خانه > آهنگ زمانه > موسیقی ملل > شل سیلورستاین و «تکشاخ»اش | |||
شل سیلورستاین و «تکشاخ»اشفرشته مولویwww.fereshtehmolavi.netمیگویند در افسانهها و اسطورهها اسبیست یکسره سفید با تک شاخی در پیشانی. هرچند هیچ آدمیزادی هرگز این اسب یکه و وحشی و غریب را با چشم باز ندیده، خیلیها او را در خواب و خیالشان دیدهاند و حرف و نقلش را گفتهاند. یکی از این خیلیها کسیست که خودش، به خیال من، تکشاخ عالم هنر است. مردی که گفته میشود از تبار «مردان دورهی رنسانس» است و نه یک هنر که چند هنر دارد.
کسی که خط و صدا و موسیقی و شعر و ترانه و حکایت را بههم آمیخته و از خود یادگاری برجا گذاشته که بیزمان و مکان است و افسونش بر پیر و جوان و کودک و بزرگسال یکسان کارگر میافتد. این تکشاخ که شما در پیشانی بلندش شاخی نمیبینید، شل سیلورستاین (۱۹۹۹-۱۹۳۰) امریکاییست که بیتردید هر کتابخوان و یا حتا کتابآشنایی میشناسدش. شهرت و محبوبیت سیلورستاین شاعر، ترانهسراخوان، کارتونیست، موسیقیدان، فیلمنامهنویس، و نویسنده و قصهگوی کودکان، جهانیست. بنا بر «ویکیپدیا» کارهای سیلورستاین، که گاهی خود را «عمو شلبی» مینامید، به بیست زبان ترجمه شده و بیش از بیست میلیون نسخه به فروش رفته است. در ایران هم میشود گفت که چند نسلی با کتابهای او، و بهویژه «درخت بخشنده»، بزرگ شدهاند؛ و به همت شماری از کسانی که دست اندرکار کتاب کودکاند ، کم و بیش همهی نوشتههایش ترجمه شده است. بخشی از کار این هنرمند غریب که جایش در ایران خالیست، هنر قصهگویی بیپروا و دور از نزاکت سنتی او و نیز ترانهخوانی و آهنگسازی اوست که در کنار جادوی تخیل و طنز کلامی و تصویری سیلورستاین را همچون اسب تکشاخ یگانه میکند.
ترانههای سیلورستاین را که رنگ و بویی بومی دارند و حکایتوارند، سوای خودش، دیگرانی چون کریس کریستوفرسن (Kristofferson) و جانی کش (Cash) و بابی بر (Bare) هم خواندهاند. از میان این ترانهها یکی هم «تکشاخ» (The Unicorn) است که در سال ۱۹۶۸ گروه «آیریش روورز» (= خانهبهدوشهای ایرلندی=Irish Rovers) آن را خواند. در آن وقت بسیاری نمیدانستند که این ترانه کار کارتونیست شیکاگویی «پلیبوی» است. در پی فروش میلیونی تکشاخ، نام آیریش روورز، گروه کانادایی-ایرلندی که در سالهای نخست دههی ۶۰ میلادی با همکاری جیم فرگوسن و جورج میلر شکل گرفت، بر سر زبانها افتاد. این گروه از آن زمان تا به حال همچنان ترانهی تکشاخ را نشان ویژهی خود میداند. این ترانهی عامیانه و اسطورهای را به فارسی برمیگردانم تا وقت گوش سپردن به آن از زیبایی خیال و کلام سیلورستاین هم بهره ببریم.
تکشاخ اون قدیم ندیما که زمین سبز بود سوسمارای سبز بودند و غازای گردن دراز خداوندگار عالم کنج و کناری خبط وخطایی دید، دلش به درد آمد سوسمارای سبز و غازای گردن دراز آقا نوح پیر حرف خداوند رو شنید سوسمارای سبز و غازای گردن درازو آوردهم آقا نوح پیر تو اون شرشر بارون سوسمارای سبز بودند و غازای گردن دراز کشتی نوح راه افتاد، روی موجها سرید و دور شد سوسمارای سبز و غازای گردن دراز رو میبینید ترانه را بشنویم: |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|