خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > راوی قصه های واقعی | |||
راوی قصه های واقعیhttp://www.shahrnushparsipur.com
علیرضا عطاران نویسنده پرکاری است که آهسته و پیوسته کار کرده و آثاری عرضه کرده است. او از نویسندگان نادری است که شرح احوالی از خودش به دست داده و فهرست آثار قبلیاش را در آغاز کتاب نوشته است. علیرضا عطاران با لقب آرام درباره خود میگوید: «در سال 1337 در مشهد زاده شدم. در محیط خانوادههای طبقه متوسط غیر سنتی در منطقه احمد آباد بزرگ شدم. در جوانی و مقارن با سالهای وقوع انقلاب کتابفروشی باز کردم. اما با استقرار حکومت اسلامی و به قدرت رسیدن بنیادگرایان مانند بسیاری از مردم بویژه جوانان بارها از سوی گروههای فشار و فاشیست مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. در خرداد سال 1360 در بلوای بزرگی که در سراسر ایران روی داد نخست کتابفروشیام به آتش کشیده شد، سپس دستگیر و زندانی شدم. در همین زمان بیشتر نوشتهها و کتابهایی که سالها آنها را حفظ کرده بودم سوزانده شد و یا خودم آنها را دفن و نابود کردم.» علیرضا عطاران بعدها سعی میکند آثاری را که از بین برده دوباره بنویسد و موفق میشود بعضی از آنها را بازسازی کند. از آثار دیگر این نویسنده سیاوش انوشک (رمان تاریخی)، واکسی (مجموعه داستان کوتاه)، هاینریش بول و نویسنده ایرانی (مجموعه داستان کوتاه)، نوشتههای پراکنده، مقاله و نقد و بررسی و شکار پروانهها (مجموعه داستان) و.... او سعی میکند داستانهای واقعی را به رشته تحریر درآورد. در این داستان او سعی کرده است لحظات آخر زندگی داریوش و پروانه فروهر را بازسازی کند و نشان بدهد که آنها در چه عوالمی بودهاند. درقسمتی از این داستان آمده است: این روز آخر زندگی داریوش و پروانه فروهر است. در این روز میزانسنی که به داستان داده شده به اصطلاح پیرنگ داستان براین مبنا قرار گرفته است که زن و شوهر منتظر هستند که کسی بیاید و آنها را بکشد. زن به خرید میرود که در این فاصله مردها میآیند و شوهرش را میکشند. پروانه که پول به همراهش نبرده به خانه برمیگردد تا پول بردارد در نتیجه او هم کشته میشود. داستان غم انگیزی است. ما در این سالها شاهد این قتل سگی بودیم. قتل ترسناک پروانه و داریوش فروهر، و نویسنده هم سعی کرده همین را مورد بررسی قرار بدهد و ما را در جریان لحظات آخر زندگی این زوج قرار بدهد. داستانهای دیگر علی آرام هم به همین روند و روال هستند. یعنی تا آنجا که بر میآید داستانهای واقعی هستند که یا برای خود نویسنده اتفاق افتادهاند یا برای کسان دیگری در اطراف او. البته داستانهایی هم دارد که به نظر میآید داستان خالص هستند و ربطی به ماجراهای واقعی ندارند. مثل داستان عطش؛ زن جوانی با بچهاش راه میافتد و میروند که برای بچه یک پرگار بخرند. زن پول مختصری دارد و به دلیل تشنگی مجبور میشود یک نوشابه بخرد و تقریبا همهاش را خودش میخورد و کمی هم به بچه میدهد که او هم تشنه است. به مغازه خرازی میرسند و زن میبیند پولش برای خرید پرگار کافی نیست. بچه زار میزند و گریه میکند و زن مجبور میشود در قبال پول خودش را تسلیم مغازهدار کند. او زنی است تنها. شوهرش به سفر رفته و ناپدید شده است و زن باید زندگی خانوادگی را در یک شرایط غم انگیز و با فقر بگذراند. این داستان جالبی است که به نظر میآید معیارش شخص واقعی نباشد و نویسنده داستان را خودش اختراع کرده. ولی چه بسا این داستان هم واقعی باشد چون علاقه علی آرام به این است که داستانها را به شکل واقعی بنویسد. داستان دیگری دارد به نام اگر عدالتی وجود داشت که آن را به اکبر گنجی هدیه کرده است و ماجرای اعتصاب غذای اکبر گنجی است و حوادثی که در اطراف آن قضیه اتفاق افتاد. این داستان اینگونه آغاز می شود: شرایطی که اکبر گنجی در اعتصاب غذاست در این داستان مورد بررسی قرار میگیرد و رابطه او با همسر فداکارش که به سراغش آمده و او را در بیمارستان ملاقات میکند تم و دستمایه اصلی داستان است. اما علی آرام صرفا متوجه مسائل سیاسی یا اجتماعی مربوط یه شخصیتهای مختلف نیست. گاهی هم داستانهایی مینویسد در راستای مسائل دیگر. یکی از این داستانها اسمش هست همه چیز به سرعت گذشت. در این داستان با کارخانهدارها روبرو هستیم: «مراسم توی باغ کارخانه برگزار شده بود. مهمانان زیادی دعوت نشده بودند اما کسانی که میآمدند همگی سرشناس و مهم بودند. مدیر کل انبار گمرکات استان یکی از آنها بود. بهتر است بگویم مهمانی به خاطر او برگزار شده بود. قرار بود من با مدیر کل آشنا بشنوم و درباره مشکل بوجود آمده صحبت کنم. خانم منشی گفته بود این کار به سود کارخانه است و موقعیتام را بهبود میبخشد. من هرچه دارم مدیون او هستم. از یک سال پیش که باعث شد در کارخانه استخدام شوم همواره کوشیده کمکم کند. حالا باید جبران میکردم.» این داستان بسیار جالبی است. مرد جوان جاهطلبی در کارخانه استخدام شده دارد کارها را یاد میگیرد که چطور رشوه دهد تا بتواند کارخانه را بچرخاند. این معضل عجیبی است که در کشورهای جهان سوم از جمله ایران زیاد به چشم میخورد. چون کار تولیدی انجام نمیشود و از طریق فروش نفت است که زندگی اداره میشود. حالا یک جوانمردانی هم پیدا شدهاند و کارخانهای زدهاند و یک تاسیساتی را اداره میکنند باید از مسیرهای مختلفی عبور کنند تا به حیاتشان ادامه دهند. جنسهایی را باید از انبار گمرک ترخیص بکنند ولیکن نمیتوانند و مخارج هنگفتی را باید برای حق انبارداری و مسائلی از این قبیل بپردازند. خسارتهایی که از بودن درانبار ناشی میشود. حالا باید به مسئول این کار رشوه دهند ولی با لحن ظریف و زیبا، که بشود او را راضی کرد که در اوراق گمرکی دست ببرد و کاری کند که آنها به جای اینکه مثلا روزی 10 میلیون تومان به انبارداری خسارت بدهند، مبلغ کمتری بدهند. داستان شرح ظریفی است از اینکه اینها چگونه با هم معامله میکنند و پول میگیرند. علی آرام نویسنده صاحب سبک به آن معنا که ما ادبیات مدرن را بررسی میکنیم نیست. او نویسندهایست که خودش را وقف بیان مشکلات اجتماعی کرده و از زبان سادهای براى نوشتن استفاده میکند. سبک و سیاق مشخص و معینی ندارد و از سادهترین کلمات و جملات استفاده میکند تا موضوع مورد نظرش را باز کند. به مسائل اجتماعی شدیدا علاقه دارد و خودش را وقف شرح مشکلاتی میکند که مبتلا به جامعه ایران است و بیشتر این مشکلات سیاسی هستند. ما سالهاست مشکل سیاسی داریم نه تنها در دوره جمهوری اسلامی بلکه در دوران قبلی هم به همین شکل بود. این نویسنده علاقه شدیدی به زادگاهش شهر مشهد دارد و بیشتر داستانهایش یا در مشهد اتفاق میافتد یا درباره مشهدیهاست. مثلا داستانی دارد که در خارج از کشور اتفاق می افتد، در آلمان، به نام پایانی که آغاز نداشت. داستان یک خانواده ایرانی است. پسر خانواده کاری گرفته که مادر دوست ندارد. یعنی آرایشگر شده است و مادر به شدت ناراحت است. مذهبی است و تحمل این وضع را ندارد و پسر هم از دست مادر عاجز است. این دو نفر که باید در آلمان با هم زندگی کنند هیچ تفاهمی با هم ندارند. داستان ظریف و قابل تاملی است که اینگونه آغاز می شود: «پسر جوان برای چندمین بار به مادرش گفت: اگر اتوبوس رو از دست بدیم دیر مىرسیم به کلاس. و از نزدیک مادرش که جلوی آینه ایستاده بود فاصله گرفت و سیگاری روشن کرد. حالا دیگر مادر به سیگار کشیدن او خرده نمیگرفت. بخصوص عصرهای جمعه که او را با اتوبوس به کلاس آموزش زبان میبرد و آنجا دو و نیم ساعت منتظر میماند تا با هم برگردند. این کلاس برای خانمهای خارجی بود که سنشان بالا بود و نمیتوانستند مدرسه بروند... »
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
kheili mamoon khoanoome parsipour, in ketab ro az koja bekharim? :) chape iran nabaid bashe ke..
-- Narges ، Feb 10, 2008متشکرم که اصلاح می کنید.
-- بی نام ، Feb 11, 2008. . . . . . . . . . . . . . . . . .
زمانه ـ و ما هم از حسن توجه و دقت شما سپاسگزاریم. اصلاح شد.
موفق باشید
در پاسخ خانم نرگس به اطلاع مى رساند كه در پشت جلد كتاب عليرضا آرام نشانى هيچ بنگاه انتشاراتى وجود ندارد. به نظر مى رسد خود نويسنده ناشر كتاب باشد. اما كتاب در هانور در آلمان به چاپ رسيده.
-- شهرنوش پارسى پور ، Feb 12, 2008شهرنوش پارسى پور
ba dorud
-- وحیدحسینی ، Feb 12, 2008dar tavaan e man hamin bud ke baraaye nevisandeye hamshahri,aghaayeattaraan in yekshanbe21 bahman dar anjoman e mostaghele adabi e MATIKAN jalasei jahate naghd va moarrefie ketabe hinrichbol va nevisandeyeiraani...e ishaan bargozaar konam
gamaanam kasaani ke bishtar dar tavaaneshaan hast bishtar baayad daryaaband ahl e ghalam ra...
mahnamehonar.blogfa.ir
با سلام و تشکر فراوان از نویسنده عزیز رمان محبوب من طوبی و معنای شب. خواندن داستان چکمه از مجموعه داستان واکسی آقای عطاران، یکی از داستان های محبوب من است. وقایع ساده داستان آنقدر عمق دارند که ذهن را سخت درگیر خود می کنند.
-- فروغ ، Mar 4, 2008