تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

وصیت‌نامه‌های کافکا

ناصر غیاثی

فرانتس کافکا در سوم ژوئيه 1883 در پراگ، از پدر و مادری یهودی و آلمانی‌زبان به دنیا می‌آید. در بیست‌وسه سالگی از دانشگاه پراگ در رشته‌ی حقوق دکترا می‌گیرد و در «اداره‌ی بیمه‌ی سوانح کارگران» استخدام می‌شود. به سال 1912 با فلیسه باوئر آشنا می‌شود و پس از پنج سال و دوبار اعلام رسمی، سرانجام نامزدی‌اش را با او به هم می‌زند. در همان سال معلوم می‌شود که مبتلا به سل ِ حنجره است، بیماری‌ای که سرانجام در چهل‌ویک سالگی جان او را می‌گیرد.


فرانتس کافکا

فرانتس کافکا در طول حیات‌اش آثار چندان زیادی منتشر نکرد. اما دست‌نوشته‌ها و نامه‌های بسیار زیادی از او باقی مانده بود، که به همت ِ دوست بسیار نزدیک و صمیمی‌اش، ماکس برود، رفته‌رفته منتشر شدند؛ از جمله، دو وصیت‌نامه که برود پس از مرگ کافکا در سوم ژوئن 1924، میان کاغذهای او پیدا می‌کند. اولی به احتمال در پاییز—زمستان 1921 نوشته شده و دومی یک سال بعد در بیست‌ونهم نوامبر 1922، دو سال پیش از مرگ‌اش، زمانی که به خاطر بیماری بازنشسته شده بود. ماکس برود، یک‌سال‌ونیم پس از مرگ کافکا، به عنوان ِ نخستین متن‌های باقی‌مانده از او، این دو وصیت‌نامه را انتشار داد.
این دو وصیت‌نامه—به گمانم—برای نخستین بار به فارسی برگردانده می‌شود.


فرانتس کافکا و فلیسه باوئر، نامزدش.

یک:
ماکس عزیز، آخرین خواهش ِ من: هر چیزی که در ماترکم (یعنی در کتاب‌خانه، کمد لباس، میزتحریر ِ توی خانه و اداره، یا هرچه که به جایی برده شده و تو متوجه‌اش بشوی)، از یادداشت‌های روزانه، دست‌نوشته‌ها، نامه‌های خودم و دیگران، طرح‌ها و غیره پیدا شد، تمام و کمال و نخوانده، بسوزان؛ همین‌طور تمام نوشته‌ها یا طرح‌هایی که تو داری یا دیگران دارند که باید به نام من از آن‌ها بخواهی. نامه‌هایی را که نمی‌خواهند به تو بدهند، دست‌کم متعهد بشوند، خودشان بسوزانند.

فرانتس کافکای تو.


مجسمه‌ای از کافکا که جلوی خانه‌اش نصب شده است.

دو:
ماکس عزیز شاید این‌بار دیگر بلند نشوم، آمدن ِ سینه‌پهلو، پس از ماه ِ تب ِ لازم، به اندازه‌ی کافی محتمل هست و حتی این‌که می‌نویسم‌اش هم، نمی‌تواند مانع رسیدن‌اش بشود، گرچه قدرت خاصی دارد.

در این‌صورت، آخرین خواسته‌ی من در مورد همه‌ی چیزهایی که نوشته‌ام: از میان ِ همه‌ی آن‌چه که نوشته‌ام، فقط شامل کتاب‌ها می‌شود: داوری، آتش‌انداز، مسخ، گروه محکومین، پزشک دهکده و داستان‌ ِ هنرمند گرسنگی. (اشکالی ندارد آن‌چند نسخه از «نظاره‌ها» بماند، نمی‌خواهم زحمت ِ نابودکردن‌شان را به گردن کسی بیاندازم، اما هیچ چیزش نباید دوباره چاپ بشود). وقتی می‌گویم، خواسته‌ام شامل ِ آن پنج کتاب و آن داستان می‌شود، منظورم این نیست که مایلم آن‌ها دوباره چاپ شوند و به دست آیند‌گان برسند. برعکس اگر کاملاً از بین بروند، آرزوی اصلی‌ام برآورده شده است. فقط مانع کسی نمی‌شوم—حالا که این کتاب‌ها وجود دارند—اگر مایل است، آن‌ها را نگه دارد.


نمونه‌ای از طرح‌های کافکا

برخلاف این، غیر از آن‌ها، باید همه‌ی چیزهایی که نوشته‌ام و موجود است (چاپ شده در مجلات، در دست‌نوشته‌ها یا در نامه‌ها) بدون استثناء تا جایی که قابل دست‌یابی یا—با خواهش از دیگران—دریافت‌شدنی است (تو که بیش‌ترشان را می‌شناسی، اصل قضیه خانم فلیسه اِم(1) ، خانم یولیه نام قبلی ویرتسک(2) و خانم ملینا پولاک(3) است، مخصوص چند دفتری را که خانم پولاک دارد، فراموش نکن.) همه‌ی این‌ها باید بدون استثناء و ترجیحاً نخوانده (مانع‌ات نمی‌شوم، به داخل‌شان نگاه کنی، اما ترجیح من این است که این‌ کار را نکنی، به هرحال اما هیچ‌کس دیگری اجازه ندارد، داخل‌شان را ببیند.) همه‌ی این‌ها باید بدون استثناء سوزانده شوند. خواهش می‌کنم، هرچه زودتر این‌ کار را بکن.
فرانتس.

از این وصیت‌نامه‌ها چنین برمی‌آید که کافکا می‌خواست مانع دو اتفاق بشود. یکم نوشته‌ها و نامه‌های خصوصی‌اش به دست دیگران برسد و دو دیگر آثار نیمه‌کاره‌اش، از جمله سه رمان ِ ناتمام، منتشر شود. اما این را هم می‌توان از وصیت‌نامه‌ها دریافت، که کافکا مایل نبود، پس از مرگ‌اش هیچ ردی از او باقی نماند.

توضیح مترجم: تأکید در اصل ِ وصیت‌نامه.

منبع ترجمه:
Max Brod/Franz Kafka, Eine Freundschaft. Briefwechsel hrsg. Von Malcolm Pasley, Frankfurt am Main 1989 (S. Fischer), Seite 365 und 421-422.

پانوشت:
1. Felice Bauer اولین نامزد رسمی کافکا است که پس از ازدواج با Moritz Marasse به نام شوهرش Marasse خوانده می‌شد.

2. Wohryzek Julie است که کافکا نامزد دوم او بود و قصد داشتند در نوامبر 1919 ازدواج کنند. اما چون خانواده‌ی کافکا با ازدواج آن‌ها به شدت مخالف بودند، در ژولای 1920 کافکا نامزدی‌اش را با او بهم زد.

3. Milena Jesenská که پس از ازدواج با Ernst Pollak به نام هم‌سرش پولاک نامیده می‌شد. او مترجم کافکا به چکی بوده و با کافکا رابطه‌ی عاشقانه داشت.

مطلب مرتبط:
«کافکایی» صفتی با مصارف بی شمار

Share

نظرهای خوانندگان

از خواندنِ متنِ وصیت‌نامه‌ها خيلی لذت بردم. ممنون. خودشيفتگیِ عجيبی داشته کافکا.

-- پرستو ، Jun 3, 2007

این دو تا وصیتنامه حتماً تا به حال به فارسی ترجمه شده. در هر حال متنهای مهمی نیستند. در تعجبم که ناصر غیاثی از کی تا حالا زبان و دنیای کافکا را می فهمد که مترجمی او را به عهده گرفته؟! این هم از عجایب این دنیاست!

-- مجید ، Jun 4, 2007

ماترک؟؟؟ هر ده سال یک بار ممکنه این کلمه به گوشم بخوره؟ آلمانی این کلمه چی بوده؟
مطمئنی کافکا از کلمات منقرض استفاده می کرد؟ اونم دم مرگ؟ اصل کلمه چیه؟
به نظر می رسه منظورش "دارایی" باشه؟

-- سیمین علوی ، Jun 4, 2007

خانم علوی، «ماترک» یعنی ارث. آلمانی اش می شود: Nachlass. وصیت نامه مال نزدیک به یک قرن پیش است. موقع ترجمه باید به هم زمانی در کلام توجه داشت. «دارایی» نمی توانست منظورش باشد، چون نوشته «دارایی» محسوب نمی شود، آن هم نزد کافکا که «دارایی» نداشت..
آقای مجید ممکن است بفرمایید کجا ترجمه شده اند؟

-- ناصر غیاثی ، Jun 4, 2007

هدف از ترجمه برگرداندن مطلبی از یک زبان بیگانه به زبان آن رایج دوران است. ما که در یک قرن پیش زندگی نمی کنیم. هدایت اولین مترجم کافکا بود و هیچ از نوع شیرینکاری ها نکرد و ترجمه های هدایت از کافکا هنوز بهترین است. مگر همان کلمه "ارث" که بیش از چند صد سال قدمت دارد چه اش بود که شما کلمه"ماترک" را آوردید وسط؟ کلمه ای که کافکا به کار برده در آلمانی کلمه ی ساده ایست و آن را "ارث" یا "ارثیه" ترجمه می کنند.
فکر می کنید باستان شناسان وقتی کتیبه ای را ترجمه می کنند، چه می کنند؟ آیا آن را به زبان عهد دقیانوس ترجمه می کنند؟ - نه خیر! بلکه آن را به زبانی قابل فهم و امروزی برمی گردانند و یا متن را کلمه به کلمه (همراه با نت های توضیحی در پایین) می گذارند و بعد مفهوم آن متن را منتقل می کنند.
اشکال شما و یا حسین نوش آذر اینست که برداشت و یا نظر و یا انتخاب خودتان را به اصل متنی که ترجمه می کنید تحمیل می کنید و باعث سوء تفاهم می شوید. کسی که متنی که شما ترجمه کرده اید را می خواند حیران می ماند که "ماترکم" دیگر چه صیغه ایست و نویسنده ای مانند کافکا هدفش از نوشتن این کلمه ی عجیب و نامانوس در دم مرگ چه بوده است! برای ترجمه به روح اثر و کلام اثر وفادار بمانید و در درون متن شخصی دیگر، (به خصوص وصیت نامه ی نویسنده ای شناخته شده) نوآوری نکنید.

-- سیمین علوی ، Jun 6, 2007

بانوی محترم، قدری مطالعه ی تئوریک در مورد ترجمه به ما می آموزد که هر مترجم خوانش و تفسیر خودش را از متن ارایه می دهد. باقی بقای تان.

-- ناصر غیاثی ، Jun 6, 2007

تر جمه متن به ما كمك مي نمايد تا درباره آن مو ضوعاتيكه به زبان خارجي درك آن مشكل است، به ساده گي آنرا فهميده ومتن خارجي آنرا درست درك كنيم. تشكر

-- شكرالله غفاري ، Apr 7, 2008

mrzhgkd hbljtxzin ixypr uxpghqmra ylfh rxskydub tsijgpxzo

-- qjhdxya pzokebcyw ، Dec 20, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)