تاریخ انتشار: ۱۵ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
موسيقي فيلم‌هاي نوآر

دنياي تاريک فيلم‌هاي نوآر

پرويز جاهد

برای شنيدن برنامه اينجا را کليک کنيد.


فيلم نوآرسبک يا ژانر؟

در يک اتاق تاريک ساختمانی کهنه، مرد ناشناسی روی صندلی نشسته و پاهايش را به ميز تکيه داده. سايه زنی پشت شيشه مشبک اتاق مرد که عبارت کارآگاه خصوصی را به صورت معکوس می‌توان روی آن خواند، ظاهر می‌شود. زن در می‌زند و مرد او را به درون اتاق فرا می‌خواند. زن در نمايی ضد نور وارد اتاق می‌شود. او زنی زيبا، جذاب و شهوت‌انگيز است و طرز راه رفتنش بسيار اغواگرانه است. او ترکيبی از ويژگی‌های متضاد است، ساده و مکار، مرموز و قابل اطمينان، قربانی و مهاجم و خطرناک و در خطر. زن روی صندلی می‌نشيند و پاهای لخت کشيده‌اش را به نحو تحريک کننده‌ای روی هم می‌گذارد و سيگاری آتش می‌زند و با لحن اغواگرانه‌ای خطاب به مرد می‌گويد: «من به کمک شما نياز دارم. من شديدا در خطرم.»
مرد که کسی جز کارآگاه خصوصی فيليپ مارلو نيست، فوراْ می‌فهمد که اين زن زيبا چيزی جز دردسر نيست. اما قادر نيست اين دردسر را از خود براند و گرفتار او می‌شود.


رابرت ميچم در از درون گذشته

اين دنيای پر وسوسه، هيجان‌انگيز و جذاب فيلم نوآر است که در آن مردان خشن، خونسرد و تنها در دام
زنان زيبا و اغواگر افتاده و به جهان زيرزمينی و خطرناک تبهکاران بی‌رحم گام می‌گذارند.

در برنامه اين هفته در باره موسيقی فيلم‌های نوآر با شما سخن گفته و شما را دعوت به شنيدن قسمت‌هايی از موسيقی فيلم‌های نوآر کلاسيک دهه‌های سی و چهل از جمله سيرای مرتفع، شاهين مالت، سايه يک شک و لورا خواهم کرد.

فيلم نوآر چيست؟
فيلم نوآر ژانری سينمايی است با درون‌مايه‌ای جنايی و اخلاقی که بر اساس زندگی قهرمانانی سياه‌بخت و دنيای تاريک آن‌ها شکل گرفته است. واژه فيلم نوآر (film noir) واژه‌ای فرانسوی و معادل فيلم سياه است و نخستين بار در ۱۹۴۶ به وسيله منتقد فرانسوی نينو فرانک ابداع شد و به فيلم‌های جنايی و کارآگاهی اواخر دهه سی و اوايل دهه چهل اطلاق می‌شد.

اين واژه از نام مجموعه‌ای از کتاب‌های انتشارات گاليمار فرانسه که داستان‌های جنايی و اسرارآميز آمريکايی را منتشر می‌کرد، گرفته شد. از آنجا که اين کتاب‌ها جلد سياهی داشتند، به آن‌ها نوآر يا سياه می‌گفتند. منتقدان فرانسوی فيلم‌های جنايی و کارآگاهی آمريکايی را معادل سينمايی اين کتاب‌ها فرض کردند. اين در حالی بود که سازندگان اين فيلم‌ها در عصر طلايی نوآر، هرگز خود را به عنوان خالق ژانر نوآر نمی‌شناختند. بلکه در نظر آن‌ها اين فيلم‌ها، فقط تريلرهای جنايی بودند که سليقه مردم و زمانه را منعکس می‌کردند.

فيلم‌های نوآر غالباْ فيلم‌های ارزان‌قيمت يا به اصطلاح بی مووی‌هايی (B Movies) بودند که با بودجه و امکانات اندک و بازيگران درجه دو و نه چندان گران‌قيمت ساخته می‌شدند. اين فيلم‌ها عليرغم شباهت‌های تماتيک و سبکی‌شان بسيار متنوع اند و طيف‌های متفاوتی از فيلم‌های گانگستری و کارآگاهی ساده مثل شاهين مالت، دهه بيست غران و جنگل آسفالت تا فيلم‌های روان‌کاوانه و پيچيده‌تری چون خواب بزرگ، تماس شيطان و غرامت مضاعف را در بر می‌گيرند.

برخی از نظريه‌پردازان سينمايی مثل توماس شاتز، فيلم نوآر را يک ژانر مشخص نمی‌دانند؛ بلکه معتقدند فيلم نوآر يک سبک تصويری-سينمايی است که می‌تواند در ژانرهای مختلفی از ژانر گانگستری گرفته تا درام‌های اجتماعی و خانوادگی و فيلم‌های جنايی و پليسی و همين طور فيلم‌های فانتزی و علمی تخيلی ظاهر شود. آلن سيلور منتقد آمريکايی و متخصص مطالعات مربوط به فيلم‌های نوآر از اين فيلم‌ها به عنوان يک پديده (phenomenon) و يک دايره (cycle) اسم می‌برد و آن را مجموعه‌ای از کدهای بصری و تماتيک می‌داند. برخی نيز آن را صرفاْ يک حالت (mood) و يک جنبش سينمايی مربوط به يک دوره تلقی می‌کنند.

ريشه‌های ادبی نوآر
منابع الهام فيلم‌های نوآر نيز بسيار گسترده و متنوعند. فيلم‌های نوآر نه تنها ريشه در برخی سبک‌های سينمايی مثل اکسپرسيونيسم آلمان و رئاليسم شاعرانه فرانسه دارند؛ بلکه وام‌دار ادبيات جنايی عامه‌پسند آمريکايی‌اند که تحت عنوان پالپ فيکشن در دهه‌های سی و چهل در مجله‌هايی چون ماسک سياه (Black Mask) به چاپ می‌رسيد.


مجله ماسک سياه منبع اقتباس فيلم نوآر

در واقع نويسندگان جنايی‌نويسی چون دشيل همت، جيمز مک‌کين و ريموند چندلر در شکل گيری سينمای نوآر نقش مهمی داشته و آثارشان منبع اقتباس بسياری از فيلم‌های نوآر دهه‌های چهل و پنجاه شد.

جيمز مک کين رمان «غرامت مضاعف» و «پستچی هميشه دو بار زنگ می‌زند» را نوشته که هر دو رمان به فيلم‌های نوآر درخشانی تبديل شدند.

در سال ۱۹۳۱ داستانی از دشيل همت، تبديل به فيلم گانگستری‌ای شد به نام خيابان‌های شهر (City Streets) ساخته روبن ماموليان با فيلمبرداری لی گارمز(Lee Garmes) که برخی از مورخان سينمايی آن را نخستين فيلم نوآر آمريکايی می‌دانند که بسياری از خصوصيات داستانی و تصويری فيلم‌های نوآر را دارد. از داستان‌های ريموند چندلر نيز فيلم‌های نوآر زيادی ساخته شد از جمله «بکش عزيزم» (بر اساس رمان «خداحافظ محبوبم») بانويی در درياچه، خواب بزرگ و خواهر کوچيکه.


ريموند چندلر نويسنده داستان‌هاي نوآر

به علاوه هم دشيل همت و هم چندلر هر دو جدا از نوشتن داستان‌های نوآر، فيلمنامه‌نويس هم بودند و فيلمنامه تعدادی از فيلم‌های نوآر کار آن‌هاست.

يکی ديگر از نويسندگان مشهور و پرکار اين دوره که داستان‌هايش منابع اقتباس فيلم‌های نوآر گرديد، کورنل وولريچ بود که با نام‌های مستعار ويليام آيريش و جرج هوپلی داستان می‌نوشت. فيلم‌های نوآر فرشته سياه (۱۹۴۶) آخرين مهلت در سپيده‌دم (۱۹۴۶) و وحشت در شب (۱۹۴۷) بر اساس داستان‌های وولريچ ساخته شد.

در حالی که داستان‌های چندلر و دشيل همت بيشتر بر محور يک قهرمان و شخصيت يک کارآگاه خصوصی («سم اسپيد» در داستان‌های همت و «فيليپ مارلو» در داستان‌های چندلر) استوار بود، داستان‌های جيمز مک‌کين، درام‌ها و تريلرهايی روان‌شناسانه بود که به زندگی آدم‌های عادی در شرايط خاص و دراماتيک می‌پرداخت. شخصيت‌هايی که اسير حرص و آز و شهوتند و تمايلات درونی شيطانی، آن‌ها را به طرف جنايت و جرم سوق می‌دهد.

فضای فيلم‌های نوآر
فيلم نوآر، ژانری شهری است و با دنيای شهر و آدم‌های شهری سر و کار دارد. شهر بستر وقوع رويدادهای شهوت‌ناک، شيطانی، توطئه‌گرانه و مرگ‌بار فيلم‌های نوآر است. داستان‌های نوآر معمولاْ در دل شب‌های تاريک شهرهای بزرگ که با نور چراغ‌های نئون يا لامپ‌های کنار خيابان روشن شده و سايه‌هايی ترسناک و دلهره‌آور ايجاد کرده، اتفاق می‌افتد. شهر خصوصاْ در شب، مکان مرموز و در عين حال امنی برای جنايت‌کاران و قهرمانان شوربخت فيلم‌های نوآر است.


تضاد نور و سايه در فيلم نوآر

کوچه‌های بن‌بست، انبارهای کهنه و متروک، کافه‌ها، بارهای پردود و کلاب‌های شبانه، اتاق‌های تاريک که گرد و غبار در هوای آن موج می‌زند و باريکه‌های نور از لای پرده‌های کرکره‌ای آن به درون می‌خزد، خيابان‌های باران خورده در شب، آبی که از ناودان‌های خانه‌ها جاری است و آسفالت خيسی که سطح براق آن نورهای خيابان را در شب باز می‌تابانند، برخی از نشانه‌های تصويری فيلم‌های نوآرند و فضای اصلی آن را می‌سازند.

تاريکی عمدی فضای فيلم‌های نوآر که با تصوير سياه و سفيد شديدتر نيز شده، بازتابی از تيرگی و سياهی زمانه‌ای است که داستان فيلم در آن جريان دارد. فضاهای داخلی نيز بسيار تنگ و محصورکننده (Claustrophobic) و خفقان‌آور است و فيلمساز با استفاده از شيوه نورپردازی‌های کنتراست (low key lighting) ميزانسن و زوايای دوربين، بر اين محصوريت که نشانه‌ای از تنگنای پروتاگونيست فيلم است، تاکيد می‌کند.

آيکونوگرافی (شمايل‌نگاری) فيلم‌های نوآر نشان می‌دهد که برخی از شمايل و نشانه‌های ظاهری مربوط به لباس کاراکترها و ابزار و لوازم صحنه فيلم‌های نوآر مثل کت و شلوار تيره و راه راه، بارانی خاکستری، کلاه شاپو، مسلسل و اتومبيل‌های مشکی فورد و کاديلاک، متعلق به ژانرهای ديگر مثل ژانر گانگستری و پليسی است؛ اما در فيلم‌های نوآر کيفيت متفاوتی می‌يابند. تلفن، ضبط صوت و روزنامه نيز برخی آيکون‌های رسانه‌ای در فيلم‌های نوآر است.


شهر تاريک فيلم نوآر

تم‌ها و شخصيت‌های نوآر
فيلم‌های نوآر (برخلاف فيلم‌های ملودرام آمريکايی) لحن تلخ و بدبينانه و فضايی سرد و تيره دارند. قهرمان‌های نوآر چه کارآگاهی خصوصی مثل فيليپ مارلو در خواب بزرگ يا سم اسپيد در شاهين مالت باشند و چه گانگستری خشن مثل روی ارل در سيرای مرتفع (هرسه با بازی همفری بوگارت) مرد تنها، تلخ‌انديش، بدبين و ضد اجتماعی است که در جهانی که متعلق به او نيست و با آن بيگانه است، برای بقا تلاش می‌کند.

بدبينی او نشانه‌ای است از خودآگاهی او از سرنوشت تلخ و محتومی که در انتظار اوست و او قدرت تغيير آن را ندارد. جبر محتومی که بر فيلم‌های نوآر حاکم است، قهرمانان شوربخت آن‌ها را به سمت نابودی و مرگ می‌کشاند.


همفري بوگارت و لورن باکال در نمايي از خواب بزرگ

انسان در فيلم‌های نوآر هميشه خطاکار و اغلب فاسد است. آدم‌ها قربانيان سرنوشت‌آند و تقدير می‌تواند يقه هر کس را در هر جا بگيرد. موقعيت آدم‌ها متزلزل و ناپايدار است و شخصيت‌ها روی لبه پرتگاه حرکت می‌کنند. مزد گناه هرچند کوچک، غالباْ مرگ است و آدم‌ها به خاطر اعمال تبهکارانه‌ای که مرتکب می‌شوند، کيفر‌های سخت می‌بينند. حداکثر اميد قهرمانان اصلی، رسيدن به يک پيروزی موقت و يا آرامش کوتاه است.

دنيای فيلم‌های نوآر دنيايی شوم و سرکوب‌گر است که شانس آدم‌ها را برای نجات به حداقل می‌رساند. در چنين جهانی به تعبير پل شرايدر در مقاله درخشانش در باره فيلم نوآر (Notes on film noir) هيچ کاراکتری نيست که آسيب‌پذير نباشد. در از درون گذشته (Out of the Past) رابرت ميچم، شخصيتی است که سعی می‌کند از گذشته‌اش فرار کند. او به شريکش خيانت کرده و همراه دوست‌دخترش از صحنه جرم می‌گريزد اما تقدير به او اجازه فرار نمی‌دهد.


همفري بوگارت شمايل نوآر

برخی از مورخان سينما، فيلم نوآر را در واقع واکنشی به وحشی گری‌ها و فجايع جنگ جهانی دوم و نقدی بر سبک زندگی مصرفی جديد آمريکايی می‌دانند. نهيليسم، سرخوردگی و ياس و ازخودبيگانگی حاصل از فضای پس از جنگ جهانی دوم در آمريکا، درون‌مايه‌های اصلی فيلم‌های نوآر کلاسيک آمريکايی اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه است.

فم فتال در فيلم‌های نوآر
علاوه بر شخصيت مرد ضدقهرمان، زن نابودگر يا فم فتال (Femme Fatale) از شخصيت‌های اصلی و ثابت فيلم‌های نوآر است. فم فتال، زنی زيبا، جذاب، باهوش، فعال، قدرتمند و مسلط است و در تضاد با زنان ديگر سينمای هاليوود که اغلب نقش مادر، همسر وفادار و مطيع، معشوقه يا فاحشه را بازی می‌کردند و شخصيت‌هايی منفعل و ضعيف بودند، قرار دارد. او در واقع آنتی‌تز زنان سنتی و خانه‌دار فيلم‌های آمريکايی است و از زيبايی و جذابيت خود برای اغوای مردان تنها و بی‌پناه فيلم استفاده می‌کند و آن‌ها را وا می‌دارد که او را در انجام نقشه‌های غيرقانونی و تبهکارانه‌اش ياری دهند.


ريتا هيورث فم فتال فيلم گيلدا

حال اين نقشه، چه قتل ساده شوهری بدبخت و بی‌نوا در غرامت مضاعف باشد يا نقشه سرقت از کازينوی هتلی در سيرای مرتفع.

باربارا استانويک در فيلم «غرامت مضاعف» يکی از نخستين زنان سينما با ويژگی‌های يک فم فتال بود. زنی که در فيلم‌های هاليوودی آن دوره کمتر ديده شد. زنانی خائن و تبهکار که با همدستی مردان ديگر نقشه قتل شوهرانشان را می‌ريختند. بعدها ريتا هيورث در فيلم گيلدا، لانا ترنر در «پستچی هميشه دو بار زنگ می‌زند» و اوا گاردنر در «از درون گذشته» (Out of the Past) نمونه‌های ديگری از اين گونه زنان را بر پرده سينما آفريدند و به شمايل‌های جاودان و بی‌بديل «فم فتال» در سينمای آمريکا تبديل شدند.

عصر طلايی نوآر
سينمای نوآر از نظر تاريخی به چند دوره تقسيم می‌شود. دهه سی را عصر نوآرهای اوليه (Proto-Noir) و ده‌های چهل و پنجاه را عصر نوآرهای کلاسيک يا دوران طلايی نوآر نامگذاری کرده‌اند.

فيلمی که اکثر مورخان و نظريه‌پردازان سينما بر سر آن به عنوان نخستين فيلم نوآر آمريکايی تاريخ سينما توافق نظر دارند، فيلم غريبه در طبقه سوم (Stranger on the Third Floor)محصول ۱۹۴۰ است که بوريس اينگستر کارگردان ليتوانيايی‌الاصل آن را با بازی پيتر لوره بازيگر مهاجر آلمانی در آمريکا ساخته است. فيلمی که ديدن آن امروز برای تماشاگران عادی سينما بسيار ملال‌آور است. بسياری از فيلم‌های نوآر کلاسيک آمريکايی با بازيگران درجه دو هاليوود و افراد نه چندان مشهور ساخته شد.

علاوه بر دلايل اقتصادی، نظام ستاره‌سازی هاليوود و سنت فيلم‌های غالب و مسلط آن به بازيگران ستاره اجازه نمی‌داد در نقش کاراکترهای نوآر با ويژگی‌های اخلاقی‌ای که برشمردم، ظاهر شوند. يعنی مثلاْ مرتکب قتل شوند و از دست پليس بگريزند يا با زنان ديگری جز همسرانشان به رختخواب روند. به علاوه زنان فيلم‌های نوآر از نظر سينمای مسلط هاليوود، زنان خوش‌نامی نبودند و عفت و پاکدامنی آن‌ها مورد ترديد بود.

موسيقی فيلم‌های نوآر
اساس موسيقی فيلم‌های نوآر را موسيقی جاز آمريکايی و موسيقی اکسپرسيونيستی تشکيل می‌دهد. بسياری از آهنگ‌سازان آلمانی همانند فيلمسازان و فيلمبرداران اکسپرسيونيست اين کشور با ظهور هيتلر و برای فرار از چنگال فاشيسم به آمريکا گريختند و جذب استوديوهای توليد کننده فيلم‌های ارزان‌قيمت (B Movies) شدند.
آهنگسازانی چون مکس استاينر، آدلف دويچ و فرنس وکسمن که وارث سبک موسيقی فيلم‌های اکسپرسيونيستی بودند، از پرکارترين آهنگسازان فيلم‌های نوآرند.

دهه بيست غران
نخستين قطعه از مجموعه موسيقی فيلم‌های کلاسيک نوآر مربوط است به فيلمی با عنوان «دهه بيست غرّان» (The Roaring Twenties) محصول ۱۹۳۹ ساخته رائول والش. داستان سه سرباز زمان جنگ جهانی اول که در يک سنگر با هم ملاقات می‌کنند. آن‌ها بعد از پايان جنگ به آمريکا برمی‌گردند. ادی (جيمز کاگنی) نمی‌تواند کار پيدا کند. يکی از دوستان زمان جنگش به او پيشنهاد می‌کند که رانندگی تاکسی او را به عهده بگيرد.

ادی با زنی به نام پاناما آشنا شده و از طريق او وارد کار قاچاق مشروب می‌شود و از اين راه پول‌دار می‌گردد و هم‌سنگری‌های زمان جنگش جرج (همفری بوگارت) و ملويد (جفری لين) را استخدام می‌کند اما مثل اکثر قهرمانان فيلم‌های نوآر آينده تلخی در انتظار اوست.

موسيقی آن ساخته ليتل سيراس يانگ است.

نامه
نامه (The Letter) را ويليام وايلر بر اساس رمانی از سامرست موآم ساخته و يکی از نخستين فيلم‌های نوآر دهه چهل است. بت ديويس همسر يک مزرعه‌دار کائوچو در سنگاپور است که مردی را به انگيزه دفاع از خود می‌کشد.

اما بيوه مقتول نامه‌ای با دست‌خط او در دست دارد که در آن بت ديويس به مرد مقتول اظهار عشق کرده و از او خواسته به ديدار او برود. فيلم با صحنه غافلگيرکننده‌ای شروع می‌شود. مردی با شليک گلوله‌ای از در خانه بيرون می‌افتد و بر پله‌های خانه می‌غلتد و به دنبال آن بت ديويس را می‌بينيم که تفنگ در دست در آستانه در ظاهر می‌شود.

موسيقی آن را مکس استاينر ساخته که آهنگساز بسياری از فيلم‌های نوآر از جمله خواب بزرگ است.

سيرای مرتغع
سيرای مرتفع (High Sierra) را رائول والش بر اساس رمانی از دبليو آر برنت ساخته که نويسنده سزار کوچک و جنگل آسفالت است. کسی که ديالوگ‌های فيلم صورت‌زخمی ساخته هوارد هاوکز نيز نوشته اوست.

پروتاگونيست‌های او غالباْ خصلتی قهرمانانه و سرنوشتی تراژيک دارند. مثل «روی ارل» گانگستر فيلم سيرای مرتفع با بازی همفری بوگارت که با الهام از زندگی جان ديلينجر گانگستر معروف و «دشمن شماره يک مردم» خلق شده است. روی ارل پس از آزادی از زندان، نقشه يک سرقت مسلحانه از کازينوی يک هتل را می‌ريزد. اما پس از انجام آن نمی‌تواند از دست پليس فرار کند و در نهايت در ارتفاعات سيرا با شليک ماموران اف‌بی‌آی از پا در می‌آيد. موسيقی اين فيلم ساخته آدولف دويچ است.


شاهين مالت
موسيقی فيلم شاهين مالت (The Malt Falcon) نيز ساخته آدولف دويچ است. در اين فيلم نيز دويچ همانند سيرای مرتفع با ارکستر کوچکی کار کرد که با بودجه اندک فيلم هم‌خوانی داشت. ارکستری مرکب از ۹ ساز بادی و چند ساز زهی. سبک کار دويچ تا حد زيادی شبيه آثار مکس استاينر است و همان حال و هوای تلخ و تيره فيلم‌های او را دارد و با فضای پر رمز و راز شاهين مالت هماهنگ است.

شاهين مالت يکی از نمونه‌های برجسته نوآر است و جان هيوستون آن را بر اساس رمانی از دشيل همت ساخته و شخصيت اصلی آن کارآگاهی به نام سم اسپيد(همفری بوگارت) است که به استخدام زنی اغواگر به نام بريجيد(مری استور) درمی آيد تا شريک زندگی او را پيدا کند.

سايه يک شک
سايه يک شک (Shadow of a Doubt) از معدود فيلم‌های نوآر آلفرد هيچکاک است. فيلمنامه آن را تورنتون وايلدر و گوردون مک‌دانل نوشته‌اند و داستان دختر جوانی (ترزا رايت) است که فکر می‌کند دايی‌اش (جوزف کاتن) که به ديدار آن‌ها آمده، يک سريال کيلر است که زنان بيوه پول‌دار را می‌کشد. برخی آن را يکی از بهترين فيلم‌های آمريکايی هيچکاک دانسته‌اند که الهام بخش فيلمسازان بسياری از جمله ديويد لينچ در مخمل آبی بوده است.

موسيقی سايه يک شک را ديمتری تيومکين ساخته که از بزرگ‌ترين آهنگسازان هاليوود و سازنده موسيقی‌هايی چون ماجرای نيمروز، ريو براوو، آلامو، غول، توپ‌های ناوارون و سقوط امپراتوری رم است.

لورا
لورا (Laura) ساخته اتوپره مينجر با اين که از نظر ساختار بيشتر تلفيقی از يک فيلم رمانتيک و کارآگاهی است، اما در طبقه‌بندی فيلم‌های نوآر کلاسيک جای گرفته است. جسد لورا هانت که با شليک گلوله به قتل رسيده در آپارتمانش پيدا می‌شود. کارآگاهی به نام مارک مک‌فرسون مامور می‌شود تا قاتل را شناسايی و دستگير کند. نخستين فرد در ليست مظنونين او، روزنامه‌نگاری به نام والدوست که فيلم با صدای او روايت می‌شود و با اين جمله آغاز می‌کند: «من هرگز نمی‌توانم آن تعطيلات آخر هفته را که لورا کشته شد، فراموش کنم.»

ديويد رسکين موسيقی لورا را بر اساس شخصيت لورا ساخته. تم لورا را در تمام صحنه‌های فيلم می‌توان شنيد. اين تم آن قدر در فيلم تکرار می‌شود که بيننده ديگر نمی‌تواند تشخيص دهد که آيا جزئی از داستان فيلم است يا موسيقی پس‌زمينه فيلم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آقای جاهد عزیز
دستتان درد نکند برای این مطلب ، چراکه منابع فارسی درباره ژانر نوآر بسیار اندک است .
من هم حدود هفت ماه پیش برای یک مقاله تحقیقی درباره " نقش شهر در سینما " به اجبار مطالعاتی درباره سینمای نوآر داشتم و اتفاقا آن ها را تحت عنوان " ژانر نوآر ، حکایت سکس و جنایت یا عصیان انسان فریب خورده " در سایت اخبار روز منتشر کردم . البته مطلب شما بسیار کامل تر بود بنابراین چندتا سوالی داشتم درباره ژانر نوآر که همین جا می پرسم:

1- سینمای اکسپرسیونیستی آلمان تا چه حد روی این ژانر تاثیر گذاشت ، مثلا فیلم m فریتز لانگ ؟
2- منتقدانی مثل شاتز یا آلن سیلور بر چه اساسی نوآر را ژانر نمی دانند ؟ یعنی نوع موسیقی ، فضای شهری ، شخصیت اصلی مرموز و کم حرف و ... در مجموع برای به وجود آمدن یک ژانر کافی نیستند ؟

3- درباره نوآر فرانسوی ژول داسن یا ملویل چه نظری دارید ؟ چرا که مثلا الیزابت وارد معتقده نوآر هم مانند وسترن متعلق به آمریکاست و قابلیت حضور در کشورهای دیگر را ندارد و این رو به دلیل وابستگی این نوع سینما به فضاهای شهری آمریکا می دونه ؟ شما نظرتون چیه ؟

دوستدار
انوش

-- انوشیروان مسعودی ، Sep 7, 2007

سلام
برنامه بسیار خوبی دارید.
فایل صوتی برنامه های سینما پارادیزو و Z رو بارها سعی کردم دانلود کنم اما نتونستم.اگر ممکنه بررسی بفرمایید.
پیشنهاد میکنم کارهای آهنگسازانی همچون فیلیپ سارد / هنری مانچینی / ونجلیس رو هم بررسی کنید
ممنون

-- علی ، Sep 7, 2007

انوشيروان عزيز

فکر مي کنم در قسمت هاي بعدي اين برنامه احتمالا پاسخ برخي از پرسش هاي خود را خواهي گرفت، با اين حال:
1- اين تنها آلن سيلور نيست که نوآر را يک ژانر نمي داند بلکه منتقدان ديگري مثل پل شرايدر و ريموند دورگنات هم معتقدند نوآر يک سبک است تا ژانر. به اعتقاد سيلور درونمايه هاي ملودراماتيک، جنايي، وحشتناک و حتي فانتزي برخي فيلم هاي نوآر به راحتي آن را در طبقه بندي ژانرهاي ديگر قرار مي دهد.
اما من شخصا با وارن باکلند(نويسنده مطالعات فيلم) موافقم که نشانه هاي فرهنگي و اجتماعي و شمايل(آيکون)هاي تکرار شونده در فيلم هاي نوآر مهمترين دليل ژانر بودن آن است.
2- فيلم نوآر فرانسوي همانقدر مهم است که فيلم نوآر آمريکايي. به علاوه شباهت هاي سبکي و روايتي نوآرهاي فرانسوي و آمريکايي غير قابل انکار است.برخي از مورخان حتي فيلم په په له موکو ژولين دوويويه (1937) را اولين فيلم نوآر سينما مي دانند. ژول داسن نيز بيشتر فيلم هاي نوآر خود را در آمريکا ساخت و تا آنجا که مي دانم تنها ريفي في را به زبان فرانسه و در پاريس ساخت.

-- پرويز جاهد ، Sep 10, 2007

خوب بود كمي از فيلم را در اين قسمت قرارميداديد باتشكر صادقي

-- بدون نام ، Jan 28, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)