تاریخ انتشار: ۸ آذر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
نگاهی به فیلم مستند «۴۴۴ روز»

غرور لگدمال شده آمریکایی

پرویز جاهد

مستند ۴۴۴ روز به کارگردانی لسلی وودهد که پریشب از بی‌بی‌سی چهار پخش شد، نمونه‌ای عالی و زیرکانه از مستندهای تلویزیونی سیاسی خبری بی‌بی‌سی بود که به موضوع تسخیر سفارت آمریکا و ۵۲ گروگان آمریکایی در ایران می‌پرداخت.


فیلم‌ساز با هدفی روشن به سراغ موضوع رفته و با چیدن روایت‌های مختلف از افراد درگیر در حادثه، از گروگان‌ها گرفته تا گروگان‌گیرها و برخی مقامات سیاسی وقت ایران و آمریکا مثل گری سیک، هری پرشت، مورگن کندی، موسوی خویینی‌ها، ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنی‌صدر به نتیجه‌گیری دلخواه خود که محکوم کردن عمل گروگان‌گیری، ارائه تصویری خشن و سیاه از جامعه ایران و ایرانیان انقلابی و ساختن تصویری قهرمانانه از گروگان‌های آمریکایی بود، دست یافته است.

صدای راوی (Narrator) فیلم در آغاز می‌گوید گذشته همیشه برای ایرانی‌ها زنده است و بلافاصله تصویری از مردم خشمگین با مشت‌های گره کرده را می‌بینیم که به مناسبت سالگرد تسخیر سفارت آمریکا، در مقابل ساختمان این سفارت گرد آمده‌اند و شعار مرگ بر آمریکا سر داده و پرچم آمریکا را به آتش می‌کشند.

به دنبال آن حرف‌های فریده ماشینی، مرضیه ابتکار و مرضیه دستجردی (از دانشجویان سابق خط امام و از کسانی که در عملیات گروگان گیری نقش داشته‌اند) را می‌شنویم که از دلایل و انگیزه‌های خود برای اشغال سفارت آمریکا می‌گویند: « ما تمام جنایت‌های رژیم پهلوی را به حساب آمریکا می‌گذاشتیم.»

آن‌گاه تاریخ معاصر ایران از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط شاه و پیروزی انقلاب ایران با استفاده از نماهای آرشیوی و تفسیر راوی به سرعت مرور می‌شود و به مقطع گروگان‌گیری می‌رسیم. یکی از مقامات سابق سفارت آمریکا در ایران می‌گوید: «ما انقلاب ایران را به رسمیت شناختیم و با دولت موقت اسلامی کنار آمدیم.»

در ادامه حرف‌های او، گفته‌های ابراهیم اصغرزاده از نیروهای اصلی شرکت‌کننده در عملیات اشغال سفارت را می‌شنویم که می‌گوید اشغال سفارت، واکنش نیروهای خط امام به رفتار آمریکا بود که به شاه فراری، پناه داده بود و مقدمات تسخیر سفارت تنها دو تا سه هفته طول کشید.

سخنان اصغرزاده بهترین امکان را به فیلم‌ساز می‌دهد تا فیلم را در مسیر دلخواهش هدایت کند. او می‌گوید که ما این کار را بدون اجازه امام و به عنوان یک اقدام سیاسی انجام دادیم که اگر امام و ملت قبول می‌کرد، خوب بود؛ وگرنه ما خود مسئولیت آن را به عهده می‌گرفتیم.

فیلم‌ساز از حرف‌های آقای خویینی‌ها برای تأیید ادعای آقای اصغرزاده استفاده می‌کند: «من آن‌ها را قانع کردم که بدون تأیید امام این کار را بکنند.» و بعد قطع می‌شود به صحنه‌هایی آرشیوی از اشغال سفارت و بالا رفتن جوانان مسلح انقلابی از در و دیوار آن.

سربازی آمریکایی خاطره خود را از هجوم نیروهای انقلابی تشریح می‌کند و یکی از گروگان‌ها و مقامات سابق سفارت می‌گوید: «ما به سربازان گفتیم که شلیک نکنند و درها را به روی مردم باز کردیم.»

اصغرزاده نیز می‌گوید: «ما می‌ترسیدیم و فکر می‌کردیم به احتمال ۹۹ درصد گارد سفارت به ما حمله خواهد کرد. از این رو برنامه‌ای ریختیم که در صورت زخمی یا شهید شدن دانشجویان، آن‌ها را به سمت دانشگاه تهران ببریم و مردمی را که در آن‌جا جمع بودند، تحریک کرده و به طرف سفارت بکشانیم.»

بعد از نشان دادن اشغال سفارت، فیلم‌ساز به شمارش روزهای گروگان‌گیری می‌پردازد و با استفاده از خاطرات چند گروگان آمریکایی و زندانبانان آن‌ها، روایت را پیش می‌برد.

ریتم تصاویر و نحوه چیدن حرف‌های دو طرف درگیر در ماجرا به گونه‌ای است که بیننده علیرغم زمان نسبتاً طولانی فیلم (۱۰۰ دقیقه) از دیدن آن خسته نمی‌شود. به علاوه فیلم‌ساز به قدر کافی مواد آرشیوی (کمتر دیده شده) و عکس در اختیار دارد که بر جذابیت تصویری فیلم خود بیفزاید و تا می‌تواند سندیت بیشتری به حرف‌ها و خاطرات گروگان‌های آمریکایی و اشغال‌کنندگان سفارت بدهد.


اصغرزاده، گروگان‌ها را به دو دسته تقسیم‌بندی می‌کند. یک دسته از آن‌ها که محافظان سفارت بودند و با پرتاب گاز اشک‌آور می‌خواستند جلوی دانشجویان را بگیرند و دسته دیگر کسانی بودند که اسناد طبقه‌بندی شده سفارت را نابود می‌کردند. حرف یکی از گروگان‌ها مؤید حرف اصغرزاده است و در تصاویر آرشیوی نیز دانشجویان را می‌بینیم که باریکه‌های اسناد محرمانه پاره شده را در کنار هم گذاشته و آن‌ها را دوباره می‌سازند. اسنادی که بعدها از سوی دانشجویان با عنوان اسناد لانه جاسوسی در چندین جلد منتشر شد.

بری روزن مسئول بخش مطبوعات سفارت و همان کسی که چند سال قبل با عباس عبدی (از دانشجویان سابق خط امام و از اشغال‌کنندگان سفارت) دیدار و گفتگو کرد، می‌گوید: «معلوم نبود چه کسی این‌ها را کنترل می‌کند و چه کسی مسئول این وضعیت است.»

و مفسر فیلم می‌گوید: «این برای روحانیون و نیروهای رادیکال خوب بود که پایه‌های قدرت خود را محکم کنند. دولت موقت سقوط کرد و خمینی فاتح شد. او از عمل دانشجویان حمایت کرده و از آن به عنوان انقلاب دوم یاد کرد.»

بری روزن نیز می‌گوید: «این عمل، نه تنها دولت موقت را نابود کرد؛ بلکه نفوذ و قدرت آمریکا در ایران را از بین برد.» و حرف اصغرزاده در ادامه حرف اوست که می‌گوید: «ما در عمل درگیر کاری شدیم که هم مردم و هم رهبر از ما می‌خواست ادامه بدهیم» و عباس عبدی نیز می‌گوید: «برای ما افراد گروگان خیلی مهم نبودند و ما می‌توانستیم همه آن‌ها را آزاد کنیم. گروگان‌ها در دست ما ابزاری بودند که حرف‌های خود را با دنیا بزنیم.»

از سوی دیگر در آمریکا، جیمی کارتر را می‌بینیم که درمانده و مستأصل است و برای نجات گروگان‌ها تلاش بی‌ثمری می‌کند. او با این‌که به ملت خود قول می‌دهد که برای نجات گروگان‌ها، هیچ عمل نظامی انجام ندهد، اما طرح عملیات نجات سری دلتا را می‌ریزد که در عمل شکست می‌خورد و منجر به سقوط او در انتخابات ریاست جمهوری می‌شود.

ابراهیم یزدی که در آن زمان از اعضای دولت موقت بود در این باره می‌گوید: «این عملیات نشان داد که آمریکایی‌ها نمی‌خواهند این موضوع را با مذاکره حل کنند.» اصغرزاده نیز می‌گوید: «اقدام آمریکا با حمله به طبس و تجاوز به خاک ایران، قوانین بین‌المللی را نقض کرده بود. شاید بهانه او انسان‌دوستانه بود؛ اما حرکت آن‌ها تجاوزگرانه بود.»

ایران همیشه گفته است که با گروگان‌های آمریکایی در مدت ۴۴۴ روز بازداشت آن‌ها ، رفتاری انسانی و دوستانه داشته و برای اثبات ادعای خود زن‌ها و سیاه پوست‌های گروگان را آزاد کرده است. اما تقریباً همه گروگان‌هایی که با آن‌ها در این فیلم گفتگو شده، از رفتار خشن و تحقیرآمیز ایرانی‌ها و نگهبانان خود سخن می‌گویند.

یکی از آن‌ها ادعا می‌کند که او را کتک زدند، چشمانش را بستند و دور درخت‌های حیاط چرخاندند. یکی می‌گوید که با گذاشتن اسلحه روی شقیقه‌اش از او خواسته‌اند اعتراف کند و اطلاعات بیشتری در اختیار آن‌ها قرار دهد.

یکی از گروگان‌ها می‌گوید: «ما مثل حیوان در باغ وحش بودیم چون مردم برای تماشای ما می‌آمدند.» دیگری می‌گوید: «آن‌ها ما را رو به دیوار قرار داده و از پشت وانمود می‌کردند که می‌خواهند به ما شلیک کنند.» و کلمات آن‌ها را به فارسی تکرار می‌کند: «هدف شو. حاضر کن.» و هنگام تعریف کردن این صحنه به گریه می‌افتد.

حرف‌های اصغرزاده و حجت‌الاسلام خویینی‌ها نیز به طور ضمنی توسل به خشونت را از سوی دانشجویان، تأیید می‌کند. خویینی‌ها می‌گوید: «ما به طور طبیعی رفتار خشنی نداشتیم. اما در مواردی که گروگان‌ها سعی کردند بر خلاف دستور دانشجویان حرکتی انجام دهند، ممکن است دانشجویان رفتار خشنی نشان داده باشند.»

اصغرزاده نیز می‌گوید: « کار نسبتاً خشنی بود. ولی ما ناگزیر بودیم نسبت به رفتار آمریکا واکنش نشان دهیم.» و نمایی آرشیوی از جلسه دانشجویان خط امام نشان داده می‌شود که یکی از آن‌ها (احتمالاً اصغرزاده جوان) می‌گوید: «اگر لازم باشد، خیلی کارها خواهیم کرد.»


فیلم‌ساز برای دراماتیک‌تر کردن ماجرا و برجسته‌تر ساختن ابعاد عاطفی آن، به گفتگو با همسران و برخی اعضای خانواده افراد گروگان پرداخته است. همسر بری روزن می‌گوید که آن‌ها تا مدت زیاد از سرنوشت شوهرانشان بی‌خبر بودند و کمپین نجات آن‌ها را راه انداختند. او می‌گوید که پسرش هرگز نمی‌خواست تصویر پدرش را روی صفحه تلویزیون تماشا کند و همیشه می‌پرسید آیا آن‌ها به مغز پدرش شلیک می‌کنند.

با این حال می‌بینیم که در روز ۱۷۱ مادر یکی از گروگان‌ها (کوین هرمنینگ محافظ سفارت) به تهران رفته و با پسرش ملاقات می‌کند. این زن موقع تعریف خاطره دیدار خود به شدت اشک می‌ریزد و طوری رفتار می‌کند که انگار فرزندش را در این حادثه از دست داده است.

سرانجام فیلم‌ساز می‌گوید که چگونه بعد از حمله عراق به ایران و قرار گرفتن ایران در موضع دفاعی و با دخالت مقامات الجزایری، ایران سرانجام به آزادی گروگان‌ها رضایت داد و آن‌ها قبل از کریسمس ۱۹۸۰ آزاد شدند.

گروگان‌ها از آزادی خود نیز تجربه‌های تلخی دارند. یکی از آن‌ها می‌گوید: «برای استفاده تبلیغاتی ما را جلوی دوربین ویدیو نشاندند و از ما پرسیدند آیا ما شما را شستشوی مغزی کردیم؟» یکی دیگر می‌گوید: «از ما خواستند بیانیه صادر کنیم. من گفتم اگر شما مرا به زور در هتل هیلتون هم نگه دارید و دخترها هم جلویم برقصند، برای من فرقی نمی‌کند؛ چون خلاف میل من است.»

بری روزن می‌گوید: « من از آن‌ها متنفر بودم و آن‌ها هم همین طور از من. اما من همیشه تصویر دیگری از ایرانی‌ها در ذهن داشتم.»

با این حال یکی از آن‌ها به دور از احساسات و با واقع‌گرایی می‌گوید: «من با آن‌ها موافق نبودم. اما به هر حال آن‌ها توانستند ما را زنده نگه دارند.»

در واقع او به درستی متوجه خطر بزرگی بود که از بیخ گوش آن‌ها رد شد. چرا که وضعیت آن‌ها می‌توانست خیلی بدتر از آنی باشد که در واقعیت اتفاق افتاد یا آن‌ها روایت می‌کنند.

و بعد تصاویری از استقبال باشکوه مردم و دولت آمریکا از گروگان‌ها به نمایش در می‌آید. آن‌ها مثل قهرمانان فاتح از هواپیما پیاده می‌شوند و قدم روی خاک آمریکا می‌گذارند و مردم آن‌ها را روی سر و دست بلند می‌کنند.

یکی از گروگان‌ها می‌گوید: «ما سمبل و شمایل آمریکایی‌ها در یک دوره تاریخی ناامیدی و استیصال بودیم. ما بار ویتنام را از دوش آمریکایی‌ها برداشتیم. آمریکا با ما غرور از دست رفته‌اش را باز یافته بود.»

در پایان فیلم‌ساز دوباره به تصویر اول فیلم بر می‌گردد و نوجوانان امروز ایرانی را در مقابل سفارت سابق آمریکا نشان می‌دهد که شعار مرگ بر آمریکا در دست دارند و گوینده می‌گوید هنوز ابر بزرگی بر سر رابطه دوملت سایه انداخته است.

حجت‌الاسلام خویینی‌ها نیز می‌گوید: «آن بن‌بستی که بین روابط ایران و آمریکا وجود دارد، از آثار درازمدت این حرکت انقلابی دانشجویان است.» و اصغرزاده نیز می‌گوید: «تصرف سفارت، حادثه‌ای متعلق به آن زمان است و لازم نیست تکرار شود. همه چیز دارد عوض می‌شود.»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آفرين بر آقاي پرويز جاهد با اين گزارش جان دار و جانانه اش.گزارشي آنچنان زنده که گويي مشغول تماشاي فيلم 444 روز هستي،آن هم پيش از آنکه بخش فارسي bbc چه در راديو وچه در سايت خود کمترين اشاره اي به اين فيلم مهم صد دقيقه اي کرده باشد.خسته نباشي پرويز جان.

-- شاهد ، Nov 29, 2007

عالی بود پرویز جان

-- آیدین ، Nov 29, 2007

گزارش خوبی بود ولی فکر نمی کنم فیلمساز بدنبال تامین هدفی سیاسی بوده باشد. همانطور که در گزارش شما هم آمده، همه چیز مستند بود و فیلمساز فقط قصد روایت داشت. ماجرای گروگانگیری چیزی است که وقتی آقای اصغرزاده نمی تواند آن را شایسته تکرار بداند، پس دیگر نمی توان فکر کرد که فیلمساز بدنبال سیاه نمایی یا مظلوم جلوه دادن آمریکایی بوده. اکثر ما ایرانی ها از آن واقعه متاسفیم و همه بدبختی های امروز را کین خواهی آن غرور لگدمال شده می دانیم. ولی اگر آمریکایی ها هر وقت حاضر به عذر خواهی شدند (بخاطر همه چیز که کوچکترینش کودتا ی علیه مصدق است) آن وقت ما هم خاضعانه بخاطر گروگانگیری پوزش می خواهیم. ما هم غرور لگدمال شده ای داریم.

-- حاجی کنزینگتون ، Nov 30, 2007

مقاله بسیار خوبی بود. ممنون . علاقه مند شدم فیلم رو ببینم.

-- حاج محمود مانیان ، Dec 1, 2007

آيا براي هموطنان ساكن در ايران راهي براي مشاهده اين مستند وجود دارد؟

-- فريد حاج سيد جوادي ، Apr 7, 2008

سلام لطفا بگید از کجا فیلم رو بگیرم؟

-- abbas ، Oct 29, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)