تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
بیست‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر

نگاهی به فيلم «مينای شهر خاموش»

پرويز جاهد

سومين فيلم بلند شهاب رضويان او را فيلمسازی نشان می‌دهد که پس از تجربياتی طولانی در سينمای مستند و تجربی، حال توانايی‌هايش را در عرصه سينمای داستانی و قصه‌گو محک می زند. این فيلم که با عوامل حرفه‌ای سينمای ايران و آلمان ساخته است، درباره پزشکی است که پس از ۲۳ سال زندگی در غرب به ايران برمی گردد و همه چيز را تازه و متفاوت با زمانی که ايران را ترک کرد می‌يابد. او در سفری به شهر ويران شده بم با يکی از دوستان قديمی پدرش که مقنی است و برای لايروبی قنات‌های اطراف نخلستان‌های بم می رود همراه می شود و به شناخت تازه‌ای از محيط و جامعه ايران می رسد٬ در عين حال که نقبی به ايام گذشته می‌زند و خاطرات دوران کودکی برای او زنده می شود.


بیست‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر - سینما فلسطین تهران | عکس از پرویز جاهد

فيلم شخصيت‌های معدودی دارد و همين تعداد کم شخصيت‌ها به رضويان اين امکان را می‌دهد تا روی آنها با دقت کار کند و خوب آنها را بپروراند. جز دکتر پارسا که آدمی افسرده، سرد، عبوس و بسيار جدی و با روحيه خشک نظامی است که از پدر نظامی‌اش و کار در جامعه منضبط آلمان به ارث برده، بقيه شخصيت‌های فيلم از مرد مقنی(آقای قناتی) با بازی درخشان عزت‌الله انتظامی گرفته تا راننده جوان و مرد چاه‌کن(جبلی)، همه آدم‌هايی گرم، سرزنده و با نشاط‌اند.

سفر به بم بهانه‌ای می شود تا دکتر پارسا و آقای قناتی خاطرات تلخ و شيرين گذشته را مرور کنند. گذشته‌ای که با عشق‌های کودکی و جوانی آنها رنگ‌آميزی شده‌است.


بیست‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر - سینما سپیده تهران | عکس از پرویز جاهد

دکتر پارسا که از همسر آلمانی‌اش جدا شده به جستجوی عشق گمشده دوران کودکی‌اش، در دل خرابه‌های بم برمی‌آيد و آقای قناتی نيز که تمام عمرش را با خاطره عشق ناکام جوانی‌اش تنها سرکرده، با بغضی در گلو آن را زمزمه می‌کند. جوان راننده نيز که نسل امروز ايران را نمايندگی می کند آدم زبل و زبرو زرنگی است که از نظر روحيه و فرهنگ تفاوت و فاصله زيادی با دو شخصيت ديگر فيلم دارد. او کاراکتر جالبی است که هيچ سنخيتی با تربيت و فرهنگ دکتر پارسا ندارد و هيچ‌يک از عادت‌های رفتاری‌اش، از طرز رانندگی و بوق زدن‌اش گرفته تا دلبستگی آزاردهنده‌اش به موبايل و نگاه هيزش به زنهای عابر برای او قابل درک نيست. با اين حال او تنها کسی است که دکتر پارسا به واسطه حضورش با برخی واقعيت‌های امروز جامعه ايران آشنا می شود، اگرچه اين آشنايی بسيار سطحی و توريستی است و مسئله اصلی فيلم نيست. مسئله اصلی فيلم جدايی از زاد و بوم و عشق‌های فنا شده است.

فيلم تا بخش ورود به شهر بم ريتم بسيار خوبی دارد اما بعد از آن کمی کند و ملال‌آور می‌شود. خصوصا صحنه‌های مربوط به پاک‌کردن قنات و جستجوی دکتر پارسا برای يافتن عشق دوران کودکی‌اش. تدوين خوب فرامرز هوتهم(خصوصا در بازی با فلاش‌بک و زمان‌ حال) و بازی‌های رئاليستی و باورپذير بازيگران اصلی، از امتيازات فيلم است اما موسيقی آن بيش از حد رمانتيک و آزاردهنده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)