خانه > پرویز جاهد > کلاکت > سينمای جهان فارسی زبان | |||
سينمای جهان فارسی زبانپرویز جاهددر کنفرانس ارتباط با جهان فارسیزبان که در روزهای ششم و هفتم در دانشگاه سواس لندن برگزار شد، سینما جای مهمی داشت. سینماگران و پژوهشگرانی از ۳ کشور فارسیزبان ایران، تاجیکستان و افغانستان گرد آمدند و هر یک از دید خود گزارشی از موقعیت سینما در کشورهای خود ارایه کردند.
سينمای ايران و نگاه غربی هوشنگ گلمکانی، نویسنده، منتقد و سردبیر مجله سینمایی فیلم در سخنرانی خود با عنوان «آیا میتوان ایران و ایرانی را از طریق فیلمهای ایرانی شناخت؟»، به انتقاد از نگاه غربیها به سینمای ایران پرداخت. به اعتقاد گلمکانی، تماشاگر غربی اعم از تماشاگر عادی و روشنفکر، دوست دارد تصویری را که بهطور تاریخی از ایران در ذهن دارد، در فیلمهای ایرانی جستجو کند. به همین دلیل بیشتر آن دسته از آن فیلمهای ایرانی را میپسندد که تصویری بدوی، عقب مانده و غیر متمدن از ایران نشان میدهد. تصویری که با آن تصویر تاریخی که در ذهن او وجود دارد مطابقت دارد:
«غربیها چند قرن است که به ایران به عنوان سرزمینی در شرقِ جغرافیا و فرهنگ و تمدن نگاه میکنند که در منطقهای خشک و کویری قرار دارد، با معماری خشت و گلی، مردمی کومهنشین و شترسوار، مردانی خشن، زنانی چشمسیاه و پررمزوراز در پس برقع، با عجایبی غیرقابل درک، که ظهور بزرگانی همچون حافظ و مولوی و سعدی و خیام و رازی و دیگران هم از عجایب استثنایی این ملک و ملت است. در مهربانانهترین نگاه، تعبیر غرب از ایران پیش از قرن بیستم، به عنوان بخشی از سرزمین "هزارویک شب" بوده است. سفرنامههای غربیانی که به ایران سفر کردهاند، پر از نشانههای این نوع نگاه است.» گلمکانی سعی کرد در سخنان خود، بین شیوه انتقاد از فیلمهای جشنوارهای و تاثیر اجتماعی منفی آنها با انتقاد رایج در میان سیاستمداران و برخی منتقدان فيلم ایرانی که موفقیت این فیلمها را براساس نوعی تئوری توطئه، محصول زد و بندهای سیاسی میدانند، مرزبندی کند.
اما سخنان او علیرغم واقعبینانه بودن در پارهای موارد در همان گفتمان تئوری توطئه قرار میگیرد. سالها است که برخی از منتقدان سینمایی در ایران همصدا با برخی جریانهای سیاسی در حاکمیت ادعا میکنند که جشنوارههای معتبر سینمایی با انتخاب برخی فیلمها و جایزه دادن به آنها می خواهند تصویر سیاه و عقب ماندهای از ایران را به دنیا معرفی کنند. این نگاه ارزشهای هنری و سینمایی فیلمهای برگزیده ایرانی در جشنوارههای جهانی را انکار کرده و مدعی است که آنها صرفاً به دلیل اینکه تصویر اگزوتيکی که از جامعه ایران ارائه میکنند، مورد پسند غربیها قرار میگیرند. گلمکانی در بحث خود، مانند اين گروه، ارزش هنری فيلمهای به اصطلاح«جشنوارهای» را انکار نمیکند بلکه آنها را جزو بهترين آثار هنری سينمای ايران میداند، اما با اين حال اعتقاد دارد که مديران جشنوارهها آنها را نه به دليل هنری بودنشانع بلکه به خاطر داشتن جنبه های اگزوتيک و نزديکی با ذهنيت تاريخی استعماریشان پسنديده و انتخاب میکنند. به اعتقاد من سخنان گلمکانی بسیار پارادوکسیکال و سوءتفاهمبرانگیز بود اگرچه وی در بخش پرسش و پاسخ تلاش زیادی کرد تا برخی ابهامات پیش آمده را برطرف کند. گلمکانی با اینکه برخلاف آن افراد و جریانهای توطئهپرداز و غربستيز، منکر ارزشهای هنری و سینمایی فیلمهای به اصطلاح جشنوارهای نشد، اما نگاه حاکم بر رای هیات انتخاب و داوری فستیوالهای غربی را نه مبتنی بر ارزشها و معیارهای هنری و سینمایی، بلکه ناشی از ذهنیت اگزوتیکپسند آنها دانسته است. به اعتقاد گلمکانی، روشنفکران و منتقدان غربی در سرزمین غرایب اگزوتیزم را جستجو میکنند: «جشنوارههای فیلم در غرب، محافل فرهنگی سینمای دنیا هستند که عمده آنها را روشنفکران میچرخانند. این روشنفکران بر اساس همان ایده فیکس، همان تصویر و تصور غالب شکل گرفته طی قرنها و دههها از ایران، فیلمها را انتخاب میکنند.
اصلاً بیاییم بحث توطئه و دستور از مراجع قدرت را فراموش کنیم. بنده به گردانندگان روشنفکر جشنوارهها تهمت نمیزنم که مزدور صاحبان قدرت هستند، چون مدرکی برای اثباتش ندارم، معترضان هم بیشتر برداشتهایشان را مطرح میکنند تا سند بدهند. فکر میکنم طبیعیترین اتفاقی که در میان مدیران جشنوارهها و هیاتهای انتخاب آنها میافتد، پیروی آنها از همان ایده فیکسهای اینک سنگیشده است. کمتر کسی از این میان سعی میکند این تصور را بر هم بزند. آنها در سرزمین غرایب، اگزوتیسم را جستوجو میکنند.» گلمکانی در بخش دیگری از سخنان خود گفت که تماشاگر غربی با تماشای فیلمهای ایرانی ارایه شده در جشنوارهها نمیتواند به تصویر درستی از جامعه ایران برسد. بلکه باید برای شناخت بهتر جامعه ایران و پیچیدگیهای آن به فیلمهای تجاری و جریان اصلی تولیدی سینمایی ایران رجوع کند: «تماشاگر و روشنفکر غربی جریان اصلی سینمای ایران را نمیشناسد و حتی از وجود آن بیخبر است. غربیهایی که علاقه دارند از طریق فیلم ایرانی جامعه ایران را بشناسند، اتفاقاً در فیلمهای تجارتی ایرانی که بسیاری از آنها از حیث هنری آثار کمارزشتری هستند، میتوانند مواد و مصالح بیشتری به دست آورند... فیلمهای بدنه سینمای ایران که عمدتاً موضوعهایی دربارة جامعه شهری دارند، از حیث آنچه تماشاگر غربی ـ یعنی رسانهپنداران سینما ـ جستوجو میکنند، سندهای معتبرتری هستند و پیچیدگیهای ایران را بهتر نشان میدهند.» گلمکانی آنگاه به ارایه نمونههايی از بدفهمی های تماشاگران و منتقدان غربی در درک واقعی مفاهيم فيلم های ايرانی و سوءتعبيرهای ايجاد شده در اين زمينه پرداخت: در اين مورد که برخی منتقدان غربی درک نادرستی از سينما و جامعه ايران دارند و در نوشتههای خود حتی مرتکب اشتباهات وحشتناکی در باره تاريخ سينمای ايران میشوند، کاملاً با گلمکانی موافقم، اما اين شامل همه منتقدان غربی نمی شود. منتقدانی چون جاناتان روزنبام و لورا مالوی در نوشتههای خود در باره سينمای ايران نشان دادهاند که فهم درستی از اين سينما و نشانههای آن دارند. گلمکانی در پايان سخنان خود، به تماشاگران غربی توصيه کرد که اگر قصد درک درست جامعه ايران را دارند بهتر است به جای تماشای فيلمهای هنری، به ايران سفر کنند و آن را بیواسطه بشناسند: «... حتی اگر کسانی به دنبال درک و تماشای مشکلات جامعه ایران هستند، ارتباط بیواسطه را پیشنهاد میکنم نه تماشای فیلمهای هنری که آرزوها و خیالهای سازندگانشان را منعکس میکنند. باور کنید این فیلمها در وهله اول آثار هنری این سرزمین هستند که بسیاری از آنها آثاری زیبا و انسانی و شورانگیز و هنرمندانهاند، نه کاتالوگهای تصویری برای شناخت یک سرزمین.»
سينما: خانه شيطان صدیق برمک، سینماگر افغان و سازنده فیلم موفق اسامه، یکی دیگر از سخنرانان شرکت کننده در کنفرانس دانشگاه سواس بود که درباره مشکلات سینمای امروز افغانستان صحبت کرد. برمک با ارائه فشردهای از تاریخ سینمای افغانستان از زمان ورود آن در عصر امانالله خان، پادشاه متجدد این کشور بعد از استقلال از بریتانیا تا دوره حکومتهای کمونیستی و تبدیل آن به ابزاری برای تبلیغ افکار کمونیستی و بعد ممنوعیت مطلق آن در زمان طالبان، به بررسی موقعیت امروز سینمای افغانستان پرداخت: «سخن خود را از يک خبر جالب آغاز می کنم. اينکه پس از ۱۵ سال سالن سينمای تخريب شدهای در هرات دوباره بازسازی شده ولی از همان روز اول مورد مخالفت شديد ملاها و روحانيون قرار گرفت و آنها تقاضای بسته شدن دوباره اين خانه شيطان را کردند». برمک به تلاشهای محسن مخملباف در احيای سينمای افغانستان پس از سقوط طالبان اشاره کرد و گفت اگر حمايتهای مخملباف نبود فيلم اسامه هرگز ساخته نمیشد. به اعتقاد برمک، تحول سینما در افغانستان منوط به تحولات سیاسی بوده و هر رژیمی، علایق و سلیقههای خود را بر سینما و هنر این کشور تحمیل کرده است. به گفته وی بعد از سقوط طالبان و بهوجود آمدن آزادیهای نسبی در عرصهی مطبوعات و سینما، کارهای جدی آغاز شده است، اما اثرات منفی سانسور و خود سانسوری از رژیمهای توتالیتر گذشته هنوز باقی است: «من سال گذشته میخواستم فيلم خودم را بسازم. وزير اطلاعات و فرهنگ افغانستان شخصاً مرا خواست و گفت من اجازه نمیدهم فيلمات را بسازی. من شوک زده شدم و به آقای خرم، وزير فرهنگ گفتم اگر شما به من اجازه نمیدهيد فيلمام را بسازم، اول بايد قانون مطبوعاتی را که بهوجود آورديد تغيير دهيد. در قانون مطبوعات صريحاً ذکر شده که هيچ اثری قبل از نشر نمیتواند سانسور شود». به اعتقاد برمک حاکمیتهای افغانستان هیچگاه تحمل آزادی بیان را نداشته و سینما را دشمن خود فرض کردهاند. به گفته وی، دولت افغانستان با هرچه نوآوری و تجددگرايی ضديت دارد و نه تنها به جريان فيلمسازی کمک نمیکند بلکه مزاحمت ايجاد میکند. برمک با انتقاد از وزارت فرهنگ افغانستان که مانع ساختن فیلمهای او شده، حکومت جدید افغانستان را به طالبانگرایی متهم کرد و عدم وجود یک استراتژی درست در زمینه آزادی بیان در سینما، خود سانسوری و گرایش به سینمای هالیوود و بالیوود را مهمترین مشکلات سینمای امروز افغانستان برشمرد: «طالبانگرايی دوباره در افغانستان همه چيز را تهديد میکند. متاسفانه ما امروز در شرايطی کار میکنيم که بسياری از سينماگران ما يا ترک وظيفه کردند يا به جريانهايی مجال داده شد که با کپی کردن از فيلمهای هاليوودی و باليوودی فيلمهای بسيار نازلی بسازند که هيچ ربطی به مسايل اجتماعی و مشکلات امروز افغانستان ندارد. امروز حدود ۷۰ تا ۸۰ فيلم ويدئويی به طريقه اچ دی در افغانستان تهيه میشود، اما اين فيلم ها به دليل خودسانسوری و فشارهای غيرمستقيم، سطحی و بیمحتوی هستند». برمک در پايان سخنان خود گفت که در چنين جامعهای که قانون حاکم نيست و سليقهها حاکم است، وی هميشه در هراس زندگی میکند.
سينمای پس از کمونيسم صفربیک صالحاف، فیلمساز تاجیک و سازنده فیلم مطرح تقویم انتظار؛ سخنران دیگری بود که درباره سینمای تاجیکستان سخنرانی کرد. صالحاف نیز همانند صدیق برمک در ابتدای سخنان خود شرح فشردهای از تاریخ سینمای تاجیکستان ارایه کرد و بعد به موقعیت امروز سینمای این کشور پرداخت. به گفته صالحاف، شروع سینما در تاجیکستان همانند شروع آن در فرانسه بهوسیله برادران لومیر با نمایشگاه ورود یک قطار به ایستگاه آغاز شد: «در سال ۱۹۲۲ برای اولين دفعه، قطاری به دوشنبه آمد و از آن فيلمبرداری کردند و نشان دادند و اين فيلمی سمبليک و درست مانند کار برداران لومير در فرانسه است». به گفته آقای صالحاف، تاجیکستان در دوران کمونیسم، صاحب یک صنعت سینما بود که با سقوط کمونیسم بهطور کلی از بین رفت. به گفته وی تاجیکستان در زمان سوسیالیسم، یک استودیوی بزرگ فیلمسازی داشت که هزار نفر در آن کار میکردند. همینطور لابراتوار رنگی شهر دوشنبه، در آسیای مرکزی نظیر نداشت: «مشکل ما مشکل اندرمشکل است. زمانی که شوروی در کشور ما بود، مالکيت خصوصی وجود نداشت يعنی سينما يک کار دسته جمعی بود. بنده در مسکو تحصیل کردم و ما در تاجيکستان يک مرکز سينمايی بزرگی داشتيم به نام تاجيک فيلم که حدود هزار کارمند داشت». به اعتقاد صالحاف، در دوران گذشته هر سال هفت فیلم هنری و بیست فیلم مستند ساخته میشد. اما امروز چیزی از سینما در این کشور باقی نمانده و بسیاری از فیلمسازان تاجیک از جمله خود او دست به مهاجرت زده و برای کار به کشورهای دیگر مثل فرانسه، قزاقستان، اسراییل و روسیه رفتهاند. تاجيکستان از جمله کشورهای بستهای است که در آن مطبوعات آزاد وجود ندارد و رسانهها به شدت تحت کنترل دولت است. در کنفرانس دانشگاه سواس، همچنین فیلمهایی از ایران، افغانستان و تاجیکستان نمایش داده شد. فیلم تقویم انتظار، اثر شاعرانه و مستندگونه صفربیک صالحاف، دایره زنگی ساخته پریسا بخت آور، و جنگ ترياک آخرین ساخته صدیق برمک از جمله فیلمهایی بود که با حضور سازندگان آنها در این کنفرانس به نمایش درآمد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام آقای جاهد عزیز
-- محمد ، Jun 12, 2008این موضوع واقعا برای من هم سوال است. اینکه به راستی آیا میتوان از سینمای هنری یک کشور پی به وضعیت آن کشور برد.آقای جاهد، چندی پیش تلویزیون ایران برنامه ای را پخش میکرد با عنوان سینما و جشنواره که آقای مسعود فراستی مجری آن به شدت سینمای جشنواره ای را منکوب و محکوم میکرد. در جواب آقای گلمکانی شما تنها گفتید برای من عجیب است و هیچ دلیل قانع کننده ای ارائه ندادید. به هرحال من جنابعالی را شخصیتی با دانش می دانم و امیدوارم فرصت کنید و پاسخ بنده را بدهید.
درست است که برادران لومیر هم از صحنهی وارد شدن یک قطار به ایستگاه فیلم تهیه کردند٬ ولی تخستین فیلم آنها صحنهی خروج کارگران زن از کارخانه در پایان یک روز کاری بود.
-- علی ، Jun 12, 2008آقای پرویز جاهد عزیز که سخنان آقای گلمکانی را پارادوکسیکال می دانی، بیا یک دم به همین دانشگاه سوآز و یا اصلاً بیا دو قدم آن طرف تر به بیرک بک تا که از پای خمت یک سر به حوض کوثر اندازیم. بیا دو تا کتاب جدید و نظریه و آدم باسواد ببین و از این حلقه رادیو زمانه خارج شو.
-- میم ، Jun 12, 2008ميم عزيز
راديو زمانه حلقه ای ندارد. اما سواس جايی است که من در آن درس خواندم و در کلاس های آدم های باسواد آن مثل دکتر هوبرت نشستم. از بيرک بک هم بی خبر نيستم و ارتباط خوبی با پروفسور لورا مالوی رئيس دپارتمان مطالعات سينمايی آن دارم.
-- پرويز جاهد ، Jun 13, 2008کتاب جديد مهمی هم اگر در زمينه کار من درآمده که من نديدم و نخواندم خوشحال می شوم معرفی کنی.
من هميشه خودم را دانشجوی سينما می دانم و می دانم که مرز علم بی کران است.
Mr Golmakani, rightly, points at a very well known phenomenon called 'Orientalism' and this is different from 'conspiracy theory'. Orientalism is something institutionalised in (western) individuals and not run by a hidden upper hand.
-- Fereshteh ، Jun 13, 2008I totally agree with Mr Golmakani, and am happy that someone at last talked about this in SOAS.
آقا جسارت نباشد ولی شما همین مقاله معروف خانم لورا مالوی را که حالا دست کم چهل سال هم از رویش گذشته خوانده باشی و معنای "گیز" انسان غربی به "دیگری" را بدانی مشکلی با هم نداریم. واما از اینکه فرمودی گروهی در درون حاکمیت از فیلمهای جشنواره ای ایران انتقاد می کنند را نفهمیدیم یعنی چی؟ یعنی چون گروهی در درون حاکمیت اینکار را می کنند پس لزوماً چنین نقدی باطل است؟ یا اینکه چون گروهی از درون حاکمیت نقد می کنند پس حرفهای گلمکانی هم از درون حاکمیت است؟ و باز به همین دلیل پارادوکسیکال است؟ شاید مثلاً ادوارد سعید و فرانتس فانون هم از درون حاکمیت ایران درآمده باشند با این حساب و یا مثلاً ژیژک که البته استاد رسمی همین بیرکبک است و لابد به منطق رادیو زمانه پیامبر تئوری توطئه بایدش نامید!
-- میم ، Jun 14, 2008ميم عزيز
فکر می کنم حرفم را در نوشته ام روشن گفته ام. باور به تئوری توطئه در مورد سينمای ايران در ميان برخی منتقدان ايرانی، روزنامه کيهان و سياستمداران ايرانی با گفتمان پست مدرن ضد اورينتاليسم فرق دارد. حتما نمی خواهی بگويی تلويزيون ايران، مسعود فراستی يا مسئولان ارشاد بر اساس تئوری اورينتاليسم ادوارد سعيد با فيلم های کيارستمی و فيلمسازان ديگر ايرانی که در جشنواره ها مطرح اند مخالفت می کنند. من نفرت دارم از اينکه کسی را به خاطر طرح يک نظريه به جريان يا گروهی(حکومت يا غير حکومت) نسبت دهم چه برسد به دوست عزيزم هوشنگ گلمکانی که سال هاست او را می شناسم و می دانم حرفی را که می زند بهش اعتقاد دارد و از دل می زند نه به سفارش فرد يا جريان خاصی. اگر در جلسه کنفرانس بودی حتما به خاطر داری که هوشنگ در سخنرانی اش چقدر تلاش کرد که با اين گروه(پيروان نظريه توطئه) مرزبندی کند. مرز بين گفتمان پست مدرن و گفتمان غرب ستيز توطئه باور بسيار نزديک و مغشوش است و بايد متوجه آن بود.
-- پرويز جاهد ، Jun 15, 2008بله بنده هم صد در صد موافقم که پست مدرنیسم با تئوری های ضد استعماری تفاوت و بلکه تباین کامل دارد. (رجوع کنید به مثلاً آثار تری ایگلتون در زمینه پست مدرنیسم) اما آنچه مرا وادار به نوشتن این سطور می کند آن است که حضرتعالی نقش واعظ غیر متعظ را بازی می کنید در اینجا. یعنی آنکه باید مرز ظریف تئوری توطئه و نقد ضد امپریالیستی را پاس بدارد ابتداءً خود شما هستید و من متاسف می شوم وقتی می بینم که شما وجهه همت خود را توطئه جمهوری اسلامی نامیدن هرگونه نقد ضداستعماری قرار داده اید. انگاری که هرچه کیهان و وزارت ارشاد بگوید لزوماً و قهراً و ذاتاً باطل است. نظر من این نیست. به نظر من حتی در نظرات رسمی جمهوری اسلامی عناصر بسیار ناب و استواری از تفکرات و تئوری های ضد استعماری وجود دارد و نباید فراموش کرد ایران هنوز هم کشوری است انقلابی و در التهاب انقلاب و هنوز آثار فکری علی شریعتی و فرانتس فانون و آل احمد و غیره حتی در سیاست روزمره ایران مشهود است . نمی شود به همین مفتی و راحتی همه چیز را با یک چوب "وابسته به حاکمیت" یا وابسته به رژیم راند و موضوع را به سادگی حل و فصل کرد. اما در هر حال نظر شما در مورد باریک بودن این مرز صائب است و نقش متفکرین همین وضوح بخشیدن به این تاریکی و ابهام است که شما مطرح می کنید.
-- میم ، Jun 16, 2008متن مورد نظر من همین بحث خود آقای برمک بود برای من خیلی جالب بود حتی من در سیمنار خود در صنف درسی خود استفاده کردم خیلی ممنون از شما و از سایت زیبای شما اگر در رابظه بعضی از سینما ها ی جهان خصوصا سینما ی مستند جهان بحثی داشته باشید برای من ایمیل کنید البته در باره سینمای مستند روسیه
-- بریالی شهاب محصل سال سوم دانشکده هنر سینما ، Oct 16, 2008