تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
موسیقی فیلم قرمز

عشق و خیانت در قرمز

پرویز جاهد

در برنامه‌های گذشته قسمت‌های اول و دوم موسیقی تریلوژی رنگ‌های کیشلوفسکی یعنی آبی و سفید را شنیدید. در برنامه این هفته با هم به موسیقی فیلم قرمز ساخته زبیگنیو پریزنر آهنگ‌ساز لهستانی گوش می‌دهیم.

برای شنیدن اینجا را کلیک کنید


پوستر فیلم «قرمز» آخرین بخش از سه‌گانه رنگ‌های کیشلوفسکی

قرمز در میان سه‌گانه کیشلوفسکی اثری پخته‌تر، عمیق‌تر و کمال‌یافته‌تر است، چه از نظر فرم بصری و چه از نظر مضمون. در واقع قرمز تبلور اندیشه‌های فلسفی کیشلوفسکی و شکل کمال‌یافته سبک تصویری و دقت زیبایی‌شناختی اوست. همه آن چه که کیشلوفسکی در فیلم‌های آبی و سفید بیان کرده یا سعی در بیان آن‌ها را داشته، به شکل کامل‌تری در قرمز بیان شده است.

تم اصلی قرمز نیز همانند آبی و سفید برگرفته از رنگ قرمز پرچم فرانسه به نشانه برادری است اما این رابطه تماتیک فیلم‌ها با مفاهیم الصاقی به رنگ‌های پرچم فرانسه در فیلم ظاهری نیست؛ بلکه به صورت پیچیده‌ای بیان می‌شود.

نگاه فلسفی کیشلوفسکی، نگاهی متافیزیکی و غیرماتریالیستی است. دنیای او دنیایی غیرعقلانی، حسی، شهودی و غیبی، اما منظم و دقیق است. نیروی متافیزیکی قدرتمندی در فیلم‌های کیشلوفسکی وجود دارد که فراتر از خواست و اراده شخصیت‌های او عمل می‌کند. در دنیای او همواره شاهد و ناظری بر اعمال انسان هست.

کیشلوفسکی نشان می‌دهد که ما در این جهان، بر خلاف تصورمان تنها نیستیم و کسی از غیب، دائم ما را نظاره می‌کند و زندگی انسان تا حد زیادی در گرو تقدیر، تصادف و شانس است.

کیشلوفسکی در ورای نظم ظاهری، قانونمند و فریبنده حیات، نیروی قدرتمند و گریزناپذیر تقدیر و تصادف را می‌بیند که بر خلاف عقل، منطق و پیش‌بینی‌های انسان عمل می‌کند و از این نظر بر اساس اندیشه کیشلوفسکی، زندگی انسان بیشتر از آن که عقلانی و منطقی باشد، تابع شانس، تصادف و تقدیر است و در میان سه‌گانه او، قرمز بیشتر از بقیه بر این مفاهیم تأکید می‌کند.

والنتین شخصیت فیلم قرمز هر روز شانس خود را با انداختن سکه‌ای در ماشین شانس کافه نزدیک خانه‌اش امتحان می‌کند. در سکانس پایانی فیلم نیز تمام شخصیت‌های اصلی هر سه فیلم را می‌بینیم که مسافر یک کشتی بوده‌اند و بعد از غرق شدن کشتی، همگی نجات یافته‌اند.


ایرنه ژاکوب در نمایی از «قرمز»

سبک تصویری فیلم نیز خیره‌کننده است. رنگ قرمز، فیلم را اشباع کرده است: از رنگ لباس والنتین گرفته تا رنگ پوستر تبلیغاتی او بر روی بیل‌بورد تا نور چراغ راهنمای خیابان و تابلوی نئون سردر کافه‌ها. حتی گوی بازی بولینگ و صندلی‌ها نیز قرمز انتخاب شده‌اند. به علاوه کیشلوفسکی با تکرار نمایش مکان‌ها و اشیاء (غالباً از یک زاویه) و تأکید بر آن‌ها، به تماشاگر یادآوری می‌کند که آن‌ها را قبلا نیز دیده است و حال باید به کشف رابطه بین آن‌ها بپردازد.

شاید تماشاگر در برخورد اول این رابطه‌ها را دریافت نکند؛ اما کیشلوفسکی از بس نما‌ها را تکرار می‌کند تا در ناخودآگاه او ثبت شود. الگو‌ها، فرم‌ها و موتیف‌های تکرارشونده، مهم‌ترین عناصر فرمالیستی فیلم‌های کیشلوفسکی‌اند و همگی نشانه‌ها و دال‌هایی هستند که بر مفهوم تصادف و تقدیر دلالت می‌کنند. پوستر تبلیغاتی قرمزرنگ عظیم والنتین بر دیوارهای شهر که تصویر مشابه آن (اگر چه در پس‌زمینه‌ای کاملاً متفاوت) در پایان فیلم در گزارش تلویزیونی دیده می‌شود، با تأکید بر اضطرابی که در نگاه والنتین است، جنبه‌ای کاملاً پیش‌گویانه دارد.

داستان فیلم قرمز در شهر ژنو سوییس اتفاق می‌افتد. والنتین، مدل نیمه‌وقت زیبایی است که عاشق جوانی است به نام میشل که در انگلستان اقامت دارد و با تلفن مدام او را دنبال می‌کند. در طول فیلم ما هرگز میشل را نمی‌بینیم؛ ولی از طریق تلفن‌های او به والنتین، متوجه می‌شویم که آدم بسیار شکاکی است و تصور می‌کند والنتین در نبودش به او خیانت می‌کند و با افراد دیگر رابطه دارد. از این رو حرف‌های او را باور نمی‌کند و رفتاری تحقیرآمیز، مقتدرانه و سلطه‌جویانه نسبت به او دارد.

موقعیت والنتین در قرمز شبیه موقعیت کارول در فیلم سفید است که از سوی دومینیک تحقیر می‌شد. این برخورد غیرانسانی، تحکم‌آمیز و سلطه‌جویانه بدون توجه به جنسیت آدم‌ها، راه را بر تفسیر فمینیستی آثار کیشلوفسکی خصوصاً در این تریلوژی می‌بندد.

والنتین برحسب تصادف، سگی را در خیابان زیر می‌کند. سگ عاملی می‌شود تا او را به قاضی بازنشسته‌ای به نام جوزف کرن برساند که در خانه‌اش نشسته و با تلفن به مکالمات همسایگانش گوش می‌دهد.


کریستف کیشلوفسکی، کارگردان سه‌گانه آبی، سفید، قرمز

قاضی جوزف، شخصیت مردم‌گریزی است و انسان‌ستیزی او از این اعتقاد ناشی می‌شود که انسان‌ها دروغگو و خیانت‌کارند. او با استراق سمع حرف‌های آن‌ها و مکالمات تلفنی‌شان به این نتیجه فلسفی رسیده است.

او جایگاهی خدایی برای خودش درست کرده می‌تواند ناظر اعمال و قادر به شنیدن حرف‌های آدم‌ها و آگاهی از پنهان‌کاری و خیانت آن‌ها باشد. او همه چیز را می‌بیند و می‌شنود و درباره آن‌ها تفسیر و قضاوت می‌کند. نگاه او به جهان پیرامونش نگاهی عبوس و بدبینانه است. وقتی والنتین به کار خلاف اخلاقی او اعتراض می‌کند می‌گوید: «در اینجا، زاویه دید من بهتر از صحنه دادگاه است. چون حداقل می‌دانم حقیقت کجاست.»

تنها بعد از آشنایی با والنتین است که نگاه او به جهان تغییر می‌کند. والنتین کاتالیزوری است که روح سرد و منجمد او را بیدار کرده و عشق را در او زنده می‌کند. اگر چه این عشق بیشتر جنبه افلاطونی دارد تا زمینی. در طول فیلم دوستی و صمیمیتی بین این دو شکل می‌گیرد که هر دو از آن بهره می‌برند و به تحول شخصیت آن‌ها کمک می‌کند. قاضی از جاسوسی در زندگی دیگران دست برمی‌دارد و والنتین به معنای تازه‌ای از عشق و خیانت در زندگی می‌رسد و می‌فهمد که باید به رابطه بی‌ثمرش با میشل پایان دهد.

به موازات این داستان، داستان دیگری نیز در فیلم روایت می‌شود که مربوط به دانشجوی حقوق جوانی است به نام آگوست که در مسیر رفت و آمد روزانه‌اش، هر روز از کنار والنتین می‌گذرد؛ بدون این که همدیگر را بشناسند و از زندگی هم خبر داشته باشند.

در اغلب نماهای P.O.V (زاویه دید: Point Of View) والنتین از پنجره، اگوست یا اتومبیل او را در کادر می‌بینیم. آگوست دوست‌دختری دارد به نام کارن که کارش ارائه اطلاعات هواشناسی از طریق تلفن و به صورت خصوصی به مردم است و هم اوست که وضع هوای کانال مانش را قبل از حرکت والنتین با کشتی آفتابی پیش‌بینی می‌کند که خلاف آن اتفاق می‌افتد؛ یعنی هوا طوفانی شده و کشتی غرق می‌شود (عامل دیگری در فیلم برای اثبات نظر کیشلوفسکی در مورد عدم قطعیت قوانین فیزیکی و علمی و دخالت نیروهای فرابشری)

آگوست و کارن از جمله کسانی‌اند که قاضی پیر به مکالمات تلفنی آن‌ها گوش می‌دهد و از خیانت کارن به اگوست آگاهی دارد.

تم خیانت در قرمز برجسته‌تر از فیلم‌های آبی و سفید است. خیانت در فیلم‌های کیشلوفسکی جنسیت نمی‌شناسد و تنها منحصر به مردان نیست. در آبی، شوهر ژولی به او خیانت می‌کند. در سفید دومینیک بلافاصله بعد از جدایی از کارول با مرد دیگری می‌خوابد و در قرمز دوست‌دختر آگوست و زن قاضی به آن‌ها خیانت می‌کنند. برادر والنتین نیز محصول خیانت مادر اوست.


پوستر فیلم «قرمز» ساخته کریستوف کیشلوفسکی

او نیز در سن ۱۵ سالگی می‌فهمد مردی که مادرش سال‌ها به عنوان پدر معرفی کرده، پدر واقعی او نبوده. قاضی نیز از خیانت همسرش در ۳۵ سال قبل حرف می‌زند و این که بعد از آن، هرگز به زنی عشق نورزیده است. آگوست نیز به تدریج به بر خیانت کارن آگاه می‌شود.

قرمز در یک سطح عمیق‌تر، فیلمی در باره ارتباط و روابط نامرئی است که زندگی‌های ما را به هم می‌پیوندد و این مفهوم به خوبی در نمای افتتاحیه فیلم بیان شده وقتی که دوربین سیم‌های تلفن را دنبال می‌کند که از فرستنده‌ای به گیرنده‌ای می‌رسد.

والنتین گوشی تلفن را برمی‌دارد و شماره‌ای می‌گیرد. پس از آن دوربین شبکه پیچیده‌ای از خطوط تلفنی را دنبال می‌کند که از تونل‌ها و اعماق دریا عبور کرده و به انگلستان و اتاق میشل می‌رسد.

تلفن و پنجره از عناصر مهمی‌اند که کیشلوفسکی در قرمز بر آن‌ها تأکید می‌کند. برای کیشلوفسکی رابطه‌هایی که از طریق ارتباطات تصنعی مثل خطوط تلفنی ایجاد می‌شود، به شکست می‌انجامد. تنها رابطه‌هایی که بر اساس برخوردهای رودررو و فیزیکی یا حتی متافیزیکی شکل می‌گیرد، دوام می‌یابند. تلفن با این که به کاراکترها اجازه می‌دهد که بدون درگیری عاطفی و رودررو و بدون احساس درد، با هم رابطه و تعامل داشته باشند. اما از جهتی این رابطه‌ها را سطحی و‌کم‌عمق ساخته است؛ مثل رابطه سست و شکننده بین والنتین و میشل یا رابطه بین آگوست و کارن و یا علاقه قاضی پیر به استراق سمع مکالمات تلفنی همسایگانش.

پنجره نیز چنین نقشی در فیلم قرمز دارد و کاراکترها را از نظر عاطفی و حسی از رویدادهای پیرامونشان جدا کرده است. نماهای متعددی در فیلم وجود دارد که قاضی پیر و والنتین، هر دو از پنجره و از پشت شیشه به چشم‌انداز مقابلشان و آدم‌های خیابان نگاه می‌کنند.


زبیگنیو پریزنر آهنگ‌ساز لهستانی فیلم قرمز

در یکی از صحنه‌های زیبای فیلم قاضی را می‌بینیم که درون اتومبیل نشسته و دستش را روی شیشه پنجره اتومبیل می‌گذارد و والنتین هم که بیرون اتومبیل ایستاده از بیرون و از پشت شیشه دستش را روی دست قاضی می‌گذارد. کاملاً روشن است که آن‌ها عمیقاً عاشق هم‌اند اما به وسیله موانعی نامرئی جدا شده‌اند. آگوست نیز از پشت پنجره اتاق خواب کارن شاهد عشق‌بازی او با مرد غریبه است و بعد نیز آن‌ها را از پشت شیشه رستوران تماشا می‌کند.

پس از آن که قاضی درگیر جهان پیرامونش می‌شود، پنجره‌ها شروع به شکستن می‌کنند. نخستین حرکت او در خروج از انزوای خودخواسته‌اش، باخبر ساختن پلیس و همسایه‌ها از کاری است که می‌کند. (یعنی استراق سمع غیرقانونی مکالمات تلفنی)

بعد از آن است که همسایه‌ها با پرتاب سنگ، شیشه پنجره اتاقش را می‌شکنند. در سالن نمایش مد نیز طوفان شدیدی در و پنجره‌ها را به هم کوفته و شیشه‌ها را می‌شکند. در پایان فیلم نیز قاضی را می‌بینیم که از پنجره شکسته‌اش به بیرون نگاه می‌کند و می‌بیند که جهان پیرامونش آن قدرها هم که او تصور می‌کرده تغییرناپذیر نیست.

موسیقی فیلم قرمز همچون رنگ قرمز که رنگ گرم و بانشاطی است، موسیقی آرام، موقر، گرم و دل‌پذیری است. مثل همه کارهای پریزنر، موسیقی قرمز نیز بر اساس یک تم اصلی ساخته شده و آن تم عشق یا والنتین است که بارها در فیلم شنیده می‌شود و همانند رنگ قرمز بر آن تأکید می‌شود.

نخستین بار آن را در سالن مدی که والنتین در آن جا نمایش می‌دهد، می‌شنویم. صحنه بسیار زیبایی است که دوربین متحرک کیشلوفسکی، حرکت والنتین زیبا را روی صحنه، در حالی که چهره‌اش زیر برق فلاش‌ها می‌درخشد، دنبال می‌کند.

سبک آهنگ‌سازی و ارکستراسیون پریزنر کلاسیک است؛ اما وی از پیچیدگی تماتیک آهنگسازان قرن هیجدهمی یا نوزدهمی پرهیز می‌کند. تم‌ها بسیار ساده و در عین حال عمیق و تأثیرگذارند.


نمایی از فیلم قرمز ساخته کریستوف کیشلوفسکی

قطعه‌ای که پریزنر برای سکانس نهایی فیلم قرمز ساخته بر اساس همان تم اصلی یعنی عشق است و نشان‌دهنده قدرت آهنگ‌سازی او و درک درستش از مفهوم موسیقی فیلم است. سکانسی که در آن پیوند و ارتباط بین همه عناصر و شخصیت‌های به ظاهر بی‌ارتباط فیلم آشکار می‌شود. قاضی از طریق تلویزیون شاهد پخش گزارشی تصویری از کشتی غرق‌شده و مسافران نجات‌یافته است.

تنها ۹ نفر از ۱۴۳۰ نفر سرنشینان کشتی نجات یافته‌اند. از میان آن‌ها قاضی تنها والنتین و آگوست را می‌شناسد؛ اما تماشاگر فیلم‌های کیشلوفسکی که قسمت‌های دیگر سه‌گانه را دنبال کرده می‌تواند ژولی، الیویه، کارول و دومینیک را نیز در میان آن‌ها تشخیص دهد. اتفاقی که تنها در جهان تصادفی، تقدیرگرایانه و غیرعقلانی کیشلوفسکی می‌تواند روی دهد.

موسیقی پریزنر با تأکید بر تم عشق به ما می‌گوید که در واقع این عشق است که آن‌ها را نجات داده است. این قطعه با سازهای بادی شروع می‌شود و با ارکستر سازهای زهی و آواز کورال ادامه پیدا می‌کند. نوای ویولون‌سل در میانه قطعه، یادآور حضور نظاره‌گر و هشداردهنده قاضی است.

همه این شخصیت‌ها آزمایشی سهم‌ناک و درد و رنج عظیمی را از سر گذرانده‌اند و حال می‌روند که زندگی تازه‌ای را آغاز کنند. شاید شعری را که ژولی برای قطعه اتحاد اروپای همسر فقیدش در فیلم آبی سروده، به خوبی بیانگر مفهوم سکانس پایانی فیلم کیشلوفسکی باشد:
هرچند با ایمانی که دارم
می‌توانم کوه‌ها را جابه‌جا کنم
اما اگر عشق نداشته باشم
هیچ نیستم

***

مرتبط:
اندوه لهستانی: موسیقی فیلم سفید
آزادی، برابری و برادری: موسیقی فیلم آبی

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

دستتان درد نکند آقای جاهد. معرفی بسیار جامع و مفیدی است. من از خواندن آن لذت بسیار بردم و فهمیدم که برای نوشتن متنی به این دقت و پاکیزگی زحمت فراوان کشیده اید. زیاد نیستند کسانی که بنشینند و روی مسائلی هنری از این دست وقت و انرژی بگذارند و آن را در اختیار دیگران قرار دهند. خدا نگهدار شما.

-- منصور ، Nov 10, 2007

حرفهاي دوستمان منصور را تأييد ميکنم واقعاًً دستتان درد نکند استاد جاهد.دقت شما در نوشتن متن وانتخاب موضوع بدون ترديد در تاريخ نقد هنري نويسي نمونه است. آفرين به شما وآفرين به زمانه که شما را انتخاب کرد.

-- ناصر ، Nov 10, 2007

بسیار لذت بردم و از شما متشکرم.

-- mehrnoosh ، Nov 10, 2007

درود به منصور ، ناصر ،مهرنوش وصدها هنر دوست و هنر شناس ارجمند که ارزش واقعي استاد پرويز جاهد را ارج گذاشتند وگرامي داشتند ،بقول بزرگانمان:قدر زر زرگر شناسد/ قدر گوهر گوهرري.

-- شادزي ، Nov 11, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)