تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
به روایت شهرنوش پارسی‌پور - شماره ١٠۷

‌نعش‌ها سنگین هستند

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

متن چاپ نشده‌ی کتابی در برابرم است که چون به نظرم جالب آمد، تصمیم گرفتم در‌باره‌ی آن با شما صحبت کنم. اسم کتاب «اندیشه‌هایی از منوچهر‌ جمالی» است البته عنوان کلی آن هم این است «‌نعش‌ها سنگین هستند».

Download it Here!

نعش، لغت سنگینی است به همین جهت این واژه در ذهن تاثیر می‌گذارد. وقتی عنوان این کتاب را دیدم به یاد اندیشه‌ی خودم افتادم که همیشه فکر می‌کردم و می‌کنم انسان‌ها بعد از مرگ بزرگ می‌شوند یا همین‌طور که در این جا آمده است، سنگین می‌شوند.

تمام افرادی که می‌میرند برای بستگان و اطرافیانشان بُعد بزرگ‌تری پیدا می کنند. کتاب «نعش‌ها سنگین هستند» نه رمان است و نه شعر.

کتاب از جملات قصار تشکیل شده است. جملات قصار یا کوتاهی که توضیحی درباره‌ی آن‌ها در نیم‌ صفحه داده می‌شود.

فکر می کنم بهتر باشد به متن نگاه کنیم. در مجموع ۲۷۹ جمله‌ی قصار یا سر‌فصل در این کتاب مشاهده می‌کنیم که درباره‌ی هر کدام در ۱۰۶ صفحه توضیحاتی داده شده است.

نویسنده در صفحه‌ی اول می‌گوید: «اگر فکر من تفکر تو را از آن باز می‌دارد که ورای آن بروی من از شکل خود شرم خواهم برد».

به نظر من جمله نارسا و کمی غلط می‌آید و فکر می‌‌کنم شاید باید این‌گونه باشد: اگر اندیشه‌ی من، اندیشه‌ی تو را از آن بازمی‌دارد که ورای آن بروی، من از فکر تو شرم خواهم داشت.

در حالی که در کتاب آمده است که من شرم خواهم برد. بر عهده‌ی ارباب فضل است که در این ‌باره اظهار نظر بکنند. در صفحه‌ی بعدی هم می‌خوانیم:

«آن که می‌خواهد بت نپرستد، نباید بت‌ها را بشکند. بلکه نباید بپرستد». این جمله‌ی جالبی است چون می‌بینیم وقتی بتی را می‌شکنیم، بلافاصله بت دیگری را به جای آن می‌نشانیم. واقعیت این است که نباید بت‌ها را بشکنیم و نباید آن‌ها را بپرستیم.

بعد از توضیح این جملات در مورد فلسفه‌ی آزاد سخن گفته شده است. مولف می‌گوید: «فلسفه زمانی آزاد است که سیستم نمی‌شود».

جمله‌ی دیگری هم دارد: «من می‌اندیشم تا دیگری برتر از من بیاندیشد». همانطور که می‌بینید ساختار این کتاب تماماً از جملات تشکیل شده است.

جملاتی که واقعاً جالب هستند. البته گاهی در تناقض با یکدیگر قرار می‌گیرند و لیکن خواندن تمام جملات کتاب ممکن نخواهد بود.

شاید بتوان در یک‌سری از برنامه‌ها صرفاً جملات منوچهر جمالی را که هیچ زندگی‌نامه‌ای هم از او در دست نیست و نمی‌دانم چند ساله است و در کجا زندگی می‌کند بررسی کرد.

چند جمله از این کتاب را برای شما ذکر می‌کنم تا ببینیم چه نتیجه‌ای می‌گیریم. می‌گوید: «هر حقیقتی که جز خود حقیقتی را نمی‌شناسد، نمی‌گذارد کسی در ورارش بیاندیشد».

هر انسانی می‌تواند فراتر از عقیده‌اش برود. این جمله‌ی خیلی جالب بود. در ادامه می‌خوانیم: «هر چه پرستیده می‌شود بت است».

یک توضیح نیم صفحه‌ای در مورد این جمله وجود دارد و من فقط قسمت اول آن را می‌خوانم: کسی که نمی‌پرستد نیاز به بت‌شکستن ندارد و کسی که می‌پرستد اگر هم بت او را بشکند بت دیگری به جای آن خواهد پذیرفت.

آن‌که می‌پرستد نیاز به بت دارد. با بت‌شکنی نمی‌توان نیاز به پرستیدن را از او گرفت. آن‌که می‌پرستد هیچ‌گاه بدون بت نخواهد ماند. یا خود برای خود بت می‌سازد یا کسی که بت او را شکست، بتی به جای بت گذشته‌اش می‌گذارد.

هیچ بت‌شکنی برای آن بت‌ها را نمی‌شکند که مردم نپرستند، بلکه برای آن می‌شکند که بت دیگری را بپرستند. هر چه پرستیده می‌شود بت است. پرستیدن را نمی‌توان با شکست بت‌ها، باز داشت.

جملات ادامه پیدا می‌کند. منتها فکر می‌کنم در وقت کمی که داریم، جملات دیگری را هم بیان کنم.

تفاوت فکر و عقیده: یک فکر موقعی یک عقیده می‌شود که قدرت گسستن ما از آن بکاهد، ولی عقیده موقعی به فکر تبدیل می‌شود که قدرت گسستن ما از آن افزوده شود.

چه بسا افکار ما تبدیل به عقیده شده‌اند ولی ما هنوز می‌پنداریم که با افکار روبه‌رو هستیم. ما مومن شده‌ایم و می‌پنداریم که متفکریم. هر محتوایی ولو علم یا فلسفه که ما با آن بستگی جدا‌‌ناپذیری پیدا کردیم آن محتوا دیگر علم و فلسفه نیست.

عقیده را نمی‌توان ترک کرد. بریدن از عقیده بسیار درناک است. هر کسی که از عقیده‌ی ما انتقاد می‌کند، می‌پندارد گلوی ما را می‌فشارد و به ما عذاب می‌دهد. چون آن فکر با ما یکی شده است.

البته این جملات تا حدی مبهم‌اند و قابلیت بحث و بررسی دارند، ولی در این ۱۰ دقیقه‌ای که در اختیار من است، این کار مشکل است به‌ویژه که می‌خواهم جملات دیگری را هم در ادامه از کتاب ذکر کنم.

کسی می‌اندیشد که اندیشه‌اش تغییر می‌کند و کسی فکرش را تغییر می‌دهد که از فکرش به آسانی می‌گسلد.

در صفحه‌ی بعد برای پرستار ایده‌های تازه می‌گوید: یک فکر تازه را نباید مدت‌ها به مبارزه طلبید. چون یک فکر مدت‌ها لازم دارد تا رشد کند و قدرت دفاع از خود پیدا کند.

حق مبارزه با افکار به ما اجازه نمی‌دهد که افکار نوزاد را مورد تهاجم یا فشار قرار دهیم. یک اندیشه‌ی نوزاد در دوره‌ای قرار دارد که نیاز به پرستاری دارد.

مبارزه با چنین افکاری همانند مبارزه مردان مسلح با کودکان است که منطقاً غیر انسانی و غیر منصفانه است. از این رو آزادی باید پرستاری برای اقلیت‌های فکری باشد.

اقلیت‌ها تنها حق موجودیت ندارند، بلکه حق پرستاری هم دارند. عقاید حاکمیت در اجتماع که علی‌رغم افکار نوزاد یا جنینی شمشیر از نیام می‌کشند تنها ترس و وحشت خود را نشان می‌دهند.

اندیشه‌ها را از کودکی‌شان کشتار می‌کنند، چون واهمه از آن دارند که با ایده‌های بالغ روبه‌رو شوند. سقط جنین افکار و کشتار افکار نوزاد ساده‌تر است.

جامعه‌ی آزادی‌خواه باید پرستاری برای ایده‌های نوزاد باشد تا این ایده‌ها از دم شمشیر عقیده‌ی حاکم در کودکی و جنینی نگذرند.

از این روست که حکومت باید از عقیده‌ی حاکم جدا باشد تا نه تنها نسبت به عقاید موجود بی‌طرف بماند بلکه بتواند از افکار نوزاد، پرستاری به عمل بیاورد.

عقیده‌ی حاکم در اجتماع هیچگاه نسبت به ایده‌های نوزاد رحیم نیست. این یک واقعیت است. هر اندیشه‌ای در آغازاش کمی ترسناک به نظر می‌آید.

گرچه نوزاد و نوپا است. به همین جهت شاید ترسناک به نظر بیاید. فکر با اشتباه، فکر، بی‌ارزش نیست. این هم جمله‌ی دیگری است که در کتاب آمده است.

توضیحاتی هم دارد که چون وقت نیست من سریع از کنار‌ش می‌گذرم. نویسنده می‌گوید:

«چرا تاریخ را باید از نو نوشت؟ همیشه یک فکر تازه تاریخ را عوض می‌کند. با یک فکر تازه، تاریخ را اجباراً نو‌ع دیگر می‌فهمیم. فکر تازه‌ی ما افکار و وقایع گذشته را تغییر معنا و تغییر شکل می‌دهد».

البته این جمله ادامه هم دارد. «مبارزه‌‌کنندگان برای آزادی مستبد می‌شوند». این جمله‌ی شانزدهم است که به نظر می آید یک جمله‌ی قصار است. متن جالب دیگری هم در کتاب است که توجه‌ی شما را به آن جلب می‌کنم.

مرگ‌روز: مرگ را تبدیل به جشن بکنید، آن‌وقت ببینید در اجتماع چقدر افراد حاضر به جانبازی و فداکاری و قربانی خواهند شد.

بزرگ‌ترین جشن انسان آن است که او اهمیت و ارزش پیدا کند. کسی که در تمام عمر، ارزش ناچیزی داشته است و نادیده گرفته می‌شده است و می‌بیند نه تنها در پی جان باختن به چنین اهمیت بی‌سابقه‌ و فوق‌العاده می‌رسد، حاضر به فدا کردن خود می‌شود.

دقت می‌کنید آقای منوچهر‌ جمالی عقاید جالبی دارد که به آن‌جایی رسیده است که برای خود یک کتاب نوشته است.

اشخاص سنگین هستند. انسان به حقیقتی که روزگاری چند به او خدمت کرده است، چندان مرهون و وفادار می‌ماند که سال‌ها و بلکه قرن‌ها نعش آن را به دوش می‌کشد و این احساس مرهونیت حاضر می‌شود که به خود، سال‌ها و دهه‌ها و قرن‌ها قساوت بورزد...

Share/Save/Bookmark

ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

شهرنوش جان زياد جدی گرفتی اين آقای منوچهر جمالی را. (البته اسم حضرتشان هم مستعار است). همان جمله قصار اول را که نفهميدی گناه تو نيست تقصير زبان الکن "نويسنده" است. (نويسنده را در گيومه گذاشتم چون در واقع به کسی نويسنده می گويند که بتواند بنويسد و آنگونه بنويسد که خلق الله بفهمند منظورش را و نه مجبور باشد خودش را به کتابش سنجاق کند تا به خواننده توضيح بدهد که چه می خواسته بگويد!) بله جمله اول را می گفتم. نوشته: «اگر فکر من تفکر تو را از آن باز می‌دارد که ورای آن بروی من از شکل خود شرم خواهم برد». تو هم که خواستی درستش کنی و نوشته ای: "اگر اندیشه‌ی من، اندیشه‌ی تو را از آن بازمی‌دارد که ورای آن بروی، من از فکر تو شرم خواهم داشت"، ولی متأسفانه نتوانستی منظورش را دريابی. گفتم تقصير تو نيست. خلاصه زياد دردسرت ندهم اين بنده خدا می خواسته بگويد: "اگر اندیشه‌ی من تو را از انديشيدن باز‌دارد، من از انديشه خود شرم خواهم داشت". بقيه اش انشانويسی است و پيچيده کردن حرف اصلی تا مثلاً صورت "فلسفی" به خود گيرد.

-- حسام ، Oct 30, 2008

اول اينكه من بي طرفانه عرض كنم، به نظر من جمله آقاي جمالي با جمله اي كه شما اصلاح كرديد، اصلن از نظر معنايي فرق دارد.

و اما خانم پارسي پور گرامي شما يك طوري صحبت مي كنيد انگار داريد از نوشته هاي يك كودك سخن مي گوييد:

"دقت می‌کنید آقای منوچهر‌ جمالی عقاید جالبی دارد که به آن‌جایی رسیده است که برای خود یک کتاب نوشته است."
شايد هم من بد برداشت كرده ام. ولي به هر حال اين جمله شما لحن مناسبي ندارد.

بعد هم، اينكه نوشته ايد:
"شاید بتوان در یک‌سری از برنامه‌ها صرفاً جملات منوچهر جمالی را که هیچ زندگی‌نامه‌ای هم از او در دست نیست و نمی‌دانم چند ساله است و در کجا زندگی می‌کند بررسی کرد."

مي توانم بپرسم چطور بدون اطلاع شروع كرديد در مورد يك كتابي كه سبك متفاوتي هم دارد، راحت و بي توجه صحبت كردن؟ خب اينترنت كه بود. يك سرچ مي كرديد ببينيد اين آقاي منوچهر جمالي كي هست و كجاست.

همينجا بگويم كه من از انديشه اين پير فرهيخته ايراني دفاع نمي كنم. يعني شايد نوع افكار ايشان را قبول هم نداشته باشم. اما ادب و رفتار حرفه اي حكم مي كند كه بدون شناخت و بي مقدمه كتابي نقد يا حتا نقل نشود. تصور كنيد كه يك سري جوانان مي آيند برنامه هاي شما را مي خوانند و از شما دارند مي آموزند. من در ضمن احترام به همين آسان گرفتن شما براي معرفي كتاب هاي بيشتري از تلاش گران فرهنگي مان، بايد بگويم گاهي اين ساده گرفتن جالب نيست.

براي اينكه سن و مشخصات ايشان را بدانيد در سايت زمانه به اين برنامه آقاي معروفي نگاه كنيد:

http://radiozamaaneh.com/maroufi/2008/06/post_124.html

قسمت معرفي را براي راحتي شما و دوستان ديگر، همينجا كپي مي كنم:

"منوچهر جمالی متولد ۱۳۰۷ کاشان، در ایران در دانشکده علوم طبیعی تحصیل کرده و از شاگردان دکتر حسابی بوده است. او در آلمان در دانشگاه‌های مونیخ، توبینگن و فرانکفورت تحصیلات خود را پی گرفته است.
رشته‌هایی که جمالی به تحصیل پرداخته آنقدر متنوع بوده‌اند که آدم حیرت می‌کند. مثلا تاریخ، علوم طبیعی، شیمی، اقتصاد، فلسفه و علوم سیاسی.
منوچهر جمالی اولین کتابش را در سال‌هایی که دانش‌آموز سال آخر دبیرستان بوده نوشته است و استاد پورداوود با خواندن کتابش گفته که بارقه‌هایی از امید در او می‌بیند.
دکتر شجاع‌الدین شفا منوچهر جمالی را یک روشنفکر روشنگر می‌داند و در کتاب تولدی دیگر اندیشه‌ها و کارهای او را تحسین می‌کند.
آشنایی من با آثار جمالی زمانی آغاز شد که مطالعاتی در شاهنامه فردوسی آغاز کرده بود. رمز گشایی‌های جمالی در شاهنامه همیشه برای من جالب بوده و بسیار چیزها از او آموختم.
تنها انتقاد من به آثار جمالی توضیح واضحات او در برخی نوشته‌های او است که همیشه فکر می‌کنم کاش آقای جمالی گزیده‌تر مطالبش را می‌نوشت. کاش از شیرفهم کردن و عوام‌فهم کردن نوشته‌هایش دست می‌کشید و الماس کارهایش را می‌تراشید.
به هرحال او روشنفکری است روشنگر که رمزگشایی‌های او در ادب پارسی قابل تقدیر است. او بیش از هفتاد کتاب نوشته و همچنان می‌نویسد و به تحقیقاتش ادامه می‌دهد. "


اين هم آدرس سايت هاي ايشان:

http://www.jamali-online.com/
و
http://www.jamali.info/index.php

در اين صفحه هم مي توانيد همين كتابي را كه معرفي كرديد ببينيد:
http://www.jamali-online.com/xandan.htm

براي دانلود دقيقن اين آدرس كتابي است كه معرفي كرديد:

http://www.jamali.info/ketabha/Naesh-haye_sangin.pdf

حجم كمي هم دارد و دوستان راحت مي توانند دانلود كنند.

ببخشيد كه كمي تند نوشتم و طولاني شد. لازم ديدم حالا كه چنين انسان آرام و كم صدايي(كه حتا خيلي ها اسمش را هم نشنيده اند) توسط شما معرفي مي شود،‌در حق ايشان بي مهري صورت نگرفته باشد. بار ديگر بگويم كه اين كامنت من دفاع از نظرات ايشان نيست. بلكه نوعي بجاي آوردن حق مطلب و احترام به بزرگ تر است.

خواننده خاطرات و نوشته هاي شما هستم. و واقعن ممنون از تلاش و توجه شما بزرگوار

شاد و تندرست باشيد - ماني

-- ماني جاويد ، Oct 30, 2008

آقای جاوید، راست اش وقتی این برنامه را می شنیدم، اول از اینکه اصولا خانم پارسی پور آقای جمالی را نمیشناسد تعجب کردم. وقتی نقد ایشان را میشنیدم از خنده دلدرد گرفتم. حالا که نظر شما را خواندم بشدت متاسفم! منظور من هم دفاع از آقای جمالی نیست، بلکه جایگاه کاذب خانم پارسی پور است.
یک شنونده معمولی

-- بدون نام ، Oct 31, 2008

مانى جاويد عزيز،

سپاسگزار از اطلاعاتى كه به دست داديد. واقعيت اين است كه گرچه من هر روز با اينترنت كار مى كنم اما هنوز در اين زمينه حرفه اى نشده ام. البته درست اين بود كه من به اينترنت رجوع مى كردم تا اين آقا را بهتر بشناسم. متن كتاب ايشان به صورت فتو كپى به دست من رسيد. در آينده اين نقص (رجوع به اينترنت) برطرف خواهد شد.

-- شهرنوش پارسى پور ، Nov 1, 2008

سلام
خانوم شهرنوش پارسی پور از شما خواهش می کنم و التماس می کنم کتاب خاطرات زندان رو واسه دانلود بزارید . تورو خدا. من ایمیلی از شما نداشتم که به شما ایمیل بزنم اینجا رو پیدا کردمو نوشتم . خانوم پارسی پور کتاب سگ . زمستان بلندتون رو خیلی دوست دارم . همچنین کتاب خاطرات زندان که البته می تونم بگم که مطالبی که تو کتاب بود وخاطراتی که شما تعریف کردید واقعا درد ناکه . ولی من این کتابو می خوام داشته باشم . به هر جایی هم که فکرشو کنید سر زدم ولی هیچ کس نداشته ، حتی تو اینترنت هم واسه دانلود پیدا نکردم . یادمه 17 سالم بود که خوندمش الان که در آستانه 3 سالگی هستم دوست دارم این کتاب داشته باشم حتی دوست دارم همه هم سن و سالهای خودم این کتاب رو داشته باشند . ممنون
موفق باشید.

-- طاهره ، Nov 2, 2008

طاهره عزيز،

كتاب خاطرات زندان را مى توانيد از نشر باران در سوئد خريدارى فرمائيد.

-- شهرنوش پارسى پور ، Nov 5, 2008

منوچهر جمالي بدون زياده گويي بزركترين فيلسوفي است كه ايران به خود ديده است.
منوچهر جمالي به اندازه ي 2000 سال بيكاري فكري در ايران در همين چهل سال گذشته انديشه ي نيك و زاينده دارند كه به نظر من تنها راه نجات ايران و ايراني است

-- آرش ، Nov 25, 2008

با درود
انديشه های استاد منوچهر جمالی برانگيخته شده از فرهنگ اصيل ايرانی هستند. فرهنگی که «جان» در آن بالاترين ارزش را دارد: ميازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شيرين خوش است. پس بنابر فرهنگ ايران بهتر آن است که در پرستاری از زندگی کوشا بود تا «جانها» شاد و دور از نگرانی باشند. آنهايی که با انگيزه های گوناگون نميخواهند که چنان باشد ميکوشند - و گذشتگان در درازای تاريخ کوشيده اند - تا ارزشهای ديگری را جايگزين ارزشمندترين بودن «جان» کنند تا به خواستهای خود برسند. اين کوششها در اندازه های گوناگون ميشود و شده است: در پهنه باهمستان (اجتماع) و گروهی، کوچک و بزرگ. اين برما ايرانيان است که همچون استاد جمالی به کنکاش در آنچه که به ما رسيده است بپردازيم و سره را از ناسره جدا کرده و بنهای اصلی را بیابيم، بنهايی که بر اساس يافته های استاد، زندگی پرور و جشن ساز می باشند.

-- بدون نام ، Dec 2, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)