خانه > پرویز جاهد > فستيوال فيلم > کوششهای ناکام يک فيلمساز فمينيست | |||
کوششهای ناکام يک فيلمساز فمينيستپرویز جاهد
روزهای گذشته کافه تريای مرکز آیسیای (ICA) لندن، محل ديدار زنان فيلمسازی بود که از سراسر جهان برای شرکت در چهارمين دوره فستيوال بردز آی ويو(Birds Eye View) گرد آمده بودند. فيلمسازانی در رده های سنی مختلف از نژادها و مليتها گوناگون که اغلب در فيلمهايشان زندگی زنان جوامع خود را به تصوير کشيده بودند. تعدادی از آنها را از نزديک می شناختم و فيلم هايشان را قبلاً در فستيوال های ديگر ديده بودم. از جمله ژيسکا ريکلز، مستندساز هلندی که فيلم شاعرانه زيبا و فراموش نشدنی ۴ عنصر را ساخت که سال ۲۰۰۶ در فستيوال فيلم ايدفا ديده بودم. فيلمی که ربطی به دنيای زنان نداشت بلکه بر اساس ۴ عنصر اصلی طبيعت يعنی آب، آتش، خاک و باد شکل گرفته بود و تلاشهای انسانهای مختلف در سرزمينهای گوناگون از جنگلهای شعلهور در آتش سيبری گرفته تا صيادان يک کشتی عظيم شکار خرچنگ در آلاسکا را که برای غلبه بر طبيعت و مهار آن تلاش میکنند؛ با ديد بصری قدرتمندی به تصوير کشيده بود. با موسيقی زيبايی که ساخته پدرش، آهنگساز آوانگارد هلندی، هورست ريکلز بود. فيلمی که بيننده جدی سينما را به ياد آثار مستندساز بزرگ سينما،رابرت فلاهرتی میاندازد. وقتی اولين بار سازنده آن را از نزديک ديدم باورم نشد که با آن جثه کوچک، ظريف و ريزهميزه، همانی باشد که صحنههای شگفتانگيز اين فيلم را در شرايطی بسيار سخت فيلمبرداری کرده باشد.
فيلمساز ديگر، دختر جوانی بود از آمريکا به نام جنيفر ونديتی که سال قبل فيلم بيلی د کيد (Billy The Kid) او در فستيوال فيلم ادينبرا به نمايش درآمد و مورد استقبال زيادی قرار گرفت و با همين فيلم در اين فستيوال شرکت کرده است. اسم فيلم، بسيار غلطانداز است و آدم را به ياد ياغی معروف فيلمهای وسترن ديويد ميلر و سم پکينپا میاندازد اما اين فيلم درباره پسر نوجوان پانزده سالهای است به نام بيلی که در شهر کوچکی در آمريکا زندگی میکند و آدم خاصی است و با همه همسن و سالهای خود فرق دارد. او عاشق سينماست و در خيال خود با شخصيتهای مشهور سينما زندگی میکند و از هريک از آنها ديالوگهای مهمی را حفظ کرده و زير لب تکرار میکند. کاراکتر بامزه و جذابی که با کارها و حرف هایش در طی ۸۴ دقيقه تماشاگر را میخنداند و درگير خود میسازد.
هر چقدر چشم گرداندم مرجان ساتراپی را در ميان جمع نديدم. از حنا کلر، برنامهريز فستيوال سراغش را گرفتم. گفت که احتمال دارد شب نمايش فيلم پرسپوليس (۱۱ مارچ) بيايد و بعد از من پرسيد که آيا مايلم مرا به يک فيلمساز ايرانی ديگری که در فستيوال فيلم دارد، معرفی کند. فهميدم منظورش زهره شايسته، سازنده فيلم سيب چيدن، چای نوشيدن است که نامش را در ليست فيلمها ديده بودم. از پيشنهادش استقبال کردم و بعد با هم به سراغ خانم شايسته رفتيم که دور ميزی با چند فيلمساز ديگر از جمله خانم نيشيتا جين، سازنده فيلم مستند لاکشمی و من (Lakshmi and Me) از هندوستان و بريجيت استارموس، کارگردان فيلم کوتاه داستانی سوفی (Sophie) نشسته بود و در باره چگونگی تهيه پول و سرمايه برای ساختن فيلم مستند با آنها بحث میکردند. کلر مرا به آنها معرفی کرد و خود به سراغ مهمانان ديگرش رفت. در فرصت اندکی که تا شروع فيلم لاکشمی و من مانده بود چند کلمهای با خانم شايسته حرف زديم و بقيه حرفهايمان را موکول کرديم به بعد از نمايش فيلم او در روز يکشنبه ۹ مارس. خانم ميانسالی است و میگويد حدود سی سال است که در آمريکا زندگی میکند و اين دومين فيلم مستندی است که در ايران و با گروه ايرانی ساخته و از تجربهای که در آنجا داشته بسيار راضی است. موضوع فيلمش نيز همانطوری که در گزارش قبلیام نوشتهام، ماجرای سفر خود زهره به ابيانه است و آشنايیاش با پيرزنی از اهالی آنجا که قبلاً سوژه عکسهايش بوده است.
اما لاکشمی و من نام فيلم مستندی بود ساخته نيشتا جين مستندساز هندی و ساکن بمبئی که فيلم قبلی اش سال گذشته برنده جايزه بهترين فيلم مستند همين فستيوال شده بود. خانم جين در اين فيلم مستند، خدمتکار منزل خود را که زن جوانی به نام لاکشمی است، سوژه فيلم خود قرار داده و با روش سينماوريته زندگی او را تصوير کرده است. فيلمساز در جلسه پرسش پاسخ بعد از فيلم گفت که ايده فيلم از يک تصوير شکل گرفت و آن تصوير پاهای خود او بود که روی صندلی نشسته و سرگرم کار است و دستهای خدمتکار زمين زيرپايش را تميز میکند. فيلم از جايی شروع میشود که فيلمساز تصميم میگيرد با دوربيناش، از خدمتکارش فيلم بگيرد. فيلمساز اينطور وانمود می کند که هيچ از زندگی اين دختر فقير و رنج ديده نمی داند و در جريان فيلمبرداری و ساختن اين فيلم است که با زندگی نکبت بار او آشنا میشود. شروع فيلم بسيار آزاردهنده است. اصلاً اينکه فيلمسازی در خانه اش نوکری دارد و حال تصميم میگيرد از نوکرش فيلم بگيرد ايدهای استعماری و کاسبکارانه است. حال هر چقدر او سعی کند با توسل به تئوریهای پستکلونياليستی (پسااستعماری) و نظريه فمينيستی نگاه خيره (Gaze) لورا مالوی در سينما، قصدش را توجيه کند، به نظر من بیفايده است. او در جلسه آخر فيلم گفت که هميشه رابطه ارباب (صاحب)- نوکر (بنده) در تاريخ استعمار بريتانيا در هند برايش مطرح بوده و اکنون عصر اين نوع روايت به سرآمده و روايت جديدی جايگزين آن شده است. يعنی ارباب (صاحب) بيگانه و استعمارگر از بين رفته و ارباب تازهای که با نوکر از يک نژاد است و ديگر بيگانه نيست جايگزين آن شده است. در حالی که اين نظر درست نيست چرا که نظام کاستی و طبقاتی در جامعه هند از ديرباز و در همان عهد استعمار وجود داشته و رابطه خدايگان و بنده در اين نظام تغيير نکرده است. با اين حال فيلمساز موفق میشود از رابطه صميمانهاش با لاکشمی استفاده کند و تصوير سياه و دلخراشی از فقر و قربانيان نظام کاستی در هند ارائه کند. نگاه فمينيستیِ ضد مردِ فيلمساز نيز، اغراقآميز و متظاهرانه است. در تمام صحنههای فيلم اين زناناند که مثل برده در خانههای اعيان نوکری میکنند و مردها و پدران بیخاصيتشان، مست بر کف اتاق دراز کشيده اند و خرناسه می کشند. متاسفانه کوشش فيلمساز برای تعيين جايگاه خود به عنوان يک ارباب(صاحب)، يک دوست صميمی و غمخوار لاکشمی و يک فيلمساز فمينيست پست کلونياليست به نتيجه ای نمی رسد.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
سلام پرويز جان
خوشحالم كه كارت را با جديت ادامه مي دهي
-- yahya.tadayon ، Apr 19, 2008اين سايت را بطور اتفاقي وقتي داشتم "كلمه" فيمينيست را از توي گوگل سرچ مي كردم ديدم
اميدوارم موفق باشي براي خانواده سلام مرا برسون و ايران آمدي حتما با من تماس بگيريد خوشحال خواهم شد
ظمنا يك نگاهي به سايت پرشين كارتون بينداز و اگر دوست داشتي لينك بده. من تعدادي قصه كوتاه و كاريكاتور اونجا دارم كه مايلم نظرت را در باره آن ها بخوانم. آدرس سايت:
http://www.persiancartoon.com
قربانت يحيي تدين