند ولی بعضا این همه تاکید بر فلسفه تغییرات چینی که بارها در اشکال مختلف در سنتهای فکری گوناگون دنبال شده و شاید هیچ ربطی هم به طالع بینی نداشته باشد . ممکن است در صورت تعبیر شدن نادرست به اشاعه خرافات در میان مخاطبین برنامه خانم پارسی پور کمک کند. از خانم پارسی پور خواهش می کنم همانطور که همیشه شجاعت ابراز عقاید خودرا داشته اند این بار نیز حقایق را باز گو کنند.
-- بدون نام ، Apr 5, 2009دوست بدون نام
من به خاطراتم باز گشت خواهم کرد، اما باور کنید که اینها نیز بخشی از خاطرات من است. اینها افکاری ست که من با آنها زندگی می کنم و اگر شما که خواننده خاطرات من هستید آنها را ندانید در حقیقت چیزی درباره من نخواهید دانست.
-- شهرنوش پارسی پور ، Apr 6, 2009یکی از بهترین مجلاتی که در ایران منتشر می شد و به معنای واقعی کلمه روشنفکری را ترویج می داد زن روز بود که بشدت مورد حمله و نفرت ارتجاع سرخ و سیاه هم بود.
-- بهروز ، Apr 6, 2009با سلام به خاتون ادبیات ایران خانم پارسی پور....در مورد اختر شناسی ...واقعا دامنه دانسته هایم در این زمینه فقیر است ونمیدانم این مبحث تا کدام حد منطقی و قانونمند است و مستدل.....
-- baran ، Apr 7, 2009اما در مورد اصرار دوستان به واگویه خاطرات !مرا به دنیای کودکی ام می برد و روضه های هر چهارشنبه اول ماه و تقلای قابل تحسین همه !!!!!!!برای در آوردن ته و توی زندگی همدیگر !!خواه خصوصی ترین زوایا !!!!!! (ملچ!ملوچ! هوم م م به به !)اصولا در فرهنگ گرم و عاطفی ما جایی برای مسایل خصوصی نمیماند ومحدوده خصوصی اشخاص معنا ندارد. «private »مال این غربیهای
سرد وبی عاطفه است و بس !البته خودم خیلی فضولم !اما بانوی سخاوتمند وعزیز من.....اسم فضولی ام را بگذارید...کنجکاوی مثلا دوست داشتم بدانم :
چه گلی را دوست دارید یا چه رنگی یا چه کتابی....چه نوع موسیقی ؟از کدام فیلم خیلی خوشتان آمده؟یا کمی جسارت پیدا میکنم :(اوووووووووی)و می پرسم بانوی کتابها......چه چیز سر ذوق می آورد تان و قلبتان را در سینه به پایکوبی وامیدارد و چه چیز باعث اندوهتان می گردد و باعث رنجتان می گردد؟ این دیگر دیدنش وادراکش سخت است....آنهم در زمانه ای که صدا ی شکستن یک لیوان به مراتب بهتر از صدای شکستن یک دل به گوش میرسد ....بقایای زندگی خصوصیتان برای درک شما و کتابهایتان به کارم نمی آید !!!!والسلام...همیشه سبز باشید
باران از آلمان
جهت اطلاع آرزو،
کتاب زیبای "التفهیم" اثر بیرونی، دانشمند بزرگ ایرانی که به درخواست خواهر پادشاه وقت نوشته شده اثر بسیار خوبی است.
-- شهرنوش پارسی پور ، Apr 8, 2009تقسیم آدمها به 12 نوع که با توجه به ماهها میشود بینهایت مثل متولد آبان سال اژدها به مراتب قابل درک تر است تا بگوییم آدمها دو نوع هستند یا بورژوا یا پرولتاریا؟؟؟
-- بدون نام ، Apr 10, 2009در ثانی اینها همه گوشه ای از حقیقت است که نمی توان آنها را ندیده گرفت و کتمان کرد... درود بر شما خانم پارسی پور و موفق باشید...
مینا