خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > نقاشىهای ترسناک خانم | |||
نقاشىهای ترسناک خانمشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comمهرى کاشانى در «نقاشى خانم» نشان مىدهد که داراى استعداد خوبى در نوشتن است. البته شايد بتوان گفت که دير به ميدان آمده، گرچه هيچگاه دير نيست. در اين داستانها اغلب گوشه و کنار زندگى دوران کودکى و نوجوانى نويسنده مورد کنکاش و بررسى قرار مىگيرد.
نويسنده پافشارى دارد بر اينکه فضایى از ترس و دلهره بر پىرنگ داستانهايش غلبه داشته باشد. روشن است که او در درازناى زندگى خود با مردمان مختلفى روبهرو شده که برخى فاقد اخلاق و انسانيت بودهاند. از اين جمله شخصيتها مىتوان از حاج دایى در داستان ترس نام برد. قتلى که او باعث و بانى آن است در ترکيب با مجسمهاى که گویى از جسد مشروطهخواهى قالب گرفته شده بنياد داستان را مىسازد. مجسمه در متن زيرزمين ايستاده و به شوخى ترسناکى مىماند. دعوا ميان مشروطه و استبداد است و حاج دایى جزو باند مستبدان قرار دارد. آيا به راستى مجسمه جسد انسانى است که سرپا ايستانده شده؟ در اينجاست که داستان رنگ غربى به خود گرفته و از واقعيتهاى عينى جامعه ايران فاصله مىگيرد. مهرى کاشانى اما بر سر ترساندن خواننده خود پافشارى دارد. به بخشى از اين داستان توجه کنيد: باز پاى مجسمهاى که اسمش را ترس گذاشته بودم نشستم و به آن خيره شدم. مىخواستم از ظاهر سيمانىاش بگذرم، به ته وجودش، و به آنچه در خود مخفى داشت پى ببرم. چرا اين همه مرموز است و ترسآور؟ از وقتى به ياد مىآورم با مجسمهى ترس که در زيرزمين، کنار تختهاى چوبى تابستانى، بخارى ديوارى بازنشسته، قاب عکسهاى قديمى شکسته، کتاب و روزنامههاى کهنه ايستاده بود درگير بودهام. مجسمه با پنجههاى به هم فشردهى سيمانى و کلهى باد کرده و سر و صورتى که رد محوى از آدم داشت، از اشياى ساکن زيرزمين فاصلهاى غريب داشت. در اين پيکرهى بىجان، روحى در گردش بود که مرا با خود مىگرداند. اين روح سرگردان انگار از آدمى بود که حرفى داشت، مثل نوشتهاى روى يک سنگ قبر کهنه، خبر از زندگى و تولد مىداد... اين بخش آغازين داستان است و من در همين جا هست که با نويسنده مشکل پيدا مىکنم. او اجازه نمىدهد که ترس از خود بزايد، بلکه مىکوشد ترس را خلق کند. البته داستان ترس داستان موثرى است و خواننده را به دنبال خود مىکشد، اما مىتوانست با ترفندى اجازه دهد که خواننده خود به کشف تاريخ قتل نائل شود. نکته ديگر، برش غربى داستان است. مجسمه به طور کلى يک پديده غربى است و اگر به شکلى که توصيف مىشود در زيرزمين يک کاخ قرار گرفته باشد خود به خود پديده ترسناکى است. اما در مقياس زندگى ايرانى و هواى آفتابى آن کشور زير زمين محل تردد و رفت و آمد بسيارى از مردم است و راز جسد لاجرم بايد بسيار زود کشف مىشد. مهرى کاشانى در اين مجموعه پانزده داستان عرضه کرده است. «فرشته ماهى» داستان ديگرى از اين مجموعه است که به شرح عشقى شگفتانگيز مىپردازد. دوبرادر دوقلو همزمان دل در گرو دخترى مىنهند. يکى مىماند و ديگرى مىرود. اين حادثه اما باعث دو پاره شدن شخصيت دختر مىشود. داستان خوبى است و کارکرد طبيعى آن حوزه محدودى از مردم، يعنى دوقلوهاى همزاد را در بر مىگيرد. در داستان «نقاشى خانم» باز جنبه غيرعادى رفتارى به چشم مىخورد. در اينجا مردى صاحب يک تابلو نقاشى است که شبها جان مىگيرد، و ياسمنهایى که در قالب او نقش بازى مىکنند قائل به جان براى او شدهاند. داستان در برزخى ميان عروسک پشت پرده صادق هدايت و تصوير دوريان گرى، منتهى به روايتى زنانه در حرکت است. شايد همين جنبه روايت زنانه است که بر جنبه ترسناک داستان غلبه کرده و به آن بعد نشاطآورى بخشيده است. «مادرم مرا لاله صدا مىزند» در راستاى رئاليسم حرکت مىکند. عشق مادر به دختر عقب ماندهاش باعث شده تا خواهر سالم زنده زنده به خاک سپرده شود. اما خواهر سالم در عوض به ترتيبى خواهر عقب مانده را سر به نيست مىکند. اين حادثه در مقطع آغازين انقلاب رخ مىدهد، پس داستان داراى بعد معنایى گستردهترى است. آيا خواهر عقب مانده و خواهر سالم ابعاد مختلف يک انقلاب را نشان مىدهند؟ مىدانيم که باهوشترين افراد جامعه اعدام شدند تا نوع عقب ماندهترى عزيز بىجهت شود، و سى سال است که مادران مىگريند، براى کسى يا کسانى که ناپديد شدهاند. و بسا که نام لاله نيز در ارتباط با اين گل قرار بگيرد که رمز و نماد جمهورى اسلامى و شهيدان آن است. در «گيلاس دوقلو» دوباره رودررو با دو خواهر هستيم. اينبار خواهران رقيب عشقى هستند، اما باز اين مادر است که دستش از گور بيرون مانده تا دختر سوگلىاش را جستوجو کند. به بخشى از اين داستان توجه کنيد: گورى به جامانده از آن روزها. سنگ سياه شفافى که مثل آينه جذب مىکند مرا به درونش مىبرد و نگه مىدارد در خودش طولانى، طولانى مىنشينم کنار اين گور با کاسهاى پر از دواى سبز و قلم مو به سرخکهايش دوا مىزنم. بغلش مىکنم راهش مىبرم تا خوابش ببرد. بوى شير مىدهد اين خواهرکم. بوى آغوش مادر. باز مىگردم به روزى که همهى داستان را گفتم به او. گفتم عاشق شده بودم و صاحب نامههایى هستم... به اين ترتيب نامههایى که معشوق براى راوى فرستاده در ميانه دو خواهر قرار مىگيرد. خواهر در حقيقت زندگى خواهر را تقليد مىکند تا سرانجام به مرز جنون کشانده شود. مهرى کاشانى طرحهاى خوبى براى نوشتن داستان دارد. مشکل اما اين است که اغلب اين طرحها آنقدر که گسترده هستند به درد داستان کوتاه نمىخورند. داستانها در حقيقت هرکدام جداگانه مىتوانند يک رمان باشند. اما نويسنده به آنها بعد محدودى مىدهد تا بتواند آنها را در قالب داستان کوتاه نگه دارد. حذف بخشهایى که برش داستان بلند دارند گاهى باعث ابهام در داستان مىشود، چنانکه در داستان «گيلاس دوقلو» اين ابهام به چشم مىخورد. مهرى کاشانى تا جایى که من متوجه شدم به ادبيات عشق مىورزد. نکتهاى که بايد بدان توجه کند اما اين است که ادبيات الزاماً به معنى شرح حالات خارق عادت نيست. مىتوان از سادهترين مفاهيم به عنوان پىرنگى براى نوشتن يک داستان استفاده کرد. حرف عجبيى براى گفتن داشتن الزاماً به معنى داستانگویى نيست. البته مهرى کاشانى برخى از جنبههاى خرق عادت را به خوبى به کار مىگيرد و معناسازى مىکند. با بخشى از داستان «ليمو شيرين» اين مقال را پايان مىبرم: باز زنگ تلفن و باز صدایى که مرا به اسم هلن ميلر مىخواند؛ نمايندهى بيمه يا وارد کننده نوعى شراب از فرانسه. مشکلى در کار تلفن و برق و... مىگويم او ديگر اينجا نيست. هلن ميلر صاحب قبلى خانه در همين اتاق که حالا اتاق خواب من است مرده و در همين شهر کنار دريا دفن شده. سر قبرش هم رفتهام. اسم، تاريخ تولد و فوتش را خواندهام. حرف تازهاى نبوده جز همين چيزهایى که باغبان خانه مىگويد. شايد براى خاطر جمعى از مرگ او سر قبرش رفتهام و شايد به علت شباهت در سرنوشتى که هر دو ما را راهى اين خانه کرده... به طورى که مىبينيم باز با کوشش در فضاسازى ترس روبهرو هستيم. نويسنده ما که دير از راه رسيده اما با اعتماد به نفس مىنويسد مايل به ساختن فضاهاى ترسآور و به قول معروف ماکابر است. اين براى خودش کارى است کارستان اگر که بتواند موفق باشد. آنچه از برش داستانهاى کوتاه اين نويسنده برمىآيد حضور دائمى حس گفتن به روايت بلند هست که چه بسا در آينده منجر به نوشتن رمان بشود. براى مهرى کاشانى موفقيت آرزو مىکنم. بدون شک در هر کارى استعداد و نبوغ چند درصد و کار دائمى توام با عرق ريزان روحى متجاوز از نود درصد کار را تشکيل مىدهد. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|