خانه > شهرنوش پارسیپور > با خانم نویسنده > توطئه جهانى | |||
توطئه جهانىشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comدر تاریخ ۵ دسامبر ٢٠٠٨، شخصیت ناشناسى پرسشى طرح کردند که به نظر مىرسد نیاز به پاسخ دقیقى دارد. ایشان نوشتند: «به نظر شما با شباهتهاى کاملاً نزدیکى که در روشهاى تبلیغاتى و شستشوى مغزى افراد جامعه، دستگیرى، بازجوئى، شکنجه و اعدام یا تبعید افراد، حتى در راهاندازى جنگ و کشتارهاى جمعى، در تقریباً تمام فرهنگهاى دنیا از قدیم وجود داشته و دارد، آیا این امکانپذیر است که تمامى این سیاستهاى بترسان و بگیر و ببند و بکوب و بکش و.. از یک نقطه و منشاء خاص باشد؟» این سوال جالبىست و انسان را به فکر وامىدارد. در حقیقت به نظر مىرسد دو فرضیه در کنار هم قرار مىگیرند: یک آیا انسانها از یکدیگر تقلید مىکنند؟ پاسخگویى حقیقى در این میان به شدت مشکل است. حداقل از چهار هزار سال پیش که آثارى به ما رسیده دیده مىشود که مردمان نقاط مختلف دنیا با یکدیگر در تماس بودهاند. نگاهى به سیستم الفبایى بیندازیم. بیدرنگ منشاء مشترک الفبا به چشم مىخورد. زبانهاى اروپایى با ABC… کار مىکنند و ما با الف باء، اما وقتى آنها مىگویند KLM ما مىگوییم کاف لام میم. کاملاً و به روشنى مىبینیم که سیستم الفبایى از فرهنگ معینى به بقیه فرهنگها ارث رسیده است. البته گفته مىشود که فنیقىها بانیان خط الفبایى هستند، ولى بدون شک آنها نیز اصول خطنگارى خود را از فرهنگ باستانىترى اخذ کردهاند. این فرهنگ باید فرهنگ سومر باشد. در مطالعه فرهنگ سومر متوجه مىشویم که قربانى انسانى در این فرهنگ وجود داشته است. در اسطوره به دوزخ رفتن بانو خدا ایشتار مىبینیم که پس از آن که بانو خدا با مصائب و رنجهاى فراوانى به سطح زمین باز مىگردد و شوهر خود را در حال عشقورزى با زنان دیگر مىبیند، فرمان قتل او را مىدهد. البته این یک اسطوره است، اما بدون شک ریشه و منشاء آن در حوادثى ست که در هر جامعهاى رخ مىدهد. در این اسطوره ما کار و زحمت زنانه را با خوشگذرانى و لاابالىگرى نوعى از مردان رودررو مىبینیم. در عین حال حسادت زنانه در اینجا به گونهاى ست که قابل مقایسه با انواع پس از آن است. در اسطوره آفرینش سومرىها که به عنوان یکى از نخستین داستانها براى ما به جاى مانده متوجه مىشویم که «کشتن» یکى از اصول اولیه ساختار هرفرهنگى بوده است. این اسطوره چنین آغاز مىشود: در ابتدا فقط دو آب بود: آب شیرین که نرینه بود و آبسو نام داشت، و آب شور که مادینه بود، تیامات نامیده مىشد. این دو آب به طور اتفاقى در یکدیگر مىآمیزند. از آمیزش آنها زوجهاى دیگرى بهوجود مىآیند که مفاهیم فضا را مىسازند. بعد یک خداى تنها به نام اِآ به دنیا مىآید. در اینجا آبسو به نزد همسرش آمده و مىگوید: من قصد دارم تمامى این خدایان را بکشم!! هنگامى که همسرش مىپرسد براى چه مىخواهد این کار را بکند، مىگوید: این خدایان خیلى سر و صدا مىکنند. در قدیم آرامشى داشتیم و مىخوابیدیم، حالا آنها نمىگذارند بخوابیم... این اسطوره در ادامه راه به جایى مىرسد که مردوک، خداى خدایان مادر بزرگ خود تیامات را کشته و قطعه قطعه مىکند. از قطعات این تیامات است که آسمان و زمین شکل مىگیرد. سپس قتل دیگرى رخ مى دهد و با کشتن پسر تیامات و آمیزه خاک تیامات و خون پسرش دو انسان اولیه شکل مىگیرند. قصد ندارم اسطوره برایتان تعریف کنم، اما آرزومندم روشن کرده باشم که کشتن نه یک حادثه امروزى، بلکه بسیار قدیم است. در بقایاى اجسادى که از زمان هاى بسیار دور به ما رسیده حتى دیده مىشود که کشتن به قصد آدمخوارى نیز رایج بوده است. پس شاید بتوانیم بگوییم انسان گرگ انسان است. این تنها اسطوره سومرى نیست که با کشتار همراه است. در اسطوره آفرینش چینىها، جهان از جنگ و ستیز دو اژدها با یکدیگر و بعد قطعه قطعه شدن آنها شکل گرفته است. و در داستان خلقت به روایت یهودیان که به مسلمانان و مسیحیان نیز ارث رسیده، قابیل هابیل را مىکشد. در اسطوره آفرینش ایرانیان مشى و مشیانه، نخستین زاده خود را از شدت علاقه مىخورند!! بهطورى که مىبینید اگر بنا باشد به منشاء قتل و کشتار دسترسى پیدا کنیم باید به تمام فرهنگهاى جهان رجوع کنیم. منشاء برخى از این داستانها مشترک است، پس نشانهاى از این واقعیت است که برخى از فرهنگها در درون یکدیگر عملکرد دارند و ممکن است دستورات و فرامین صادر شده از یک منشاء به نقاط دیگر جریان یابد. این نکته هم واقعیتى ست که به همراه هر فرهنگ انسانى انجمنهاى مخفى هم بهوجود مىآیند. این امر دلایل مختلفى دارد، اما شاید مهمترین دلیل آن جبههگیرى در برابر زورمداران باشد. زورمدار، عرصه را بر همه تنگ مىکند و بخشى از این همه در خلوت گرد هم مىنشینند تا بتوانند چاره اى علیه زورمدار بیندیشند. فراماسونرى و مهرپرستى ایرانى از اینگونه انجمنها هستند. در ادبیات چین نیز به این نکته برخوردم که انجمنهاى مخفى به شدت در این کشور فعال بودهاند. روشن است که این انجمنهاى مخفى همانند روح در جسم عمل مىکنند. دیده نمىشوند اما تاثیر کارهایشان عیان مىشود. در دستورات عرفانى ایران است که: هرکه را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و دهانش دوختند. فکر مىکنم معنى این اسرار حق تا حدودى روشن باشد. این به معناى آموختن آدابى جمعىست که در خدمت هدف مشترکى حرکت مىکند. اما آیا شما آغاز انقلاب اسلامى را به خاطر مىآورید؟ کار عدهاى این شده بود که وقت و بىوقت و به مناسبت یا بىمناسبت فریاد مىزدند اعدام باید گردد! من در زندان شاهد بودم که توابان براى اعدام بعضى از زندانیان، نهایت سعى و مجاهدت را به عمل مىآوردند. بارها و بارها شعار اعدام باید گردد را شنیدم. نمىتوان گفت که اینان از منشاء مشترکى دستور مىگرفتند، بلکه اما شرایط به گونهاى چرخیده بود که کشتن دیگرى واجب و لازم مىنمود. اعدام یک سلطنتطلب را نیز به خاطر مىآورم. یکى از هواداران یکى از گروهها پس از کشته شدن او فریاد زد: مصادره! عدهاى از زندانیان ریختند و اموال محدود فرد اعدام شده را که عبارت مىشد از دو پتو و چند دست لباس مصادره کردند. البته هدف این بود که چند سلطنتطلب دیگر بترسند و بدانند که اگر این گروه به قدرت برسد، همه آنها را اعدام خواهد کرد. در اینجا نمىتوان از منشاء مشترک قتل صحبت کرد، بلکه مىتوان به ذات انسان رجوع کرد که براى رسیدن به هدفهاى مورد علاقهاش، قادر به کشتار نیز هست. شک ندارم که اگر ناگهان همه انسانها باهم بمیرند و فقط دو سه نفر باقى بمانند این دو سه نفر پس از مدتى دلیلى خواهند یافت که از یک دیگر متنفر بشوند و ترتیب قتل یکدیگر را بدهند، چنان که در دنیاى باستان که گویا پنج شش نفر در آن زندگى مىکردند، قابیل هابیل را کشت. نمىدانم تا چه حد پاسخ این دوست را دادم، اما جستجوى منشاء مشترک براى گرفتارىها به نظر من ضرورتى ندارد. منشاء را باید درون خودمان جستجو کنیم. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خانم پارسی پور، در صورت امکان نظرتان را راجع به دلایل شیفتگی روشنفکران به امام خمینی در سال ٥٧ بنویسید. با اینکه بختیار صحبت از سوسیال موکراسی می کرد غیر از خانم مهشید امیرشاهی کسی از آن غیور بختیاری حمایت نکرد.
-- حسن ، Jan 26, 2009خانم پارسی پور عزیز، پاسخ شما و ریشه یابی موضوع کشتن و حتی کشتار جمعی در نفس انسان بسیار متین و بدیهی و منطقی است. اما یک سوال که ظاهراً آن ناشناس دیگر هم مطرح کرده اند این است: از زمانی که به واسطه رشد جمعیت، فرهنگ قبیله ای و پس از آن با پیدایش کشاورزی، فرهنگ روستایی و سپس و با رشد صنعت، شهرنشینی و امروزه گلوبالیزم به وجود آمده، ما با کشتارهای جمعی "سیستماتیک" روبرو هستیم که یکی از انگیزه های اصلی رشد علم و تکنولوژی برای دستیابی به سلاح قوی تر و مرگبار تر و "یک تیر بزن و عده زیادی را برای همیشه نابود کن!" بوده است.
این سلاح قوی، از توپ و تانک و مسلسل گرفته تا بمبهای هسته ای و مانند آن، امروزه تقریباً در اختیار همگان است و حرف شما را نیز تا حد زیادی به اثبات می رساند که میل به کشتن و نابود کردن در همه اقوام هست. اما معمولاً بسیاری از این اقوام تشنه به خرید ابزار جنگی پیشرفته، خود مخترع و مبتکر این نوع سلاح مخرب و مرگبار نیستند و ابتدا به ساکن فقط عده خاصی اقدام به ساخت آنها می کنند هر چند که بعداً بازار خیلی گرم و پر سودی از فروش این سلاح راه می افتد با مشتریان بسیار باهوش و مستعد و علاقمند به جنگ افروزی! این امر هم جلوی رشد جمعیت اضافی را می گیرد و هم شمار معدودی از آدمها را ثروتمند می کند. اما چگونه است که معمولاً سازندگان و فروشندگان این سلاح و وسایل مربوط به آنها در زمره کشته شدگان جنگها قرار نمی گیرند و حتی پس از پایان چنان مناقشاتی، همچنان به فعالیت خود ادامه می دهند در حالی که بسیاری از مردم عادی که کوچکترین سهم مادی از خرید و فروش سلاح و دیگر معاملات حاشیه ای زمان جنگ و بحرانهای اقتصادی نمی برند در جریان این جنگها نابود می شوند.
-- ناشناس ، Jan 27, 2009البته این سوال من نبود، اما در این مختصر بسیار خوب مطالبی از گذشته ی دور و نزدیک رو مطرح کردید و خواندنش خالی از لطف نبود.
-- شهرزاد ، Jan 27, 2009به راستی که هر چه در جامعه ی انسانی است منشاء اصلی آن را باید در خود انسان و نیازها و محدودیت هاش جستجو کرد.
گاهی مطالبی به ذهنم می رسد که باز هم گاهی بعضی از آنها را می نویسم و بعضی را فراموش/ مطلب خانم پارسی پور من را یاد یکی از همین تراوشات ذهنیم انداخت که شاید خیلی پیش
-- بدون نام ، Jan 27, 2009آنرا از قلم نینداخته و نوشتم/
رومیان قدیم مفهوم زندگی را چه ملموس در برابر دیدگان بشریت به نمایش گذاشتند
صحنه مبارزه گلادیاتورها با شیرهای گرسنه در واقع نمایش مفهوم زندگی انسانهاست/ در نبرد زندگی هر انسانی با شیرهای گرسنه زیادی مواجه می شود و عجیب است که میل لذت بردن از تماشای صحنه قربانی شدن دیگران برای بسیاری میلی اصیل و واقعیست.