خانه > پرویز جاهد > کلاکت > تجربههای آوانگارد شرلی کلارک | |||
تجربههای آوانگارد شرلی کلارکپرویز جاهدjahed@radiozamaneh.com
شرلی کلارک (Shirley Clarke) یکی از مهمترین سینماگران آوانگارد و مستقل سینمای آمریکاست؛ از نسل سینماگران تجربی چون مایا درن، استن براکیج و یونس مکاس و از حلقه فيلمسازان زيرزمينی منطقه گرينيج ويلج (Greenwich Village) منهاتان نيويورک. امسال مرور بر آثار شرلی کلارک یکی از بخشهای ارزشمند فستیوال ادینبرا بود. رویدادی کمنظیر که فرصتی را برای علاقهمندان سینمای آوانگارد و تجربی فراهم ساخت تا به تماشای آثار کمیاب یکی از پیشگامان این سبک بنشینند.
شرلی کلارک به عنوان یک رقصنده و طراح رقص فعالیت هنری خود را شروع کرد، اما بعد در سال ۱۹۵۳ با ساختن فيلم کوتاه رقص در آفتاب (Dance in the Sun) به سمت سینما کشیده شد. رقص و موسیقی جاز از عمدهترین سوژههای مستند کلارک به شمار میرود. وی از پیشگامان هنر «ویدئوآرت» و «اینستالیشن» بود و کارهای او تاثیر زیادی بر فیلمسازان آوانگارد و پیشرو جهان داشته است. کلارک از امضاکنندگان بيانيه سينمای نوين آمريکا بود. فیلمهای کوتاه کلارک از عکاسی برای نمایش زبانها و عشق وحشی نوشته سم شپرد تا طرحهای آبستره و تصاویری از خودش و اطرافیانش را در برمیگیرد. کلارک در فیلمهای بلندش نیز به تصویر دنیای زیرزمینی شهرهای آمریکایی پرداخته است. در فيلم دنيای آرام (The Cool World) که در سال ۱۹۶۴ بر اساس رمانی از وارن ميلر ساخت، برای نخستين بار زندگی دستههای سياه پوست خيابان هارلم را تصوير کرد. کلارک علاوه بر فيلمسازی، تدريس هم میکرد و از ۱۹۵۷ تا ۱۹۸۵ در دانشگاه يو سی ال ای (UCLA) آمريکا، به عنوان استاد سينما و ويدئو درس داده است. در برنامه مرور بر آثار شرلی کلارک در فستیوال ادینبرا؛ فیلمهای ارتباط (The Connection) نخستين فيلم داستانی او در ۱۹۶۱، پرتره جیسون (Portrait of Jason) که مصاحبه طولانی او با یک همجنسگرای سیاه پوست است، اورنت ساخت آمریکا (Ornette: Made in America) و همچنین برخی از کارهای کوتاه و آبستره او به نمایش درآمد. اورنت ساخت آمریکا، ادای احترامی به اورنت کولمن (Ornette Coleman)، نوازنده سیاه پوست ساکسیفون و از پیشگامان موسیقی جاز مدرن است. علاوه بر کارهای کلارک، برخی از فیلمهایی که دیگران درباره او ساختند مثل عشق شیرها (Lions Love) ساخته آينس واردا و رم میسوزاند (Rome Burns)، ساخته نوئل بورچ نیز در این برنامه ویژه گنجانده شده بود. شرلی کلارک در اواخر عمرش دچار بيماری آلزايمر شد و در ۱۹۹۷ در بوستون درگذشت.
درخت ليمو درخت لیمو (Lemon Tree) ساخته اران ريکليس، فیلمساز اسراییلی و سازنده فیلم موفق عروس سوری (Syrian Bride) به گمان من يکی از بهترین فیلمهای فستيوال ادینبرای امسال بود. داستان یک زن فلسطینی تنها به نام سلما که صاحب یک باغ لیمو در کرانه غربی است و زندگی آرامی دارد، اما نقل مکان وزیر دفاع اسراییل به همسایگی او آرامش زندگیاش را به هم میریزد. نیروهای امنیتی اسراییل وجود باغ لیمو را در همسایگی منزل وزیر خطرناک پنداشته و تصمیم میگیرند تمام درختهای لیمو را قطع کنند. و این تصمیم را رسما به سلما ابلاغ میکنند. سلما که باغ لیمو، میراث و یادگار پدری او است با تمام وجود در برابر این خواست مقامات اسراییل میایستد و به دادگاه شکایت میکند. اما دادگاه اسراییل بدون ذرهای تردید حکم را قابل اجرا میداند.
با این حال سلما تسلیم نمیشود و به کمک وکیل جوانی به نام زیاد، پرونده را به دادگاه عالی اسراییل میبرد. به تدریج کشمکش دراماتیک بین سلما و وزیر و جنگ بر سر باغ لیمو به تمثیلی از مبارزه ملت فلسطین با دولت اسراییل بدل میشود. حرفهای وکیل سلما در برابر مردم و خبرنگاران در مقابل ساختمان دادگاه تاکیدی است بر این جنبه تمثیلی مبارزه آنها. برنده شدن ما در این دادگاه به معنی برنده شدن ملت فلسطین است. اما تم اصلی فیلم تضاد بین خیر و شر نیست. فیلمساز با هوشمندی از غلطیدن به دام درامهای احساساتی و سانتیمانتال یا متوسل شدن به شعارهای تند سیاسی پرهیز میکند. او نیروی مقابل سلما را شیطانی نشان نمیدهد. همسر وزیر (ميرا) زن تنهایی است که همدردی بسیاری با سلما نشان میدهد. او با تصمیم شوهرش مخالفت کرده و مخالفت خود را علنا در مطبوعات اسراییل مطرح میکند و علیرغم ممانعت نیروهای امنیتی، مخفیانه به دیدار سلما میرود و مبارزه سلما را برای حفظ باغ لیمو حق مسلم او میداند. فیلمساز میخواهد بگوید در درون اسراییل حتی در حاکمیت آن نيز نیروهای واقعگرا، با وجدان و صلحطلبی وجود دارند که با اعمال زور و خشونت علیه فلسطینیها مخالفاند. سلما و ميرا هر دو نیازمند ارتباط اند، اما آنها محکوماند که در انزوایی که به آنها تحمیل شده، زندگی کنند. آنها قربانی شرایط سیاسی خاص منطقه، خشونت نظامی و دشمنی تاریخی بین دو ملت اسراییل و فلسطین هستند و راهی برای زندگی مسالمتآمیز در کنار هم ندارند.
سلما شخصیتی بسیار محکم و جذاب است. او زن جسوری است که زیر ستمی مضاعف قرار دارد. از یک سو مثل هر فلسطینی دیگری حقش به وسیله دولت اسراییل غصب شده و از سوی دیگر به عنوان یک زن بیوه و تنها که شوهرش را از دست داده محکوم است تا ابد تنها بماند. در طول فیلم میبینیم که کششی بین او و زیاد – وکیل و موکلش – بهوجود میآید، اما او اين آزادی را ندارد که بعد از مرگ شوهرش با مرد ديگری رابطه داشته باشد. در فيلم دوستان سابق شوهرش را میبينيم که او را به خاطر دوستیاش با زیاد تحت فشار میگذارند و تهدید میکنند. هيام عباس، بازیگر نقش سلما با چهره فتوژنیک و کاریزماتیکش، همذات پنداری تماشاگران را به شدت برمیانگیزد. اران ریکلیس نیز کارگردان توانایی است. او قصه خود را به خوبی روایت کرده و شخصیتهایی باورپذیر و به یاد ماندنی ساخته است.
زرق و برق گلاس: نسخه کارگردان (Gloss: The Director’s Cut) یا زرق و برق آخرین ساخته آندره کونچالفسکی، فیلمساز روسی الاصل آمریکایی برخلاف تمام نقدهای منفی که دربارهاش نوشته شده، فیلم بسیار خوبی است. کونچالفسکی در این فیلم با انتخاب دختر جوان قزاقی که قصد مانکن شدن و به شهرت رسیدن را دارد؛ کاپیتالیسم فاسد و بیرحم روسیه امروز را به نقد میکشد. گالیا دختر فقیر روستایی به امید ثروت و شهرت به مسکو میرود و به جای رسیدن به شهرت و ثروت به خدمت شبکه عظیمی از تجارت سکس و فحشا درمیآید.
کونچالفسکی بعد از پایان نمایش فیلم درباره واکنش منفی منتقدان سینمایی نسبت به فیلم خود گفت: «من سعی کردم این فیلم را از دید شما (تماشاگران بريتانيايی) ببینم، نه از دریچه چشمان خودم یا چشمان یک فرد روس و نه منتقدان. چون منتقدان فیلم را به شدت کوبیدند. من فکر میکنم که این یک فیلم ناخوشایند است. اما من نمیخواستم یک فیلم ناخوشایند بسازم. گلاس در روسیه تنها مد نیست، بلکه یک دنیای رویایی است. در دنیای غرب مجلات پر زرق و برق برای طبقه متوسط منتشر میشوند. من سعی کردم این فیلم را بسازم چون در روسیه، گلاس تعالی بخشیدن فقر است. این همان چیزی نیست که شما اینجا در غرب دارید. این فیلم درباره ذهنیت قرون وسطایی نسبت به پول است. البته بسیاری از منتقدان گفتند که من این فیلم را بر ضد روسیه ساختهام. درحالی که من فقط خواستم فیلمی درباره این دختری که شستشوی مغزی شده بسازم.» نام فیلم بسیار دقیق بیانگر تم اصلی آن است. این زرق و برق فریبنده سرمایهداری نوظهور و افسارگسیخته روسیه است که چشم مردم آن را کور کرده و بیهوده به آن امید بستهاند. گلاس، حکایت درهم شکستن فانتزی و رویای آدمها در مواجهه با واقعیتهای تلخ و بیرحم زندگی است. بسیاری از منتقدان پایان ابهامآمیز فیلم و طرح داستانی ضعیف آن را از ضعفهای اصلی فیلم دانستهاند. اما به گمان من پایان ابهامآمیز فیلم نقطه قوت آن است و شباهت زیادی به پایان فیلم بل دوژور بونوئل دارد. در اینجا نیز واقعا مشخص نمیشود که چه بر سر گالیا آمده؛ آیا آن پایان شیرین، تصور و خیال گالیا است یا آن مرگ در خیال او گذشته است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
دست مريزاد آقاي جاهد. ما اينور دنيا از همه چيز بي خبريم. دستت درد نكنه. كاش بجاي فايل صوتي، تصوير گشت و گذار شما رو مي ديديم.
-- بدون نام ، Jul 14, 2008