تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

از بوش واقعی تا بوش اليور استون

پرویز جاهد
jahed@radiozamaneh.com

از قبل می‌شد حدس زد که پروژه جاه‌طلبانه اليور استون در‌باره جرج دبليو بوش، نتواند منتقدان را راضی کند. سکوت سنگين خبرنگاران و اهالی رسانه‌ها در سينمای ادئون لستر اسکوئر لندن بعد از تماشای فيلم دابيا (W) و واکنش سرد آنان به حماسه اليور استون در‌باره جرج بوش، نشان داد که استون نتوانسته نظر منتقدان سينما را در نخستين نمايش فيلم در لندن جلب کند.

Download it Here!

برعکس، غر زدن‌ها و زمزمه‌های زيرلب آن‌ها در سالن تاريک و بعد هنگام خروج از سينما، حاکی از آن بود که فيلم آن‌ها را کاملاً مايوس کرده است.

اگر از منظر تاريخی به فيلم استون نگاه کنيم، واقعاً نا‌اميد خواهيم شد. اين‌که اين فيلمساز کهنه‌کار سياسی بعد از ساختن چندين فيلم بيوگرافيکال در‌باره شخصيت‌های سياسی مهم جهان از کندی گرفته تا نيکسون، اسکندر و فيدل کاسترو، از ترسيم درست شخصيت يک رهبر سياسی معاصر ناتوان است، مايوس‌کننده است.

اما اگر به انگيزه‌های استون از ساختن اين فيلم و حرف‌هايی که وی در‌باره جرج بوش زده است توجه کنيم، آنگاه از ديدن دابيا کاملاً مايوس نخواهيم شد و به جای آن سعی خواهيم کرد که به جنبه‌های مثبت کار استون در کنار ضعف‌های او نگاه کنيم.

به اعتقاد من، اليور استون با ساختن اين فيلم بزرگ‌ترين اشتباه و ريسک زندگی حرفه‌ای‌اش را مرتکب شده است.


اولین نمایش «دابیا»در فستیوال فیلم لندن

استون دست روی شخصيتی گذاشته که بيش از هر شخصيت تاريخی و رهبران سياسی ديگر آمريکا و جهان به ما نزديک و اعمال و رفتار و سخنان او زير ذره‌بين بوده و همه از متفکران و تحليل‌گران سياسی تا مردم عادی کوچه و بازار با روحيات، افکار و عملکرد سياسی او آشنا هستند.

بوش هنوز زنده و همچنان در ميان ماست. تصوير او روز و شب در برابر ما و صدای او مرتب در گوش ماست. شايد ما ندانيم که او در کجا درس خوانده، تا چه حد به الکل معتاد بوده و چقدر مورد توجه زن‌های زيبا بوده است، اما می‌دانيم با تصميم‌گيری‌های سياسی‌اش جهان را به آشوب کشانده و دستش را به خون هزاران انسان بی‌گناه آلوده است.

بنابراين متقاعد کردن مردم به اين‌که حال از تمام پيش آگاهی‌های تاريخی خود در‌باره بوش فاصله گرفته و او را دوباره از منظری انسانی مورد بازخوانی قرار دهند، کار ساده‌ای نيست و اليور استون به خوبی از پس اين مهم برنيامده است.

استون تلاش زيادی کرده تا از تصوير متعارف و کليشه‌ای بوش که رسانه‌های جهان از او در ذهن مردم ساخته‌اند، آشنازدايی کند.

او بارها در مصاحبه‌های خود در مورد اين فيلم گفته است، نمی‌خواهد از بوش يک شيطان بسازد و به نظر او بوش رهبری است که با صداقت و ايمان مذهبی در سياست عمل کرده است.


جاش برولين در نقش جرج بوش

اما پرسش اين است که آيا داشتن صداقت و ايمان مذهبی برای تصميم‌گيری‌های سياسی کافی است؟ عملکرد بوش و بسياری از رهبران صادق و با ايمان جهان نشان داده که هرچقدر صداقت آن‌ها عميق‌تر و ايمان مذهبی آن‌ها راسخ‌تر و فناتيک‌تر بوده، عملکرد سياسی آن‌ها بسيار خطرناک‌تر و ويرانگرانه‌تر بوده است.

ديک چنی به کالين پاول می‌گويد با اين‌که در ويتنام بودی اما از آن درس نگرفتی، غافل از اين‌که اين اوست که از تجربه خونين ويتنام درس نگرفته و دوباره آن را در عراق و افغانستان آزموده است و درصدد است در ايران تکرار کند.

استون با نشان دادن صحنه‌هايی از دوران جوانی زندگی بوش، بر انگيزه‌های روانی شخصيت او تاکيد کرده و نشان می‌دهد چگونه و تا چه حد، ضعف‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌های فردی بوش در تصميم‌گيری‌های سياسی آينده‌اش موثر بوده است.

تحليل روان‌شناسانه استون از بوش و توجه به عقده‌های روانی او بيش از همه در ترسيم رابطه بين پدر و پسر (بوش بزرگ و بوش کوچک) خود را نشان داده است.

بوش پسر از اين‌که در روزگار جوانی نتوانسته مايه افتخار پدر باشد و توقع‌های او را برآورده کند، در رنج و عذاب است. از زبان پدر، بارها در فيلم می‌شنويم که به او می‌گويد تو مرا مايوس می‌کنی.

زمانی که او را پشت سلول‌های زندان می‌بينيم که به جرم دعوا و کتک‌کاری بازداشت شده يا زمانی که به خاطر اعتيادش به الکل نمی‌تواند سنگينی کار روی چاه نفت پدر را تحمل کند.

او حتی در اوج موفقيت و در جايگاه رياست جمهوری نيز از کابوس سرزنش‌های پدر خواب و قرار ندارد و نمی‌تواند خود را از زير سايه سنگين او رها کند. در خواب پدرش را می‌بيند که به او می‌گويد «‌تو آبروی خانواده بوش را بردی، لعنت بر اين آبروريزی».

به علاوه استون بر اين موضوع تاکيد دارد که بخشی از عملکرد سياسی و نظامی بوش در واقع انتقام‌جويی فردی است. او هنوز خاطره ترور نافرجام پدرش به دست عوامل صدام حسين را فراموش نکرده و نيز نمی‌تواند قبول کند که پدر در انتخابات رياست جمهوری به کلينتون ببازد و يا جنگ عراق و پروژه سرنگونی صدام را نيمه کاره تمام کند.


نمایی از فیلم

او وظيفه خود می‌داند که راه ناتمام پدرش را ادامه دهد. در جواب کالين پاول که از او می‌پرسد صدام با ديکتاتورهای ديگر چه فرقی دارد، می‌گويد او می‌خواسته پدرش را ترور کند.

تاکيد ديگر اليور استون به نقش مذهب و تعليمات اونجليستی در زندگی بوش است. اين‌که چگونه آشنايی با مبلغ اونجليست، او را از يک فرد الکلی به مسيحی‌ای مومن تبديل می کند و به اصطلاح دوباره زاده می‌شود.

سرسپردگی بوش به مذهب آن‌قدر قوی است که او برای خود رسالتی دينی و الهی قائل است و در دعاهای خود همراه با مبلغ اونجليست، سوداهای مذهبی خود را زمزمه می‌کند.

در يکی از نماهای فيلم بوش را در حال دعا می‌بينيم و نوری که دور سرش حلقه زده از او شمايل يک قديس را ساخته است.

با اين‌که اليور استون بر سادگی و حماقت بوش تاکيد نمی‌کند و تلاش زيادی کرده که فيلم به هجويه‌ای عليه بوش تبديل نشود، اما با زيرکی هنری خود در مواردی، بلاهت سياسی بوش و خانواده او را به نمايش گذاشته است.

زمانی که تلويزيون، بمباران بغداد به وسيله هواپيماهای آمريکايی را نشان می‌دهد، مادر بوش را در حال خوردن پاپ کورن در مقابل تلويزيون می‌بينيم که با هيجان کودکانه‌ای به صحنه‌های بمباران نگاه می‌کند و انگار در حال تماشای يک فيلم علمی تخيلی از حمله بيگانه‌های کرات ديگر به زمين است.

در صحنه ديگری از فيلم، کاندوليزا رايس در مورد عواقب خطر حمله به ايران و تفاوت آن با عراق به او توضيح می‌دهد و او در جواب می‌گويد که می‌داند ايران همان عراق نيست و با هم فرق دارند و يا صحنه‌ای که پی می‌برد وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق واقعيت نداشته و دروغ بوده، سادگی و حماقت او که بازيچه دست سياستمدارانی چون ديک چنی و رامسفلد شده، کاملاً پيداست.


نمایی از فیلم

اليور استون در اينجا بوش را کاملاً بی‌اطلاع از اين موضوع مهم نشان می‌دهد. ادعايی که تنها در صورت باور داشتن به سادگی و حماقت بوش، معقول و پذيرفتنی است اگرچه از مسووليت و تقصير او در اين مورد کم نمی‌کند.

او آن‌قدر متعصب و يک دنده است که تحمل کمترين انتقاد را ندارد. وقتی لورا بوش در جايی از کارش انتقاد می‌کند، به خشم می‌آيد و با اتومبيل به در گاراژ منزل می‌کوبد و علناً به او می‌گويد که طاقت انتقاد را ندارد.

او هميشه در خيال، خود را در قالب يک قهرمان تصور کرده است. او آن‌قدر فناتيک و مغرور است که برای تحقق خواسته‌ها و اجرای تصميم‌هايش، لازم نمی‌بيند موافقت و تاييد، کسی را به عنوان پشتوانه کارش داشته باشد.

وقتی کاندوليزا رايس از او می‌پرسد، آيا در مورد حمله به عراق با پدرت مشورت کرده‌ای، جواب می‌دهد که لزومی برای اين کار نديده است.

اليور استون به ما می‌گويد بوش به خاطر اعتقادش به برقراری صلح و دمکراسی، به خاورميانه لشکر کشيده و عراق را تصرف کرده نه به خاطر توسعه‌طلبی سياسی يا انگيزه‌های اقتصادی امپرياليستی و تسلط بر چاه‌های نفت خاورميانه.

بوش حتی به نقشه‌ها و آرزوهای جاه‌طلبانه و آزمندانه ديک چنی در‌باره نفت ايران و عراق و مقابله آمريکا با توسعه امپراتوری چين و تسلطش بر خاورميانه در آينده نزديک، بی‌اعتنايی می‌کند.

بوش می‌گويد هدف او از حمله به عراق، تنها گسترش دموکراسی و نجات منطقه از حکومت‌های محور شر به خصوص ايران است که بارها در فيلم از زبان رامسفيلد و ديگر اعضای کابينه بوش می‌شنويم که مادر تروريسم جهانی است.

برخلاف فيلم جی‌اف‌کی، در اين فيلم از نماهای آرشيوی خبری نيست. استون حتی نماهای خبری مربوط به سخنرانی‌های بوش و ديدار او با سربازان زخمی جنگ را بازسازی کرده است.

هيچ تصوير تلويزيونی و خبری از جرج بوش واقعی وجود ندارد و هرچه هست بازسازی صحنه‌ها به کمک جاش برولين است.


پوستر فیلم «دابیا»

جاش برولين سعی زيادی کرده تا به شخصيت بوش نزديک شود و اداها و ژست‌ها و عادات رفتاری او را عيناً بازسازی کند اما همان مشکل معاصر بودن و تصوير بزرگ بوش در برابر چشم ما اجازه نمی‌دهد، گريم غليظ صورت او را باور کنيم.

او سعی زيادی کرده تا از بوش شخصيتی بامزه و دوست داشتنی بسازد، اما علي‌رغم خواسته‌اش، در اين کار موفق نيست و سمپاتی ما را نسبت به شخصيت جرج دبليو بوش برنمی‌انگيزد.

اما ريچارد دريفوس در نقش ديک چنی متقاعدکننده‌تر و قابل قبول‌تر از ديگر اعضای کابينه بوش است. ساختار روايی فيلم، کلاسيک است و چهار دهه از زندگی بوش از زمان دانشجويی‌اش در ۱۹۶۰ تا سال ۲۰۰۴ (بعد از اشغال عراق) را در بر می‌گيرد.

اما استون برای ايجاد جذابيت بيشتر، اين تداوم زمانی را بهم ريخته و نماهايی از گذشته و حال به طور متناوب به هم وصل می‌شوند.

اليور استون، فيلم را با نمايی زيبا، باشکوه و خيال‌پردازانه از جرج بوش جوان در استاديوم خالی بيس‌بال شروع می‌کند. در اين صحنه بوش را در نمايی لو انگل (از زاويه پايين) می‌بينيم که به ابراز احساسات و فريادها و کف زدن‌های تماشاگران خيالی، پاسخ می‌دهد.

استون فيلم را با نمايی مشابه نمای اول فيلم تمام می‌کند. باز هم بوش را در همان استاديوم بيس‌بال اما اين‌بار در سن کهن سالی می‌بينيم که سرگشته و حيران به اطرافش نگاه می‌کند.

و دوربين استون به تدريج به او نزديک شده و چشم‌های او را در قاب بزرگ قرار می‌دهد. چشمانی که ديگر خالی از برق و نشاط جوانی و خيال‌های بزرگ است.





نام فيلم دابيا است نه دبليو

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

«زمانه» ي بدون «جامي» را نمي‌خواهيم!

-- Hans Lucas ، Nov 1, 2008

معلوم نیست این آقای الیور استون حالا سوژه قحطی بوده که اون هم به این شکل زندگی بوش رو فیلم کرده؟اینجور که ازنقد فیلم شما برمیاد الیور استون فیلمی ساخته که ظاهرا طبق توضیحات شما ما باید با جناب آقای ایشان سمپاتی برقرارکنیم.گیرم که جورج بوش برای نفت نرفته عراق وبرای نجات خاورمیانه رفته.حالا این چه فرقی میکنه؟ این آقای استون چرا می خواد برای یکی از مهمترین مسببین جنگ خانمانسوزی سمپاتی ایجاد کنه که حاصل کارش ملیون ها عراقی رو به کشتن داده.یعنی این آقای الیور استون نمیفهمه که سمپاتی ایجادکردن با یه جنایتکار جنگی وظیفه خطیر ایشون نیست وبهتره ایشون بره کشکشو بسابه؟این آقا قاطی کرده آقای جاوید!الیور استونی که جی اف کی میساخت مرد.شما چرا وقتتونو صرف چرت وپرت های این عوضی می کنید؟

-- بدون نام ، Nov 2, 2008

جنگ عراق توسط لابی اسراییل بنفع پروژه
اسراییل بزرگ" بر پاشد. کسی که دلیل جنگ
احمقانه و ضد منافع مردم آمریکا را مخفی نگاه دارد یک صیهونیست جنایتکار نژادپرست بیش
نیست، حالا می خواهد کارگردان فیلم باشد یا
منتقد فیلم

-- بدون نام ، Nov 3, 2008

آقای جاهد من همچنان منتظر جواب email هستم که در رابطه با کتاب براتون فرستادم البته جواب اولی رو گرفته ام اما دومی را نه. مرسی

-- نازنین ، Nov 3, 2008

بادرود بنظر من سیاست دارای دو وجه ویادو مقوله است. 1 - واقعیت های سیاسی. 2 -حقیقت سیاست. واقعیت های سیاسی همانها ایستکه دائما میشنویم وبینیم وبه اطلاع ما میرسد. ولی حقیقت سیاست 180 درجه با واقعیت های آن متفاوت است. مثلا چه بسا در آینده مشخص شود که صدام حسین اسلحه کشتار جمعی داشته خوبش راهم داشته. بهرحال خدارحمت کند اجداد همه مارا روشن فکران انها که اکثرابی سواد بودند درقهوه خانه ها جمع میشدند ضمن کشیدن قلیان وخوردن چای یکنفر که کوره سوادی داشت برای آنها روزنامه میخواند. آنها هم شروع میکردند به نفسیر وتحلیل سیاست روز که حاکی از شک وتردید شدید وناباوری دائربراینکه درپشت این وقایع اتفاقیه مسائل دیگری نهفته است. حال آن به خاک کفته ها اگر سراز خاک بیرون بیاورند اوضاع را ارزیابی کنند ازاینهمه خوش باوری اخلاف خود درشگفت خواهندشد پیروز

-- پیروز ، Nov 19, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)