تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
شبی با ایرج پزشکزاد در لندن

دایی جان ناپلئون و مشروطه ایرانی

پرویز جاهد


ایرج پزشکزاد طنزپرداز نامی ایران و نویسنده رمان دایی جان ناپلئون عصر روز شنبه ۱۷ نوامبر در برنامه‌ای که به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد تأسیس کانون ایران و به مدیریت دکتر رضا قاسمی در لندن برگزار شد، شرکت کرد و در این باره که «آیا انقلاب مشروطیت ایران کار انگلیسی‌ها بود؟» سخن گفت.


ایرج پزشکزاد، نویسنده رمان دایی جان ناپلئون (عکس: پرویز جاهد، زمانه)

در این برنامه که با استقبال چشمگیر ایرانیان مقیم لندن مواجه شد، پزشکزاد با لحنی طنزآمیز، به بحث درباره تئوری توطئه در مورد انقلاب مشروطیت ایران و ادعای برخی از مورخان ایرانی در مورد نقش پشت پرده انگلیسی‌ها در به وجود آوردن این انقلاب پرداخت.

وی اعتقاد به تئوری توطئه در میان ایرانیان و اغراق در مورد نقش دولت انگلیس در تمام رویدادهای سیاسی و اجتماعی ایران را یک عادت دیرینه دانست که با وارد شدن در کتاب‌های تاریخی و سیاسی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ شکل جدی به خود گرفت:

«این نغمه به گوشمان به کلی ناآشنا نبود. خیلی‌ها در مملکت ما بودند که همیشه خلاف آن چیزی که مردم اعتقاد داشتند، نظر می‌دادند. عده‌ای هم معتقد بودند که مشروطیت کار انگلیسی‌هاست. این تئوری دایی جان ناپلئونی از قدیم در میان ایرانیان رواج داشته است.

وقتی کلاه قجری تبدیل به کلاه پهلوی شد، گفتند کار انگلیسی‌هاست. ما هم به ریششان می‌خندیدیم و سر به سرشان می‌گذاشتیم تا سال‌های ۳۰ و ۴۰ که یواش یواش گردن گرفتند و با اسناد و مدارک خواستند ثابت کنند که انقلاب مشروطه کار انگلیسی‌ها بوده است.»

لبه تیز حمله پزشکزاد در این سخنرانی متوجه جلال آل احمد و محمود محمود بود که در کتاب‌های «غرب‌زدگی» و «تاریخ روابط سیاسی میان ایران و انگلیس در قرن 19» مدعی شده بودند که مشروطیت ساخته و پرداخته انگلیسی‌هاست. آن گاه آقای پزشکزاد با نقل قسمتی از کتاب محمود، به انتقاد از نگاه افراطی و بدبینانه او پرداخت:

«دو عنصر بدخواه، دو ملت حریص و طماع، دو دشمن نوع بشر مانع رسیدن به سعادت و خوشبختی جهانیان هستند. یکی انگلیس و دیگری یهود.»

به اعتقاد پزشکزاد، محمود در کتاب تاریخی خود، مشروطیت را هدیه تاریخی بیگانگان و بدخواهان ملت ایران دانسته و سعی کرد بدون دلیل، قرارداد ننگین ۱۹۰۷ را به انقلاب مشروطیت نسبت دهد.


ایرج پزشکزاد، نویسنده رمان دایی جان ناپلئون (عکس: پرویز جاهد، زمانه)

به گفته پزشکزاد، آل احمد نیز در غرب‌زدگی تلاش کرد قرارداد امتیاز نفت جنوب را که در ۱۹۰۱ امضا شد، به انقلاب مشروطیت که در ۱۹۰۶ روی داد، مرتبط کند. بر اساس نظرات آقای پزشکزاد، آل احمد نه تنها مشروطیت را کار انگلیسی‌ها می‌دانست، بلکه معتقد بود قشون‌کشی نادرشاه به هندوستان نیز بنا به خواست انگلیسی‌ها صورت گرفت.

پزشکزاد استدلال‌های آل احمد و محمود محمود درباره ارتباط انقلاب مشروطیت با انگلیس را استدلال‌هایی «دایی جان ناپلئونی» معرفی کرد و گفت: «این دو بزرگوار تحت فشار 50 اتمسفری دایی جان ناپلئونی بودند.»

وی افزود: «در کتاب دایی جان، یک جایی است که کسی از کوچه‌ای رد می‌شود و گونی دم راه آب دایی جان را بر می‌دارد. دایی جان به مش قاسم می‌گوید حتماً کار انگلیسی‌ها بوده.»

به اعتقاد پزشکزاد، این کتاب‌ها در سالیان اخیر در نوشتن کتاب‌های آموزشی تاریخ مدارس جمهوری اسلامی نیز مورد استناد قرار گرفت و آن‌ها سعی کردند ریشه‌های واقعی انقلاب مشروطیت را تحریف کرده و آن را به انگلیس نسبت دهند.

به گفته وی یکی از استادان دانشگاه‌های ایران در گفتگو با رادیو فرانسه، شیخ فضل‌الله نوری را شهید راه آزادی معرفی کرد. در حالی که حتی آل احمد نیز از او به عنوان شیخ شهید نام می‌برد، نه شهید راه آزادی.

آقای پزشکزاد در بخش دیگری از سخنان خود به شرح برخورد خود با یک دایی جان ناپلئون واقعی در غرب پرداخت. وی شرح این برخورد را که در درون هواپیما و در جریان مسافرتش از لوس‌آنجلس به واشنگتن اتفاق افتاد، در قالب قصه‌ای کوتاه با عنوان «سوپر دایی جان» برای حاضران روایت کرد. لحن کنایه‌آمیز، شوخ‌طبعانه و طنزآلود پزشکزاد در این نوشته، در بسیاری از لحظه‌ها، تماشاگران را به قهقهه واداشت.


سوسن مطلوبی، علی راستی و حمیدرضا ترشیزی (عکس: پرویز جاهد، زمانه)

پرسش و پاسخ
پس از سخنرانی ایرج پزشکزاد، برنامه زنده موسیقی اصیل ایرانی به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کانون ایران اجرا شد و خانم سوسن مطلوبی (سروش ایزدی) خواننده خوش‌صدای مقیم اتریش به همراه ضرب علی ترشیزی و سنتور حمیدرضا راستی، قطعات زیبایی را در دستگاه سه‌گاه اجرا کرد که بسیار مورد پسند حاضران قرار گرفت.

آن گاه خالق دایی جان ناپلئون دوباره به روی صحنه آمد و به پرسش‌های حاضران که اغلب آن‌ها رنگ و بویی از تئوری توطئه داشت و آمیخته به نگاه دایی جان ناپلئونی بود، پاسخ گفت.

خانمی پرسید که آیا می‌توان دخالت انگلیسی‌ها را در عراق فعلی، پاکستان فعلی و افغانستان فعلی می‌توان نادیده گرفت و نقش آن‌ها را در جدا کردن بحرین از ایران، به وجود آمدن عربستان و ترکیه انکار کرد؟

پزشکزاد پاسخ داد که مگر می‌شود دخالت امپراتوری بریتانیا را در اوایل قرن بیستم که یک پنجم ربع مسکون مستعمره‌اش بود، انکار کرد. اما حرف من این است که نباید این نگاه به حد بیماری برسد و آدم هر چیزی را به انگلیسی‌ها نسبت دهد؛ آن هم در زمانی که دنیا در حال تحول است.

شرکت‌کننده‌ای از پزشکزاد پرسید آیا داستان دایی جان کاملاً تخیلی بوده یا از زندگی خصوصی او گرفته شده است؟

وی نیز در پاسخ به تشریح عوامل الهام‌بخش و نمونه‌های واقعی و مؤثر در خلق شخصیت‌های این رمان پرداخت و گفت: «دور تا دور من پر از آدم‌های این جوری بود. پدر من که یک طبیب بود، همیشه می‌گفت کار، کار انگلیسی‌هاست.

اما این که این رمان زندگی واقعی من بوده باید بگویم نه. در چاپ جدید این رمان که خانم آذر نفیسی بر آن مقدمه نوشته‌اند، از من خواسته شد که بر آن مؤخره‌ای بنویسم و در آن توضیح دهم که تا چه حد این داستان بر اساس زندگی شخصی من بوده. من هم گفته‌ام تنها آن قسمت از کتاب که عاشقانه است، با زندگی واقعی من می‌خواند چون من هم در جوانی عاشق شده بودم.

به توصیه پدر، قرار بودم که طب بخوانم. اما آن را ر‌ها کرده و حقوق خواندم تا زودتر به وصال دختری که دوستش داشتم و از خانواده ثروتمندی بود، برسم. بعد هم شروع به قلم زدن کردم تا اسم در کنم. روزی که قاضی جوانی شدم و اسم و رسمی پیدا کردم، فهمیدم که دختره را شوهر داده‌اند.»


همایش «آیا انقلاب مشروطیت ایران کار انگلیسی‌ها بود؟» (عکس: پرویز جاهد، زمانه)

آقای پزشکزاد در پاسخ به این سؤال که تا چه حد در انتخاب بازیگران سریال تقوایی نقش داشته گفت: «من دخالتی نداشتم. اما وقتی قرار شد تقوایی فیلم را تهیه بکند، برای این که به او نشان دهم که چگونه پرسوناژها را مجسم کرده‌ام، شروع به کشیدن تابلویی خیالی کردم که در آن دایی جان و تمام شخصیت‌ها را نقاشی کردم و به تقوایی دادم.

بعد هر کس که فیلم را دید، حیرت کرد. چون همان‌ها درآمده بودند؛ جز این که من اسدالله میرزا را آدمی کچل تصویر کرده بودم، اما اسدالله میرزای تقوایی زلف داشت. چون سر صیاد که کچل بود، کلاه‌گیس گذاشته بودند.»

پزشکزاد آن گاه به منبع الهام خود برای خلق شخصیت مش‌قاسم پرداخت و گفت که الگوی او را از مستخدم یکی از قوم و خویش‌های خود گرفته است که نامش مش‌عباس بوده است:

«مش‌عباس تخیل فوق‌العاده‌ای داشت. هیچ سؤالی را برای ما بچه‌های محل که نادان بودیم و هیچ نمی‌دانستیم، بی‌جواب نمی‌گذاشت. مثلاً از او می‌پرسیدیم که آیا اژدها راست است یا نه. اون جوابی می‌داد که جواب مزخرفی بود؛ ولی ما خوشمان می‌آمد و باور می‌کردیم. مثلاً می‌گفت بله. حیوانی است که از قاچ دهانش به اندازه تنور نانوایی آتش بیرون می‌آید و او خودش یک بار با بیل زده به دهانش که تمام شهر قم از خواب بیدار شدند.

یک بار هم ازش او پرسیدیم که: «مش‌عباس، این آدم آبی راست است؟» و منظور ما آدمی دریایی بود که در فیلم‌ها دیده بودیم و نصف تنه‌اش ماهی بود. گفت: «آن را که به چشم خودمان دیدیم.» گفتیم: «چه جوری دیدی؟» گفت: «داشتیم می‌رفتیم جوق شور (لابد اطراف غیاث آباد بود) دیدیم آدم آبی آن جا ایستاده است.» گفتیم: «چه جوری فهمیدی آدم آبی است؟» گفت: «خودش گفت.» گفتیم: «مش‌عباس پایین‌تنه‌اش چه ریختی بود؟» گفت: «آن را به چشم خودمان ندیدیم؛ چون لنگ بسته بود.» و خب، ما این حرف‌ها را باور می‌کردیم.


ایرج پزشکزاد، نویسنده رمان دایی جان ناپلئون (عکس: پرویز جاهد، زمانه)

یا مثلاً می‌گفتند طوق سوفار ظهر عاشورا از نوکش خون می‌چکد. یعنی همان تیغه فلزی سنگین که جلوی دسته حرکت می‌کند. گفتیم: «مش‌عباس راست است که می‌گویند از نوکش خون می‌آید.» گفت: «والا به چشم خودمان ندیدیم (همیشه دیده بود؛ ولی گاهی هم ندیده بود) اما یک روز داشتیم می‌رفتیم تکیه موسی بن برقع (حالا کجاست، نمی‌دانم. لابد توی قم است دیگر) عزادارها علم‌ها و کتل‌هایشان را گذاشته بودند کنار دیوار تا بروند غذا بخورند و من دیدم که این طوق سوفار سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد و حسین حسین می‌گوید.» ما هم باور می‌کردیم. مدل مش‌قاسم از بقیه کاراکترها واقعی‌تر بود.»

سؤال شد که «چرا از بین تمام شهرهای آمریکا، سانفرانسیکو را انتخاب کردید؟» و پزشکزاد در پاسخ گفت: «وقتی متن انگلیسی کتاب در آمد، خانم اسکات که منتقد ادبی تایمز بود و راجع به کتاب نوشت، ایراد تندی از دیک دیویس مترجم کتاب گرفت که در مقدمه آن می‌گوید وقایع کتاب در سال‌های جنگ بین‌الملل دوم اتفاق افتاده؛ در حالی که مسائل سکس در سانفرانسیسکو در دهه هفتاد اتفاق افتاده که خب کاملاً پرت بود. چون سانفرانسیسکو یک اسم شوخی بود و می‌توانست وین یا پورتوریکو یا هر جای دیگر باشد.»

در پایان یکی از حاضران نیز پرسید: «آقا بعد از این همه سال بالاخره کار انگلیسی‌ها بود یا نبود؟» پزشکزاد پرسید: «کدامش؟» سؤال‌کننده گفت: «همه‌اش.» و پزشکزاد که اندکی کلافه شده بود، جواب داد: «یک مقدار بود.»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

با اين گزارش فهميدم در آن جلسه پر هيجان چه گذشت نه با گزارش قبلي که از جاي ديگري کش رفته بوديد. پرويز جاهد يک ژورناليست امروزي است و خيلي مانده که تاريخ مصرفش تمام شود.مصاحبه ويديويي بي بي سي فارسي با ابراهيم گلستان را مقايسه کنيد با کتاب نوشتن با دوربين تا متوجه تفاوت ژورناليزم پيش و بعداز انقلاب بشويد.

-- ابوالقاسم ، Nov 21, 2007

دائی جان ناپلئون فراموش ناشدنی و تحسین برانگیز است

-- مَتَتی ، Nov 23, 2007

" در پایان یکی از حاضران نیز پرسید: «آقا بعد از این همه سال بالاخره کار انگلیسی‌ها بود یا نبود؟» پزشکزاد پرسید: «کدامش؟» سؤال‌کننده گفت: «همه‌اش.» و پزشکزاد که اندکی کلافه شده بود، جواب داد: «یک مقدار بود.» "

گزارش جالبي بود

-- ماني ، Nov 23, 2007

بنده دقیقا داییجان ناپلیون پزشکزاد را 28 بار خواندهام بسیاری کتابها خوانده و بسیار سریالها دیدهام براستی هیچ کس در تمام تاریخ ادبیات ایران روحیات مردم ایران را به این خوبی نشناخته و اگر شناخته تصویر نکرده است براستی بعضی قسمتها به اعجاز میماند تصویر سازی از فاجعه و مضحکه ای که در دایی جان ناپلیون است

-- esfandiar irandoost ، Mar 3, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)