خانه > پرویز جاهد > کلاکت > حمیدرضا صدر: سينمای ايران در حاشيه قرار گرفته است | |||
حمیدرضا صدر: سينمای ايران در حاشيه قرار گرفته استپرویز جاهدjahed@radiozamaneh.com
حميدرضا صدر از منتقدان قديمی سينمای ايران است. از نسل اولين منتقدان بعد از انقلاب سينما در ايران که کارش را با نوشتن نقد فيلم در مجله «زن روز» و «سروش» شروع کرد و بعد به تيم نويسندگان مجله «فيلم» پيوست. صدر بعدها از مجله «فيلم» جدا شد و با احمد طالبینژاد و مجيد اسلامی در مجله هنری فرهنگی «هفت» همراه شد که نشريه بسيار موفقی بود و مخاطبان زيادی در ميان نسل جوان داشت. اما مجله «هفت» به دستور وزارت ارشاد توقيف شد و نويسندگان آن بيکار شدند. مجيد اسلامی وبلاگ خودش يعنی «هفت و نيم» را راه انداخت، اما صدر که ميانه چندانی با وبلاگنويسی ندارد، میگويد ترجيح میدهد برای نشريات چاپی بنويسد چرا که به نظر او ماندگارترند. ظاهراً تيم نويسندگان مجله «هفت»، مجوز انتشار مجله ديگری به نام «ارژنگ» را هم گرفتهاند که شماره نخست آن به زودی منتشر میشود. صدر، فارغالتحصيل اقتصاد شهرسازی است و از راه نوشتن تامين معاش نمیکند. او عاشق فوتبال است و در اين زمينه کتابی به نام «روزی روزگاری فوتبال» نوشته و منتشر کرده است. میگويد عاشق تيمهای ضعيف و شهرستانی است اما ديدهام که از منچستر يونايتد پشتيبانی میکند. صدر از مشتريان قديمی فستيوال فيلم لندن است و از سال ۱۹۹۱ تقريباً هر سال در اين فستيوال شرکت کرده است. من هم اين چند سالی که در لندنم هميشه صدر را در نمايشهای ويژه منتقدان فيلم و نويسندگان مطبوعات يا در دفتر فستيوال ديدهام و ساعتها درباره فيلمهای مورد علاقهمان و وضعيت سينمای ايران و جهان حرف زدهايم. امسال هم صدر به لندن آمده و با او درباره فستيوال امسال و برنامههای آن گفت و گويی کردهام که در اينجا میخوانيد. اين گفت و گو در روزهای اول فستيوال لندن انجام شد و هنوز برخی از مهمترين فيلمهای فستيوال امسال مثل «دبليو»، «چهگوارا» و «الديوو» به نمايش درنيامده بودند.
حميد عزيز، هر سال تو را اینجا در فستیوال لندن میبینیم. امسال چی دیدی و فستیوال لندن چه فرقی با سالهای قبل دارد؟ فستیوال لندن به فیلمهای ایرانی بیاعتنا شده است. دلایلش را شاید باید در سلیقهی مدیر بخش خاورمیانهای فستیوال دنبال کرد که یک آقای عرب است و به همين دليل حضور فیلمهای عرب در فستيوال امسال بیش از فیلمهای دیگر است. ایشان کجا فیلمها را میبینند؟ ایران؟ ایران هم نه، چون اصلاً امسال، ایران نيامده است. پیش از این خانم رزعیسی، مدیر بخش خاورمیانهای بود. این خانم سالی دو بار به ایران میآمد، فیلمهای ایرانی را میدید و میشناخت. بنابراین حضور فیلمهای ایرانی خیلی پررنگتر بود. پارسال فیلم ایرانی به نمایش درنیامد. امسال حداقل «ریسمان باز»، کار مهرشاد کارخانی، به نمایش درمیآید که فیلم خوبی است. ولی برای سینمای ایران کافی نیست. هر سال چند تا فیلم در این فستیوالها داشتیم، ولی امسال در کن هم فقط یک فیلم ايرانی بود. آیا فقط اين جشنوارهها هستند که بیاعتنایی میکنند؟ تصور میکنم، این فیلمهای ضعیفی که ساخته شده، تاثیر داشته است. فستیوال کن، جنبهی مسابقهای دارد، داستان دیگری است. ولی جایی مثل لندن دستشان باز است و یک بخش سینمای جهان دارند، خیلی از فیلمها را از نقاط مختلف دنیا میآورند و نشان میدهند. به نظر من، با این فیلمهایی که امسال دیدیم، واقعاً سینمای ایران شایسته بود که حداقل یکی دو فیلم دیگر داشته باشد. نکتهی دیگر اینکه، هر موقع فیلم ایرانی نشان میدهند، سالنها پر است. یادم هست سالهای پیش، سالن ادئون لستر اسکوئر، که سالن غولآسایی است، برای فیلمهای ایرانی پر میشد. فقط هم ایرانیها نیستند؟ بله، ۷۰ درصد انگلیسیها هستند. آنها هم سینمای ایران را دنبال میکنند. دلیل این بیاعتنایی به سینمای ایران چیست؟ به فرضیهی توطئه اعتقاد ندارم. خانم ساندرا هبرون که خودش به ایران نمیآید. کارشناس این بخش که آقای علی جعفر است، باید به ایران بیاید. همان علی جعفر که در «سایت اند ساوند» مینویسد؟ بله. وقتی ایران نمیآید و به قاهره یا سوریه میرود، طبعاً فیلمهای لبنانی و مصری و… را انتخاب میکند. البته اعتقاد ندارم مذهب یا قومیت اینها تاثیر میگذارد. من هم اعتقاد ندارم. ولی از این زاویه میگویم که هميشه شایعاتی در اين زمينه وجود دارد. باید بروند و ببینند. عربها تا چند سال پیش همین گله را میکردند. اینجا که میآمدم، میگفتند: چقدر تعداد فیلمهای ایرانی زیاد است. میگفتند چرا از ما فیلم به نمایش درنمیآید. امسال هم که فیلم خوبی از سینمای عرب نبود. من هنوز چیزی ندیدهام. من فيلم «بیروت شهر بیدفاع» را ديدم که به نظرم یک فیلم آماتور کمدی بود و اصلاً جای آن در فستیوال نیست. موافقم. ولی امروز فیلم «والس با بشير» را دیدم. فیلمی که در کن هم بود. این فیلم که اسراییلی است. اما به صورت غیرمنتظرهای علیه اسراییلیها در لبنان است و کشتار آنها را زیر ذرهبین میبرد.
بیشتر علیه جنگ است. علیه جنگ و خشونت جنگ هست، ولی در حقیقت اشارات مستقیم علیه دولت اسراییل دارد. جایی که فرماندهی به شارون زنگ میزند و میگوید: «از این کشتارها خبر داری؟» و او پشت تلفن میگوید: «حالا مسالهای نیست، آخر هفتهات به خیر». خشونت و بیرحمی سربازان اسراییل را در لبنان نشان میدهد که چطور با تانک از کوچههای تنگ عبور میکنند، ماشینها را له میکنند و از همه عجیبتر، فصل نهایی فیلم است که انیمیشن است، یعنی تصاویر مستند از لبنانیهایی که در اردوگاه کشته شدند و با ضجهی زنان لبنانی تمام میشود. از فیلم خوشت آمد. غیرمنتظره بود. آدم انتظار ندارد، فیلمی با سرمایه یهودیها ساخته شود، بعد… نه، فیلم های اسراییلی زیادی است که علیه سیاستهای اسراییل است. فیلمسازهای اسراییلی منتقد، زیاد داریم. این کابوس سربازان اسراییلی است که لبنانیها را میکشند. فیلم از زاویهی کابوس آنها است. آنها نمیتوانند از چنگ این کابوس فرار کنند. امسال از اسراییل، فیلم «درخت لیمو» بود که من در کن دیدم و کاملاً ضد اسراییلی بود. پارسال فيلم «بند ويزيت» هم بود که فیلم طنزآمیز و کمدی است و از زاویهی متفاوتی به رابطهی مصریها و اسراییلیها اشاره میکند. بنابراین در دو سه سال اخیر از خاورمیانه، فیلمهای ما در فستیوال لندن در حاشیه قرار گرفته است. ولی عمیقاً اعتقاد دارم که میتوانستیم حداقل سه یا چهار فیلم، خصوصاً در مقایسه با فیلمهایی که این چند روزه دیدهام، به نمایش دربیاوریم. فکر میکنی چه فیلمهایی از سینمای ایران، جایشان در اینجا بود؟ يعنی میتوانستند در فستيوال باشند؟ نمیخواهم اسم بیاورم. نمیخواهم اسم فرد خاصی را بیاورم. به نظرت، «ریسمان باز» چه ویژگی خاصی داشت که در فستيوال لندن امسال پذيرفته شد؟ نمیدانم به چه دلیل قبول شد. ولی به هرحال یک فیلم اجتماعی است. دو مرد و یک گاو از مناطق جنوبی شهر تهران. يک فیلم جادهای است. اما فقط در تهران اتفاق میافتد. نه، از جنوب شهر تهران، خارج از تهران است، پشت کشتارگاه، مناطق جنوبی که گاوها و گوسفندها را میکشند. اینها میخواهند با یک وانت، گاوی را به نقطهای در شمال تهران ببرند. اتفاقاتی در راه برای این دو جوان میافتد. دو جوان و جایگاه اجتماعیشان را نشان میدهد. يک درام قوی اجتماعی است. فيلم را هنوز نديدهام، اما جالب است، اینطور که تو تعریف میکنی، دو مرد و یک گاو، آدم را یاد «دو مرد و يک کمد» رومن پولانسکی میاندازد. دو مرد میخواهند يک کمد را که از دریا پیدا کردهاند، به جای دیگری ببرند و حوادث زيادی در راه برايشان پيش میآيد. فیلم فيتزکارالدو را هم داریم که میخواهند کشتی را از کوه عبور بدهند و درام بزرگی است. به هر حال فیلم خوبی است. کار فيلمسازی به نام مهرشاد کارخانی است و دومین فیلم بلند او است. خیلی خوب است که فیلمسازان جوان ما، فیلمهایشان به فستيوالها بیاید. دیگر نوبت حضور آنهاست. فیلمهای نسل کیارستمی و مخملباف و… به اندازهی کافی به نمایش درآمده است و مدتهاست که چیز خوبی از آنها ندیدم. فیلم «ریسمان باز»، چه تفاوتی با فیلمهای غالب سینمای ایران دارد؟ اگر غالب فیلمهای سینمای ایران را بخواهی بگویی، بيشتر ملودرامهای خانوادگی یا کمدی است. منظورم سینمای هنری است. سینمای تجاری را نمیگویم، سینمای غالب هنری که در جشنوارهها مطرح است. سینمای مدل کیارستمی يا پناهی، قبادی… آيا در همان فضاهاست؟ فیلمسازانی که نام بردی، به فرمهای نامتعارف هم روی میآورند. پرداختشان جنبهی روشنفکری دارد. این فیلم خیلی سریع و یک خطی، خط سیر قصه را میگیرد و اتفاقاتی را که برای اینها میافتد، بدون هیچ ادایی نشان میدهد.
اين فيلم با فیلمهای کیارستمی، جلیلی، مخملباف، (پناهی داستان دیگری دارد)، فرق دارد. شاید بیشتر یاد فیلمهای نادری بیافتیم. يعنی نئورئالیستی است. بله، تنش جاری در رابطهی این دو جوان و آن گاو و لوکیشنی که دائماً تغییر میکند و اقشار مختلف اجتماعی ایران را از جنوب شهر تا شمال شهر، نشان میدهد. تا جایی که ریسمان از دست اینها رها میشود و آن گاو در جامعه رها میشود و آنها باید او را مهار کنند. از فیلمهای خوبی که در این فستیوال دیدی بگو؟ یک فیلم انگلیسی به اسم «روزهای دور از خانه» دیدم. مربوط به دههی ۷۰ است که در شهر لیورپول میگذرد. یکسری جوان اوباش هستند که روابطشان با اوباشهای رقیب، خانواده، زن، مواد مخدر نشان داده میشود. انرژی فزاینده آن، من را یاد فيلم «ترينزپاتينگ» انداخت. در مایهی کارهای دَنی بُویل است. بله. در آن از موسیقی هم استفادهی خوبی کرده است. خود دنی بوُیل هم که امسال هست، و فیلم دارد. بله، فیلم اختتامیه از دنی بُویل است. «میلیونر زاغهنشین» نام فیلمی است که از دنی بویل در این فستیوال نمایش داده میشود. امسال سال فیلمهای سیاسی است. فیلم «دبلیو» را در مورد جرج دبلیو بوش داریم. فیلم «اعتصاب غذا» را در مورد بابی ساندز دیدیم که چطور میمیرد. فیلم افتتاحیه «فراست نیکسون» هم نکاتی داشت. وقتی فیلم تمام میشود، آدم فکر میکند فیلم خیلی خوبی است اما چند روز که میگذرد، جاذبهاش میرود. بله فیلم ماندگاری نیست که در ذهن آدم بماند. ولی به هرحال آدم را میکشاند. رویارویی یک رییس جمهور کارکشتهی کهنهکار با یک روزنامهنگار جوان جذاب است. کمی شبیه فیلمهای راکی بود. این چالشی که بین یک سیاستمدار و یک روزنامهنگار وجود دارد، جالب است و نمونهای نداشتیم که یک مصاحبه بتواند تبدیل به یک فیلم بشود. مثل یک دوئل میماند. این دو خودشان را آماده میکنند. آمادهسازی این گروه و آن گروه و اینکه روبهروی هم میآیند، مثل یک دوئل است. در عرصهی رسانه این دوئل انجام میگیرد. همانند فیلمهای راکی، حریف ضعیف پیروز میشود. فرمول امتحان دادهای که فیلمساز استفاده کرده است. اما آنچه در اين فيلم برايم جالب بود، قدرت رسانه و تلويزيون است که اين فيلم به نمايش میگذارد. در صحنهای از فيلم، محقق برنامه فراست میگويد در حقيقت اين تصوير کلوزآپ دوربين فراست از نيکسون بود که ماندگار شد و مهمتر از هر دادگاه يا محکمه ديگر بود. ريچارد نيکسون که هيچ دادگاهی نرفت و هيچ توضيحی نداد. اما به هر حال پرونده قضايی داشت و متهم بود. او تصميم گرفت يک ژورناليست را انتخاب کند که از طريق او حرفهايش را بزند. اما همانطور که گفتی در عمل محکوم میشود، چون قبلاً اعتراف نکرده بود. در اينجا هم اعتراف نمیکند. ولی به هر حال در اين مبادله شکست میخورد. کاراکتر ديويد فراست جالب است که به تدريج از يک شو من ساده و آدم منفعل که دست و پايش را جلوی ریيس جمهور گم کرده، تبديل به يک مصاحبهگر چالشگر میشود. بازی مايکل شين را در نقش فراست دوست ندارم و اگر فيلم «ملکه» را ديده باشی خيلی شبيه نقش تونی بلر است. فيلمنامه آن فيلم هم کار پيتر مورگان بود. بله، ولی بازی فرانگ لانگلا در نقش نيکسون فوقالعاده است و اگر کانديد دريافت اسکار شد، نبايد تعجب کرد. بازیاش خيلی خوب و تاثيرگذار است، خصوصاً در صحنهای که با پرسشهای فراست غافلگير میشود و حرفی برای گفتن ندارد. منتظر ديدن فيلم اليور استون هستيم تا ببينيم چه تصويری از جرج بوش، در دورانی که قرار است بوش کنار برود و اوباما يا مککين جايش را بگيرند ارائه داده است. میگويند تصوير مطايبهآميزی از بوش ارائه کرده است. در همین رابطه: • فیلم در میدان و انقلاب فرانسوی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اقای جاهد با سلام
-- نازنین ، Oct 27, 2008راستش من دنبال کتابی به اسم فانوس خیال (اگر اشتباه نکنم) هستم گویا نویسنده این کتاب شما هستید. از کجا میتوانم این کتاب را در لندن پیدا کنم؟ لطفا از طریق ایمیل بگویید.
سلام ما را به آقای صدر برسانید و لطف کنید بفرمایید که کلمه اوباش خودش جمع است و دیگر اوباش ها نداریم که ایشان در گفته هایشان در فایل رادیویی بارها می گویند ، متن را نخوانده ام البته
-- مهدی ، Oct 27, 2008