خانه > شهرنوش پارسیپور > گزارش یک زندگی > با نوشتن درباره اجدادم نمیخواهم "منم" بزنم | |||
با نوشتن درباره اجدادم نمیخواهم "منم" بزنمشهرنوش پارسی پوربخش دهم خاطرات شهرنوش پارسی پور را از اینجا بشنوید اطلاعات من بسيار محدود است و چيز زيادى از روشهاى عرفانى و طبقات صوفيه نمی دانم، اما حدس شك نيست كه انسان باستان، آنيميست و جانگرا بوده و براى تماميت هستى قائل به جان بوده بعيد نيست كه شمار خدايان در جهان باستان خاورميانه حداقل سيصد و پنجاه و پنج تن بوده، و شك نيست كه كشف تقويم يكى از با اهميت ترين كشفيات بشرى ست.
محاسبه مدت زمانى كه زمين به دور خورشيد مى گردد، يا برحسب پندار باستانيان، گردش خورشيد به دور زمينى كه بى نهايت بزرگ تلقى مى شده، كشف بسيار بسيار مهمى ست. اين كشف آنقدر مهم بوده كه تماميت يك سيستم انديشه را در برگرفته، و در جوار آسمانى كه به دوازده بخش تقسيم شده و هر بخش نمايشگر پيكره غولآسائى شده، ساختار اصلى انديشه انسان خاورميانه، و اندكى بعد انسان تمامى مناطق دنيا را كه زير تاثير اين سيستم بوده اند، در وجود آورده. بدون شناختن تقويم و تعريف صورت هاى فلكى، پيدا كردن شناخت ا زجهان باستان كار غيرممكنى ست. به هرحال چنين به نظرم مى رسد كه اين نقيب وابسته به يك خانواده بسيار قديمى است. در همينجا تذكر اين نكته ضرورى ست كه ممكن است افرادى دچار اين توهم بشوند كه هدف من از نوشتن اين مطالب، فيس و افاده نشان دادن درباره نسب خانوادگى باشد. واقعيت اين است كه همه مردم نسبى دارند كه در درازناى تاريخ گم شده. خوشبختانه ما در عصر آزمايش هاى د.ان.ا هستيم. يكى از دوستان آزمايش د.ان.ا داده و روشن شده كه اجداد او از سى هزار سال پيش در منطقه خراسان زندگى مى كرده اند. روشن است كه چنين نسبنامه اى بسيار باستانى تر از نسب نامه نقيب است. درنتيجه بايد روشن باشد كه هدف، منم زدن نيست، بلكه فقط روشن كردن نكات تاريخى ست كه ممكن است به درد مطالعه بخورد. به هرحال اين نقيب، هركه بوده باشد، صد و پنج سال عمر كرده است. او با يكى از دختران فتحعليشاه، به نام شازده بى بى ازدواج كرده بوده. اين ازدواج هم به نظر من نكته اى را روشن مىكند كه اين نقيب احتياطا در جوانى سفرى به تهران داشته، چرا كه در دنياى قديم رسم نبوده كه زنان مسافرت بكنند، و دختر فتحعليشاه (كه گويا تعدادشان بايد از چهل نفر متجاوز باشد) احتياطا ساكن تهران بوده است. عمه من، روانشاد نصرت الملوك كشميرزاده كه از نخستين زنان دانشگاه ديده ايران است و سال ها دبير دبيرستان هاى شيراز بوده اعتقاد داشت كه اين نقيب، نياى ما، بايد همان نقيبى باشد كه داستان امير ارسلان را براى ناصرالدين شاه نقالى مى كرده. آيا درست است؟ نمى دانم. به هرحال همسر او دختر فتحعليشاه بوده، پس به نحوى رابطه اى با دربار قاجار داشته است. درعكسهائى كه از پيرى او باقى مانده و همانطور كه نوشتم در كتاب دليران تنگستانى به چاپ رسيده، نقيب لباسى بر تن دارد كه آخوندهاى امروزى مى پوشند: عبا و عمامه. اما روشن است كه او آخوند نبوده، حالا چرا لباسش اين چنين است؟ شايد ريشه اين لباس هم به آئين ديگرى بازگشت كند، يا چه بسا كه اين لباس رسمى مردم ايران قديم است. ظاهرا كتاب اشعار او در كتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
خانم پارسی پور به جای این داستان ها در مورد عمه و فامیلش برود یک ازمایش دی ان ا بدهد شاید نسبش به کورش برسد! اگر هم به کورش نرسید برود خودش را به یک روانپزشک که متخصص خود بزرگ بینی نشان بدهد
-- فتحعلی شاه ، Apr 12, 2007من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست
چه جوشی میزند این خانم که شازده است!
-- محمود ، Apr 12, 2007به گیاهی در هند به سفالینه ای از خاک سیلک نسبم شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد
عجب ! ایشون هم که از طایفه اخوندهان
-- سعید ، Apr 12, 2007خانم پارسي پور سلام.
-- بدون نام ، Apr 14, 2007در بطن و متن بسیاری از نوشته هایتان: داستان، خاطرات و مصاحبه، صراحت لهجه ای را می بینم که در ما ایرانی های راز ورمزی – دروغگو و خالیباف- کمتر دیده می شود. فکرمی کنم زیبایی و ارزشمندی مطلب های شما، برای من، به صداقتی است که با خودتان در نوشته های تان دارید و پشت هیچ شخصیت کاذبِ- خودساخته و یا دیگران ساخته- پنهان نمی شوید. شما به بسیاری از اخلاقیات و خواست های طبیعی انسانی می پردازید و پرداخته اید، که در جامعه ی ما به زبان آوردنش را تابو می دانند و لی همیشه خودگویه اش می کنند. و عمدتا چه زیباست که به مانند بسیاری دیگر به سوم شخص متوسل نمی شوید و از خود می گویید.
من به این صراحت شما، که من فکر می کنم ناشی از شکل گرفتگی فردیت درشماست، احترام بسیار می گذارم.
دورویی و تعارفات نون قرض دادن، فضیلت ایرانی!، در شما کمترین است. پس دوستان کم و دشمنان بسیارخواهید داشت.
برایتان شادی آرزو می کنم.
علی صیامی
هامبورگ
14.04.07
از نسب خانم پارسي پور همين بس كه وقتي (اگر اشتباه نكنم) عمه ايشان به رحمت خدا رفت در روزنامه روز آقاي خميني نوشته شد: آخرين ملكه ايران درگدشت.
-- بدون نام ، Apr 17, 2007و نه به اين دليل كه آخوندها ايشان را قبول داشتند و يا برعكس خانم ملكه از رزيم آقاي خميني طرفداري مي كرد _ فقط به اين بهانه كه دشمن دشمن من دوست من است.
من واقعا از نطر دوستان ناراحت شدم.
مهتاب
For emails sighned Mahmood, and Fath Ali Shah:
-- Amir ، Apr 30, 2007Hazarat, be onjashoon bar nakkhoraeh. Khanoome parsi poor ghasde fakhr forooshi nadarad; lotfan beravid va dar loghatnameh manai'e autobiographi ra pida konid. dar in neveshteha zekre shajarnameh(family tree) even in details is very common. Man fekr mikonam , bekhosos der in mored lazem tar ast; in khaterat'e parakandeh khod ra dar yek baster tabaghati bekhesos bishtar baz mikonda.
Man fekr mikonam, anche shoma az gofar khanoom'e parsi poor bardasht kardid bishtar be "oghdeh'e hegharat" khodetan bar migardad,ta be ghasde ishan.
Hamvatani be gharaz.
Amir
نظرات برخی خوانندگان به شدت مغرضانه و تند هست. فکر می کنم دبیر سایت نباید نظراتی رو که هیچ ربطی به موضوع ندارند و تنها یکجور مبارزه جویی همراه با بی ادبی در اونها دیده می شه رو نمایش بده.
-- افسانه ، May 9, 2007همانقدر که نداشتن کس و کار سرشناس نباید برای کسی نقص و عیب محسوب شود، داشتنش هم ننگ و عار نیست. کدام یک از معترضین و منتقدین عزیز کس و کار و قوم و خویششان را قبل از تولد انتخاب کرده اند که خانم پارسی پور را اینطور سطحی به باد انتقاد میگیرند؟ دقت و امانتداری در روایت گذشته و توصیف محیط رشد و آدمها و داستانهای خانوادگی حد اقل وظیفه و لازمه ی اصلی هر زندگینامه است. مگر اینکه طرفدار خودسانسوری باشید.
-- ماندانا سمیعی ، Jun 12, 2007خانوم پارسی پور !
همین که می توانید جملاتی را در مورد اجدادتان بیان کنید ،معلومه که اصل و نسبی داشتید و افتخاری هست واستون .
از حرف بقیه ناراحت نشوید ، اینها عذرشون موجه است .
همیشه پاینده باشید .
-- علی ، Jan 27, 2008