تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
به ياد ژان کلود بريالی

بچه خوشگل موج نو

پرويز جاهد

ژان کلود بريالی که به تازگی در سن 74 سالگی درگذشت، بازيگر مورد علاقه‌ی فيلمسازان موج نو بود و در فيلم‌های موج نويی بسياری بازی کرد. او از نسل بازيگرانی چون ژان پل بلموندو، ژراربلن، پير لود، سيمون سينيوره، ژان مورو، و شارل آزناوور بود و سبک خاصی در بازيگری داشت که بيشتر مبتنی بر بداهه‌پردازی و پريدن توی حرف همديگر بود که ويژگی سينمای موج نو به شمار می‌رفت.


ژان کلود بريالی

در سينمايی که ژان پل بلموندو، آنارشيسم، پير لود، معصوميت جوانی، و ژرار بلن، روح حساس فرانسوی را نمايندگی می‌کردند، بريالی بيشتر شخصيتی کلبی مسلک را به نمايش می‌گذاشت. خصوصاً در فيلم پسرعموها (Les Cousins)ی شابرول (1959) که وی در آن نقش يک جوان شهری را در مقابل ژرار بلن دهاتی بازی می‌کرد. او و بلن هر دو قبلاً در فيلم سرژ زيبا (Le Beau Serg ) نيز در مقابل هم قرار گرفته بودند. فيلمی که آغازگر جنبش موج نو در سينمای فرانسه بود.


ژان کلود بريالی جوان

ژان کلود بريالی در1933 در الجزاير به دنيا آمد. او فرزند يک افسر فرانسوی بود که در مستعمره‌ی فرانسه خدمت می‌کرد. در 9 سالگی همراه خانواده به شهرهای مختلف فرانسه سفر کرد و بعد از جنگ در استراسبورگ مستقر شد و در آنجا به بازی در نمايش‌های ژان پل سارتر و ژان کوکتو پرداخت.
در 1954در حالی که آهی در بساط نداشت به پاريس رفت چرا که پدرش با بازی او در تئاتر مخالف بود و او را از خانواده طرد کرده بود. در پاريس با نويسندگان مجله کايه‌دوسينما آشنا شد و با گدار، تروفو، شابرول، و ريوت دوستی پيدا کرد اما قبل از اينکه بتواند به خواست‌های هنری‌اش برسد به خدمت در ارتش فرا خوانده شد. پيش از رفتن به سربازی، به همراه گدار، شابرول، و ريوت به عنوان سياهی‌لشکر در فيلم ژان رنوار که در باره‌ی ژوليوس سزار می‌ساخت، شرکت کرد. در کتاب خاطرات خود از اين دوستان شورشی خود چنين می‌گويد: «تمام شب آنها طوری درباره‌ی سينما حرف می‌زدند که من هرگز نشنيده بودم. آنها مثل يک گروه زيرزمينی بودند که می‌خواستند انقلاب کنند. بيشتر آنها کمتر از 20 سال سنشان بود اما با دقتی باورنکردنی در باره‌ی روسلينی، هيچکاک، و رنوار صحبت می‌کردند چنان‌که صاحب‌نظران موسيقی درباره‌ی بتهوون يا موتزارت حرف می‌زدند.»


در فيلم سرژ زيبا

بريالی کار بازيگری‌اش را در سينما به طور جدی در سال 1956 با بازی در فيلم‌های کوتاه ژاک‌ ريوت به نام (Le Coup de Berger) و ژان رنوار به نام پاريس کارهای عجيبی می کند (Paris Does Strange Things) و اريک رومر با نام The Kreutzer Sonata شروع کرد. پس از آن نقش‌های کوتاهی در فيلم‌های آسانسور به سوی سکوی اعدام و عشاق ساخته لويی مال به عهده گرفت اما اين فيلم سرژ زيبا و پسرعموهای شابرول بود که نام او را بر سر زبان‌ها انداخت و به بازيگر هميشگی و محبوب فيلمسازان موج نو بدل شد. درباره‌ی همکاری‌اش با شابرول در خاطرات خود می‌نويسد: «من زندگی حرفه‌ای‌ام را مديون شابرول‌ام که هميشه معتقد بود که من بازيگر خوبی‌ام.»

در 1961 در فيلم يک زن يک زن است گدار به همراه آنا کارينا و ژان پل بلموندو، مثلث عشقی تيپيکال فيلم‌های موج نو و رويکرد بی‌قيدوبند به زندگی را به نمايش گذاشت. مثلث عشقی‌ای که ژول و ژيم فرانسوا تروفو نمونه‌ی شاخص آن بود. بريالی اين حس بی‌قيدوبندی به زندگی و لاابالی‌گری را که وجه مشخصه‌ی نسل دهه‌ی شصت بود در فيلم‌های ديگر موج نو مثل پاريس از آن ماست ژاک ريوت (1961)، Le Ronde روژه واديم (1964) و عروس سياهپوش تروفو(1967) نشان داد.


مثلث عشقی

او قادر به بازی در تمام نقش‌ها بود: از جوان فکلی عاشق‌پيشه فيلم‌های موج نو گرفته تا فيلم‌های کمدی و تريلرهای روانشناسانه. در کتاب خاطرات خود درباره‌ی بازيگری گفته است: «بازيگری تا حدی شبيه ورزش است. تو را به خاطر فيزيک بدن، ظاهر خوب، و چهره‌ات انتخاب می‌کنند. استعداد و ميل به بيان در درونت هست، فقط بايد کارگردانی پيدا کنی که آنها را بيرون بريزد.»

در زانوی کلر ساخته‌ی اريک رومر (1970) در نقش يک ديپلمات ريشو ظاهر شد که برای تعطيلات تابستانی به انسی می‌رود. شخصيتی شوخ و بذله‌گو که با دو خواهر جوان لاس می‌زند اما تنها زمانی ارضا می‌شود که زانوی خواهر بزرگتر يعنی کلر را نوازش کند. صحنه‌ای که او به زانوی کلر دست می‌کشد هنوز يکی از اروتيک‌ترين صحنه‌های تاريخ سينماست.


در فيلم زانوی کلر

او شش فيلم بلند هم ساخت که برخلاف فيلم‌های دوستانش در کايه‌دوسينما، همگی فيلم‌هايی سانتی‌مانتال و ملودرام‌هايی شيک درباره‌ی خانواده‌های قديمی و ازمدافتاده بود. در اواخر دهه‌ی شصت به بازيگری در تئاتر رو آورد و در نمايش‌های کک در گوش او (1968) به کارگردانی ژرژ فيدو، هتل پاراديزو(1974)، ميل (Desire) به کارگردانی ساشا گيتری (1984) و شعبده باز(1989) بازی کرد.
در بسياری از فيلم‌های سال‌های اخير او به عنوان بازيگر نقش دوم بازی کرد. در 1986 نقش يک عموی همجنس‌گرا را در فيلم بازرس لاواردين (Inspector Lavardin) شابرول به عهده گرفت. نقشی که بيش از هر نقش ديگر به خود واقعی او نزديک‌تر بود چرا که او در تمام عمرش بر پرده‌ی سينما نقش مردانی را بازی کرد که عاشق زنان زيبا بودند اما در زندگی واقعی يک همجنس‌گرا بود و با رودلف نوريف بازيگر، سروسرّ داشت.


در فيلم يک زن يک زن است

در آخرين فيلم دوران زندگی‌اش، مسيو مکس (Monsieur Max)، به کارگردانی گابريل اگيون (Aghion) در نقش مکس ژاکوب، شاعر معروف فرانسوی، ظاهر شد. به اعتقاد بسياری از منتقدان فرانسوی اين نقش بهترين نقش تمام عمرش بود: يک همجنس‌گرای يهودی که به مسيحيت تغيير مذهب داد اما در اردوگاه گشتاپو به عنوان يک يهودی کشته شد.
بريالی نخستين جلد از کتاب خاطرات خود را در سال 2000 با نام رودخانه ميمون‌ها (The River of the Monkeys) منتشر کرد که 120هزار نسخه از آن به فروش رفت. جلد دوم خاطرات او با عنوان فراموش کردم به تو بگويم (I forgot to tell you) در سال 2004 منتشر شد.

بريالی همچنين مدير هنری تئاتر هبرتو Theatre Hebertot و صاحب تئاترTheatre des Bouffes Parisiens در پاريس بود. به علاوه رستوران L’Orangeri پاريس نيز به او تعلق داشت.
ژان کلود بريالی در 185 فيلم بازی کرد که از ميان آنها می‌توان از 400 ضربه (فرانسوا تروفو)، شبح آزادی (لوئيس بونوئل) و قاضی و آدمکش (برتران تاورنيه) نام برد. در گفت‌وگويی که در سال 2005 با روزنامه‌ی لوموند داشت درباره‌ی زندگی سينمايی‌اش گفت: «همه‌ی فيلم‌هايی که بازی کردم شاهکار نبود اما حتی بدترينشان نيز برای من خاطره‌انگيزند.» ژان کلود بريالی در سی‌ام ماه مه 2007 درگذشت.

--------------------------------
منابع: ايندپندنت و گاردين.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

به نظر من فرانسوی غیر از یک سکس
بی عمق چیزی دبگر نم فهمد حتی اکر در موج نو خودش را غرق کند

-- german ، Jun 17, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)