تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گزارش يک زندگى - بخش ۷۱

معاشرت با معتادان دردناک است

شهرنوش پارسی‌پور
http://www.shahrnushparsipur.com

بر این پندارم که اعتیاد به مواد مخدر یکى از مشکلات اساسى جامعه‌ی فعلى ایران است. البته به خاطر مى‌آورم که با دوستى آمریکایی در این زمینه گفت و‌ گو مى‌‌کردیم.

به او گفتم که از هر پنج نفر، یکى در ایران دچار اعتیاد است. او گفت که آمار آمریکا هم به همین نسبت است. حیرت کردم که چرا نتیجه‌ی این مشابهت در خیابان‌هاى شهرها در آمریکا به چشم نمى‌خورد.

Download it Here!

در ایران اما مسأله‌ی اعتیاد در سطح شهر به شدت محسوس است. شاید علت این امر فقر جامعه باشد که مى‌توان اعتیاد را به چشم دید. به هر حال من در زندگى چندین بار با افراد معتاد روبه‌رو بوده‌ام و به این نتیجه رسیده‌ام که معاشرت با این افراد بسیار دردناک است.

الف. م، هنرپیشه‌ی معروف یکى از این افراد بود. او در فیلم «آرامش در حضور دیگران» بازى مى‌کرد. معتاد هم بود. پس از مدتى که از آغاز فیلم‌بردارى گذشت او به یکى از پاهاى ثابت خانه ما تبدیل شد.

زنگ در خانه که به صدا درمى‌آمد، ما متوجه مى‌شدیم که او باید باشد. مى‌آمد و چند کلمه‌اى حرف مى‌زد و بعد در روى مبل به چرت مى‌افتاد.

اما در یکى از شب‌ها که آمد حال بسیار بدى داشت. گفت گرسنه هستم؛ لطفاً چیزى براى خوردن به من بدهید. مادر شوهرم به آشپزخانه رفت تا چیزى براى او آماده کند.

الف. م. روى صندلى راحتى نشست و ناگهان روى میز خم شد. براى آن که نیفتد دستش را روى میز گذشت، و سپس سرش روى آن قرار گرفت و با حالت بسیار ناراحتى به نوعى بیهوشى دچار شد.

غذا حاضر شده بود و از آن‌جایى که او در هنگام ورود اعلام کرده بود بسیار گرسنه است، من او را بارها بیدار کردم، اما اگر مى‌شد سنگ را از جاى جنباند، تکان دادن او هم میسر بود. کم‌کم ما دچار وحشت شدیم. آیا او زنده است؟

نخست تصمیم گرفتیم دکترى خبر کنیم، اما کسى گفت که این حالت طبیعى معتادان است و باید او را به حال خود بگذاریم تا کم‌کم به هوش آید.

روز بعد نزدیک ظهر، الف. م. از خواب یا در حقیقت از حالت بیهوشى خارج شد. به کلى یادش رفته بود که در لحظه‌ی ورود درخواست غذا کرده بوده است. از جاى برخاست و از خانه بیرون رفت. متوجه بودم که دارد مى‌رود تا باز موادى پیدا کرده و مصرف کند.

الف. م. چندین بار در بیمارستان بسترى شد. در یکى از دفعات بدن او آب آورده بود و به شکل وحشتناکى در آمده بود. کمى بعد نیز از دنیا رفت.

من این یک نمونه را به عنوان نمونه‌اى از افرادى که معتاد بوده‌اند، در این‌جا آوردم. اعتیاد به راستى بلاى ترسناکى است. حل این مشکل در ایران نیز به نیروى قابل ملاحظه‌اى نیازمند است. کشور در مدارى قرار گرفته که مواد مخدر در آن ارزان به دست مى‌آید.

در زندان جمهورى اسلامى در مقطع دستگیرى به خاطر کتاب «زنان بدون مردان» مرا در زندان مواد مخدر انداخته بودند. علت این امر این که دادستانى مواد مخدر و منکرات یکى بود، اما منکرات زندانى از خود نداشت. آنان نیز هدف‌شان تحقیر کردن من بود.

در این زندان بود که با موج عظیم زندانیان معتاد روبه‌رو شدم. در این زندان مى‌شد مسیر اعتیاد را نیز کشف کرد. نمایندگان خطى از روستاهاى ایرانى در مسیر افغانستان تا تهران در زندان بودند.

در هنگام گفت و‌ گو با آن‌ها همیشه جمله‌ی ساده‌اى به گوش مى‌رسید: من در جلوى خانه‌ام ایستاده بودم که یک افغانى به سراغم آمد و خواهش کرد این بسته‌ها را براى او نگه دارم.

این جمله از بس به گوش مى‌رسید روشن بود که به عنوان یک فیلم‌نامه‌ی بى‌خطر مورد استفاده دارد. البته تحمل این افراد کار آسان‌ترى بود از تحمل دخترى که در یک دسته‌ی دیگر قاچاقچى دستگیر شده بود.

آن‌ها کودکى را کشته بودند. شکم او را خالى کرده بودند و مواد مخدر را در آن‌جا جاسازى کرده بودند. بعد این دختر خانم هنرمند، بچه را بغل گرفته بود و در اتوبوس نشسته بود تا تهران.

در میان راه مردم مشکوک شده بودند؛ چرا که رنگ بچه کبود بود و هرگز از خواب بیدار نمى‌شد. راننده‌ی اتوبوس دختر و همراهش را به پاسگاه ژاندارمرى تحویل داده بود. حالا در زندان که این دختر از برابر من عبور مى‌کرد، سرمایی از پشت من گذر مى‌کرد. مگر ممکن است که انسان تا این حد سقوط کند؟

زن معتاد دیگرى را به خاطر مى‌آورم که در حالت خمارى در گوشه‌ی زندان مى‌خوابید. بدنش نیمه‌برهنه بود و بچه او که هنوز شیر مى‌خورد و در حیاط زندان در حال بازى بود. هر از چند گاهى به سراغ او مى‌رفت و سینه‌اش را مى‌مکید. حالتى بهیمى در این میان به چشم مى‌خورد که توصیف آن مشکل به نظر مى‌رسد.

مسأله‌ی جالب این که قاچاقچیان اصلى نه تنها معتاد نبودند، بلکه حتى سیگار هم نمى‌کشیدند. آن‌ها حرفه‌ی نابود کردن دیگران را برعهده گرفته بودند و با دقت عجیبى این کار را ا‌نجام مى‌دادند.

خانم یک‌تنى یکى از آن‌ها بود. او به همراه شوهر جوان و پسر هفده ساله‌اش کوشیده بود یک تن تریاک را از مرز افغانستان تا آذربایجان برساند که در نزدیکى مرز آذربایجان دستگیر شده بود.

در آمریکا اما هنگامى که از تریاک سخنى به میان مى‌آید، همه ابراز بیزارى و نفرت مى‌کنند، اما با کمال تعجب همه نیز در حال مصرف داروهاى خواب‌آور هستند که گویا تریاک یکى از اجزاى اصلى این داروهاست.

امروز با خودم فکر مى‌کنم خانم یک تنى جنایت کارتر بود یا کسانى که تریاک را به صورت مواد شیمیایی در مى‌آورند و به عنوان داروهاى مختلف به مردم مى‌فروشند، به راستى چه فرقى هست میان تریاک کشیدن و مصرف دارو؟ و اگر این کا ضرورت دارد کدامش سالم‌تر است؟


در آخرین تحلیل مى‌توان گفت که افراط در هرکارى بد و غلط است. الف. م. جانش را بر سر مصرف هرویین گذاشت. عزیز دیگرى را به خاطر مى‌آورم که چنان در این مواد غرق شد که به همراه آن‌ها ناپدید شد. اینک سال‌ها از ناپدید شدن او مى‌گذرد و اما هنوز خاطره‌اش مرا آزار مى‌دهد.

مشکل معتادان این است که در اطرافیان خود احساس تقصیر ایجاد مى‌کنند. انسان دائم به این مى‌اندیشد که چه کار بدى کرده بوده که باعث اعتیاد اطرافیانش شده است و بدبختانه اغلب افراد بسیار خوب به دام این بلا مى‌افتند.

اما امروزه شنیده‌ام موادى در بازار وجود دارد که در دوره‌ی ما حتى نام آن‌ها وجود نداشت؛ «شیشه» یکى از آن‌هاست. ظاهرا این مواد یک سره شیمیایی هستند و توان تخریبى بسیار بالایی دارند. یاد الف. م به خیر که صرفا گرفتار هرویین بود.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

این حرف‌های بی‌معنی دیگر چیست؟ مگر کسی به‌زور به مردم تریاک می‌خوراند. مگر قرص خواب‌آور را زورکی در حلق کسی می‌چپانند؟ آیا شما مسئول گسترش اخلاق در جامعه هستید؟

بدبختی این است که عده‌ای می‌خواهند به‌زور معتادان را «نجات» دهند. به‌جای ساختن هیولا از قاچاقچی‌ها --که البته همه‌شان هم شکم کودکان را خالی نمی‌کنند-- به این فکر کنید که چرا فروش این مواد ممنوع است و این ممنوعیت چه‌قدر به کاهش مصرف کمک کرده است.

-- نامی ، Jul 28, 2008

جالب است با نشاني هائي كه داديد همه فهميدند كه منظور از آن شخص اكبر مشكين است.
در سايت زمانه هنوز بدن سبز ياد خسرو شكيبائي سرد نشده شمشير مي كشند كه ايها الناس مفتون كسي شده ايد كه ال است و بل است و همه جا هم با اسم و رسم كامل. خب، آدم مي گويد اگر او زنده بود هم چنين بر او مي تاختند؟ آن وقت شما كسي كه چهل سال از مرگش كذشته است را ا.م مي ناميد.
من يكي كه از كار شمايان سر در نمي اورم.

-- مزدك بامدادان ، Jul 28, 2008

خانم پارسی پور
این روزها کراک در ایران غوغا کرده است. تریاک به خاطرات پیوسته. بسیاری از قربانیان مواد مخدر در ایران امروزه قربانی کراک هستند. ضمنا با توجه به تجربیات و از آنجا که آمار دقیقی در دسترس نیست می توان گفت در ایران حد اقل از هر 5 نفر 2 نفر معتادند. این به نظر من آمار حداقل هست.

-- نیما ، Jul 28, 2008

خانم پارسی پور،
وقتی نوشته هایتان را می خوانم فکر می کنم که در کنارتان نشسته ام و با شما گفتگو می کنم.
نوشته هایتان را می خوانم نه به خاطر آنکه قشنگ می نویسید که می نویسید، نه به خاطر آنکه چیزی یاد می گیرم، که یاد هم می گیرم، بلکه چون از گفتگو با شما لذت می برم.

-- بدون نام ، Jul 28, 2008

خانوم پارسي پور مواد مخدر هم جزو مقدسات شده.
چه حوصله اي داريد راجع به اين موضوعات حرف ميزنيد.وقتي حكومت به چكمه مردم بند ميكنه نتيجه طبيعي اش اين ميشه يك عده هم از اون طرف پشت بام بيفتند.
يادتون رفته سر اين كه گفتيد از ديدن فيلم "پورنو" چندشتون ميشه چه كامنت هايي براتون گذاشتند؟

-- متحجر غير روشنفكر ، Jul 28, 2008

Madam sharnoosh paarsi-poor, you are living with middle class or upper class in U.S.A.,because you do not saw the drug addicted Americans on streets ,under bridges, parks ,and every where. If you walk inside people or if you ride a bicycle every-where ,you can see every day the addicted people who inject them self or solved the drug inside a spoon and smoke. I see every week sevral times the drug-addicted people in New York that they are using them drugs openly. The police cars pass from there,they see ,what do people ,but they act so that they saw nothing. I suppose police may not arrest the drug addicted in U.S.A. because the government does not want to help them. This is a democratic country and a democratic government. Four weeks ago , I saw unblievable incident in Manhattan=New York City a blond pretty European-American girl about 13 or 14 years old smoke drug ,a black boy about 18 to 20 and two other European girls about 16 years were with her, I became very sad and shook. I wrote the address of place,time and... for me. California cities are not better than New York. In small city in U.S.A., like New Jersey ,I saw people use drug on streets. Radiozamaneh.org is free to print it or not. I can write more ,but this place has not printer today, I must finish

-- Kudos Talash ، Jul 28, 2008

روح من هموز زخمی از دست دادن دوستی است که که نه تنها دوستی دوست داشتنی و متفاوت که..سنگ صبور..هم احساس
و محرم اسرار زندگیم بود..که بخاطر خیلی از مسایل و فشارها ی موجود در جامعه ایران و خیانت و بی توجهی دوست پسر و عشق زندگیش.. زندگی را به هرویین باخت..ماه های آخر غمگنانه از او می خواستم ترک کند.. و او تنها خاموش و خاموش خاموش به من می نگریست..سکوتش برایم در آن زمان سنگین بودو لی حالا بعد از سالها معنای سکوتش را می فهمم..ولی اینرا هم فهمیده ام که باید برای زندگی و زنده بودن جنگید.. مثل یک گلادیاتور..وا دادن تقدیم پیروزی به دیگران است..

-- raha ، Jul 29, 2008

بخوردانهای سلطنتی در نقش برجسته های پارسه (تخت جمشید) داستان دیرینه ی بهره جویی از مواد توهم زا و تحرک زا و مانند آن را در ایران، و به میزانی بالا، بازگو می کنند!

بسیاری از ادویه ی خوشبو (و بعضاً مفید) که در غذاهای خوشمزه و معروف ایرانی و شرقی مصرف زیادی دارند، از مخدرات محسوب می شوند.

اگر مواد مخدر را از ایران دور کنی، بخش عمده ای از معتادان به آن (که بسیاری شان دست بر قضا تحصیلکرده و روشنفکر نیز هستند!) انگیزه ی دویدن و کار کردن و پول درآوردن را از دست خواهند و از بسیار قدیم هم چنین بوده است.

چرخ کشور ایران (و بعضی ملل دیگر) تا حد زیادی به "یُمن" وجود مخدرات می چرخد - متاسفانه!

-- شرمین پارسا ، Jul 29, 2008

در پاسخ به آقا یا خانم نامی،

اگر حرف شما را درست فهمیده باشم، منظور شما از "چرا فروش این مواد ممنوع است و این ممنوعیت چه‌قدر به کاهش مصرف کمک کرده است" احتمالاً این است که ممنوعیت مواد مخدر موضوعی بیشتر ساختگی و در جهت بالا بردن قیمت کالای جذاب اما "تابو" و تشویق بیشتر به مصرف آن در میان مردم به ویژه جوانان است که از حس لذتجویی، ماجراجویی و اکتشاف قوی تری نیز برخوردار هستند.

در این صورت، منهم با شما موافق هستم که اگر مصرف مواد مخدر آزاد باشد، ممکن است تا مدتی حالت افراطی پیدا کند اما سرانجام طرفداران آن به پوچی آن پی برده و استفاده از آن به طور تفریطی کاهش خواهد یافت. بعضی ها معتقدند به همین دلیل است که اربابان کالای مصرفی مخدر با نفوذ در دولتها و بهره جویی از گرایش اخلاقی بیشتر خانواده ها به ممنوعیت این مواد، با اعمال قوانین و جرائم سخت، در حقیقت به فروش کمتر در ظاهر امر قانع شده، اما به واقع درآمد بیشتر خود را تضمین می کنند.

نمونه ی تاریخی آن ممنوعیت الکل در دوران معروف به "ممنوعیت" در آمریکا در دهه ی سی میلادی است که باعث شد بهای مشروب الکلی قاچاق افزایش یابد. با انقلاب کوبا، بهای سیگار معروف هاوانا در آمریکا چندین برابر می شود و این روند هنوز هم پس از بیش از نیم قرن ادامه دارد. پس از انفلاب اسلامی در ایران خودمان، شاهد کمیاب شدن مواد نسبتاً ارزانی همچون حشیش و تریاک بوده ایم و البته افزایش تقریباً روزانه ی قیمت آنها، همانطور که در دوران جنگ ایران و عراق، اصولاً هر کالایی از کره و پنیر و شکر و نان گرفته تا سیگارت و پوشک بچه و بنزین خودرو هم کمیاب و گران بود یا امروز هم هست. (و البته این را هم بگوییم که بهای مواد اعتیادآور قوی دیگری همچون هروئین، پس از انقلاب در ایران هم کاهش یافت و هم خود آن مواد فراوان تر و آسان تر در دسترس همگان قرار گرفت!) در مورد مواد مخدر جدید یا نسبتاً جدید مانند کراک و شیشه و اکستسی و ... هم که دیگر هیج.

واقعیتهای گزارش شده در تاریخ معاصر نشان دهنده ی آن است که تا نیمه اول قرن بیستم، موادی از قبیل هروئین و مرفین (هر دو گرفته شده از تریاک و به منظور ترک اعتیاد!) به طور آزادانه و بدون نسخه در داروخانه های آمریکا فروخته می شده. تا اوایل قرن بیستم، بسیاری از مواد مخدر دیگر همچون حشیش، با همان اسم، به صورت شکلات و شیرینی و آزادانه در بسته بندی های زیبا فروخته می شده و حتی پزشگان آمریکایی مصرف آن را برای همگان (حتی کودکان!) به منظور رفع سر درد یا آرامش بخشیدن و مانند آن تجویز می کرده اند. سپاهیان اسکندر یا دیگران برای ادامه ی مسیرهای سخت و پایدرای در جنگهای طولانی از مصرف تریاک یاری می جسته اند. (این سنت امروزه هم در بیشتر میادین نبرد برقرار است.) در آمریکای جنوبی هنگام انجام کارهای سخت و طاقت فرسا و به منظور سرکوب خستگی مفرط، استفاده از برگ کوکائین هنوز هم در میان بعضی از کارگران متداول است. در بعضی مناطق دور افتاده ی همان قاره، بخشی از دستمزد ناچیز کارگران را با نوشیدنی الکلی پرداخت می کنند. در ساخت نوشابه ی کوکاکولای اولیه، تا سالها از عصاره ی حقیقی کوکائین استفاده می شد.

شواهد تاریخی در این گونه موارد بسیار است و به واقع، تنها راه "مبارزه" با گسترش بی رویه ی مواد مخدر، مصرف کنترل شده و با نظارت آن است نه ممنوعیت آن. (احتمالاً به همانگونه که دولت محلی در آمستردام هلند انجام می دهد.)

همانطور که در نظر دهی پیشین هم به آن اشاره کردم، بسیاری از ادویه ی مورد مصرف در آشپزی ایرانی یا غیر آن (زعفران، دارچین، کاری و غیره) همگی نوعی از مواد مخدر هستند که بطور رسمی و قانوی و اغلب هم افراطی مصرف می شوند.

این مصرف مواد مخدر نیست که ضرر دارد، زیاده روی در مصرف آن است، به ویژه در مورد آدمهایی که بدن آنان اصلاً با این مواد سازگاری نداشته و نسبت به آن واکنش منفی نشان می دهد.

-- شرمین پارسا ، Jul 30, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)