خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > دوردستهای مبهم؛ شرح احوال ایرانی مهاجر | |||
دوردستهای مبهم؛ شرح احوال ایرانی مهاجرشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.comامروز درباره رمان مفصلی برای شما میگویم که چند روزی وقت من را گرفت تا آن را بخوانم و کار جدی بود. در نتیجه با دقت و کوشش فراوانی سعی کردم درک کنم که نویسنده چه میخواهد بگوید و نتیجه آن را برای شما میگویم.
نام رمان «دوردستهای مبهم» است، نوشته سیدمحسن نکومنش منفرد. این رمان که الان من به آن نگاه میکنم، ۴۵۲ صفحه دارد و شرح احوال شخصیتی به اسم مسعود است که در سوئد زندگی میکند. او ایرانی مهاجر است که حالتی رنج دیده و عذاب کشیده دارد. از مسائل سیاسی و تعهدات انسانی نیز رنج میبرد. مسعود عضو حزب توده ایران بوده و از ایران گریخته است. در دهه شصت به مناسبت این که افراد حزب توده تحت تعقیب قرار میگرفتند، همانند بسیاری از گروههای سیاسی، در نتیجه مسعود و همسرش مینا که او هم فعال سیاسی بوده از ایران گریختند و به سوئد رفتند. اما مسعود قدرت تطبیق خودش را با محیط سوئدی ندارد و دائما در رنج و عذاب است. او در عین حال قدرت تطبیق و سازگاری با دوستانش را ندارد و آنها او را درک نمیکنند و او هم متقابلا آنها را درک نمیکند. با همسرش مینا هم مشکل دارد. آنها کمکم مثل بسیاری از زن و شوهرهایی که به مهاجرت رفتند در عذاب هستند و در حال بحث، گفتوگو، دعوا و اختلاف اند. این مساله مسعود را به شدت رنج میدهد. تنها مرجع و پناه مسعود زبانشناس سوئدی او است که تا حدودی زبان این مرد را درک میکند و او را میفهمد. از طرف دیگر دوستی به نام گوستاو دارد در محیط کار که او هم تا حدی او را درک میکند و برای او محاسبه دارد و جایی در زندگیاش برای او باز شده است. در میان دوستان ایرانی یک دوست ایرانی پیدا کرده که بسیار او را دوست دارد، ولی این دوست به دست گروههای افراطی راستگرای سوئدی کشته میشود. در نتیجه مسعود تنهاتر و تنهاتر از پیش میشود و وحشت و اضطرابی که از جامعه سوئد و بهطور کلی از جوامع بشری دارد، تشدید میشود. سقوط شوروی، یعنی ایدهآل و رویای اعضای حزب توده و جریان پروستاریکا و گورباچف؛ تمام اینها مسائلی است که او را به خودش معطوف میکند. حمله آمریکا به عراق یکی دیگر از مسائلی است که باعث درد و رنج و عذاب مسعود است. مسعود از همه چیز رنج میبرد. این مسائل همسرش را برمیدارد تا بالاخره از هم جدا شوند. در تنهایی و مصیبت مسعود روز به روز افسردهتر و مایوستر میشود. حادثه خودکشی یک روسپی اوکراینی که او را به زور از اوکراین به سوئد آوردند و از او سوء استفاده جنسی میکنند، مسعود را مصمم میکند به اعمالی که بعدتر انجام میدهد. دختر جوان اوکراینی خودش را از بالای ساختمان پرت میکند و با برخورد به کامیون قطعهقطعه میشود و زندگیاش را از دست میدهد. این مسعود است که مقوایی را که دختر روی آن نوشته به چه دلیلی خودکشی کرده پیدا میکند و این مساله مسعود را بیشتر در این معنا متمرکز میکند که باید خودش را بکشد. من در خواندن کتاب احساس میکردم خیلی دلم میخواهد بفهمم که یک تودهای چطوری به دنیا نگاه میکند. ظاهرا چنین به نظر میرسد که فردی به نام مسعود که تودهای بوده، نگرش ویژهای می تواند به جهان داشته باشد. ما میدانیم که حزب توده در بازیهای سیاسی ایران از مقطع ۱۳۲۰ به این سو نقش قاطع و مسلمی داشته است. جبههگیریهای این حزب در مقابل شاه و بعدها دکتر مصدق در دوران سالهای نفت، این حزب به دلیلی به شوروی وفادار بود و به دلیل این وفاداری میتوانست از پشت به مسائل داخلی مملکت خنجر بزند و این کار را با افتخار انجام بدهد. چرا که در جهت هدف رساندن پرولتاریا بر مسند قدرت انجام میشد و این که واقعا بعضی از افراد حزب یعنی بسیاری از بهطور جدی باور داشتند که برحق هستند و هر کاری که میکنند درست است. به زیر سوال رفتن حزب توده پس از جریانهای سال ۳۲ و این که این حزب دکتر مصدق را مصدقالسلطنه مینامید و او را نماینده بورژوازی میدانست و نتوانست از او حمایت بکند و بعد سقوط دکتر مصدق و سقوط حزب توده، زیرزمینی شدن حزب توده و دوباره بیرون آمدن این حزب در مقطع انقلاب اسلامی به عنوان وردست و متحد حزبالله و بالاخره دوباره تحت تعقیب قرار گرفتن حزب بوسیله جمهوری اسلامی و اعدام سران و رهبران حزب، نه همه آنها، بلکه برخی از آنها؛ تمام اینها و سقوط شوروی مسائلی است که شخصیت مسعود را میسازد. یعنی در حقیقت مسعود مسالهدار است به دلیل شرایط جهانی. به دلیل شرایطی که مارکسیسم روسی پیدا کرده و از طریق ان جمعیت زیادی خلع هویت شدند. یعنی از خودشان دیگر هویت ندارند و بیهویتی آنها را رنج میدهد. مسعود یکی از این افراد است که به دشت واکنش نشان میدهد در قبال این قضیه و بدتر از همه اختلاف او با همسرش او را بر آن میدارد که عاقبت دست به خودکشی بزند. باید دید که چطور او با انجام این عمل هم از همسرش انتقام میگیرد هم از مفاهیمی که دوست داشته و هم از فرزندانش که کوچکترین تقصیری در این میدان ندارند. در حقیقت خودکشی مسعود به نظر من نشانه نوعی خودخواهی است که اگر کتاب را به دقت بخوانیم میتوانیم آن را متوجه بشویم. کتاب تقریبا نیمه تمام به پایان میرسد و ظاهرا باید دنبالهای داشته باشد که در این مقطع به همراه کتاب نیست. چراکه ما از سرنوشت بچههای او بیاطلاع و کاملا ناآگاه باقی میمانیم. من خیلی دلم میخواست درباره این کتاب زیاد صحبت کنم به دلیل این که به نظرم میآید یک اثر به یاد ماندنی است و جالب است که در ایران هم اجازه چاپ گرفته به این دلیل ساده که اولا مسعود پس از بازگشت از کمونیسم، روبرگرداندن از کمونیسم، دارای یک عواطف مذهبی شده و گاهی نماز میخواند و دچار یک نوع عرفان مذهبی است. اما حتی این چیزها هم او را نجات نمیدهد و او خودش را میکشد. به زیر سوال رفتن سوئد به عنوان یک کشور مترقی و این که دارای یک جریانهای دست راستی افراطی است؛ همه اینها مسائلی بوده که جمهوری اسلامی را خوش آمده و باعث شده که آنها به این کتاب اجازه چاپ بدهند. البته به نظرم میآید که اگر آثار دیگر فارسی هم میتوانستند در ایران اجازه چاپ بگیرند بسیار عالی میشد. ولی واقعیت این است که کتاب با این ترفند، ترفند که نه یک واقعیت که کمونیستی که از عقایدش بازگشت میکند و به سوی مذهب بازمیگردد، اینها نکاتی بوده که به جمهوریا سلامی اجازه داده کتاب را چاپ کند. در عین حال دعوای مسعود و همسرش و این که زن بسیار فمینیست است و برای مردها یا این مرد احترامی قائل نیست و قیام کرده و به اصطلاح پشت کرده به تمام سنتهای اجتماعی و رابطی که بین زن و مرد هست، تم و موضوع اصلی این کتاب را تشکیل میدهد. من در یک رمان دیگر که از سوئد به دستم رسیده این نکته را خواندم و برای من جالب بود که چقدر این مساله؛ این دعوای زن و شوهر که در این کتاب به خوبی مطرح میشود و نشان میدهد چطور مقامات سوئد از این مساله استفاده میکنند تا بگویند مردهای مسلمان بیرحم هستند برایم جالب بود و فکر میکنم یکی از معضلات اصلی مهاجران ایرانی بهویژه در کشورهای اروپای شمالی باید همین مساله باشد. کتاب «دوردستهای مبهم» نوشته سیدمحسن نکومنش منفرد کتاب قابل مطالعهای است. من خواندن آن را به تمام کسانی که به ادبیات علاقهمند هستند، توصیه میکنم و چنین به نظرم میآید که ما با یک اثر درخور تامل روبهرو هستیم. هرچند که نسبت گریه و زاری در کتاب بسیار بالا است ولی کتاب قابل مطالعه است. ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسیپور، کتابی بفرستند، میتوانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
از یک نویسنده بزرگ پرسیده اند اگر دوباره متولد شوی چه خواهی کرد گفته (زندگی آبرومندانه - معمولی)
-- بدون نام ، Jun 29, 2008اگر داشتن زندگی معمولی میتواند یک آرزو و یا دورنما برای یک شخصیت بزرگ باشد...
چرا باید به دیده تحقیر به زندگی خیلی از هموطنانمان نگاه کنیم. آیا همین حرص کسب شهرت و معروف شدن نیست که انسان را از پا در میاورد؟
مینا
توجه شود كه دوست قهرمان داستان يك روانشناس است و نه زبان شناس.
-- شهرنوش پارسى پور ، Jul 5, 2008با سلام، من محسن نکومنش فرد نویسنده کتاب « دوردستهای مبهم» هستم. از خانم پارسی پور به خاطر نقد خوب و سازنده شان متشکرم. ذکر دو نکته را ضروری میدانم:
-- Mohsen Nekomanesh Fard ، Jul 16, 20081. نام خانوادگی من نکومنش فرد می باشد و نه نکومنش منفرد.
2. در هیچ جای داستان نیامده که مسعود عضو حزب توده بوده و نظر من هم این نبوده است.
با تشکر مجدد و احترام
جناب نكومنش فرد،
تا جائى كه حافظه ام يارى مى كند در متن داستان به توده اى بودن قهرمان داستان اشاره مى شود. يا شايد برش داستان به گونه اى ست كه خواننده باور مى كند كه قهرمان داستان عضو سابق حزب توده است.
-- شهرنوش پارسى پور ، Jul 17, 2008با تشکر از خانم پارسی پور من فکر می کنم که این مشگلات کاراکتر کتاب ناشی از شوک فرهنگی باشد و ربطی به توده ای بودن یا نبودن او نداشته باشد. در واقع توده ای های زیای سالها در کشورهای اروپای زندگی کردند و مشگلات این چنینی نداشتند از جمله دبیر اول حزب توده مرحوم کیانوری و خانم مریم فیروز که سالها در تبعید زندگی کردند. مشگل کاراکتر این کتاب به نظر می رسد ناشی از آمدن او از یک جامعه مردسالار شاید بوده باشد که تحمل برابری زنان و مردان را ندارد و همچنین اعتقادی ایده آلیستی به سوسیالیسم دارد و او خود را با جامعه عادلانه سوئد در تضاد نیز می بیند. راستش باعث تعجب است که کاراکتر مسعود اعتقادات چپ و سوسیالیستی داشته باشد زیرا او بیشتر با مذهبیون خاورمیانه شباهتهای بیشتری دارد.
-- روزبه زرین نعل ، Aug 4, 2008