خانه > رضا دانشور > Sep 2007 | |
Sep 2007خاطرهخوانی در راديو زمانه - بخش بيست و پنجم حسین آقا و مصدقپرسید: «آقا اونجا ملک داری؟» گفتم: «نه! میروم سر مزار مصدق» گفت: «خدا رحمتش کنه. تازه مرده؟» دوستم گفت: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق» حسین آقا گفت: «پس جمالشو عشقه. از بستگان نزدیک بود؟» گفتم: «از بستگان نزدیک همهی ملت ایران بود!» خاطرهخوانی در راديو زمانه - بخش بيست و چهارم «طهرانیه» بخش دوم«تهران: نیمهشبها و نسیم خنکی که از جانب توچال میآید و مهمان من و شب و صدای جیرجیرکها میشود. میان قاب پنجره مینشینم و به چراغهای ایستگاهی روی کوه نگاه میکنم. باز هم همین جا نشستهام. اما این نگاه، دیگر آن نگاه سابق نیست. خیلی چیزها عوض شده، خیلی چیزها هم همان طور دست نخورده مانده، مثل حرمت و ابهت این شب تابستانی که هیچ جای دنیا این بو را ندارد.» بخش دوم خاطره «طهرانيه» را بخوانيد. خاطرهخوانی در راديو زمانه - بخش بيست و سوم «طهرانیه»"تهران: بدعادت شده بودی به سرعت بالای اینترنت. خیلی زود هم باز عادت میکنی به کمی صبرکردن تا هر صفحه باز شود. اما برخی چیزها عادتی نیست. توهین، تحجر، ترس. اخبار و سایت ایرانیان همه بلوکهاند. دوستی میگوید در همین بیمارستان خودمان که اینترنت با سرعت بالا در دسترس هست، دنبال مطلبی در مورد سرطان سینه بوده و هیچ صفحهای را نتوانسته باز کند. همه فیلتر شدهاند." در برنامه خاطره خوانی این هفته باز هم خاطره ای می خوانیم از شهری که تاریخ معاصر کشورمان در آن رقم خورده و میخورد: تهران! خاطرهخوانی در راديو زمانه - بخش بيست و دوم مرگ اگر داد است ...در ادامهی مجموعهی خاطرهخوانی، رضا دانشور دو خاطره میخواند از دو مخاطب زمانه در بارهی مرگ: «به یاد آقابابا» از نیما آقایی و «لک: باغچه» از بیتا مانیزاده. |
لینکدونی
موضوعات
|