خانه > پرویز جاهد > هفت هنر > اتاق نويسنده | |||
اتاق نويسندهپرويز جاهدشايد برای خوانندگان آثار يک نويسنده و دوستداران او( بهويژه نويسندگانی که دور از دسترساند)، جالب باشد که بدانند نويسنده محبوب آنها در چه جايی و چه شرايطی مینويسد و اتاق کارش چه شکلی است. اتاق نويسندگان، نام ستونی است که شنبهها در ضميمه رويو روزنامه گاردين چاپ میشود و ستونی بسيار جالب و خواندنی است که هر هفته يکی از نويسندگان مشهور، اتاق کار خود را که در آن مینشيند و داستانها و مقالههايش را مینويسد، با نثر و سبک خاص خود توصيف میکند. عکس رنگی بزرگی از همان اتاق که تقريبا نصف صفحه گاردين را میپوشاند، نيز در کنار اين ستون چاپ میشود. عکس به خودی خود گويای وضعيت نويسنده است و شرايط مالی و رفاهی او را توصيف میکند، ضمن اينکه ابزار کار نويسنده از قلم و کاغذ گرفته تا ماشين تايپ(لپ تاپ برای نويسندگان جوان)، پرينتر، فکس و تلفن را نشان میدهد. از تابلوها و عکسهايی که از ديوار آويزان است و نوع کتابهايی که بر روی ميز و در قفسهها چيده شده میتوان به روحيه، سليقه و علائق خاص نويسنده پی برد. اما يادداشت نويسنده در واقع شرح متفاوتی از فضای اتاق و در واقع تکميل کننده آن عکس است. معمولا عکسی که از يک نويسنده در مطبوعات چاپ میشود، تصويری کلوزآپ از صورت اوست که او را در حالی که به دوربين خيره شده يا به گوشهای خارج از کادر نگاه میکند. چنين عکسی نويسنده را از جهان پيرامونش و موقعيتی که در آن قرار دارد جدا میکند و اين امکان را به بيننده نمیدهد که او را در ارتباط با فضای اطرافش مشاهده کند.
جان بنويل(John Banville) نويسندهای ايرلندی است. کتاب مدرک(Evidence) او در 1989 نامزد دريافت جايزه بوکر بوده و رمان دريا(Sea) او جايزه من بوکر 2005 را به دست آورد. اين هم يادداشت او در باره اتاقش واقع در آپارتمان کوچکی در دوبلين: «همينگوی چه میخواست، يک جای تميز و پرنور؟ ما همه نمیتوانيم يک مزرعه در کوبا داشته باشيم و يا اتاقی درهتل ژرژ پنجم پاريس اجاره کنيم. بنابراين بهتر است به جای آن تلاش کنيم جملات تميز و پرنور را بر روی ميزهای تاشویمان که چسبيده به گهواره بچه و ميز ناهارخوری است، خلق کنيم. ولاديمير ناباکوف، نويسنده تبعيدی در يکی از پناهگاههای تنگ مجبور بود در حمام کار کند، جايی که او تختهای روی وان حمام گذاشته و از آن به عنوان يک ميز استفاده میکرد. ميزی که تفاوت زيادی با ميز تحرير چرمی توماس مان و اولين ووگ(Evelyn Waugh) داشت. همه ما در حسرت آنيم که در قصر لارکين(Larkin) زندگی کنيم اما تعدا کمی از ما به اين آرزو میرسند. من به نويسندگانی که میتوانند در هواپيما يا اتاقهای هتل کار کنند غبطه میخورم. در مسافرت من میتوانم حداکثر يک مقاله يا نقد کتاب يا حتی يک فيلمنامه بنويسم اما برای نوشتن داستان بايد ميز خودم را داشته باشم و ديوار خودم را با کارت پستالهايی که بر آن چسباندهام و پنجره خودم را که از آن به بيرون نگاه نکنم. اتاق مطالعه- واژهای که نمیدانم چراهميشه مرا ناراحت میکند- فعلی من در آپارتمان کوچکی است در يک مجموعه عظيم گمنام و چهارضلعی در مرکز شهر دوبلين. پنجره من که هيچوقت از آن به بيرون نگاه نمیکنم رو به حياطی است که هيچکس از آن رد نمیشود و جايی است که سکوت آن به درازای روز و به نوعی شبانی(پاستورال) است. چند سال پيش وقتی برای نخستين بار به اينجا آمدم، عادت داشتم وقتی وارد اتاق میشدم، در را پشت سرم میبستم و زنجيرش را هم میگذاشتم. مکان تميز يا نسبتا تميزی است و بله نور خوبی دارد. در اينجا من در برابر هجوم محفوظم يا اينطور خيال میکنم.»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
اسم آن نویسنده "اولین وو" است.
-- میترا ، Jun 28, 2007جالب است...موفق باشید
-- هستی ، Jul 2, 2007