خانه > آهنگ زمانه > موسیقی ایرانی > غروب مرضیه در «صبح روشناییها...» | |||
غروب مرضیه در «صبح روشناییها...»پژمان اکبرزادهpejman@radiozamaneh.comدر گذشتهای نهچندان دور، نام «مرضیه» تنها یادآور هنرمندی محبوب و خوشصدا در جامعه ایران بود؛ خوانندهای که بین خود و مشکلاتی که عموماً گریبانگیر اهالی هنر است فاصله افکنده و برای چند دهه، با اجرای بسیاری از معروفترین ترانههای موسیقی ایرانی، جایگاه ویژگی در خاطره نسل گذشته ایرانیان یافته است.
مرضیه در طول فعالیت هنری خود، تنها در محدوده سبکی ویژه نماند. آثار گوناگونی که از او به یادگار مانده سندی برای این ادعاست: بازخوانی کارهای ترانه پردازان پیش از خود، همکاری با گروههای سازهای ایرانی و همچنین اجرای کارهای چندصدایی با ارکسترهای بزرگ. در پی انقلاب اسلامی در ایران که پس از آن، زنان از خواندن بازداشته شدند، مرضیه در ایران ماند و سکوت پیشه کرد. گهگاه در محافل خصوصی، شماری اندک از دوستدارانش از هنرنمایی او بهرهمند میشدند ولی، دشواریهای زندگی در ایران برای هنرمند سرشناسی چون او، عموم ایرانیان را از شنیدن صدای او محروم کرد و زندگی را برای خود او، پُر اضطراب. سکوت پانزده ساله مرضیه اما در سال ۱۹۹۴ مرزها را درنوردید و از نو به گوش ایرانیان رسید. اینبار اما مرضیه، با مرضیهی خاطرانگیز سالهای پیش از انقلاب، تفاوتی بسیار داشت... مرضیه در پی زندگی زیر سیطره حکومتی که او را به سکوت وا داشته بود، به یکی از جنجالیترین گروههای مخالف پیوست و علناً نیز آنرا ابراز میکرد.
بسیاری از ترانههای عاشقانهی او، اینبار با تنظیمهای حماسی و هیجان خواننده به مارشهای نظامی شباهت پیدا کرده بود. اصل آهنگها و ترانهها اما چنان زیبا و غنی هستند که در هیبت پرخروش تازه هم، دوستداران موسیقی را مجذوب خود میکنند. مرضیه اینبار در پی زندگی زیر سیطره حکومتی که او را به سکوت وا داشته بود، به یکی از جنجالیترین گروههای مخالف میپیوندد و علناً نیز آنرا ابراز میکند. برخی از پیوستن او به سازمان مجاهدین، برآشفتند و حتا دیگر حاضر نشدند به صدای خوش او گوش کنند؛ برخی او را ستودند و برخی دیگر ترجیح دادند که بی اعتنا به کشمکشهای سیاسی، تنها غرق در ترانههای نوسالژیک او شوند. ورود دوباره مرضیه به صحنه، به هر دلیل و با هر امکان، رویدادی جذاب و کنجکاو کننده برای شنوندگان آثار او در سالهای پیش از انقلاب بود. رفتار و گفتار مرضیه نیز این رویداد را جذابتر میکرد. در یکی از نخستین کنسرتهایش در لوسآنجلس به رهبری شاپور باستانسیر، زمانی که شنوندگان با یکی از ترانهها دست زدند، خطاب به آنها گفت: «من مطرب نیستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهید.». کنسرت به گزارش لوسآنجلس تایمز با «تدابیر شدید امنیتی» برگزار و عبور همه شرکتکنندگان از زیر ردیابهای فلزی، موجب ۴۵ دقیقه تاخیر شد. در یکی از نخستین کنسرتهایش در لوسآنجلس، زمانی که شنوندگان با یکی از ترانهها دست زدند، خطاب به آنها گفت: «من مطرب نیستم، وقتی میخوانم فقط گوش بدهید.». کنسرت به گزارش لوسآنجلس تایمز با «تدابیر شدید امنیتی» برگزار شد.
ویدئوی اجراهای مرضیه به فاصله کوتاهی به ایران رسید و مخفیانه دست به دست شد. بسیاری از آنهایی که در دهههای پیش، شنونده صدای او از رادیو بودند، اینبار با چشمانی پر از اشک به ترانههای او گوش فرار دادند و به چهره تازهی او نگریستند؛ بانویی مصمم، با نگاهی نافذ و موهایی بلند و سپید.
صدای مرضیه همچنان زیبا بود ولی طبعاً گذشت زمان، از توان آن بسیار کاسته بود. برخی اما چنان از حضور دوبارهی این بانوی هنرمند در صحنه هیجانزده شده بودند که میگفتند: «صدا همان صداست». این سخن البته بخشی نیز نشان از عدم آشنایی بسیاری از مردم با موسیقی، حتا به عنوان یک شنونده حرفهای، داشت. صدای مرضیه همچنان زیبا بود ولی طبعاً گذشت زمان، از توان آن بسیار کاسته بود. برخی اما چنان از حضور دوبارهی این بانوی هنرمند در صحنه هیجانزده شده بودند که میگفتند: «صدا همان صداست». این سخن البته بخشی نیز نشان از عدم آشنایی بسیاری از مردم با موسیقی، حتا به عنوان یک شنونده، داشت.
خبر حضور دوباره مرضیه در صحنه نیز به مرور، مانند هر خبر دیگر عادی شد. گذشت زمان باز هم صدای او را شکستهتر کرد اما پشتیبانی مجاهدین از او برای همراه داشتن ارکستر بزرگ و تالارهای باشکوه از یکسو و اشتیاق مردم به زنده نگاه داشتن خاطرات گذشته از سویی دیگر، برنامهها را کماکان پرشنونده نگاه داشت. یکی از اجراهای سال ۲۰۰۶ او در «المپیا»ی پاریس در یوتیوب قابل تماشاست. در دقیقه پنجم، یک تغییر ریتم ساده در اثری که مرضیه در گذشته بارها آنرا خوانده بود، همراهی خواننده و ارکستر را بر هم میزند. مرضیه هشتاد و دو سال داشت که دیگر زمان مناسبی برای اجرای صحنهای نبود. شاهرخ گلستان، همان زمان در نقدی درباره کنسرت المپیا نوشت: «مرضيه که در فروردين ماه امسال هشتاد و دو سالگی را پشت سر گذاشت و بيش از شصت سال است که می خواند، شفافيت صدا و قدرت خوانندگی خود را به خوبی حفظ کرده است.»
به هر رو، مرضیه در دور دوم فعالیتهای هنری، جدا از بازخوانی ترانههای گذشته، ترانههای تازهای را نیز خواند؛ کارهایی که بیشتر از ساختههای محمد شمس، آهنگساز ایرانی مقیم پاریس و حمیدرضا طاهرزاده، تکنواز تار مقیم این شهر بود. «به مقدم بهار» و «صبح روشناییها» از جمله این کارها هستند؛ هر دو روی سرودههای اسماعیل وفا یغمایی. شد به سر، دورهی جداییها بر زبان آوردن چنین اشعاری در کنسرت، مرضیه را نیز سخت هیجانزده میکرد و اجرایش را تاثیرگذارتر. خوشبختانه علاوه بر اجراهای زنده، ضبطی حرفهای نیز از این ترانه صورت گرفته که با تنظیم و رهبری محمد شمس به یادگار مانده است. حمیدرضا طاهرزاده، موسیقی «صبح روشناییها» را آفریده است. او علیرغم تالمات روحی ناشی از درگذشت مرضیه، دعوت «زمانه» برای سخنگفتن درباره این ترانه را پذیرفت...: حمیدرضا طاهرزاده: این ترانه به همان اوایل که خانم مرضیه به اروپا تشریف آورده بودند، برمیگردد. شعر را آقای اسماعیل وفایغمایی سرودند. با این مضمون «شد بهسر دورهی جداییها، قصه سرکن ز آشناییها ...». الان بهخاطر ضربهای که پس از شنیدن خبر درگذشت ایشان دریافت کردم، تمرکز روی این مسائل و خاطرات گذشته که مرتب از ذهنم عبور میکند، برایم مشکل است. به هر حال، خانم مرضیه این افتخار را به من دادند که این کار را با آن صدای پرقدرت، زیبا و پرطنینشان بهیادگار بگذارند. در واقع، این تصویرگر عواطف و احساسات ما، اعضای این مقاومت بود و ایشان در ملاقاتها، مصاحبههای تلویزیونی و در سفرهایی که داشتیم میگفتند: «من ۱۵ سال خاموش بودم و در آن دهکده کوچک در شمال تهران که زندگی میکردم، شبها میآمدم و در صحرا برای ماه، ستاره، آسمان و رودخانهی کوچکی که از کنار دهکده رد میشد، میایستادم و ساعتها برای آنها و برای مردم دهکده، یواشکی میخواندم...» مرضیه: «من ۱۵ سال خاموش بودم و در آن دهکده کوچک در شمال تهران که زندگی میکردم، شبها میآمدم و در صحرا برای ماه، ستاره، آسمان و رودخانهی کوچکی که از کنار دهکده رد میشد، میایستادم و ساعتها برای آنها و برای مردم دهکده، یواشکی میخواندم...»
این داستان اختناق و فشاری بود که ایشان ۱۵ سال از خواندن محروم شده بودند. زمانی که پس از ۱۵ سال، دومرتبه پرواز را شروع کردند، واقعاً بال گشودند و ما دیدیم که ایشان دهها ترانه و سرود اجرا کردند؛ کنسرتی در انگلیس، غیر از کنسرت آلبرتهال داشتند که قطعهی «همبستگی» را با ارکستر و گروه کُر حدود ۱۰۰ نفره اجرا کردند. ایشان ۴۵ دقیقه بدون اینکه شعر یا نت جلویشان گذاشته باشند، با تمام قوا، این برنامه را اجرا کردند. این کار خانم مرضیه را در سن ۷۲، ۷۳ سالگی، تنها میشد با بعضی از کارهایی که در گذشته با آقای مرتضی حنانه اجرا کرده بودند، مقایسه کرد. همیشه تلاشگر بودند. در کنار کارهای مبارزاتی که داشتند، همیشه تمریناتشان را انجام میدادند. بهطور خیلی جدی، روزی یک ساعت سولفژ کار میکردند، صدا کار میکردند، سهتارشان را تمرین میکردند. برنامهی زندگیشان پر از نظم و دیسیپلین بود. واقعاً صادقانه و افتخارآمیز زندگی کردند. باید انسان در آن شرایط تاریخی و در آن دوران بهدنیا آمده باشد که چگونه زندگی کند؛ در مکتب بزرگانی مانند کلنل وزیری، صبا، برومند، ادیب خوانساری، بنان، مرتضیخان محجوبی، تجویدی، یاحقی، حبیبالله بدیعی و خیلیهای دیگر که ایشان با آنها حشر و نشر داشتند. خانم مرضیه همهی این خاطرات را در کمال تواضع و فروتنی، با عشق کامل به اطرافیانش نثار میکرد. مرضیه برای زن ایرانی، برای خوانندهی زن ایرانی، حیثیت ایجاد کرد؛ حیثیت، اعتبار و آبرو. اگر بخواهیم به ترانه بازگردیم، خاطرتان هست که پس از این که ترانهی «صبح روشناییها» به شکل نهایی ساخته شد، ابتدا بهصورت زنده روی صحنه اجرا شد یا اینکه ابتدا ضبط شد؟ این ترانه اولینبار در «رویال آلبرت هال» با ارکستر فستیوال لندن که رهبر آن آقای شمس بود، اجرا شد. تنظیمی هم که استاد شمس از این کار کردند، حقیقتاً جانانه است. بعد از آن در اوبرهاوزن اجرا داشتیم. سپس در لوسآنجلس و در جشنوارههای دیگری نیز اجرا شد. کار را در ورسای (فرانسه) ضبط کردیم. سیدی که الان موجود است، سیدی صحنه نیست. حمیدرضا طاهرزاده: «خانم مرضیه همیشه مخالف آن بودند که ارکستر جدا ضبط بشود و بعد خواننده بیاید روی آن میکس کند. میگفتند که میخواهم از ارکستر، حین نوازندگی و اجرا احساس بگیرم و این احساس را در صدایم منتقل کنم.»
برای ضبط آن ما حدود دو سانس سهساعته با ارکستر تمرین داشتیم. البته برای بخش سازهای ملی آن، ما قبلاً تمریناتمان را کرده بودیم. بعد هم خانم مرضیه همراه با ارکستر خواندند و برنامه بهطور زنده ضبط شد. خانم مرضیه همیشه مخالف آن بودند که ارکستر جدا ضبط بشود و بعد خواننده بیاید روی آن میکس کند. ایشان این کار را زنده اجرا کردند و میگفتند که میخواهم از ارکستر، حین نوازندگی و اجرا احساس بگیرم و این احساس را در صدایم منتقل کنم. چون خانم مرضیه واقعاً داستان زندگی خود را که آقای وفایغمایی بهزیبایی کامل بیان کرده بود، منتقل میکرد. در موسیقی این کار حسی حماسی وجود دارد که در عین حال غم سنگینی را با خود دارد. چه چیزی در ذهن شما بود که این حالت حماسی همراه با غم را در این کار نشان داده؟ «غم آن حالت نوستالژیکی بود که ابتدا ارکستر شروع میکند و بعد سازها جواب میدهند. در واقع، نوعی دیالوگ بین خواستههای طولانی مدت ما است. یعنی من به عنوان یک ایرانی، جوانی که در شش یا هفتسالگی، برای اولین بار خانم مرضیه را دیدم و برایشان ساز زدم؛ چهل و اندی سال پیش بود و بعد هم یکبار دیگر ایشان را در دانشگاه شیراز دیدم که آمدند برایمان برنامه اجرا کردند و یکی دوبار هم در جاهای دیگر. بعد از آن، ایشان را دیگر ندیدم تا سالیان بعد که به مقاومت پیوستند. این سالهای دراز جداییها، این ملودی را در ذهن من تداعی میکرد. بخشی از موسیقی این بود. بخش دیگر آن، پیوستن بود. آنجایی که یکباره ریتمها عوض میشوند و همانطور که گفتید، حالت حماسی پیدا میکند: از پا منشین، از جا برخیز من الان نمیتوانم بخوانم. ببخشید... به هر حال ما هیچ تصمیمی نگرفته بودیم که این حالت بهوجود بیاید. اینکار بهطور خودبهخود صورت گرفت.» مرضیه، صبح دوشنبه، هجدهم اکتبر در حومه پاریس به خاک سپرده میشود؛ در «صبح روشناییها...». |
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
midanam keh midani khatereha hargez nemimirand
-- ali ، Oct 16, 2010dafneh atefeh dar shaben hejreh khatreh = ast ba aftabe hamishe tabaneh avayeh iran
(marzieh)barayam az sher nagho keh man ba sher va traneh peykari sakhtam asheghaneh va esmeh oora marzieh nahadam ta bedannd parvaz dar asmaneh por frougheh moseghi iran bedon oo ,hargez moyasar nakhahad shod .khodayash dar amorzesheh oo bikar nakhahad bood
هر چند از خداوند برایش تقاضای آمرزش میکنم ولی ایشان به هرحال از یک سازمان (...) حمایت کرد و این گناهی غیرقابل بخشش است من حتی در تنهایی هم وجدانم قبول نمیکند به صدای کسی گوش بدم که مشاور هنری رجوی بوده..
-- مهدی ، Oct 16, 2010گرامی باد خاطره بانوی هنر ایران مرضیه عزیز
-- علی زیگن ، Oct 16, 2010مرضیه عزیز تو در عالم سیاست هم به اندازه عالم هنری در اوج رفتی و افتخار ما ایرانیان بودی و هستی و خواهی بود.
به روان پاک بانوی بزرگ هنر ملّی و مبارز نستوه مرضیه عزیز درود می فرستم. نسلها باید از پی هم بیایند تا مگر مادر گیتی هنرمندی چند وجهی مانند وی به ملتمان هدیه کند. او بزرگ بود, بزرگ ماند و بزرگ هم رفت.
-- مازیار حقوقی ، Oct 16, 2010مرضیه عزیزمان از میان ما رفت .اما پیام انسانیت و شرف و بردباری و آزادگیش برایمان بیادگار ماند.
-- elham ، Oct 17, 2010تو را خدا بس کنین، مرضیه هر چه بود بانوی آواز ایران بود، حد عقل از امثال گوگوش (...) که شما میرین به کنسرتش و بلیطهای ۳۰۰ دلاری براش خرج میکنین بهتر بود، یاد بانو مرضیه و بانو دلکش، بانو مهستی، بانو الهه، بانو پروین همیشه جاودان.
-- زیبا ذاکری ، Oct 17, 2010صدایش عشق بود و اواز خوش ایرانی صدایش همیشه زنده خواهد ماند او حتی اگر با شیطان همکاری میکرد صدایش شنیدنی و دلنشین بود در حالی که اکنون با مخالفان حکومت شیطانی کمک کرده بود و شایسته ی تقدیر بود نامش به نیکی بماند و میماند
-- arya@yahoo.com ، Oct 17, 2010به نظر من مرضیه بزرگ بانوی موسیقی ایران زمین است و اینکه او چه عقیده سیاسی و یا مذهبی داشت اصلا به هیچ کس مربوط نیست و هر کسی آزاد است که هر گونه که میخواهد بیندیشد و فکر میکنم که این اولین اصل ازادیست که به نظر و عقاید دیگران احترام بگذرید اگر چه مخالف شما باشند. مرضیه به جادوانه پیوست و برای همیشه جاوید است. روانش شاد
-- kool ، Oct 17, 2010dorod bar sharaf marzih ke honar ra alih zolm be kar bord
-- بدون نام ، Oct 17, 2010مهدی کی حالا از تو طلب بخشش کرده بود؟!!!
-- --- ، Oct 17, 2010مرضیه برای زن ایرانی، برای خوانندهی زن ایرانی، حیثیت ایجاد کرد؛ حیثیت، اعتبار و آبرو.
-- Iranian woman ، Oct 17, 2010الهه آواز ایران (بانو مرضیه) در زمان حیات پربارش برای 5 نسل خواند. در تاریخ اما، تا پنجاه نسل به یاد خواهد ماند.
-- مزدک ، Oct 17, 2010به قول خودش در اپرای مثل جنگل:
"این رند ز بازار به بازار دویده
انگار که خود داده و تاریخ خریده"
برای زمانه متاسفم که یک کامنت ساده مرا سانسور کرد!!!!
-- مهدی ، Oct 17, 2010اگر به کار بردن واژه (...) برای سازمانی که همه سابقه و پیشینه اش را می دانند زشت و مذموم است و شما آن را در یک کامنت ساده سانسور می کنید باید از خودتان پرسید که چرادر اکثر گزارشهایتان که طبعاً دیدگاه رسمی خودتان است این صفات را برای جمهوری اسلامی بکار می برید؟؟؟
فقط یک دلیل میشود برای این کارتان به ذهن می رسد..........!!!!!!
روانت شاد ، مرضیه، ای اَزاد زن. تو افتخار اَزادگان و شیر زنان ایران هستی، که ایستادن را بر نشستن و ایراد گرفتن تر جیح دادی. کاشکی لج کاران سلابت َا ن را داشتند که در برابر این سرو سهی، سکوت کنند و نه لجن پراکنی کنند. ...متا سفانه... هر کسی بر طینت خود می طند
-- ایران دوست ، Oct 17, 2010بانوي اواز ايران بود ولي صد حيف كه به ان سازمانه (...) پيوست
-- hamid ، Oct 17, 2010مرضیه هنرمندی بود بزرگ هنرمند مردم ایران به هیچ سازمان سیاسی وابسته نبود. منظور، مرضیه هنرمند وآواز خوان است. منظور کسی است که از بودچه ملت ایران وبا استفاده از امکانات ملی در گذشته مرضیه شده است. ملت هزینه کرده اند وهنرش را پرورده اند. بنابراین این مرضیه متعلق به هیچ سازمان سیاسی نیست وقابل مصادره شدن نمی باشد (...) من به نام یکی از طرفداران صدایش از نوجوانی 2 مرضیه میبینم یکی سنگ خارا گواه دلش ودیگری مرضیه ای که دلش شیشه ای است وبخاطر دوستی با کسانی از این سازمان جواب منفی نمیدهد وحاضر است از اسمش برای دوستی مایه بگذارد ومیگوید حال که شما گرفتار مشروعیت هستید اگر من میتوانم در قبال دوستی کاری کنم میکنم. درست مانند دو دوست که یکی به زندان میافتد با جرمی دیگری از بدنامی نمیهراسد حاضر میشود از خود مایه بگذارد واو اینگونه عمل کرد ومیدانست که به اعتبارش لطمه میخورد وحقا هم خورد اما حق دوستی را بجا اورد. دیگرانی مانند مرحوم الهه آمدند ودیدند اما چون آن رشته های دوستی را با بعضی از سران نداشتند رها کردند وهمه چیز را نیز افشا کردند اما آنچه بر بسیاری از هواداران بقول خودشان بریده رفت که ظلم های بزرگی بود اگر خانم مرضیه میدانست کوتاهی کرد اگر بخاطر سیاسی کاری سازمان ایزوله بود چون اشرفی ها که حتا حق گوش گرفتن رادیو ویا روزنامه ودیگر رسانه ها را ندارند الا سازمان بگوید چه مجاز است وچه نیست نمیشود گفت گناهکار است. شاید قضایا برایش وارونه ترجمه میشدند تا همواره بگوید سردار؟؟؟ا(.....) سازمان هم بهتر است این نکته را مورد توجه قرار دهد که هیچکدام از هنرمندان گذشته ایران را قادر به مصادره کردن نخواهد بودهمینطور که تاکنون نتوانسته است 1 تا 2 در صدش را میتواند مصادره کند به اندازه حقش از جمعیت 98 در صدش مایملک ملت ایران است دوستان مخالف هم هی بد وبیراه نصیب مرحوم نکنند و هواداران هم شعار های خودشان را ندهند که او همه چیز سازمانشان را تایید میکرد اگر اینچنین بود باید نشان میداد که تواناییهای یک سیاستمدار با مطالعه درای بینش سیاسی وایدولوزیک است واین بینش همواره با سازمان همسویی کرده است گاهی اینجا وآنجا میخواند و چیزی نیز میگفت زوایای پنهان زندگی اش پنهان ماند حق انتخاب با خود او بوده است وبه کسی نیز ربطی ندارد . مرضیه آواز خوان متعلق به ملت ایران است نه سازمان م روانش شاد باد
-- جادو گر ، Oct 17, 2010بادرود بر پژمان عزیز،
-- علی ، Oct 18, 2010دوستی میگفت نمیدانم چرا ما ایرانیها توقع معصومیت داریم و قبول نمیکنیم که بشر جایزالخطاست.
اشتباه سیاسی و پیوستن به نسخه دیگر جمهوری اسلامی از زیبایی صدای مرحوم مرضیه نمیکاهد و ایشان برای همیشه بانوی آواز ایران خواهد ماند.
دوست دارم مادرم باشی ومادر همه ازادگان بودی. راستی رفتی؟ ولی باورمان نیست وهمیشه در صدایت ودر نگاهت حیات همیشگی ات موج میزند ولی تو هستی ودر نگاه همه ایرانیان ازاده ودمکرات شاهد سقوط دیکتاتوری اخوندی در ایران خواهی بود.
-- Hamid ، Oct 18, 2010تو شرف وحیثیت ما ایرانیان هستی ووجود تو وداشتن مرز قوی با اخوندها به ما ایرانیها اموخت که ازاده باشیم. وبی شک راهت ادامه دارد.
ملا شدن چه آسان
-- عباس ، Oct 18, 2010آدم شدن چه مشکل
ما ملت همه چیز را با هم قاطی میکنیم و یا بهتر است بگم بشدت کمال طلب هستیم. چون مرضیه صداش خوب بوده باید انتخاب سیاسیش هم درست باشه و باید آدم خوبی هم باشه. حال اینکه در عالم واقع اصلا و ابدا اینطور نیست خانم مرضیه صداش خوب بود و از این استعداد خدا دادی به خوبی سود جسته بود ولی به هیچ وجه انسان از خود گذشته در راه میهن نبود بلکه درست در نقطه مقابلش قرار داشت بسیار خود خواه و خود پسند بود وبه دلیل وجود همین خصوصیات مجاهدین توانستند به راحتی او را جذب کنند. ایشان به
بزرگ بینی مفرط دچار بود و مجاهدین به زودی این خصوصیت منفی را در ایشان تشخیص دادند و چنانکه شیوه این دوستان است اسباب ترضیه خاطر آن مرحوم را فراهم آوردنند و گرنه ایشان همانقدر از سیاست چیزی سر در میاورد که مثلا آقای رجوی از ابوعطا و سه گاه و چهارگاه
ولی در عین حال هر دو بهم محتاج یکی نیازمند توجه دیگری نیاز مند وسیله ای برای پیشبرد اهداف سیاسی خود صرفنظر از همه چیز برای خانم مرضیه هم اینکه چه کسی زیر بال و پرشان را بگیرد چندان فرقی نداشت. ..... این شد که ایشان شد خواننده مجاهدین ومشاور خواهر مریم در امور فرهنگی و از این قبیل داستانها که لابد شما هم شنیدهاید. غرض اینکه صدای خوب داشتن به معنی آدم خوبی بودن نیست سر پاسبان مختاری پاسبان شقی القلب رضا خان قطعاتی برای تار نوشته که از قضا خیلی هم زیباست.
بانوی کبیر آواز و آزادی جاودانه شد. تاریخ جهل و تباهی را چند تا ملای (...) می نویسند، اما تاریخ آزادی و راه پرشکوهش را انسانی هایی به عظمت انسانیت می نویسند. و وای بر مردمان فضیلت کش!
-- آرش ، Oct 18, 2010مرضیه نماینده فرهنگی بود که تازه نسل جدید در جهت بازپس گرفتن آن اند و با شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران به این ایرانیت و فرهنگ انسانی و لطیف و هنری آن درحال بازگشت اند. مرضیه نماینده هنری بود که مقاومت کرد و میکند هنر ایرانی بودن و ایرانی ماندن و تسلیم یک عده آخوند عقب مانده نشدن. او از دوران کودکی بی پروا و جسور بودو آزاده ماند و آزاده هم مرد . میخواست با آخوندها مخالفت کند اذان را خودش خواند و به رادیکال ترین گروه مخالف آخوندها هم پیوست که حق دموکراتیک اش بود و اگر کسی به دموکراسی معتقد باشد باید این را بپذیرد که هرکسی هرعقیده سیاسی که دارد محترم است . به امید آزادی ایران زمین از دست یک مشت آخوند ضد زن و ضد فرهنگ
-- آزاده ، Oct 18, 2010آزاده خانم با درود فراوان به شما نسل جدید یا همان نسل سوخته نامی که خود این نسل برگزیده است از کسی الگو برداری نمیکندالگویش جهان آزاداست این نسل با هوشتر زیرک تر آزآن است که روی به اسیر کنندگانش بیاورد.
-- جادو گر ، Oct 19, 2010او امروز با ابزار تکنولوژی پیشتاز تر از هر گروه سیاسی است که خود سالیان درازی است درراه ترکستان اند وهنوز نیز به مقصد نرسیده اند سرگردانانی که گهی به مشرق گهی به مغرب گهی شمال وگه جنوب میتازند وگاهی دور میخورند وسر جای نخست از راهزنان میپرسند ترکستان در کدام سوی است دمی هم با راهزنان آتشی برپا ویک چای دودی میخورند تا خستگی از تن بدر کنند ودر بین راه بادپایان شیپور چی وجارچی شان بر میگردند وپیام فتح قلعه دیوان را میاورند که دیو را گرفتار کرده اند وتقریبا کار تمام است.
اما بشنوید از بقالان آورده اند که در بلاد کشمیر همه بقالان ادعا میکردند که ماستشان چون عسل است کودکی رفت وبلاد کشمیر را بیافت وبر همه ماستها انگشتی وزد و میانگین ورگرسیون را با علم آمار بگرفت و بازگشت و بگفتا که همانا همه دروغگویانند و ماست شیرین همان است که خود حیوانات بپرورید وزحمت کشیده بزرگ کنید وشیرشان را دشیده وماست بسازید وکودکان هم سن وسال بزرگتر که شدند برهمین روال رفتند وماستی چون عسل ساختند که دهان اغیار را توانست شیرین همی کندبه رادیکالترین گروه مخالف پیوست نه جانم گرچه صلاح مملکت خویش خسروان دانند .
ایشان بر اساس بینش سیاسی راه را برنگزیدند به گفته های خانم دکتر ف.. روانشناس مشهور ایرانی در لس آنجلس از دوستان خانوادگی ایشان مراجعه کنید او یکروز اعلام کرد البته در برنامه اش که گرچه مرضیه گرامی از من خواهد رنجید اما ایشان بعد از انقلاب گرفتار هویت فردی شده بود ویکهو اطرافش را با آن بزرگی خالی میدید وجایی را میجست تا ظهور مجدد کند واین گروه رادیکال بقول شما دارای منابع مالی بود وهست چه جایی بهتر از اینجا خود نیز به روابط دوستانه اش با بعضی اشاره کرد اما نسل پیر تر نسل من وشاید شما همه این دوستان حاج چپعلی و بی طبقه های چند طبقه باید هزینه آزادی نسل جوان را میدادند زیرا خود با ندانم کاری های بعد ازانقلاب میدان را به کسانی دادند تا اکنون سرنوشت در دست کسانی باشد که یا از عراق آمده اند ویا اصلا در انقلاب نبودند ویا مصلحت اندشانی بودند که نان به نرخ روز میخوردند اکنون نیز نرخ نان مناسبترین است ندانم کاریهایی که حلقه آزادی بعد از انقلاب تنگ وتنگتر کرد تا اکنون که گویا بناست برای هر کوچه ای نیز پایگاه مقاومت فداییان ولایت جانبازان ولایت ساندیس خوران ولایت حلوا خوران ولایت ووو سازماندهی کنند البته با انواع واقسام دوربین ظبط صوت شلاق زنجیر دشنه قمه پنجه بوکس تسبیح ریش پشم باتوم آنگاه است که گویا دیگر همه مردم یکنواخت ذوب در ولایت میگردند چه ابله هانه میاندیشند دیگر اینکه این گروه رادیکال دارای مشابهات زیادی با همین ذوب شده های آنطرف دارد شما خود انصاف داشته باشد و بر کاغذ بیاورید و بعد نمره بدهید میگویند چه علی خواجه چه خواجه علی اما نسل جوان از همه این موانع خواهد گذشت حتا اگر برای هر خانواده ای ماموری گماشته شود این مسیر تاریخ است این مسیر انسان است.
آزادی روزی خواهد آمد با نسل جوان ما مرخصیم الفاتحه
مرضیه شرف هنر و هنرمند ایرانی بود. این خواننده جادوئی در هنر و مقاومت در اوج قله های افتخار بود.
-- شهره ، Nov 11, 2010omidvaram rohe marzie khanom hamishe shad bashe va az khoday khobeman mikhaham ke bazmandeganash ra ham shad kone.
-- keyvan ، Nov 22, 2010