خانه > پرویز جاهد > نقد فيلم > سرنوشت تراژيک يک راديو | |||
سرنوشت تراژيک يک راديوپرويز جاهدآخرين فيلم رابرت آلتمن در واقع وصيتنامه هنری اوست. آخرين فيلم يک کارگردان الزاما بهترين فيلم او نبوده و نيست. آخرين فيلم هيچکاک توطئه خانوادگی در واقع ضعيفترين کار اوست. آخرين فيلم رابرت آلتمن اگرچه بهترين فيلم او نيست اما بسياری از ويژگیهای سبکی سينمايی او را دارد مثل: بداههپردازی، ديالوگهايی که هم زمان ادا میشوند يا بر روی هم میلغزند و حرکت سيال دوربين.
آلتمن در سينمای آمريکا، يک تجربهگرا به مفهوم واقعی کلمه بود. ديويد تامپسن منتقد سرشناس انگليسی و مورخ سينما او را تنها کارگردان مستقل سينمای آمريکا میداند که ۴۰ سال بدون اتکا به هاليوود و خارج از جريان مسلط سينمای آمريکا فيلمهای خود را ساخت و هرگز از معيارهای رايج و پذيرفته شده سيستم هاليوود پيروی نکرد. به اعتقاد تامپسن، گريفيث و پرستن استورجس تنها ۱۰ سال توانستند دوام بياورند. اما آلتمن چنانکه خود گفت در تمام طول زندگیاش تنها يک فيلم بلند ساخته است. يعنی همه فيلمهای او در واقع ادامه فيلمهای قبلیاش بوده و از نشويل گرفته تا برشهای کوتاه، همگی دربردارنده عناصر اصلی فرهنگ آمريکايیاند. آخرين فيلم آلتمن، پرری هوم کامپنين (The Prairie Home Companion) درباره راديو و در واقع نوعی ادای احترام به يک نمايش زنده راديويی است. بعد از فيلم روزهای راديو وودی آلن هيچ فيلمسازی اينگونه دنيای راديو و پشت صحنه آن را تصوير نکرده است. سناريوی آن را گريسن کی لور(Garrison Keillor) نوشته که خود سالها مجری اصلی اين شوی راديويی بوده و در فيلم نيز در نقش مکMC مجری اصلی شو ظاهر میشود. آلتمن ويژگی اين برنامه (شو) راديويی را که ترکيبی از طنز، شوخی، لطيفه سرايی، و موسيقیهای کانتری، بلوز، بلوگرس، گسپل و جز است را اساس فيلم خود قرار داده و دنيای صحنه و پشت صحنه را به هم آميخته است. اگرچه در واقعيت اين راديو تعطيل نشده و اين گروه موزيکال نمايشی به فعاليت خود ادامه میدهد اما فيلم آلتمن به نوعی پيشگويی سرنوشت چنين ايستگاههای راديويی محلی و چنين گروههای نمايشی است.
مريل استريپ و ليلی تاملين در نقش خواهران جانسن دو خواننده موسيقی کانتری اند که در رخت کن نشسته اند و از خاطرات گذشته حرف می زنند و دائما ميان حرف هم می پرند يا همزمان صحبت می کنند. ليندزی لوهن نيز در نقش لولا دختر مريل استريپ کنار آنها نشسته و بدون توجه به حرفهای آنها سرگرم نوشتن شعرترانه خود و آماده شدن برای نخستين اجرای راديويی خود است که در واقع آخرين اجرای او در اين راديوخواهد بود. او شاعری است که دانما به خودکشی فکر می کند و شعرهايی در اين باره می نويسد. اما جالبترين و به يادماندنی ترين شخصيت فيلم گای نوآر(Guy Noir) با بازی کوين کلاين است که يک کارآگاه بازنشسته است و مامور حفاظت ايستگاه راديويی است. او ظاهر شخصيت کارآگاه های ريموند چندلر را دارد و انگار از دل فيلم های نوآر دهه سی به اين مکان پرتاب شده است. ويرجينيا مدسن نيز در نقش فرشته مرگ، با موهای بلوند و بارانی بلند سفيدش، يادآور فم فتالهای فيلمهای نوآر است. او که روزگاری عاشق موسيقی کانتری و همين برنامه راديويی بوده، به خاطر گوش کردن به اين برنامه هنگام رانندگی، تصادف کرده و میميرد. او با وقار و اغواگری زنان فيلمهای نوآر، پشت صحنه قدم میزند و شاهد اجرای برنامه افراد گروه میشود. تضاد بين آنچه که روی صحنه قرار دارد و آنچه که در پشت صحنه اتفاق میافتد و يا آنچه که در پيش روی آنهاست، کاملا آگاهانه است. فنا پذيری عنصر اصلی و تماتيک فيلم است. فرشته مرگ پشت صحنه راه می رود. يکی از خوانندگان موقع استراحت سکته می کند و می ميرد. راديو در حال تعطيلی است اما فضای فيلم (ايستگاه راديويی-نمايش) شاد و مفرح است. آلتمن به ما می گويد که مرگ تا چه اندازه به ما نزديک است و بيخ گوشمان حرکت میکند اما عليرغم اين مرگ آگاهی میتوان شاد و سرزنده بود و از زندگی لذت برد. همانطور که کی لور مجری برنامه، پشت ميکروفون میگويد: «هر نمايشی آخرين نمايش توست، اين فلسفه من است. » هر لحظه می تواند آخرين لحظه عمر يک آدم زنده باشد. اگر کلمه نمايش را برداريم و کلمه فيلم را به جای آن بنشانيم، اين عبارت می تواند فلسفه رابرت آلتمن نيز باشد. وقتی يکی از بازيگران(خوانندگان) میميرد، فرشته مرگ به گای نوآر می گويد مرگ يک پيرمرد يک تراژدی نيست اما قطعا مرگ رابرت آلتمن و مرگ يک ايستگاه راديويی جذاب و شنيدنی يک تراژدی دردناک است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من این فیلم را در هواپیما دیدم و شاید باز هم ببینم. یکی از آن فیلم هایی است که اگر می خواهید آمریکا و آمریکایی های واقعی را بشناسید باید حتما ببینید. همانقدر ناب که داستانهای ریموند کارور و دوناتلد بارتلمی. لزوما فیلمی که بخواهید در سینما ببنید نیست ولی مثل یک قصه روان و لطیف آخر شب دلپذیر است.
-- مریم ، Jan 29, 2007