خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > نوستالژی کودکی در شعرهای جدیری | |||
نوستالژی کودکی در شعرهای جدیریشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comسپیده جدیری، شاعر و نویسنده در دوم خردادماه سال ۱۳۵۵ در اهواز به دنیا آمده و در تهران بزرگ شده است. او فارغالتحصیل رشته شیمی از دانشگاه علم و صنعت ایران است. اما ایشان علاقهای نداشته که شغلی در ارتباط با رشتهی خودش داشته باشد. از سن کودکی با سرودن ترانههای کودکانه با قافیه و وزن آشنا شد و در نوجوانی به سرودن شعرهای کلاسیک و نیمایی روی آورد.
جدیری نخستین شعرهای سپید خود را در اوایل دهه هفتاد سرود و در همان سالها شعرهای نیمایی و سپید و داستانهایاش در نشریات ادبی ایران از جمله: معیار، کلک، عصر پنجشنبه، به چاپ رسید. نخستین کتاب او مجموعه شعری به نام «خوابِ دختر دوزیست» است که در سال ۱۳۷۹ توسط نشر معیار چاپ شد. چاپ این کتاب در نشریات ادبی ایران انعکاس خوبی یافت و نقدهای بسیاری درباره آن در این نشریات و بهویژه آنهایی که موسوم به دوم خردادی بودند، نوشته شد. بسیاری از منتقدان که بر اشعار جدیری نقد نوشتهاند، در وجود نوعی ویوتس و فضایی سرشار از نوستالژی کودکی در فضای شعرها متفقالقول بودند. «منطقی» اولین مجموعه داستان سپیده جدیری است که در سال ۱۳۸۰ توسط انتشارات خورشید سواران منتشر شد. این کتاب از زبان شاعرانه برخوردار است. جدیری از ۱۳۸۰ به نوشتن نقد ادبی دربارهی ادبیات معاصر روی آورده است. کتاب دیگری هم به نام «صورتی، مایل به خون من» دارد. بعد هم اشعار ادگار آلنپو به نام «کلاغ» را در سال ۱۳۸۵ ترجمه و منتشر کرده است. کتاب دوم او گزیده شعرهای خورخه لوئیس بورخس با نام «تب بوئنوسآیرس» در دست انتشار است. ناشر این دو مجموعه نشر ماهریز است. این مقدمه را کسی برای من فرستاده بود و در نتیجه اطلاعات دقیق و خوبی راجع به سپیده جدیری، که شاعر و نویسنده جوانی است، در اختیار شما گذاشتهاند. آنقدر دوستت دارم که بهطوری که میبینید، شاعر میخواهد نوآوری کاملی بکند. یعنی نوعی شعر میگوید که گویا قبل از آن گفته نشده است و در این نوآوری، گهگاه موفق است. نرم نرم میآیی و در دورنمایات این دو شعر از سپیده جدیری از «خواب دختر دوزیست» است.بدون شک سپیده جدیری حرفی برای گفتن دارد. این را انسان احساس میکند. در عین حال میخواهد یک نوآور مطلق و به کمال باشد. یعنی نمیخواهد از کسی تقلید کند. این حالت خوبی است که در جامعه ایران و بهویژه میان زنانی که تا همین اواخر ابزار جنسی بودند و عالیترین مقامی که پیدا می کردند، زن اول در یک حرمسرا بود، پیدا شده است. اما حالا میخواهند در شعر، ادبیات، فلسفه یا علوم، نقشی بازی کنند که تاکنون نکردهاند. پس همان نوآوری جالب است. سپیده جدیری در عین حال نشان میدهد که با شعر قدیم هم کاملاً آشنا است. میخواهی از تو شعر بگویم، نمیشود شعر قشنگی است و خلاف بسیاری از شاعران معاصر که بلد نیستند شعر با وزن و قافیه بگویند، سپیده جدیری نشان میدهد که این نوع شعر را میشناسد. یعنی ذاتاً شاعر است و در عین حال می خواهد نوآوری کند. با خواندن داستانهای او در مجموعهی «منطقی»، متوجه میشدم با نوعی ادبیات روبهرو هستم که شاید بتوان گفت در اوایل قرن بیستم و در جنگ اول جهانی در فرانسه به نام سبک دادائیستی، اوج گرفت. دادائیست محصول جنگ ترسناکی بود که فرانسه و اروپا را به خاک و خون کشید و ۲۰ میلیون انسان کشته شد. بعد هم منطق کلامی برای عدهای تغییر کرد. چون نمیدانستند این فاجعه را به چه زبانی و با استفاده از چه کلماتی بگویند. پس لازم میآمد که در ساختار کلمات، تحولی ایجاد شود. فکر میکنم بعد از انقلاب ایران هم این اتفاق افتاده است. هم سانسور نمیگذارد کسی حرف بزند و هم عدهای در جستوجوی این هستند که روشی بیانی پیدا کنند که بگوید چه بر سر ما رفته است. البته به همین سادگی نیست و سپیده جدیری هم مطلقاً سیاسی نیست. آدمی با برش عددی شدید است. قطعه «گلماه» از داستان «منطقی» ماه که درآمد، همهی مردها را شست و برد. ماه که آمد، سرش را گذاشت پایین پنجره و نگاهاش خشک شد. ماه شیشه را شست. با آب نوشتم، بیبی. نگاه کردم که مثل نقطه علامت تعجب افتاده بود زیر حوض خط درخت. تعجب کردم که دیدم دارد خودش را میشوید. دیدم کمکم آب را تکان تکان میدهد و پاره پاره میشود. ماه تو را هم با آب بنویسم؟ توی سیاهی گشتم و قلم را پیدا کردم تا که دستم خورد به شیشه آب و همهاش ریخت. توی سیاهی دنبال خودم گشتم. آب همه را شسته و برده بود. بهطوریکه میبینید، آنچه او مینویسد خیلی معنیدار است یعنی انسان که میخواند، متوجه میشود پشت کلمات حادثهای اتفاق میافتد. از نظر سبک کار شاید بتوانیم بگویم سپیده جدیری به احمدرضا احمدی نزدیک است. یعنی شعر او انسان را یاد احمدرضا احمدی میاندازد. فکر میکنم که شاعر ما تا حدی تحتتاثیر احمدرضا احمدی باشد. ولی خودش نشان میدهد که شاعر بسیار مستقلی است و سعی میکند نوعآوری کند. اشعار ادگار آلنپو را هم ترجمه کرده است. وقت نداشتم که اینها را نگاه کنم چرا که اول باید اشعار ادگار آلنپو را بخوانم بعد با ترجمهی او مقایسه کنم و ببینم تا چه حد درست است. در حدی که در کتاب دیده میشود، به نظر میآید شاعر شعر خوبی از ادگار آلنپو ترجمه کرده است. در انزوای نیمه شبی دلتنگ، میبینید که شعر قوی است و این نشان میدهد که شاعر ما به خوبی با وزن و قافیه آشنا هست و همین نشان میدهد که با شاعر خوبی روبهرو خواهیم بود. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
-- بدون نام ، Sep 11, 2008چه نقد پر مغزی!!!
ارادتمند
متن شعر بازمانده را دوباره نويسى مى كنم، چون چند غلط در آن است:
بازمانده
مى خواهى از تو شعر بگويم؟ نمى شود!
-- شهرنوش پارسى پور ، Sep 12, 2008بردل مگير! گفتم و رويم نمى شود!
دلجوى من! گذشتى و نوبت به من رسيد
دل را چگونه از تو بجويم؟ نمى شود!
غمگين ترين ترانه به رقصت مى آورد
مرگ ترا چگونه بمويم؟ نمى شود!
مى گوئى عاشقى بكنم بعد مرگ تو؟
من جفت بازمانده قويم، نمى شود!
با هرچه هست و نيست تو در گور مى شوى
با آنچه مانده شعر بگويم؟ نمى شود!
با سپاس از خانم پارسی پور عزیز که امیدوارم شایستگی این همه لطف ایشان را داشته باشم. صحبت های ایشان بیش از آن که کسی بتواند تصورش را بکند، دلگرمم کرد.
فقط از رادیو زمانه تقاضا دارم شعر و داستان مرا به شکل زیر اصلاح کنند چون در غیر این صورت شعر دارای اشکال وزنی و داستان بی معنی به نظر می آید:
شعر:
می خواهی از تو شعر بگویم؟ نمی شود!
بر دل مگیر! گفتم و رویم نمی شود!
دلجوی من! گذشتی و نوبت به من رسید
دل را چگونه از تو بجویم؟ نمی شود!
غمگین ترین ترانه به رقصت می آورد
مرگ تو را چگونه بمویم؟ نمی شود!
می گویی عاشقی بکنم بعد مرگ تو؟
من جفت بازمانده ی قویم، نمی شود!
با هر چه هست و نیست، تو در گور می شوی
با آنچه مانده شعر بگویم؟ نمی شود!
و داستان «گُلماه»:
ماه که درآمد، همه ی مردها را شست و برد. من ماندم و بی بی. «چیه هی می زنی ش تو آب؟!» «هیچی!... تو چرا با مردا نرفتی؟» «فقط واسه خاطر این که عصا دارم پامو تو اون دنیا بذارم؟!» «با آب بنویسمت می ری؟» «مگه چقده آب داری؟!» «قد مردا و تو.» چشم هاش هم رفت. دو چکه اشک افتاد کف دست هاش که به بهانه ی دعا رو ران هاش جا خوش کرده بودند. «می ترسی بی بی؟!» ماه که پایین آمد، سرش را گذاشت به پنجره و نگاهش خشک شد. ماه شیشه را شست. با آب نوشتم: بی بی. ماه را نگاه کردم که مثل نقطه ی علامت تعجب افتاده بود تو حوض زیر خط درخت. تعجب کردم که دارد خودش را می شوید. دیدم کم کم آب را تکان تکان می دهد و پاره پاره می شود. «ماه! تو رو هم با آب بنویسم؟!» تو حوض یک خط ماند. تو سیاهی گشتم قلم را پیدا کنم که دستم خورد به شیشه ی آب و همه اش ریخت. تو سیاهی دنبال خودم گشتم، آب همه را شسته و برده بود.
با سپاس و احترام
-- سپیده جدیری ، Sep 12, 2008سپیده جدیری
به این جمله خانم پارسی پوردقت کنید:(شاعر ما به خوبی با وزن و قافیه آشنا هست و همین نشان میدهد که با شاعر خوبی روبهرو خواهیم بود). ملاک شاعر خوبی بودن و یا شدن در اینده ازنظر ایشان اشنا بودن به وزن و قافیه است و ملاک اشنا بودن به وزن و قافیه یعنی داشتن چند تایی شعر با وزن و قافیه که مثلن گفته بشود که ما هم بلدیم این طوری شعر بگیم و اگر احیانن شاعری با دانشتن وزن و قافیه تمایلی به گفتن شعر وزن و قافیه دار نداشته باشد و شعری اینگونه نسراید از نظر خانم پارسی پور مردود است !
-- منتقد ، Sep 12, 2008واقعن بهتر است ایشان در ملاکهای خود در مورد شعر دانستن کلامی و شاعر بودن شخصی تجدید نظر بفرمایند . در غیر این صورت بهتر است به همان داستان بسنده کنند و وارد نظر دادن در عرصه ای از هنر که شناختشان ناقص است نشوند.
خطاب به مسولان رادیو زمانه و نیز قابل توجه خانم پارسی پور . بارها در صحبتهایی که خانم پارسی پور در مورد کتاب شعر و شاعران کردند در مورد شاعر بودن انها از نظر خود نیز اظهار نظر کرده اند . اگر هدف معرفی کتابی است بهتر است فقط صحبتها در حد معرفی باشد ولی اگر پای اظهار نظر در مورد مطالب به میان میاید و صورت نقادانه و یا بررسی و اظهار نظر به خود می گیرد بهتر است که تخصصی تر رفتار شود . درست است که خانم پارسی پور داستان نویس ماهر و موفقی هستند اما این امر دلیل بر صحیح بودن و قابل قبول بودن نظرات ایشان در مورد شعر نیست . شما مسولان رادیو زمانه بهتر نیست که بررسی کتابهای شعری را و یا حتی معرفی آنها را بر عهذه یک شاعر حرفه ای بگذارید؟الان دیگر دنیا هر روز به سمت تخصصی تر شدن می رود . آنوقت نمی دانم شما چرا هنوز به اظهار نظرهای آبکی خان پارسی پور در مورد شعر و شاعری واکنشی ندارید؟ امیدوارم کلمه اظهار نظر آبکی توهین به خانم پارسی پور نشود ولی بنا بر معیار و محک خود ایشان چون ایشان به وزن و قافیه اشنایی تام ندارند و شعر وزن و قافیه دار هم نگفته اند پس شاعر محسوب نمی شوند و بنا براین صلاحیت بررسی و تشخیص خوبی و یا بدی کتاب شعر و شاعر را نیز ندارند.
-- منتقد ، Sep 12, 2008«آنقدر دوستت دارم كه
دستهايم از پشت به هم برسند
...
بهطوري كه ميبينيد شاعر ميخواهد نوآوري كامي بكند، يعني شعري ميگويد كه گويا قبل از آن گفته نشده است...»
اين شعر نات انلي «نوآوري كاملي ميكند»، بات السو مورد دست برد شاعري به دبليو اچ اودن هم قرار ميگيرد. اودن كه دو سال قبل از به دنيا آمدن سپيده جديري رخت از دنيا بربست و لذا موفق نشد روزهايي را در اين دنيا به سر برد كه خان جديري هم آنها را به سر ميبرد، اما موفق شد كه افتخار تقليد از اين شعر خانم جديري را پيدا كند و آن را از خود به يادگار بگذارد:
-- بدون نام ، Sep 13, 2008آنقدر دوستت خواهم داشت كه
چين و آفريقا به هم برسند
...
بعضيها ميگويند كه الان در ايران يك اپيدمي پيدا شده كه از آن به پاچهخواري از ژورناليستهاي فعال در عرصهِ شعر و داستان تعبير ميشود. به اين معني كه اگر شاعر يا نويسنده يا مترجمي خودش ژورناليست هم باشد، يا حتي دوستپسر يا دوستدخترش ژورناليست باشد منتقدهاي شريف اين مملكت ارادهي خاصي به ايشان، و همينطور به همسر يا همسران و پدران و پسران و ديگر وابستگان ايشان ايشان پيدا ميكنند! اما به نظر من همين نقد خانم پارسيپور كاملا وجود چنين پديدهاي را رد ميكند! الحق و الانصاف هم خود نقد بسيار «پرمغز» و مستدل و عالمانه و فاضلانه و منصفانه و بيطرفانه است، هم واقعا از خود خانم پارسيپور كاملا بعيد است كه در جرگهي كساني در آيد كه بخواهند به خانم جديري و به تبع ايشان به اشخاصي مثل احسان عابدي و عليرضا نيكنام و پگاه اجمدي و غيرههما نون قرض بدهند. واقعا محظوظ شديم خانم پارسيپور. خدا سايهي كساني مثل شما بانوي بزرگوار و دانشمند را از سر ما و ادبيات ما كم نكند.
«آرام همچو زمزمه نجواگر» به نظر شما قوي است خانم پارسيپور؟ مخصوصا كه اين «آرام همچو زمزمه نجواگر» نوكزدن كلاغ است بر در! شما تمام كلاغهاي دنيا را هم كه جمع كنيد، حتي يك كلاغ از ميان آنها نميتوانيد پيدا كنيد كه طوري نوكش را بر در اتاق بكوبد كه «آرام مثل زمزمه نجواگر» باشد! اصلا مگر زمزمه نجواگري هم ميكند؟ زمزمه يعني آوازي كه به صداي خيلي آهسته خوانده شود و نجوا يعني در گوشي حرف زدن! ياهو!
-- بدون نام ، Sep 13, 2008از خانم پارسی پور باید تشکر کرد که این طور دقیق ادبیات امروز را دنبال می کنند. به هر حال از کسی که این همه سال در متن جامعه ی روشنفکری ما حضور داشته و با آثار ارزشمندش به غنای این مجموعه افزوده جز این هم انتظار نمی رود. خانم پارسی پور این مطلب را به عنوان معرفی و اظهار نظر می نویسد و دانستن نظر ایشان که بر چندین دهه کوشش و مطالعه ی مستمر اتکا دارد برای حاضران عرصه ی ادبیات واقعا غنیمت است. تقصیر ایشان چیست که جناب منتقد فرق یادداشت و اظهار نظر را با نقد نمی داند؟ خانم پارسی پور می گوید من از این آثار خوشم آمد شما هم بروید بخوانید. حالا جناب منتقد خوشش نمی آید؟ خب نرود بخواند، زور که نیست!
-- علیرضا بهنام ، Sep 13, 2008شعر دبلیو اچ اودن به این صورت است
I'll love you till China and Africa meet
که یعنی: تو را دوست خواهم داشت، تا آن زمان که چین و آفریقا به هم برسند...
-- بدون نام ، Sep 13, 2008چنان که می بینید، معنای این شعر این است: تو را تا ابد دوست خواهم داشت (چون چین و آفریقا هیچ گاه به هم نمی رسند) حال آن که معنای شعر جدیری، میزان دوست داشتن است. این کار خیلی کثیفی است که برای تخریب دیگران ، حتی شعر دبلیو اچ. اودن خدا بیامرز را هم تحریف می کنید.
اين كار خيلي كثيفتري است كه آدم به خاطر كسي كه واقعا كسي محسوب نميشود، و فقط به حكم رفاقت و دوستي و باندبازي، شعر و ادبيات و نقد را تخريب كند!
-- بدون نام ، Sep 14, 2008ضمنا، تقليد به معني كپي كردن كه نيست! من كه نگفتم دبليو اچ اودن از روي شعر خانم جديري كپي كرده! گفتم تقليد كرده!
ضمنا معني شعر اودن هم دقيقا ميزان دوست داشتن است.
اولین معنای «زمزمه» در «فرهنگ فشرده سخن» دکتر حسن انوری، «صدای حرف زدن آهسته؛ پچ پچ» است و معنای «نجوا» هم «سخن آهسته» نوشته شده است. پس جمله «آرام، همچو زمزمه نجواگر» کاملاً صحیح است.
-- بدون نام ، Sep 14, 2008من هم با عليرضا بهنام موافقم. فرض كنيد كه يك نفر بگويد ژيان ماشين بسيار خوب و راحت با پرستيژ و موند بالاست؛ به نظر من وقتي ژيان هست خيلي كجسليقگي ميخواهد كه آدم مثلا از بنز و ماكسيما و هوندا و اين جور چيزها تعريف كند و از اين حرفها. آيا بايد به اين حرف ايراد گرفت و آن را تخطئه كرد؟ خوب برادر يا خواهر من، تو سوار ژيان نشو. به قول عليرضا، زور كه نيست!
-- بدون نام ، Sep 14, 2008lميگويي عاشقي بكنم بعد مرگ تو
من جفت بازمندهي اويام نميشود
خانم پارسيپور! باور كنيد كه اين شعر يك چيز زوركي است! مثلا همين بيت يعني چه؟ آيا «اويام»، در مصرع دوم، توام نبايد باشد، كه چون شاعر ديده وزن مصرع سكته پيدا ميكند آن را به اويام تبديل كرده؟
-- مهران ، Sep 14, 2008نمیدانم اینهمه داد و قال چرا؟ با کدام روح زمانی و مدرن خانم جدیری حق ندارد ایده دبلیو اچ اودن را با دو دست از پشت وصل کند؟ تحمل ناپزیرتر اینکه بانوی عزیز، خانم پارسی پور را که امتحان خود را در شرافت داده به بی خبری از ادبیات جهانی و نان قرض دادن متهم میکنید!؟ مگر ما چند خانم نویسنده و دانشمند والاداریم که نقد پر مغز ایشان در لغزش نگاه لطیف ومهرآگین به ادبیات و شعر و هنر را تاب نمیآرید؟
-- بدون نام ، Sep 14, 2008ارادتمند بانوی عزیز
با سلام، در تکمیل و تأیید گفته "با کدام روح زمانی و مدرن خانم جدیری حق ندارد ایده دبلیو اچ اودن را با دو دست از پشت وصل کند؟" از «بدون نام» عرض کنم اینگونه برخوردها که شما در برابرشان چنین واکنش درستی نشان داده اید، اتفافاً "مدرن" هستند اگر مدرن را برابر با آنچه بدانیم که فرضاً در اواخر قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم در محافل و نشریاتی مشابه با آنچه در همین رادیو زمانه وجود دارد، در همان غرب به اصطلاح پیشرفته و مدرن اتفاق میافتاد.
در آن دوران، بسیاری از متفکران و دانشمندان معمولاً چنین برخوردهای غرض ورزانه ای با کار و آثار و کشفیات و نظریات یکدیگر میکردند (و حتی تا حد نسبتاً زیادی در همین دوران معاصر هنوز هم از این جور اتفاقات میافتد حتی در غرب.)
اگر با توضیح المسائل علمای اسلامی (فرضاً کتاب رساله ی امام خمینی) آشنایی داشته باشید، اولین اصل مهم آن چیزی در این مایه ها است: یا شخص خود مجتهد است که بتواند بدون تقلید از مجتهد دیگری امور دینی و اخلاقی و اقتصادی و غیره را در زندگی خود اداره کند یا "باید" از یک مجتهد و عالم شناخته شده و به اصطلاح "جوازدار" متابعت کند! (و صد البته که خمس و زکات و واجبات را هم به موقع به آن مجتهد عالیقدر پرداخت کند و گرنه ...)
حال، فکر کنم برادران و خواهرانی که چنان فرمایشاتی ایراد کرده و فقط "منتقد واجدالشرایط" را مجاز به اظهار نظر میدانند و شاعر یا نویسنده اگر از فیلتر "آکادمی" رد نشده باشد پس اصلاً حق اظهار نظر که هیچ حتی حق حیات نیز ندارد و باید به اردوگاه کار اجباری سیبری تبعید یا در یک بیمارستان روانی بستری شود، از چنین تمایلات انحصار طلبانه و از "ریشه های روستایی" آمده باشند و گرنه برخوردی به این شکل "مانیفیستی" با این جور موضوعات نمیکردند.
اگر روشنفکران ما اینجوری اند (که از بوی مانده آن هم اینطور بر میاید که متأسفانه بیشترشان پس از اینهمه سال و گذشت نزدیک به یک قرن هنوز در اوج دوره حزب توده بازی سیر میکنند!) باید قبول کنیم که به آینده ایران و ایجاد یک تغییر واقعاً درست و در یک جهت منطقی و سازنده هیچ امیدی نمیتوانیم داشته باشیم.
با تشکر
-- دُرّه دُورِکی ، Sep 15, 2008چقدر از بعضی از این کامنتها بوی تملق آمیز مشمئز کننده ای استشمام می شود...نقدو یا در واقع معرفی یک کتاب از یک شاعر که این قدر تحسین و تمجید و تملق ندارد. وانگهی حرف خانم پارسی پور که وحی مطلق نیست ایشان هم سلیقه ای دارند و در بعضی موارد سلیقه شان خوب است بعضی مواقع بد.
-- منتقد ، Sep 15, 2008آقاي منتقد!
-- بدون نام ، Sep 15, 2008اين كامنت قبل از كامنت اخيرت را خوب و با دقت بخوان!
با خواندن نقد خانم پارسی پور و آنچه به عنوان جوابیه در این صفحه منتشر شده در می یابم که هنوز زبان نقد شعر، زبان نقد و نقادی نیست که زبان تخریب و توهین است. متاسفانه به دولتمردان کشورمان خورده می گیریم که چرا اجازه اظهار نظر و نقد را به مردم این سرزمین نمی دهند، در حالی که وقتی اجازه نقادی داریم با بی ریشه ترین و بی فرهنگ ترین شکل ممکن، و در حالی که سعی در تخریب صرف شخص مقابل داریم، نقدمان را می نویسیم و منتشر می کنیم.
-- حسن ظهوری ، Sep 16, 2008سپیده جدیری دوستی قدیمی و عزیز است. نمی خواهم از شعرهای او دفاع کنم اما می دانم برای گفتن هر کدام از این شعرها دچار چه بی خوابی های مکرری شده است. به اعتقاد من شعرهای او از هیچ زبان آشنایی تقلید نمی کند و مقایسه ای عبارت های به کار رفته در شعرهای سپیده با شعر کسی چون دبلیو اچ. اودن، قیاس عبس و نابخردانه ای است. بهتر است یک شعر در کلیت خود مورد نقد قرار گیرد نه با عبارت های انتخاب شده بخشی از آن.
از سوی دیگر به میان کشیدن روابط خانوادگی و شخصی افراد در نقد و نقادی، همانا نقض کامل حقوق بشر است که بارها به آن در ایران اعتراض کرده ایم و خود بزرگترین منقرض کننده حقوق بشر در کشور هستیم. حقیقتا نقد یک شعر و یا اثر هنری باید با آشکارگی روابط خانوادگی و اجتماعی افراد همراه باشد؟ هنوز یاد نگرفتیم که روابط اجتماعی افراد به خودشان مربوط است و ما تنها در مواجه با یک هنرمند موظف به نقد زبان هنری او که همانا اثر منتشر شده یا قابل رویت اوست، هستیم. به هر شکل ای کاش به جای نقادی های غیر محترمانه بیاموزیم که به هم با نقد بیاموزیم.
با خواندن نقد خانم پارسی پور و آنچه به عنوان جوابیه در این صفحه منتشر شده در می یابم که هنوز زبان نقد شعر، زبان نقد و نقادی نیست که زبان تخریب و توهین است. متاسفانه به دولتمردان کشورمان خورده می گیریم که چرا اجازه اظهار نظر و نقد را به مردم این سرزمین نمی دهند در حالی که وقتی اجازه نقادی داریم با بی ریشه ترین و بی فرهنگ ترین شکل ممکن، و در حالی که سعی در تخریب صرف شخص مقابل داریم، نقدمان را می نویسیم و منتشر می کنیم. سپیده جدیری دوستی قدیمی و عزیز است. نمی خواهم از شعرهای او دفاع کنم اما می دانم برای گفتن هر کدام از این شعرها دچار چه بی خوابی های مکرری شده است. به اعتقاد من شعرهای او از هیچ زبان آشنایی تقلید نمی کند و مقایسه عبارت های به کار رفته در شعرهای سپیده با شعر کسی چون دبلیو اچ. اودن، قیاس عبس و نابخردانه ای است. بهتر است یک شعر در کلیت خود مورد نقد قرار گیرد نه با عبارت های انتخاب شده بخشی از آن. از سوی دیگر به میان کشیدن روابط خانوادگی و شخصی افراد در نقد و نقادی، همانا نقض کامل حقوق بشر است که بارها به آن در ایران اعتراض کردیم و خود بزرگترین منقرض کننده حقوق بشر در کشور هستیم. حقیقتا نقد یک شعر و یا اثر هنری باید با آشکارگی روابط خانوادگی و اجتماعی افراد همراه باشد؟ هنوز یاد نگرفتیم که روابط اجتماعی افراد به خودشان مربوط است و ما تنها در مواجه با یک هنرمند موظف به نقد زبان هنری او که همانا اثر منتشر شده یا قابل رویت اوست، هستیم. به هر شکل ای کاش به جای نقادی های غیر محترمانه بیاموزیم که به هم با نقد بیاموزیم.
-- حسن ظهوری ، Sep 16, 2008خانم سپیده جدیری
-- شروین ، Sep 16, 2008نمی دانم چرا بخش نظرخواهی برای معرفی کتاب شما، تبدیل شد به مجلس میهمانی و تملق گویی؟
و چرا هر نظر متفاوت و یا مخالفی زود از جانب شخصی با اسم معلوم و یا مجهول پاسخ داده می شود؟
فکر می کنم برای پیشگیری از این وضع، بهتر است همگی تحمل نقدپذیری داشته باشیم و از دوست پسر و شوهر و بادی گارد برای پیشبرد کار خود استفاده نکنیم. به خصوص همانطور که سرکار فرموده اید: ما می خواهیم زنان مستقلی باشیم و جوایزی مستقلی داشته باشیم و مستقلاً داوری کنیم.
چشمان من ز خواب «بخارآلود»؟!
-- بدون نام ، Sep 19, 2008